خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا: در آیه ۳ سوره «یوسف» می خوانیم: (ما نیکوترین قصه ها را از طریق وحی و فرستادن این قرآن برای تو بازگو می کنیم، هر چند پیش از آن، از آن غافل بودی)؛ «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ».
بعضی از مفسران، معتقدند: «أَحْسَنَ الْقَصَص» اشاره به مجموعه قرآن است، و جمله «بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ» را قرینه بر آن می دانند، و «قصه» در اینجا تنها به معنی داستان نیست، بلکه از نظر ریشه لغت، به معنی جستجو از آثار چیزی است، و هر چیز که پشت سر هم قرار گیرد عرب به آن قصه می گوید، و از آنجا که به هنگام شرح و بیان یک موضوع کلمات و جمله ها پی در پی بیان می شوند این کار را «قصه» نامیده اند.
حال خداوند مجموعه این قرآن که زیباترین شرح و بیان و فصیح ترین و بلیغ ترین الفاظ را با عالی ترین و عمیق ترین معانی آمیخته ـ که از نظر ظاهر زیبا و فوق العاده شیرین و گوارا و از نظر باطن بسیار پر محتوا است ـ احسن القصص نامیده.
در روایات متعددی نیز، مشاهده می کنیم: این تعبیر درباره مجموعه قرآن به کار رفته است(۱)، هر چند این روایات به عنوان تفسیر آیه مورد بحث وارد نشده است. مثلاً در حدیثی که «علی بن ابراهیم» از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده، می خوانیم: «وَ أَحْسَنُ الْقَصَصِ هذَا الْقُرآن»؛ (بهترین قصه ها این قرآن است).(۲)
در کتاب «روضه کافی» در خطبه ای از امیر مؤمنان علی(علیه السلام) چنین نقل شده: «إِنَّ أَحْسَنَ الْقَصَصِ وَ أَبْلَغَ الْمَوْعِظَةِ وَ أَنْفَعَ التَّذَکُّرِ کِتابُ اللّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ»؛ (بهترین داستان ها، رساترین موعظه ها و سودمندترین تذکرها، کتاب خداوند متعال است).(۳)
ولی پیوند آیه مورد بحث با آیات بعد از آن که سرگذشت «یوسف» (علیه السلام) را بیان می کند، آن چنان است که ذهن انسان بیشتر متوجه این معنی می شود که خداوند داستان «یوسف» (علیه السلام) را «احسن القصص» نامیده است، و حتی شاید برای بسیاری به هنگام مطالعه آیات آغاز این سوره، غیر از این معنی به ذهن نیاید.
اما مانعی ندارد این گونه آیات برای بیان هر دو معنی باشد؛ هم قرآن به طور عموم احسن القصص است، و هم داستان «یوسف» (علیه السلام) به طور خصوص.
چرا این داستان بهترین داستان نباشد؟ با این که در فرازهای هیجان انگیزش ترسیمی از عالی ترین درس های زندگی است.
حاکمیت اراده خدا را بر همه چیز در این داستان به خوبی مشاهده می کنیم.
سرنوشت شوم حسودان را با چشم خود می بینیم، و نقشه های نقش بر آب شده آنها را مشاهده می کنیم. ننگ بی عفتی، عظمت و شکوه پارسائی و تقوا را در لابلای سطورش مجسم می بینیم. منظره تنهائی یک کودک کم سن و سال را در قعر چاه، شب ها و روزهای یک زندانی بی گناه را در سیاه چال زندان، تجلّی نور امید از پس پرده های تاریک یأس و نومیدی، و بالاخره عظمت و شکوه یک حکومت وسیع، که نتیجه آگاهی و امانت است، همه در این داستان از مقابل چشم انسان رژه می رود.
لحظاتی را که سر نوشت یک ملت با یک خواب پر معنی دگرگون می شود، و زندگی یک قوم و جمعیت در پرتو آگاهی یک زمامدار بیدار الهی از نابودی نجات می یابد، و ده ها درس بزرگ دیگر در این داستان منعکس شده است. چرا احسن القصص نباشد!؟
منتها احسن القصص بودن سرگذشت «یوسف» (علیه السلام) به تنهائی کافی نیست؛ مهم این است که در ما آن چنان شایستگی باشد که بتوانیم این همه درس بزرگ را در روح خود جای دهیم.
بسیارند کسانی که هنوز به داستان «یوسف» (علیه السلام) به عنوان یک داستان عاشقانه جالب می نگرند، همچون چارپایانی که به یک باغ پر طراوت و پر گل، تنها به صورت یک مشت علف برای سدّ جوع می نگرند.
و هنوز بسیارند کسانی که با دادن شاخ و برگ های دروغین به این داستان، سعی دارند از آن یک ماجرای سکسی بسازند! این از عدم شایستگی و قابلیت محل است، و گرنه اصل داستان همه گونه ارزش های والای انسانی را در خود جمع کرده است، و به گفته شاعر شیرین سخن، گاه در برابر جاذبه های این داستان «بوی گل انسان را چنان مست می کند، که دامنش از دست می رود»!.(۴)، (۵)
پی نوشت:
(۲). نور الثقلین، جلد ۲، صفحه ۴۹؛ بحار الانوار، جلد ۲۱، صفحه ۲۱۱.
نظر شما