خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳
۱۹:۳۲
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
یکشنبه
۱۷ دی
۱۳۹۱
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
ابنا
کد خبر:
379498

استاد انصاریان مطرح کرد:

فقهای شیعه رواج عرفان و تصوف را سبب هدم دین می‌دانستند

فلسفه در اصل دانشي بشري است كه بر پايه استدلال براي اثبات حقايق طبيعي و نظري بنا شده است؛ كه البته بسياري از امور مربوط به بخش طبيعي آن با پديد آمدن علوم جديد و ابزار نو،‌ از ميان رفته و باطل شده است.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ گفتگویی که در زیر از نظر می گذرانید مصاحبه‌ای است نشریه معارف با استاد حجت الاسلام و المسلمین انصاریان پیرامون عرفان مصطلح و تصوف صورت گرفته است. توجه شما را به این گفتگو جلب می کنیم.

همان‌گونه كه مستحضريد در مورد خاستگاه «عرفان اسلامي» نظريه‌هاي متعددي وجود دارد؛ نظر شما در اين‌باره چيست؟ نسبت عرفان با دين را چه مي‌دانيد؟

استاد انصاریان: ابتدا بايد به اين حقيقت توجه كرد كه اگر منظور از عرفان، محصول فكري و نظري انديشمندان و اهل حال جوامع گوناگون و ملت‌ها و آيين‌هاي مختلف است، تقريباً همة آنان با اختلاف آيين‌هايشان بر اصول و بخش عمده‌اي از فروع آن اجماع دارند و به صورت دانشي نظري كه در حدي هم قابل عمل است درآمده و تحت عنوان عرفان ارائه شده، كه بخشي مبتني بر فطرت انسان‌هاست و اين منبع در همه ابناي بشر مشترك است و البته بخشي تحت تأثير فرهنگ‌هاي جوامع و يا حالات روحي و رواني اشخاص مي‌باشد و بنابر اين ارتباطي به اصل دين ندارد، ‌و دين از امضاي كامل آن امتناع دارد. اما اگر مقصود از عرفان، عشق سوزاني است كه از معرفت به اوصاف و كمالات و زيبايي بي‌نهايت حضرت رب‌العزة، از طريق قرآن و معارف اهل‌بيت(ع) به ويژه دعاهايي چون كميل، عرفة سيدالشهدا(ع) و ابوحمزه ثمالي در قلب ظهور مي‌كند و موتوري براي حركت انسان به سوي لقاءالله و رضوان الهي است و عامل عمل به خواسته‌هاي حق و رنگ گرفتن از اخلاق الهي است، بايد گفت چنين عرفاني به منزله روح دين و صفاي آيين و مايه و پايه دينداري مي‌باشد.

يكي‌ از پرسش‌هاي جدي و دل‌مشغولي‌هاي انديشمندان بزرگ اسلامي، رابطة «عرفان و فلسفه» يا راه «دل و عقل» است؛ نظر شما در اين باره چيست؟ براي وصول انسان به حقيقت، كدام راه كفايت مي‌كند؟

استاد انصاریان:‌ فلسفه در اصل دانشي بشري است كه بر پايه استدلال براي اثبات حقايق طبيعي و نظري بنا شده است؛ كه البته بسياري از امور مربوط به بخش طبيعي آن با پديد آمدن علوم جديد و ابزار نو،‌ از ميان رفته و باطل شده است. بخش علمي و معارفي فلسفه كه در پرورش ذهن و انديشه و در حد پخته شدن عقل باقي مانده، به نظر مي‌رسد رابطه‌اي با عرفان خالص ديني ندارد؛ اما بسياري از فلاسفه كوشيده‌اند فلسفه را با عرفان بشري آشتي داده و مكتبي فلسفي ـ عرفاني از آن بسازند و اصرار بر اين دارند كه آن راهي كه فلسفه براي اثبات موضوعي به كمك استدلال طي مي‌كند، همان راه را دل در صورتي كه از همه رذائل اخلاقي و شائبه‌ها پاك باشد، طي مي‌كند. فلسفه از طريق دليل، دل از طريق كشف و شهود، عمل مي‌كند؛ ولي جاي اين پرسش هست كه آيا دلي غير از دل انبيا و امامان معصوم(ع) به عرصه كشف و شهود راه دارد يا نه؟ اگر دارد دل چه طايفه‌اي؟ و نمونة آن دلِ والا و پاك از هر عيب و نقص، دل كيست؟ با توجه به اين‌كه شاهد روشني بر اثبات كشف و شهودِ اهل دل، از طريق آيات قرآني و روايات اهل‌بيت(ع) در منظر ما وجود ندارد، ادعاهايي كه در اين زمينه در «فتوحات» محي‌الدين عربي و شرح «گلشن راز» شبستري و «صالحيه» ملاعلي گنابادي و امثال اين كتب مي‌بينيم را نمي‌توانيم بپذيريم. بنابر اين عرفان اصطلاحي نه عرفان ناب قرآن و اهل‌بيت(ع)، رابطه‌اي قوي و مستحكم با فلسفه ندارد؛ و به نظر مي‌رسد آشتي بين اين دو رشته، به زور و به دور از انصاف صورت گرفته است و آشتي عقلي و علمي به نظر نمي‌رسد.

