به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ ناکام ماندن مشروطه داغی است که هنوز هم بر دل بسیاری از متفکران اندیشه سیاسی سنگینی میکند. نهضت مشروطه نمونه اعلای گره خوردن مذهب و دموکراسی در آن دوران بود، پیوندی که به زعم برخی متفکران اندیشه سیاسی حاصلش رادیکال شدن روحانیون و روشنفکران در موضعگیری نسبت به تجدد و مذهب بود.
حجتالاسلام داوود فیرحی از اساتید اندیشه سیاسی دانشگاه، از جمله افرادی است که فقه سیاسی را در مواجهه با دولت مدرن و دموکراسی مورد مداقه قرار داده و حاصل آن را در کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» گرد آورده است. این کتاب 522 صفحهای در شمارگان هزار نسخه به قیمت 160 هزار ریال از سوی نشر نی منتشر شده است.
به بهانه انتشار این کتاب که قرار است جلد دیگری نیز داشته باشد، درباره برداشتهای وی از نوع مواجهه فقه سنتی و کنونی با دولت و نهادهای مدرن مانند دموکراسی به گفتوگو نشستیم.
حجتالاسلام فیرحی در این کتاب کوشش کرده است نشان دهد چگونه از درون فقه به عنوان یک دانش سنتی، تئوریهای جدیدی در حوزه سیاست تولید شد.
در بخش نخست این گفتوگو موارد زیر مطرح شد:
ـ نسبت فقه و دولت مدرن سالهاست به محل چالش تبدیل شده است
ـ فقه مشروطه از سیمای دموکراتیک برخوردار است
ـ اشرافیت سیاسی در دل هر نظامی ممکن است شکل بگیرد
ـ ذات فقه از استبداد مبرّاست
ـ «فقه» دانش احقاق حقوق مردم است
ـ مشروطه میخواست میان دین و دولت دموکراتیک را جمع کند
ـ هنوز نتوانستیم جمعی بین باور به مذهب و باور به آزادی ایجاد کنیم
ـ زمانه حاضر میتواند میان سنت و تجدد تعادل برقرار کند
ـ تمام جوامع اسلامی در حال عبور به سوی دولتهای پسااقتدارگرا هستند
ـ مردم ایران در دورههای طولانی پذیرای اقتدارگرایی بودند
بخش دوم و پایانی گفتوگوی ما را با این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در ادامه بخوانید:
محیط، سلیقهها و شیوه تربیت بر گرایش ذهن یک ملت اثر میگذارد
با توجه به صحبتهایی که شد، شما سلیقه مردم ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا روحیهای اقتدارپذیر دارند و خواهان اقتدارگرایی هستند؟
ـ من احساس میکنم وجود یک روحیه دائمی در یک ملت ممکن نیست. انسانها ذائقهشان در طول زمان تغییر میکند. ایرانیهایی که در دوره اقتداری زندگی کردهاند با اقتدار انس گرفتهاند و آنهایی که در فضاهای غیراقتداری زندگی میکنند نیز روحیهای دموکراتیک دارند. اینطور نیست که سلیقه دائمی ایرانیان اقتدارپذیر باشد اما ایرانیان به طور کلی چون بیشتر در فضاهای اقتداری زندگی کردهاند شاید یاد نگرفتهاند که در فضاهای دموکراتیک نیز میتوان درست زندگی کرد.
همیشه تصور ایرانیان این بود که یک سوار مقتدر با کلاه و شمشیر خواهد آمد تا آدمها را درست کند. این یک تئوری دائمی نیست، بلکه تربیت است و تربیت نیز معنایش این است که انسانها با قرار گرفتن در یک محیط به آن محیط عادت میکنند، مثلا کسی که عادت دارد مدام کفشهایش را واکس بزند بعد از مدتی اگر این کار را نکند نوعی فقدان را احساس خواهد کرد. با تکرارهای قاعدهمند، انسانها کم کم به آن عادت میکنند و این عادت با تغییر شرایط عوض میشود.
