به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ کتاب «تلخترین نوشته من»، دستنوشتههای «حاج حیدر رحیمپور(ازغدی)» است که در آن به برخی مشکلات رایج و ریشهای در زمینههای کشاورزی و دامپروری پرداخته که مانع از پیشرفت این صنایع سودمند در کشور است. نویسنده با اعتراف به تلخی کتاب میگوید"امامِ انقلاب، انتقاد بجا را لازمه انقلاب میدانند، لیکن منِ منتقدِ حرفهای کرسی در دانشگاه و منبری در حوزه ندارم، و نقدم: «تلخترین نوشته من» است" اما انصافاً نوشتاری بس منطقی مینماید.
در این کتاب، نویسنده شرح حال خود را به عنوان یک دامپرور و کشاورز انقلابی نوشته تا از این منظر بتواند انتقاداتی منصفانه ارائه دهد که اگر مسئولین مؤمنی خواهان برطرفسازی این مشکلات بودند، بدانند ریشه بسیاری از آنها کجاست. رنجهای این کتاب از زبان دامپرور کارکشتهای است که با وجود داشتن توانایی و امکانات بسیار، بارها و بارها صرفاً به دلیل نبود مسئولینی دغدغهمند و یا شاید با وجدان کاری، ضربههای جبرانناپذیری متحملشده اما دوباره به حرمت نظام اسلامی، از ابتدا اغاز کرده و ... این مرد، در کنار دامداری، از کشاورزان نمونه کشوری نیز بوده که تولید نهالهای کمیاب و استثنایی، گوشهای از هنر کشت و زرع اوست که این یک نیز با وجودی که باغ و مزرعههای پرثمری بوده، باز به عنایت و محبت مسئولینی دیگر به تل بیآب و علفی تبدیل شده است... «تلخترین نوشته من» شاید تنها کتابی است که به همت نویسنده و به منظور اصلاح الگوی مصرف، تا آنجا پیش رفته که صفحات آن از 211 به 131 و بهاء آن از 2000 تومان به 1000 تومان تقلیل یافته است. آنچه در ادامه میآید، بخش کوتاه دیگری از آن نوشتار بلند است. - آسیب شناسی فعالیتهای پس از انقلاب در مورد فرمانِ امام(ره) در خودکفایی گندم و تأکید رئیس جمهور وقت بر این فرمان، متأسفانه در اجرا مشکلاتی به وجود آمد که اینگونه ذکر میکنم: "حاصل این طرح خوب، به دست بچههای احساساتی، دو گونه صدمه آفرید که جبران آن برای مراتع و صنعت نوپای باغداری کشور به آسانی میسر نیست: 1- دشمن با صدور این حکم ارزنده، کشاورزان ساده دل و فقیر را وا میداشت به بهانه کشتِ دیم به شیبها رفته و مراتع بسیاری را با شیار نابود کنند و آن چنان شد که با باران، خاکهای سطحی شسته شد و زمین برای همیشه به صورت بیابان لمیزرعی درآمد که اصلاح این زمینها به سادگی میسر نیست . 2- جوانانِ خامی را به تخریب باغها و فرهنگ باغداری فرستاد که اگر با آب و زمینی که داریم تولید گندم نکنیم دشمن ما را از پای در میآورد و نتیجه اینکه مدتی باغریزی هم متوقف شد و همین حرکت سبب شد که کسی نهالی نکارد و وضع من آنچنان شد که 800000 نهال پیوندی منحصر به فرد در جهان را، پس از دو سال که مشتری نداشت از زمین کنده و کوهی از هیزم کردم تا سوخت دو سال روستاییان را تامین کند." -برنامهریزی دشمن برای تصاحب علم کشاورزی ما حاج حیدر در آشنایی با فردی به نام "سررشتهدار" که مسئول املاک کشاورزی آستان قدس بوده است، خاطرهای را نقل میکند: "رشدی که در پسته رفسنجان میبیند به کاردانی من بود، لیک چون درختانم بالغ شد و به بار نشست و پول پارو کردم، ناگهان فرمان اصلاحات اراضی صادر و باغات پسته مرا قطعه قطعه و نیمه نابود کردند. ولی پس از چندی دوباره من موفق به ایجاد باغهای پسته بهتری شدم (گویا در اطراف ساوه و کویرهای قم)؛ لیکن اینها نیز، تازه به ثمر رسیده بود که انقلاب هم به ثمر رسید و گروههای محارب و مخرب به عنوان خلقیها به سراغم آمدند و دیگر بار باغات برباد رفت و من انقلابی هم پابهپای ضد انقلاب به آمریکا و نزد پسرم که در آنجا تحصیل میکرد، پناهنده شدم. سررشتهدار پس از آشنایی با خانواده مورگانها که از ملاکان بزرگ امریکا هستند دعوت به کشاورزی در آمریکا میشود. وی میگوید: وقتی برای مورگان از ناکامیهای خود در کشاورزی و دامپروری در ایران سخن گفتم خندید و دانست که در هر گونه گرهافکنی در کارهای جهان سوم استثمار آمریکا و نفوذ سیا دستاندرکار است. مورگان از سررشتهدار میخواهد هر طرحی را که مایل است در آمریکا اجرا کند عنوان کند.
