به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ دیکتاتور سابق لیبی یا همان سرهنگ «معمر قذافی» از نظر روانی فردی خاص بود، تا جایی که رفتارهای عجیب او در بسیاری مواقع خصوصا اواخر حکومتش باعث قتل افراد بیگناه زیادی شد؛ همچنین مواضع سیاسی دوگانهاش در کنار نشنیده گرفتن صدای معترضان او را تبدیل به دیکتاتوری تمام عیار کرده بود، از سوی دیگر آثار بیکفایتی و کوتاه آمدنهای او در مقابل غرب و ناتو صدمات جبران ناپذیری را به بدنه لیبی وارد آورده که رفع آنها نیازمند صرف وقت و هزینه بسیار است.
در حقیقت پس از سقوط رژیم قذافی «تشکیل دولت» تبدیل به مهمترین دغدغه دولتمردان لیبی شده است؛ چراکه عدم تشکیل دولت در لیبی منجر به مطالبه خودمختاریهایی در منطقه میشود.
«عبدالعظیم غبیشی» کارشناس مسایل خارومیانه با بیان این که سرهنگ قذافی با طرح شعارهای پان عربیسم به قدرت نشست، عنوان کرد: قذافی با توجه به موج ناسیونالیستی که در قرن گذشته بر جهان عرب حاکم شده، از طریق کودتا و با طرح شعارهای پانعربیسم توانست، قدرت را در لیبی بهدست گرفته و از این شعارها برای کسب مقبولیت داخلی و منطقهیی استفاده کرد.
وی افزود: اولویت اول قذافی، حفظ قدرت و تحکیم سلطه داخلی بود و در این راستا تا آن جا که میتوانست بر مردم کشور ظلم کرد.
این کارشناس مسایل خاورمیانه ادامه داد: قذافی، آزادیخواهان را به زندان انداخت و زندانیان را اعدام کرد؛ او به هیچ نظر مخالفی رحم نکرد.
غبیشی با بیان این که دوره قذافی، پیش از اینها به پایان رسیده بود خاطرنشان کرد: دوران او بهگونهای به پایان رسیده بود که دیگر، کمتر کسی اهمیتی به شعارهای توخالی قذافی میداد؛ چرا که شعارهای ناسیونالیستی را بر زبان میآورد و داعیه رهبری جهان عرب را داشت؛ اما بزرگترین ظلمها را در حق ملتش کرده و کمتر از دیکتاتورهای دیگر عرب به ملل منطقه خیانت نکرد.
معمرقذافی، رهبر لیبی پس از دیدار با خالد مشعل، رییس دفتر سیاسی جنبش حماس در طرابلس ادعا کرده بود که از ملت فلسطین حمایت خواهد کرد و به ارادهی این ملت احترام میگذارد؛ ولی به عقیده برخی کارشناسان اظهارات قذافی تنها ظاهرنمایی بوده و در این راستا گامی برداشت؛ چرا که وی شخصیتی متزلزل داشت و مرتب تغییر موضع می داد.
سیاست قذافی تابع شخصیت او بود
این در حالی است که احمد بخشی، کارشناس مسایل آفریقا در خصوص نوع الگوهایی که قذافی برای حکومت انتخاب می کرد گفت: او در ابتدای دوران حکومت خود و پس از کودتا الگوی کمونیست را انتخاب کرد؛ ولی پس از آن پانعربیسم را مطرح میکند تا به وسیله آن بخشی از مشکلات خود را رفع کرده و بدینوسیله سیستم پوپولیستی خود را سمتوسو دهد. برای مثال زمانی که قذافی با اتحادیه عرب مشکل پیدا کرد خود را شاه آفریقاییان معرفی میکند؛ بنابراین الگوی خاصی را برای حکومت او نمیتوان معرفی کرد؛ بلکه سیاستها و الگوهایش را باید متناسب با شخصیت و مشکلی که در آن زمان داشته بررسی کرد، مانند زمانی که با غرب مشکل داشت و به سمت جنگ سرد رفت.
