به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ به مناسبت دهه فجر و سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، خبرنگار ابنا با «دکتر عبدالوهاب فراتی» عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره ریشه ها، دستاوردها و تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبش های اسلامی منطقه، گفتگو کرده است.
دكتر عبدالوهاب فراتی متولد سال ۱۳۴۷ در شهر شوش است. وی علاوه بر تحصیلات حوزوی (خارج فقه و اصول) دكترای علوم سیاسی از دانشگاه باقرالعلوم نیز دارد. تدریس، پژوهش، مدیر گروه مؤسسه انقلاب اسلامی از فعالیتهای دكتر فراتی است. از تألیفات دكتر عبدالوهاب فراتی میتوان به این موارد اشاره نمود: انقلاب اسلامی و بازتاب آن، اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)، اندیشه سیاسی سید جعفر كشفی، (از مرجعیت تا تبعید حضرت امام) تاریخ شفاهی، رهیافت نظری بر انقلاب اسلامی، گونههای مشروعیت قدرت سیاسی در ایران، آزادی در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) و امام خمینی (ره) و نسل سوم.
خبرنگار ابنا: اولین پرسش در مورد ریشههای انقلاب اسلامی ایران است. از دیدگاه شما چه عواملی باعث این رخداد عظیم شد؟
ـ دکتر فراتی: من در پاسخ به این پرسش که علل و عوامل وقوع این انقلاب چیست و چگونه بوده، به پاسخ امام به نامه نخست وزیر وقت ترکیه در اوایل دهه شصت اشاره میکنم که حضرت امام در آن نامه آورده است که ریشه انقلاب اسلامی ایران به سه چیز بر میگردد:
اول: ریشه در قُلدرمآبی یا استبداد سلطنت پهلوی؛
دوم: وابستگی به اجنبی؛
سوم: سرکوب یا تضییع حقوق ملت.
با توجه به فرمایش امام، ریشههای انقلاب اسلامی ایران یکی به ساختار سیاسی رژیم شاه بر میگردد که این ساختار به شدت وابسته به غرب است و به شدت به عنوان یک واحد پیرامونی تحت تأثیر دول امپریالیستی است و از خود اراده مستقلی ندارد. دوم سرکوب حقوق اساسی مردم و آزادیهای سیاسی و مدنی مردم است. در کنار اینها امام به نکته دیگری اشاره میکنند که آن بحث مخالف یا ضدیت رژیم پهلوی با مذهب است.
معمولاً این سه عامل در خیلی از منابع و متون سیاسی مربوط به انقلاب اسلامی منعکس و مطرح شده است و اغلب تئوریهایی که در صدد تبیین انقلاب اسلامی ایران بودند به نوعی اینها را پردازش کردهاند. برای نمونه هانتینگتون در تحقیق خود از انقلاب ایران می گوید توسعهای که کشور در پیش گرفت یک توسعه ناهَمگن بود. یعنی رژیم پهلوی در حوزه اقتصادی دست به نوسازیهای نسبتاً مهمی زد، اما این نوسازی ورودیاش را در حوزه سیاست مسدود کرد. به عبارت دیگر؛ اگر نوسازی قرار بود اتفاق بیفتد میبایست هَمگن بوده و شامل عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد هم میشد. شاه در عرصه اقتصاد، دست به نوسازی زد اما به محض اینکه نوسازی پشت کاخهای سعدآباد میرسید، جلوی آنها را میگرفت. ساختار متمرکز بود و حزبی که واقعاً کارکرد حزب را داشته باشد وجود نداشت. مجالس نمایشی بوده و کارویژههای خود را انجام نمیدادند؛ یا به شدت وابسته بودند و طبیعتاً جلوی هر آزادی بیان یا اعتراض مدنی و سیاسی را میگرفتند.
در برخی از تئوریهای دیگر انقلاب، به عنصر مذهب تأکید زیادی شده است و روند و رویههایی که رژیم پهلوی در پیش گرفت به شدت مخالف با سنتها، نُرمها یا هنجارها و ارزشهای جامعه دینی ایران بود و این روند که جامعه را به شدت تحت تأثیر قرار می داد، باعث شد تا جامعه واکنش نشان دهد.
