خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:
آیت الله «محمدهادی معرفت» در سال ۱۳۰۹ ش. در خانواده روحانی در شهر کربلا متولد شد. پس از تحصیل مقدمات و سطح، در سال ۱۳۴۰ ش. و پس از فوت پدرش، برای تکمیل تحصیلات خود به نجف اشرف مهاجرت نمود و از دروس فرهیختگان علم و فقاهت آن دوران همچون آیت الله سید محسن حکیم، آیت الله سید ابوالقاسم خوئی و امام خمینی(ره) استفاده کرد.
در این هنگام بود که انگیزه پرداختن به مسائل قرآنی در کنار فقه و اصول، ایشان را به موضوع علوم قرآنی سوق داده، بیشتر اوقات خود را برای این کار مصروف داشت؛ تا بدانجا که پس از مدتی توانست کتاب ارزشمند "التمهید" را در شش مجلد و نیز کتاب "التفسیر و المفسرون" را در دو مجلد تالیف نماید.
در سال ۱۳۵۱ که حکومت بعث عراق ایرانیان اصیل را اخراج کرد، به اتفاق خانواده رهسپار ایران شد و در حوزه علمیه قم به فعالیتهای علمی خود همچون تدریس و تألیف ادامه داد که محصول آن تالیف کتاب ارزشمند "صیانة القرآن من التحریف" و ترجمه کتاب "التفسیر و المفسرون" میباشد. کتاب های "ولایت فقیه"، "حدیث لا تعاد" و "التفسیر الجامع الاثری" که در آن روایات تفسیری فریقین جمعآوری و مورد نقد و بررسی قرار گرفته از دیگر آثار اوست.
آیت الله معرفت در سال ۱۳۸۶ شمسی در شهر مقدس قم به ملکوت اعلی پیوست.
آنچه در پی می آید قسمت هفتم و پایانی مقاله "اهلبیت(ع) و تفسیر" به قلم مرحوم آیت الله محمدهادی معرفت است (برای خواندن قسمت های قبل، می توانید از لینک های زیر صفحه استفاده کنید):
احمد بن محمد سیارى (متوفاى 268ق) تفسیرى پراكنده و مختصر دارد كه در آن بر احادیث منقول از ائمه(ع) تكیه كرده است، در حالى كه متاسفانه چنان كه شرح حالنویسان آوردهاند، احادیثش ضعیف و مذهبش فاسد است و روایاتش غیر قابل اعتماد و مراسیل زیادى دارد. قمىها كه در نقل حدیث اهل دقتاند، هر روایتى را كه در كتابهاى حدیثى از طریق سیارى روایت شده است، حذف كردهاند و نقل نمىكردند.
«تفسیر نعمانى» منسوب به ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانى یكى از برجستگان قرن چهارم (متوفاى 360ق) نیز تفسیرى مجهول است. مولف آن ناشناخته است و به طور اتفاقى به نعمانى نسبت داده شده، ولى به اثبات نرسیده است. این تفسیر كه بنا بر پندار نویسنده آن در بر دارنده توجیه روایات متعارض است، به سه نفر از شخصیتهاى درخشان تاریخ اسلام نسبت داده شده است: سیدمرتضى علم الهدى، سعد بن عبدالله اشعرى قمى و نعمانى؛ كه نسبت به هر سه آنان دروغ محض است و قلم چنین شخصیتهاى بارزى از آن مبراست.
تفسیر منسوب به على بن ابراهیم قمى (متوفاى 329ق) ساخته یكى از شاگردان مجهولالحال او، به نام ابوالفضل عباس بن محمد علوى است. اندكى از تفسیر را با املاى استاد خود على بن ابراهیم فراگرفته و آن را با تفسیر ابوالجارود كه شرح حالش گذشت، درآمیخته و برخى از روایاتى را كه از طرق دیگران به دست آورده نیز بدان افزوده است؛ در نتیجه تفسیرى آمیخته از سه گونه سند فراهم آمده و تا كنون روشن نشده است عباس علوى واضع این تفسیر كیست؛ و راوى عباس علوى هم مجهول است؛ لذا بر طریق این تفسیر مهر صحت نهاده نشده است و ارباب جوامع حدیثى معتبر هم آن را معتمد نشمردهاند و از آن كتاب هیچ نقل نكردهاند. تنها روایات على بن ابراهیم را به سندهاى خودشان از او نه از كتابش نقل كردهاند؛ لذا تفسیرى است كه انتساب آن نامعلوم است.