بخشی یکی از مباحثی که در روند لیبی میتوان بررسی کرد را تحلیل شخصیت قذافی دانست و گفت: از آنجا که او هیچگاه ثبات رای نداشته و تصمیمات متفاوتی اتخاذ میکرد؛ بنابراین عجیب نیست که سیاستهای لیبی نیز به کرات تغییر پیدا میکرد از آن جمله میتوان به برخوردهای او با غرب که در کتاب سبز خود آورده اشاره کرد که در آن ادعا کرده تلاش میکند نه به غرب وابسته باشد و نه به سایر کشورها؛ اما وقتی زیرمجموعه کتابش را مطالعه میکنیم میبینیم که بیشتر به سیستم کمونیستی و سیستمهای شرقی گرایش داشته و ارتباطی که بین آنها وجود دارد این است که او زمانی با شرق رابطه داشت و با غرب نیز در زمانی که بحث لاکربی مطرح شد روابطش بسیار متشنج شد؛ بنابراین به سمت کشورهای عربی حرکت کرد و ژست ضدغربی گرفت.
قذافی و شعارهای غرب ستیزانه
غبیشی در بخش دیگری از این گفتوگو افزود: قذافی در زمینه شعارهای غربستیز نیز به همین گونه عمل کرده و با وجود مواضع ظاهری ضدغرب و رژیم صهیونیستی، سرنوشتی مبهم را برای امام موسی صدر و همراهانش رقم زد؛ (این درحالی است که امام موسی صدر) شخصی که در آن زمان، به شیعیان لبنان جان تازهای در مبارزه با رژیم صهیونیستی داده بود.
وی گفت: ماهیت روابط قذافی با جهان خارج، و نحوه تعامل غرب با او، در وهله اول تناقضآمیز به نظر میرسد؛ اما اگر سیاستهای دیکتاتور لیبی در قبال جهان را با این ابزار ارزیابی کنیم که چه کمکی به تحکیم داخلی قدرت او میکرد، و این که غرب در برخورد با قذافی و انقلاب لیبی بهدنبال چه چیزی است، برایمان روشن میشود که این رابطه هیچ تناقضی در ماهیت خود ندارد.
این کارشناس مسائل خاورمیانه تصریح کرد: غرب بهخوبی میدانست که خواسته قذافی به رسمیت شناختن او در داخل و تایید دایمی و غیرمشروط رژیمش بوده و آن خواسته را در قبال توافق ضمنی به او دادند؛ همچنین غرب در مقابل این مواضع، موقعیت خود را در لیبی تضمین کرده بود.
فرمانده ارشد نظامی ناتو با اوج گیری اعتراضات در لیبی و در شرایطی که نیروهای قذافی برای در امان ماندن از حملات نیروهای غربی به مناطق پرجمعیت روی آورده بودند، ادعا می کرد، تلاش می کند تا از تلفات غیرنظامیان جلوگیری کند؛ همچنین دبیرکل ناتو نیز خواستار همکاری کشورهای عضو این سازمان در سرنگونی معمر قذافی شده بود؛ در هر صورت به عقیده کارشناسان نمی توان سهم ناتو را در بر کناری حاکم لیبی نادیده گرفت.
تحولات لیبی حرکتی مردمی با همکاری غرب و ناتو
بخشی اظهار کرد: تمام تغییر و تحولاتی که در لیبی اتفاق افتاد تنها توسط خود مردم لیبی رخ نداد بلکه با همکاری نیروهای ناتو و غرب شکل گرفت؛ البته در تونس و مصر این اتفاقات کاملا به وسیله خود مردم رخ داد، اما در لیبی با توجه به اینکه ناتو وارد کشور شد و رهبران پیروز انقلاب هم اعلام کردند تمام این تحولات را نمیتوانستند بدون همراهی ناتو به ثمر بنشانند میتوان گفت از این تحولات هم غرب سود برد و هم خود انقلابیون.
این استاد دانشگاه افزود: قذافی هم در دوران حیات و هم در دوره مرگ، ضامن اهداف و منافع غرب بود، بهگونهای که وقتی هم سقوط کرد، زمینه نفوذ ناتو را در کشورش فراهم آورد.