در مجموع؛ آنچه که امام فرمود به عنوان کسی که خود کارگزار این انقلاب بود به نوعی در تئوریها و نظریههای مربوط به انقلاب هم منعکس شد و وجود داشت. البته اینکه ریشههای انقلاب ایران از کجا شروع میشود و ما از چه زمانی باید در پس آن حوادث، دنبال ریشههای انقلاب بگردیم اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد که الان فرصت پرداخت به آن نیست؛ اما خود حضرت امام معتقد بود که ریشههای انقلاب ایران به حوادث قیام 15 خرداد بر میگردد. این کریدوری که امام برای تعیین زمانی انقلاب تعیین میکند با وجوه سه گانه امام که استبداد، وابستگی و مخالفت با آموزههای مذهب و شریعت باشد، در دوره پهلوی دوم برجستهتر میشود و نیروهای مذهبی به رهبری حضرت امام را قانع میکند که در داخل، مخالفت با شاه را علنیتر کنند و برون رفتهای سیاسی را کنار بگذارند و به سمت آگاهی بخشی به تودههای مردم و خلق یک روند جدیدی به نام انقلاب بروند.
خبرنگار ابنا: در منطقه، بین مسلمانان ایران با ترکیه شباهتهایی دارد. سوالی که مطرح میشود این است که چرا در ترکیه این چنین قیام و انقلابی شکل نگرفت؟ مردم ترکیه دل بسته به مذهب بودند ولی چرا آنجا انقلابی بر پایه مذهب رخ نداد؟
ـ دکتر فراتی: من خیلی به این پرسش فکر نکردهام که الان بخواهم صریح پاسخ بدهم اما شرایط و موقعیتهای آن دورۀ ما با ترکها خیلی متفاوت بود. شاید قرائتی که آنها از اسلام داشتند میتوانست با شرایطی که مدرنیست بر ترکیه تحمیل میکرد، کنار بیاید و جامعه راحتتر میتوانست با اندیشههای نو یا سکولار به همنشینی بپردازد. طبیعتاً تعاملات ترکها با غرب نیز بیشتر از ایران بود و جامعه ایران تعاملات وسیع و شدیدی با غرب نداشت و نمیتوانست در سطح ترکها، بده بستان این چنینی با اندیشههای مدرن داشته باشد. اما خب؛ در ایران اوضاع فرق میکرد و اصالتهای سنتی و باورهای مذهبی به شدت قدرتمند بود و هنوز نهادهای مدنی جدید شکل نگرفته بود. هنوز نهادهای مذهبی مثل روحانیت به شدت قدرتمند بوده و قویترین قدرت مدنی که در ورای دولت زندگی میکرد، روحانیت بود. طبیعتاً در ایران، جامعه اصالتش را نگه داشته بود و کسانی که از این اصالت پاسداری میکردند یعنی روحانیت، به شدت قدرتمند بودند.
بر طبق گزارشهایی در اواخر عثمانی اساساً نهاد روحانیت اقتدار پیشین را ندارد و دولت نهادی به نام روحانیت، در ورای ساختار خود که قدرتمند باشد نمیبیند. به همین دلیل نیروهای فعال در عرصه سیاست آن دورۀ ترکها، نیروهایی هستند که تقریباً اندیشههای جدید را پذیرفتهاند. اما اینجا این اتفاقها نیفتاده است و دین قدرتمند بوده و هنجارها هدایت کننده و کنترل کننده است و طبیعتاً هر نیرویی که بخواهد جلوی این باور و هنجار بایستد مجبور به درگیری میشود و چون مقاومت نیروی مذهب قدرتمندتر و قویتر است نیروی مقابلش را در هم میشکند و آن را یا به حاشیه میبرد یا متلاشی میکند.
ـ خبرنگار ابنا: سؤال بعد در مورد دستاوردهای انقلاب میباشد. دستاوردهای انقلاب زیاد است و حضرتعالی در این وقت محدود چند مؤلفه آن را بیان کنید.