در آینده آمریکا صادر کننده محصولات شما خواهد بود! سر رشته دار تولید پسته و گردو را بر میشمارد؛ که مورگان با خنده به او میگوید: این درست است که شما روزی صادر کننده پسته بودهاید؛ لیکن در آینده این ماییم که در جهان این دو محصول را صادر خواهیم کرد. سپس پرسید: چه تخصصی در تولید خربزههای ایران دارید؟ گفتم میتوانم بهترین خربزههای ایران را در آمریکا تولید کنم و او شخصی را همراه من به جاهایی فرستاد. سرآغاز به جایی رفتم و زمینشناسی از سرزمینهای پرورشِ بهترین خربزه و طالبی پرسید: گفتم خراسان و روستاهای باختریِ آن سرزمین. او کتابی را آورد و در نقشهای، نقطه به نقطه روستاهای شرق را به من نشان میداد و چون گفتم روستاهای شرق مشهد ( یعنی منطقه سیس آباد و امرغان) بهترین منطقه تولید خربزه و طالبی است، کتابی دیگری را آورد که آن کتاب به شرح جزییات آب و هوا و خاک این روستاها پرداخته بود و سپس کتاب دیگری را که زمینهای آمریکا را با زمینهای مشابه آنها در ایران و کشت و کار آنجا مقایسه میکرد! محلی را نشان داد و گفت اینجا همانند زمینهایی است که میگویید! چه اندازه زمین لازم دارید! شرمنده گفتم: صد هکتار! و او گفت اگر فردا به زمین بیشتری نیاز داشته باشید و زمین نباشد چه میکنید؟ و سیصد هکتار پیشنهاد و تصویب کرد و بلافاصله مرا با نامهای به شرکتی فرستاد و آن شرکت، درمورد چگونهسازی زمین مورد نیاز و نفراتِ کار و ابزار کشت و برداشت توضیح خواست. پس از کسب اطلاعات، چنین گفت: امسال شما برای کشت 150 هکتار چنین سازمان و تأسیسات و نفراتی را لازم دارید و پرونده را تکمیل و مرا به جای دیگری فرستاد. او هم همه چیز را ارزیابی و قیمتگذاری و به من اعلام کرد و من خرسند، سند را امضا کردم. ولی چون گفتم: من نه پولی دارم و نه بانکی، او خندید و گفت: بنوسید وجه را فلان بانک بپردازد و کشتزار را در رهنش بگذارید و 15 فروردین یعنی یک روز پیش از کشت به کشتزارتان بروید." تفکر جهاد اقتصادی "به یاد دارم غلامرضا بهزادیان که از بچههای فداییان اسلام که به عنوان مبارزه با صهیونیستها وارد رشته مرغداری صنعتی شده بود، روزی به من گفت: چه فایده که سود زحمات مرغداری را وارد کنندگان جوجه از اسراییل میبرند! و با زحماتی بس دشوار به تأسیس کارخانه جوجه پرداخت." - مشکلات تولیدات کشاورزی در بذر و نهال: آرزوی پرفسور ملکوتی: کاش باز هم بتوانیم نانهایی شبیه نان پیشینیانمان را بخوریم! من در این بخش از نوشتار به گزارش چند نمونه از اینگونه تعاونیها که هنوز هم نفهمیدهام دولتی هستند یا مردمی؛ و به گزارشی درمورد خنثی کردن مشکل تولید و توزیع بذر و نهال میپردازم. "سالهاست که این مؤسسه با دریافت سوبسیدهای کلان و مخارج و حقوق دولتی، به اصلاح بذر و نهال مشغول و ثمره کارش این است که ما از نظر کیفی، گندم قابل خوردن نداریم و با اینکه نان ایران تا 50 سال پیش شهره جهان بود، امروز آقای "دکتر محمد جعفر ملکوتی"، چهره ماندگار و پرفسور در رشته تغذیه به پاسخ خبرنگاری که میپرسد شما چه آرزویی دارید، می