اختلافات قبیلهای لیبی مانعی برای پیشرفت دموکراسی
بخشی با بیان اینکه پس از سرنگونی قذافی لیبی دوران جدیدی را تجربه کرد، ادامه داد: با توجه به اینکه انقلابیون لیبی اغلب از میان قبایل بوده و تجربه پیاده شدن نظامی دموکراتیک را ندارند، پس از قذافی به نوعی دوران جدیدی آغاز شد؛ که نتیجه آن افزایش هرج و مرج در شرق این کشور بود؛ هرچند به نوعی این اغتشاشات پایان یافت و انتخابات مجلس برگزار شد و گروه ایتلاف ملی توانست از 200 کرسی موجود اکثریت آرا احزاب را در دست گیرد؛ این در حالی است که عموما لیبرالها بیشترین رای را کسب میکردند.
وی تاکید کرد: با وجود برگزاری انتخابات مجلس هنوز دولتی در لیبی تشکیل نشده است؛ چراکه توافقی وجود ندارد که کاندید های ریاست جمهوری از کدام مناطق انتخاب شوند ویا نسبت کرسیهای مناطق و نسبت سهمی که شرق و غرب لیبی باید در مجلس داشته باشند چقدر باشد؛ بنابراین انقلابیون لیبی تا حدی به خواستههای خود دست یافتند و اولین کارشان این بود که سیستم دولت ملی را وارد دوره پس از قذافی کردند که میتواند تا حدودی به آنها کمک کند تا به اهدافشان دست یابند.
وی یکی از بزرگترین مشکلات مردم لیبی را نداشتن تجربه انتخابات و سیستم دموکراسی دانست و افزود: در زمان قذافی هیچ گاه انتخابات حزبی برگزار نشده بود؛ همچنان امروز هم جامعهای تشکیل نشده و همچنان بحث دولت در آن جا نیفتاده است؛ بنابراین رقابتهای حزبی چندان معنایی نداشته و گروههای مختلف هر لحظه ممکن است از بخشی سر بر آورند وهرچند دولت اعلام کرده که چنین گروههایی باید منحل شوند؛ ولی همچنان این گروها حاضر به تحویل سلاحهای خود و پیوستن به ارتش و تشکیل ارتش ملی نشدهاند.
غرب به دنبال سهم در حال و آینده لیبی است
بخشی در بخش دیگری از این گفتوگو با بیان اینکه غرب هم تاحدی توانسته است پس از سر نگونی دیکتاتور لیبی به خواسته هایش دست یابد ادامه داد: غرب، لیبی را فضای مناسبی میبیند؛ چراکه این کشور نفتخیز بوده و از آنجا که آنها هم در تحولات لیبی نقش داشتند، احساس میکنند میتوانند در منافع پس از تحولات هم سهیم باشند، برای مثال شرکتهای غربی در قراردادهای نفتی این کشور نیز سهیم بوده و تا حدودی توانستهاند به اهداف خود در لیبی دست یافته و امید دارند که در آینده هم همچنان این روند ادامه داشته باشد.
این کارشناس مسایل آفریقا در پایان با بیان اینکه لیبی نسبت به تونس از مشکلات مالی کمتری دارد ادامه داد: لیبی درآمدهای نفتی دارد اما مشکل آن این است که اختلافات زیادی بین اقوام و مناطق مختلف این کشور وجود دارد و این پارادوکسی است که در شرایط فعلی لیبی حاکم شده؛ چراکه کشور نیاز دارد هرچه سریعتر دولتی تشکیل شود که بتواند به رفع مشکلات جامعه بپیوندد و با جمع کردن درآمدها زیرساختهای مناسب را برای فراهم کردن مطالبات مردمی که باعث انقلاب شدند ایجاد کند ولی به دلیل وجود قبایل مختلف در ایجاد دولت وقفه ایجاد میشود و این تاخیر ممکن است منجر به ناتوانی دولت مرکزی شود؛ بنابراین ما شاهد مطالبات منطقهای و خودمختاریهایی در منطقه خواهیم بود.
................پایان پیام/ 218