یادم هست چندی قبل که به ژاپن سفر کرده بودم از یکی از اساتید آنها پرسیدم: «ژاپنیها از چه زمانی به این اندازه منظم و دقیق شدهاند؟» و آن استاد در پاسخی مختصر گفت: از انقلاب مِیجی (در نیمه دوم قرن نوزدهم) تاکنون.
یعنی ذهن هم منظم شدنی است و اینطور نیست که خلقت از پیش تعیین شدهای داشته باشد. محیط، سلیقهها و تربیت بر گرایش ذهن یک ملت اثر میگذارد. بارها دیدهایم که فرزند یک خانواده اقتدارگرا، روحیه اقتدارگرایانه دارد و بالعکس.
فقه سنتی در موضوعشناسی مفاهیم تجدد دچار مشکل بود
شما درباره شکست مشروطه دو دلیل عمده را ذکر کردید که یکی از آنها فقه سنتی بوده است. آیا تغییر روش فقه سنتی میتواند این فقه را تعدیل کند؟
ـ وقتی میخواهیم هر چیز جدیدی را بفهمیم، چارهای نداریم که آن را به واژگانی که از قبل داریم، ترجمه کنیم. وقتی مسایل جدید مانند نمایندگی یا مجلس مطرح شدند، ادبیات فقهی گذشته ما با این واژهها آشنا نبود. با واژه وکالت و ولایت آشنا بود اما با نمایندگی نه بنابراین مشخص نبود که نماینده مجلس را باید «وکیل مردم» ترجمه کند یا «ولی مردم». این بحث تا مدتها لاینحل باقی ماند.
همچنین فقه سنتی در برخی دیگر از موضوعشناسیها نیز دچار مشکل میشد مانند بحث انتخابات. مرحوم شهید مدرس بسیار آدم باهوشی بود اما او درگیر این موضوع شده بود که رأی دادن زنان در انتخابات مجلس چه ارتباطی میتواند با زندگی زناشویی او داشته باشد و در توضیح آن دچار مشکل شده بود، این در حالی است که در فقه اسلامی یک خانم میتواند تجارت کند یا تجارتش را به وکیلش بسپارد، مضاف بر اینکه در برابر همسرش نیز وظایفی دارد و نباید خانه را بدون هماهنگی با همسر ترک کند. حال رأی دادن برای اداره کشور شبیه معامله است یا شبیه سفر رفتن یک خانم بدون اجازه همسر؟ مرحوم مدرس بحث را کشیده بود به این سمت که چون خانمها تحت تکفل مرد هستند نمیتوانند بدون اجازه آنها اقدامی کنند و بنابراین نمیتوانند رأی دهند. در حالی که از مسلمات فقه ماست که خانمها میتوانند وکیل بگیرند و تجارت کنند. پس چطور یک زن میتواند برای تجارت وکیل بگیرد اما برای اداره شهرش نمیتواند وکیل بگیرد؟!
یکی از دلایل شکست مشروطه، تعلل فقه سنتی و مشروطهخواهان بود
در دوره مشروطه بحثهای جدیدی مطرح شدند که حکم فقهی آنها روشن نبود و بسیاری از مسایل نیز قابل ترجمه دقیق به فقه نبودند. این بحثها سرعت تصمیمات سیاسی را کند کرد، برای مثال اگر فقهای ما درمییافتند که اگر درباره سربازگیری به موقع تصمیمگیری نشود باید در برابر هجوم رضاشاه بیسلاح ماند.
رضاشاه با هزار و اندی سرباز علیه مشروطه کودتا کرد در حالی که شهر پر از مشروطهخواهان بود و این تعداد نتوانستند با تعداد اندک سربازان مقابله کنند، زیرا نتوانستند به موقع تصمیم درست مشترکی بگیرند. بخشی از این مشکلات مربوط به کاستیهای فقه سنتی ماست؛ فقها نمیتوانستند بحثهای جدید را در حوزه قانونگذاری و سیاست ترجمه کنند و این امر روند مشروطه را کند میکرد.