ـ دکتر فراتی: در مورد دستاوردهای انقلاب ایران هم بحثهای زیادی شده است و هم بحثهای زیادی میشود مطرح کرد. ما اگر دستاوردهای انقلاب ایران را بخواهیم دسته بندی کنیم، به نظر من بخشی از اینها دستاوردها تئوریک و نظری است. به این معنا که انقلاب ایران حدأقل در موضوعات علمی نظیر برخی تئوریهای انقلاب، برخی مطالعات دین شناسی، برخی مطالعات جامعه شناسی تأثیرات زیادی گذاشت. خیلیها تصور میکردند روند رو به رشد سکولاریسم در جهان هیچ وقت اجازه بازگشت مذهب به متن جامعه را نمیدهد اما انقلاب ایران با بازگرداندن مذهب به درون جامعه و تبدیل کردن آن به دولت پدیده نوینی را در قرن بیستم به وجود آورد که برای خیلی قابلیت مطالعه جدید داشت. به همین دلیل افرادی مثل میشل فوکو آمدند و چند بار این پدیده را از نزدیک مطالعه و بررسی کردند و حتی افرادی مثل اسکاچپول در تئوریهایشان دست به بازسازی زدند و از حرفهای گذشته شان بازگشتند. شبیه این تأثیرات را در خیلی از حوزههای مطالعاتی میتوانیم رصد کنیم. بخشی از تأثیرات انقلاب مربوط به تأثیر بر جنبشهای اسلامی است. جنبشهای اسلامی که قبل از انقلاب ایران وجود داشتند عمدتاً تلاشهایشان ناکام مانده بود یا منجر به شکست شده بودند و تواناییشان را از دست داده بودند. از بین نیروهای سنی و شیعه که در کل جهان اسلام برای راهاندازی یک جنبش مذهبی و اسلامی تلاش کرده بودند، فقط جمهوری اسلامی ایران بود که تبدیل به دولت شد. به همین دلیل تشکیل حکومت، آن هم در بخشی از جامعه اسلامی توسط شیعه تأثیرات زیادی روی جنبشهای اسلامی گذاشته بود. به هر حال دین برخلاف دوره گذشته از حاشیه به متن آمد، از ابهام خارج شد و چون درگیر در عینیات زندگی شده بود به شدت شفاف شد. برخلاف گذشته که دین به کلیات میپرداخت الان وارد جزئیات زندگی شد. یعنی دین ویژگیهایی پیدا کرده بود که در سالهای قبل از انقلاب این ویژگیها را نداشت. به همین دلیل هم نیروهای مذهبی خودمان را وارد فاز جدیدی کرده بود که مجبور بودند به جزئیات دقیقتر زندگی از منظر دین یا فسلفه و کلام بپردازند. این نشان میداد که انقلاب تمام نیروهای مذهبی را وارد فاز جدیدتری کرد که یا در حوزه اهل سنت به ناکامیهای خودشان در جنبشهای مذهبی بپردازند و تأمل کنند یا نیروهای مذهبی در جهان تشیع را مجبور کرده بود تا شریعت را در جزئیات زندگی درگیر کنند؛ کاری که قبلاً نکرده بودند یا نمیتوانستند انجام دهند.
اگر فقه در گذشته در یک سنت درسی به ابواب مختلف فقهی پرداخته بود که ممکن بود بخشی از آن ربطی به مسائل عینی مؤمنان نداشته باشد در سالهای بعد از انقلاب کل دانش فقه مجبور بود با جزئیات زندگی سیاسی و مدنی خودش را درگیر کند و همین سبب شد که در حوزههای زیادی معرفت دینیمان بسط و گسترش پیدا کرد و امروزه ما شاهد هستم که تولیدات دینی زیادی در حوزه زندگی سیاسی و مدنی داریم. این به نظر من دستاورد بزرگی است که در گذشته نداشتیم. فقه در گذشته به صورت استطرادی به مباحث سیاسی میپرداخت که هیچ انسجام منطقی بین مسائل فقه سیاسی گذشته وجود نداشت. اما بعد از انقلاب دیگر فقه نمیتوانست به صورت استطرادی به بحثهای فقهی مسائل سیاسی بپردازد و باید آنها را در یک مجموعه بررسی و ارتباط آنها را در ابعاد مختلف فقهی رصد و پیگیری کرد. انقلاب، حادثه میمونی بود که به نظر من، به شدت حوزههای شیعی را حتی در نجف اشرف تحت تأثیر خود قرار داد.