گوید: فقط یک آرزو! آنهم اینکه دوباره گندمهایی داشتهباشیم که بتوانیم آنها را با سبوس آسیاب کرده و نانهایی چون نانهای پیشینیانمان بخوریم. زیرا اگرچه گروه تحصیل کرده مؤمنی، بیخبر از همه چیز، به کارهای آزمایشگاهی مشغولاند، به علت ناتوانی برخی مدیران از تحقیقاتشان بهره چندانی نمیگیریم." - موانع سیاستگزاری "افرادی گندمهای پشت سیلو مانده را ارزانتر از نرخ سیلو میخریدند و به عنوان بذر، تحویل شرکتِ بذر و نهال میدادند و شیوه خیانت از این قرار: اگر همه دستاندرکاران هماهنگ بودند، مشکلی پیش نمیآمد. و گرنه، فردی خودی که به ماشینها سیخ میزد و نمونه میگرفت و به کارشناسان میداد، همیشه از هر گونه گندم، بهتریناش را همراه داشت و اندکی از گندم ماشین را با گندمِ مرغوب مخلوط میکرد و برای کارشناسان میفرستاد و طبعاً کارشناسان هم ماشین گندم را با افت اندکی میپذیرفتند، ولی در آینده دو مشکل پیش میآمد. 1-اینکه کشاورز، بذر نامرغوب را گران میخرید و محصولی برداشت نمیکرد. 2- منجر به نابودی حقوق کسانی میشد که پیمان تکثیر بذر بسته و کلی هم برای پرورش بذر، خرج اضافی کرده بودند و با تحویل این گونه گندمها، بودجه خرید بذر مرغوب تمام میشد و بذر مرغوب پر خرج، روی دست تولید کنندگان میماند. چرا باز هم برچیدن اینگونه مؤسسهها را که خرج و حقوقش با دولت، و زحمات و زیانش برای ملت و سودش، به دامان گروهی میریزد، در محیطی که بازپرسی کافی نداریم و لقمه حرام در دسترس عموم، هنوز هم تعطیل نمیکنید!؟ و شرایطی را نمیآفرینید که مردم چون پیشیینیان در اصلاح بذر و نهال به رقابت پردازند و آنچنان گندمها و بذری را داشته باشیم که دیروز داشتیم؟ و شرایطی را آفریدهاید که با میلیاردها تومان خرج بهبود بذر، چهره ماندگاری میگوید: تنها آرزوی من این است که تا آنجا زنده بمانم که دگر بار نانهای با سبوس و خوشخور پیشینیان را در سفره مردم ببینم! شرط امام خامنهای برای پذیرفتن مهمانی، غذای موسی کبابی بود! امت آنچنان برانگیخته گردید که از قصابهایی که گوشتهای وارداتی میفروختند هیچگونه گوشتی نمیخریدند و هیچگونه غذایی را هم در غذاخوریهایی که متهم به مصرف گوشتهای وارداتی بودند، نمیخوردند. در این فرصت، کبابیای که بعدها به نام موسی کبابی شهرت کشوری یافت، پشت شیشه مغازهاش نوشت: این کبابی از گوشتهای وارداتی استفاده نمیکند و به همین گزارش، فروشش آنچنان گردید که هرگز توان پاسخگویی متقاضیان را نداشت و به یاد دارم که رهبر معظم و برخی از روحانیان آگاه و متعهد، متظاهرانه، سخت کبابخور شده بودند، تا آنجایی که هرکس به مجلسی دعوتشان میکرد میگفتند: اگر غذا را از موسی کبابی بخری ما هم میآییم و به یاری فرهنگ توانای خود، با دستی خالی، این سیاست دشمن را به کمال، فلج ساختند. همانهایی که در خانههایشان سگ و گربه و خرگوش پرورش میدادند و دامداریها را به دلیل غیربهداشتی بودن تعطیل میکردند، با اینکه مردم آن نواحی، سالمترین افراد بودند! اینگونه، سرمایهها را به بازار و کارگران دامپروریها را پی پخش هروئین فرستادند