زمان رضاشاه قانون مدنی مناسبی نداشتیم
ما شاهدیم که جنبش مشروطه برای اصلاح دادگستریها شکل گرفته بود، اما سرانجام نتوانست قانون مربوط به دادگاهها را تنظیم و قانون دادگستری را به سامان کند. حتی در زمان رضاشاه نیز ما قانون مدنی خوبی نداشتیم فقط چون جامعه بیقانون بود، «داور» وزیر دادگستری رضاشاه تکمادهای را به مجلس ارایه داده بود که تا زمانی که مجلس قانونی را تصویب کند، بخشنامههای دادگستری به عنوان قانون اجرا شود.
یعنی اختلاف روشنفکران و فقها و عدم تنظیم درست مفاهیم و مقررات سبب شد تصویب این قانون مدام به تأخیر بیفتد و وقتی یک تئوری یا نظام سیاسی نتواند مشکلات جامعه را حل کند، مردم تا مدتی آن را تحمل میکنند، سپس از آن عبور میکنند و این خصلت جامعه است.
فقه ما در برابر دموکراسی با دوگانگی مواجه است
آیا فقه امروز هم با این دوگانگیها مواجه است؟
ـ بله، البته فقه سیاسی ما از دهه بیست به بعد به سمت فقه حکومت اسلامی متمایل شده، یعنی به جای وکالت و نمایندگی مجلس، مفهوم ولایت قوت گرفته است. الان هنوز هم این اختلافنظر وجود دارد که نماینده مجلس بالاخره بازوی تقنینی حاکم است و نقش ولایتی دارد یا وکیل شهروندان؟ به همین دلیل گروهی از فعالان سیاسی ما معتقدند چون مجلس، نماینده مردم است بنابراین شورای نگهبان حق شرطگذاری و احراز صلاحیت ندارد و مردم هر که را خواستند میتوانند انتخاب کنند ولی گروهی نیز معتقدند برای نماز جماعت هم باید عدالت امام جماعت را احراز کنیم. بنابراین صلاحیت کاندیدایهای مجلس نیز که کار ولایتی انجام میدهند باید پیش از کاندید شدن تأیید شود.
ما هنوز هم در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری این اختلافات را داریم و این نشان میدهد که جامعه درباره اینکه رییسجمهور مقام ولایتی دارد یا وکالتی،به اجماع نرسیده است و این موضوع برای مجلس نیز صدق میکند. بخشی از اختلافنظرها به دلیل ابهام در فقه است که این ابهام در دوره مشروطه وجود داشته و هنوز هم وجود دارد.
مفهوم دموکراسی در ذات فقه وجود دارد
نسبت سنت و تجدد باید چگونه باشد؟ انگار شما میخواهید این معنا را القا کنید که این دو باید همدیگر را تحمل کنند . . .
ـ مسئله ما باید نیست، مسئله این است که آیا در فقه ما حقوقی برای انسان شهروند تعریف شده است یا خیر؟ و اگر شهروند چنین حقوقی دارد، با چه مکانیزمی میتواند حقوقش را اعمال کند؟ حال چه بخواهیم و چه نخواهیم این بحث خودبهخود وارد حوزه دموکراسی میشود. وقتی شما تنهائید در اینکه چه وقت بخوابید، بیدار شوید و غذا بخورید آزادید ولی اگر دو نفر شدید مجبور میشوید با یکدیگر گفتوگو کنید تا به توافق برسید که چه موقع این کارها را انجام دهید. بنابراین بحثهایی مانند گفتوگو و قانونگذاری و مکانیزم قانونگذاری در چنین شرایطی مطرح میشود.
وقتی گفته میشود انسان مسلمان حقوقی دارد و فقه باید از حقوق او حراست کند، حقوق جمعی با نهادهایی مواجه است که امروزه آن را