در قرن یازدهم دو محدث بزرگ سیدهاشم بن سلیمان بحرانى (متوفاى 1107 یا 1109ق) و عبدعلى بن جمعه حویزى (متوفاى 1091ق) به پا خاستند و به جمعآورى احادیث مأثور از اهل بیت(ع) در زمینه تفسیر پرداختند. این احادیث را از درون كتابهاى تفسیرى و نیز سایر كتابهاى حدیثى امثال كافى و كتابهاى صدوق و شیخ طوسى و مشابه اینها گرد آوردند. سید بحرانى آنچه جمعآورى كرد، «البرهان» نامید، و حویزى آنچه گرد آورد، «نورالثقلین» نامید. این دو مجموعه حاوى تفسیر بسیارى از آیات قرآن كریم به صورت پراكنده بر حسب ترتیب سورههاست كه از هر سوره، چند آیه را در بر مىگیرد؛ ولى آیه را به طور كامل تفسیر نمىكند و فقط به همان بخش كه حدیث مأثور به آن نظر دارد، مىپردازد؛ ولى قریب به اتفاق این روایات در میزان اعتبار، وزنى ندارند؛ زیرا یا سند آنها ضعیف یا مرسل است، یا مقطوعالسند است و یا مفاد آن با اصول عقاید و مبانى شریعت ناسازگار است. گذشته از آن، احیاناً با علم یا عقل سلیم نیز مخالف است. تمامى این جهات موجب مىگردد تا صدور چنین احادیثى از اهل بیت(ع) بعید به نظر برسد؛ زیرا ساحت قدس آن بزرگواران از انتساب این گونه اخبار ناهمگون پاك و منزه است.
برای مثال، درباره تفسیر على بن ابراهیم قمى به كاوش كوتاهى دست مىزنیم؛ چون یكى از معروفترین و كاملترین تفاسیرى به حساب مىآید كه بر احادیث مأثور استوار است. البته معایب چندى هم دارد كه خوشبختانه در برابر محاسن بسیار آن، اندك است. اكنون به عنوان نمونه به برخى از آن موارد اشاره مىكنیم. در تفسیر آیه «الذى خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا كثیرا و نساءا» چنین آمده است: خداوند حوا را از آخرین استخوانهاى دنده آدم آفرید. این مورد در چند جاى این تفسیر تكرار شده است. حال آنكه مراد در آیه، جنس است. «خلق منها» یعنى «من جنسها» و به هیچ عنوان به فرد نظر ندارد؛ همان طور كه در آیهاى دیگر آمده است: «والله جعل لكم من انفسكم ازواجا» یا مىفرماید: «و من آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها و جعل بینكم موده و رحمه» كه در تمام اینها مراد، جنس است نه فرد.
داستان آفرینش حوا از استخوان دنده آدم، منشا اسرائیلى دارد كه به چنین تفسیرهایى راه یافته است. داستان دو فرشته بابل، هاروت و ماروت، نیز ساخته یهود است كه گفتهاند: آن دو كافر شدند العیاذ بالله و به پرستش بتان پرداختند و زن مسخ شده در آسمان به صورت ستاره درآمد و مطالبى از این دست كه با عصمت فرشتگان كه در قرآن به آن تصریح شده، ناسازگار و در تضاد است. داستان جن و نسناس كه گفتهاند پیش از انسان آفریده شدند و مایه عبرت و پندآموزى فرشتگان گردیدند.
علاوه بر این، مطالبى در آن آمده است كه عصمت انبیا و مقام قداست آنان را زیر سؤال مىبرد؛ مثلا داستان داوود و اوریا، همانطور كه در افسانههاى بنىاسرائیل آمده در این تفسیر بازگو شده است. همچنین قصه تردید زكریا و مجازات او به سه روز روزه گرفتن و بسته شدن زبان او؛ داستان حجر موسى؛ گرفتارى ایوب؛ فوت شدن نماز عصر حضرت سلیمان و از این گونه افسانهها به انبیاى بزرگ نسبت داده شده كه كاملا بعید است ائمه(ع) چنین سخنانى را بر زبان جارى ساخته باشند و ساحت آنان از چنین سخنانى پیراسته است.
..........................
پایان پیام/ 167