نسبت «عرفان» با «تصوف» چيست؟ موضع افتراق و اشتراك آنها چيست و يا كجاست؟

استاد انصاریان: اولاً با مطالعه دقيق در آثار متصوفه پيش و پس از اسلام، اموري به دست مي‌آيد كه دست كم برخي از آنها بر خلاف اصول دين خدا و بخشي از فروع اسلامي است؛ مانند: دوري از عمل‌گرايي و تن به راحت و استراحت سپردن، جدايي دين از سياست، مخالفت شديد با فقيهان مكتب اهل‌بيت(ع)، صلح و سازش با همه پيروان مكتب‌ها و به عبارت ديگر صلح كلي بودن:

چنان با نيك و بد سر كن كه بعد از مردنت عُرفي

مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند

نزديكي به پادشاهان ستمگر و تأمين مخارج خانقاه‌ها از طريق شاه و درباريان و خوردن هرگونه مالي كه به صوفي هديه شود، تأويل عجيب و غريب آيات قرآن و روايات ـ از باب نمونه تفسير ابن‌عربي و تأويلات نجميه ـ، به جاي رويكرد به قرآن و اهل‌بيت(ع) رويكرد شديد به شعر و شاعري و خيال‌پردازي، اباحه‌گري، ايجاد روح رخوت و سستي در امّت تحت عنوان رضا به قضاي الهي، بي‌تفاوت بودن به جنگ امت با ستمگران و نهايتاً بيهوده دانستن جنگ،‌ تهمت به پاكان و نيكان در اشعار و مقالات، انباشته شدن كتب صوفيه از مطالبي كه از مكتب‌هاي بودايي، هندويي، فلوطيني، فرفوريوسي، چيني و البته اندكي نيز از اسلام، و... .

موضوع افتراق تصوف با عرفان و اشتراكش با آن چندان قابل توجه نيست. هر دو مكتب در بعضي از امور مثل حال باطني با هم مشترك و در بعضي از امور مانند مبدأ پيدايش و برخي از قواعد از هم جداست. كتاب «عارف و صوفي» مرحوم حاج ميرزا جواد آقاتهراني، چندان تفاوتي بين عارف و صوفي قائل نيست، بلكه هر دو را يك مسلك با دو نام مي‌داند.

حضرت‌عالي نزاع دايم تاريخي فقهاء (اهل شريعت) با اهل معنا (اهل طريقت، به ويژه متصوفه) را چگونه تفسير مي‌كنيد؟

استاد انصاریان: در مجموع با توجه به سير تصوف و عرفان و مسائل بيان شده در هر دو مكتب كه به اجمال در سه بخش قبل بيان شد، حق بودن نزاع فقها به ويژه فقهاي شيعه روشن مي‌شود؛ چرا كه نزاع فقها با عارفان اصطلاحي (نه عارفان حقيقي كه از مشرب عرفان ناب شيعي سيراب مي‌شوند) و متصوفه و به عبارت ديگر اهل طريقت، به اين علت بوده كه رواج اين مكتب را در امت سبب هدم دين و به حاشيه رانده شدن فقه و موجب خطر تأويل نادرست آيات و روايات مي‌دانستند و از اين وحشت داشتند كه مكتب اهل‌بيت(ع) چون خود اهل‌بيت(ع) از جامعه جدا شود و محبوس گشته،‌ امت از آن محروم شوند.

آيا كشف و شهود در عرفان اسلامي حجيت دارد؟ به عبارت ديگر نسبت خارق عادت و يا كرامت با حقيقت چيست؟ ملاك اثبات صحت و سقم تجربه‌هاي عرفاني چه مي‌باشد؟

انصاریان: اگر مراد از كشف و شهود در عرفان منتسب به اسلام همان باشد كه در «فتوحات» ابن‌عربي، «صالحيه» ملاعلي گنابادي و «گلشن‌راز» شبستري آمده، و مراد از خارق عادت آن باشد كه در «تذكره» عطار، «طبقات صوفيه»، «حلية‌الاولياء» ابونعيم، «تفسير روح‌البيان» و «كيمياي محبت» ضبط شده، بايد گفت: هيچ دليلي بر حقانيت كشف و شهود ادعا شده از قرآن و روايات نداريم. اما اگر مراد شهود قلبي انبيا و ائمه (ع) و كرامات و خارق عادات آنان است، در صريح قرآن و روايات به عنوان حقيقت و كاري كه مصدِّق نبوت و امامت است، به صورت فراوان بيان شده است.