بُعد سومی که می شود در مورد دستاوردهای انقلاب مطرح کرد دستاوردهایی عینی در گسترش خدمات عمومی و امکانات رفاهی است که در دوره پهلوی در برخی از شهرهای مرکزی تمرکز یافته بود. بعد از انقلاب از آن تمرکزگرایی تا حدود زیادی کاسته شد و خیلی از امکانات به اقصی نقاط کشور رفت و شهرهای کوچک، روستاها و حومههای زیادی از این امکانات استفاده کردند. در مجموع هم اگر ما راندمان زندگی مردم ایران بعد از انقلاب را با قبل از انقلاب مقایسه کنیم، متوجه میشویم که سطح رفاه مردم و بهرهمندی از امکانات جدید تقریباً در همه سطوح وجود دارد. البته این به این معنا نیست که مثلاً فقر و نابرابری و تبعیض در جامعه اسلامی از بین رفته است؛ اما چون هدف، معطوف به کم کردن یا از بین بردن این نابسامانیهای اجتماعی بوده تلاشهای زیادی انجام گرفته است. وقتی که وضع ایران را با کشورهای همسایه مقایسه میکنیم، احساس میکنیم که اتفاق خوب و میمونی در ایران رخ داده است و اگر با برنامه ریزی دقیقتری پویاتر شود و گسترش پیدا کند یقیناً دستاوردهای انقلاب در آینده قابل لمستر و جدیتر خواهد شد.
خبرنگار ابنا: تأثیر انقلاب اسلامی بر جنبشهای منطقه در پاکستان، لبنان و عراق چه بوده است؟
ـ دکتر فراتی: بدون تردید انقلاب ایران بر جنبشهای اسلامی اعم از شیعه و سنی تأثیر داشته است. دستاوردهای انقلاب تأثیرات دو سویهای بر شیعیان داشته است. در کشوری مثل پاکستان شیعیانی که اساساً در بازی قدرت مورد توجه قرار نمیگرفتند و کسب افکار عمومی آنها برای دولتمردان پاکستان اولویتی نداشت، بعد از پیروزی انقلاب شیعیان تبدیل به بخش تاثیرگذاری در سیاست داخلی و خارجی پاکستان شدند و دیگر دولت پاکستان و امثال دولت پاکستان نمیتوانستند حتی اقلیت شیعه را در تصمیم گیری و تصمیم سازی های خود نادیده بگیرد. البته از طرفی هم میتوان یک بازتابی هم برای این موضوع بررسی کرد و آن این است که با پیروزی انقلاب وقتی شیعیان مورد توجه جوامع متبوع خود قرار گرفتند حساسیتها نسبت به آنها زیاد و در برخی نقاط آزار و اذیت فراوان دیدند، برخی سنیهای افراطی که بیشتر متأثر از اندیشههای وهابی بودند آنها را مخاطره تلقی کرده، مورد اذیت و آزار قرار داده، حتی هدف ترور و عملیات انتحاری قرار دادند و اینها تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران بود.
در برخی از کشورهای نظیر عراق شیعیان نه تنها بر افکار عمومی تأثیر گذاشتند، بلکه بخشی از ساختار قدرت در دولت جدید را تصاحب کردند و به عنوان تاثیرگزارترین نیروی صاحب قدرت در عراق ظهور پیدا کردند و اداره عراق بعد از صدام را بر عهده گرفتند.
همانگونه که گفته شد؛ در حوزههای اهل سنت انقلاب اسلامی، تاثیرات و بازتابهای زیادی پیدا کرد یکی از تاثیرات مهم، ایده حکومت اسلامی بود. بسیاری از سنیها میگفتند هم ما و هم شیعیان بعد از جنگ جهانی اول تلاش کردیم به دولت اسلامی برسیم اما هیچ از یک جنبشهای اسلامی به جز ایران به این آرمان نرسید و تنها شیعه موفق به تأسیس دولت دینی شد. به همین دلیل دوباره اندیشههای اقامه خلافت یا دولت اسلامی را در بین برخی از گروههای سنی تقویت و آنها را مجبور کرد که در فضاهای سنی نشین دولتی به نام دولت اسلامی تأسیس کنند. پایینتر از تأسیس دولت، توجه خیلی از دولتهای منطقه به شریعت بیشتر شد و به آموزههای شرعی در قوانین اساسی یا مدنیشان دقت بیشتری کردند. حتی برای اینکه در قبال اندیشههای انقلاب اسلامی کم نیاورند مجبور شدند دست به اقدامات فکری و عملی در داخل کشورهایشان بزنند تا جلوی گسترش موج انقلابی و اسلامی را بگیرند.