از نظر شما مؤلفه‌هاي عرفان و سلوك ناب اسلامي ـ شيعي چيست؟

استاد انصاریان: عرفان شيعي، مركب از سه مقوله «معرفت»، «عشق به حق»، «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165)، و «عمل و حركت» است؛ و سلوك عرفاني اسلامي شيعي با توجه به آيات و معارف حقّه نهايتاً عبارت است از: اجتناب از محرمات ظاهري و باطني «وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ»(انعام/151)، تخلق به اخلاق حسنه و عمل بر اساس فقه اهل‌بيت(ع)، كه جز اين سه مرحله گمراهي است، گرچه رنگ و لعاب ديني داشته باشد.

تحليل شما از موج معنويت‌گرايي نوپديد و عرفان‌هاي جديد در جهان چيست؟ آيا منشأ اين مسئله، احساس خلاء معنويت ناب و اصيل است و يا پروژه‌اي سياسي براي تحت تاثير قرار دادن اديان الهي مي‌باشد؟ به نظر شما بهترين راه مقابله با اين موج يا هدايت و مديريت آن در ايران اسلامي چيست؟

انصاریان: قطعاً موج معنويت‌گرايي در دنياي امروز معلول و محصول خلأ معنوي بشر است كه مكتب‌هاي مادي و الحادي در شرق و غرب سبب اين خلأ شده‌اند؛ اما سياست‌بازان جهاني و ملحدان به كار گرفته از طرف استعمارگران و استثمارچيان به شدت با پروژه‌هاي دين‌سازي و عرفان‌سازي جديد، پركردن اين خلأ را پي مي‌گيرند تا از رشد جهاني دين اسلام و مكتب ناب قرآن و اهل‌بيت(ع) جلوگيري كنند.

راه مقابله با اين خلأ معنوي رساندن پيام اسلام ناب با رسانه‌هاي صدا و سيما، مجلات، روزنامه‌ها و جذب نسل جديد به معارف ديني است؛ و به خصوص بايد از اين وسايل مدرن در شناساندن خطرات عرفان‌هاي كاذب به نسل كنوني كشور اقدام كرد. در اين زمينه نيز واجب و ضروري است مساجد و حسينيه‌ها را به هر شكل ممكن تبديل به حوزه بسيار پرجاذبه از نظر ساختمان و اموري چون كتابخانه و برنامه‌هاي جذاب مستمر سالانه به ويژه در اوقات فراغت نمود و به تقويت وعاظ درس‌خوانده در حوزه‌‌ها و مورد تأييد علمي مدارس ديني و عالمان واجد شرايط پرداخت و منابر و راديو و تلويزيون را از دست بي‌سوادان و بي‌هنران و آنان كه سخنراني‌هايشان مردم و نسل را دين‌گريز مي‌كنند گرفت و در اين زمينه به‌خاطر اسلام هيچ مماشاتي را روا نداشت. نيز لازم است جزواتي متين،‌ استوار، مستدل، كم‌حجم،‌ با جاذبة ادبي از طريق دانشگا‌ه‌ها، مدارس، ادارات، مساجد، در اختيار نسل جديد قرار داد و خطرات و دشمنان را به آنان شناساند.

تحليل شما از گسترش نشر و استقبال روزافزون از كتاب‌هاي شرح احوال عرفاء و اهل معنا در جامعه چيست؟ آثار مثبت و آسيب‌هاي محتمل اين امر را چه مي‌دانيد؟

استاد انصاریان: سخنراني‌هاي ناب و صحيح حضرت امام خميني(ره) در اوايل پيروزي انقلاب و چند سال پس از آن در رابطه با معنويت و يا اشارات ايشان به مسائل عرفان، نسل ما را مجذوب عرفان نمود. بخشي از اين نسل بدون مراجعه به اهل فن و بدون مطالعه كتب پرمحتوا و نقاد، به مسائل روحي و عرفان‌گرا گرايش پيدا كرد، و به دنبال مباحث عرفاني و شرح حال عرفا رفت. گروهي از كساني كه در هر زمان با هر دست‌آويزي حريصانه براي پر كردن جيب خود از مال و منال دنيا و پول و ثروت در تكاپويند، از اين پديده معنوي سوء استفاده كرده و به نوشتن و فروختن اين‌گونه كتاب‌ها در شرح احوال اشخاص گذشته و معاصر پرداختند؛ كتاب‌هايي كه پر از داستان‌هاي غيرواقعي و كشف و كرامات ساختگي بوده است.

من ساليان طولاني با برخي از كساني كه اين‌گونه