ما امروزه وقتی بازتاب انقلاب اسلامی ایران را بررسی کنیم میبینیم که اگر مذهب در خاورمیانه تبدیل به یک سنت یا عادت بود، اکنون تبدیل به یک ایدئولوژی محرک شده که هم پویاست و هم جوامع را به تحرک وا میدارد که البته در این پویایی، متاسفانه قرائتهای خوب و بد خیلی مخلوط شده است. مثلاً تفکری مثل داعش، ایدئولوژی اسلامی را گسترش میدهد و اسلام شیعی نیز همین تفکر را البته با قرائت خودش بسط میدهد که با هم تفاوت ماهوی و ذاتی فراوانی دارد.
خبرنگار ابنا: از دیدگاه حضرتعالی آیا میشود گفت که ظهور داعش به خلأ گفتمان مسلط در اهل سنت ارتباط دارد؟ یعنی اگر در بین اهل سنت گفتمان مسلطی بود، برای طرفداری از داعش مجالی تصور نمیشد.
ـ ظاهراً این طور است؛ چون انقلاب ما برای سنیها به شدت خصلت ایرانی و شیعی داشت. به همین دلیل برای آنها شاید نمیتوانست یک الگوی خوبی باشد. بله؛ حضرت امام یا انقلاب اسلامی حرفها و سخنان فرافرقه ای داشت که میتوانست آن سخنان و آموزهها، مورد اقتباس و توجه قرار بگیرد اما انقلاب ایران از منظر آنها به شدت خصلت شیعی داشت و مفاهیم کانونیاش مثل ولایت فقیه، در امتداد امامت باز تفسیر میشد؛ که همین طور هم بود. به همین دلیل آنها در درون خودشان بدیل موفقی نداشتند.
اهل سنت امید زیادی به جریان اسلام گرایی اخوانیها داشتند اما اینها بعد از 83 سال کار تشکیلاتی مفصل و عضو گیریهای ممتد، وقتی به قدرت رسیدند نتوانستند دولت را نگه دارند به همین دلیل در جهان اهل سنت به جز اخوانیها ما چند گروه بیشتر نداشتیم: یا سنتیهای فقهی بودند که اساساً پتانسیلی برای ورود به عرصه سیاست نداشتند و خواهان جدایی دین از دولت بودند و نیروی بعدی سکولارهای متمایل به غرب بودند که اساساً انگیزههای اسلامی در بین آنها وجود نداشت؛ مثل عموم سکولارهایی که در ایران و کشور دیگر حضور دارند. خب؛ شما اگر سنتیهای فقهی اخوانیها و سکولارها را به عنوان نیروهای فعال در جوامع عرب و سنی در نظر بگیرید اینها نمی توانستند در قبال انقلاب ایران بدیل خوبی تعریف کنند؛ یا الگوی متفاوتی هم عرض او باز تعریف کنند. طبیعتاً وقتی اسلام در خاورمیانه رادیکال میشود تنها نیرویی که میتواند اینها را تغذیه کند گرایشهای سلفی است. یعنی سلفی به عنوان یک نیروی چهارم، متولی حضور اسلام در متن جامعه میشود و انگیزههای مذهبی جوامع اهل سنت را به سمت ادعاهای خود هدایت میکند.
حتی اگر انتخابات هم برگزار شود این نیروهای سلفی هستند که توان یارگیری و عضوگیری دارند و میتوانند برنده انتخابات پارلمانی و دموکراتیک شوند چه برسد که اینها وارد جنگ مسلحانه همانند آنچه در عراق و سوریه است، شوند. که آنها از طریق تجمیع نیروهای تند سلفی و برانگیختن انگیزههای مذهبی و مقدس کردن جهاد و دعوت کردن همه به سمت اقامه خلافت اسلامی حضور جدیتری پیدا میکنند.
خبرنگار ابنا: تشکر میکنم از اینکه وقت ارزشمند خود را در اختیار ما گذاشتید.
................
پایان پیام/ 167