خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳
۲۱:۵۹
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
جمعه
۲۲ دی
۱۳۹۱
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
مشرق
کد خبر:
380790

نجاری که انگلستان را به زانو در آورد+تصاویر

وقتی «استاد» در دو قدمي پشت سر نخست وزیر قرار گرفت، اولين گلوله را به مغز رزم آرا و تيرهاي دوم و سوم را نيز به ترتيب به كتف و شكم او شليك می‌کند.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ با ترور عبدالحسین هژير وزیر وقت دربار توسط شهید سيد حسين امامي در 13 آبان 1328، نهضت ضداستعماري جان تازه اي گرفت و سرانجام پس از يك سلسله تحولات، انتخابات مجلس شانزدهم تجديد و هشت نفر كانديداي مردم ازجمله آيت الله كاشاني كه در تبعيد به سر مي برد در رديف اول تا هشتم قرار گرفتند و محمد مصدق رهبر جبهه ملي هم نماينده اول مجلس شوراي ملي شد. در بيستم خرداد 1329 آيت الله كاشاني در ميان استقبال پرشكوه مردم از تبعید در لبنان وارد تهران مي شود.

در پی اعدام انقلابي هژير، رژیم حكومت نظامي اعلام و در همان شب 47 نفر ازجمله خليل طهماسبي را دستگير مي‌کند. 

شهید استاد خلیل طهماسبی

خليل طهماسبي در سال 1302 در تهران به دنيا آمد و آشنایی او با نواب صفوی به سال 1327 در منزل آيت الله تكامل بر می‌گشت.او یک نجار بود که در میان دوستانش به «استاد» شهرت داشت و حتی نواب صفوی هم او را با همین نام صدا می‌کرد.استاد خليل پس از چهار روز از دستگیری آزاد می شود. در اين مقطع، دولت ساعد شكست خورده و كابينه حسنعلي منصور به مجلس معرفي و او نيز پس از سه ماه مجبور به استعفا مي گردد.عصر روز پنجم تيرماه 1329، سپهبد حاجیعلی رزم آرا از سوي شاه به نخست وزيري منصوب مي شود اما از همان ابتدا معلوم بود كه او به عنوان شخصي تمام عيار نظامي و سركوبگر به منظور رفع موانع در برابر قرارداد الحاقي (نفت) و تحميل آن به مجلس برگزيده شده است.پافشاري و اصرار مكرر او در طي يك سال و حمايت قاطع انگليس از او و مقاومت مثلث جبهه ملي، آيت الله كاشاني و فدائيان اسلام در برابر رزم‌آرا به جايي مي رسد كه انگليس طرح 50-50 را در چارچوب قرارداد الحاقي پيشنهاد مي كند.

 سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا

اين طرح وسوسه انگيز كه سهم ايران را نسبت به گذشته تا حدود چهار برابر افزايش مي داد، ممكن بود اسباب شادماني مردم و نمايندگان آنها را فراهم سازد و در نتيجه تن به سازش داده و 3 سال مبارزه بي امان مردم عليه استعمار كه در قالب طرح ملي شدن صنعت نفت متجلي شده بود، با شكست مواجه شود.رزم آرا كه مجلس را در مقابل خود مي بيند، با كسب اجازه از شاه انحلال مجلس را خواستار مي شود اما شاه با انحلال مجلس كه به منزله برداشتن مانع از سر راه رزم آرا بود مخالفت مي‌کند.تضاد شاه و رزم آرا و دربار بسيار حائز اهميت است. اين اختلاف تا حدودي به نفع نيروهاي ملي و مذهبي بود.خطر كودتا توسط رزم آرا و عواقب بعدي آن به شدت نيروهاي ملي و مذهبي را متاثر كرده و جبهه ملي سخت نگران اين موضوع شود. برای همین جبهه ملي مساله كودتا را به اطلاع مرحوم نواب صفوي كه در آن زمان در تهران مخفي بود مي رساند و طي دو جلسه ملاقاتي كه بين سران جبهه ملي و مرحوم نواب صورت مي گيرد، رزم آرا به عنوان خطر اصلي در برابر نهضت ملي شدن نفت مطرح شده و فدائیان اسلام نیز براي آخرين بار از وكلا و اعضاي جبهه ملي پیمان می‌گیرد كه در اولين فرصت، طبق قانون اساسي به اجراي قوانين و احكام اسلام بپردازند.بعد از اين دو جلسه، جلسه مشتركي بين آيت الله كاشاني و نواب صفوي برگزار و در اين جلسه بود كه آيت الله كاشاني می‌گوید چند نفر بايد از بين بروند كه رزم آرا از بقیه خطرناك تر و مقدم تر است. بدينسان فتواي سياسي و شرعي اعدام انقلابي رزم آرا صادر مي شود. دیدار مصدق با آیت‌الله کاشانی

در يکي ازاين جلسات سرنوشت ساز که درمنزل حاج ابوالقاسم رفيعي (يکي ازاعضاي فداييان اسلام) برگزارشد، آیت الله کاشاني تاکيد مي‌کند: «خار راه (ملي شدن صنعت نفت) رزم آرا است و اگر او ازصحنه خارج شود و از ميان برود، به طورقطع نفت ملي مي‌شود.»فدائيان اسلام در روز جمعه 11 اسفند 1329 ميتينگي در مسجد شاه برگزار و سيدعبدالحسين واحدي طي 2 ساعت سخنراني به تشريح شرايط سياسي و ديني آن مقطع مي پردازد.وي در سخنراني خود، با حمله به سياست هاي روس، آمريكا و انگليس در ايران به دولت اخطار مي‌دهد که اگر بيش از اين در برابر طرح ملي شدن نفت خلل ایجاد شود، از انتقام فرزندان اسلام مصون نخواهند ماند. اما دولت بدون اعتنا به همه مخالفت ها همچنان سياست گذشته خود را پيگيري مي کرد.محمد مهدی عبدخدایی درخصوص ماجرای میتینگ آن روز فدائیان اسلام در مسجد شاه می گوید: «من از تیترهای روزنامه «نبرد ملت» خوشم می‌آمد که خطاب به رزم آرا می‌نوشت: «تیمسار! بعد از این به باروت پناه می‌بریم.» یا عکسی منتشر کرده بود که ملت با پتک به سر رئیس دولت می‌زدند. تا اینکه یک روز در روزنامه خواندم که فدائیان اسلام در عصر جمعه 11 اسفند 1329 در مسجد شاه میتینگی دارند که عقاید و افکارشان را آنجا خواهند گفت.این برای من جالب بود. من صبح‌های جمعه به حمام می‌رفتم. بعد از ظهر جمعه، به دیدن خاله‌ام می‌رفتم و شب‌ها هم در کارخانه می‌خوابیدم.آن روز عصر جمعه به مسجد شاه رفتم. جمعیت زیادی در مسجد بود. نوعی «باباشملیسم» هم بود که کلانتری‌ها از آنها برای برهم زدن گردهمایی‌های مخالفین دولت استفاده می‌کردند.در آن میتینگ، چهره سید عبدالحسین واحدی برایم آشنا بود که آنجا سخنرانی کرد. قبل از او کرباسچیان مدیر روزنامه نبرد ملت صحبت کرد. واحدی در صحبت‌هایش که دو ساعت طول کشید، به دخالت بچه مسلمان‌ها در غائله آذربایجان و پس از آن داستان نفت اشاره کرد.در ابتدای صحبت‌هایش تا آمد بسم الله بگوید، یکی گفت «حق پدر مادر صلوات فرست را بیامرزد.» دوباره تا آمد خطبه بخواند، یکی دیگر گفت «لال نمیری صلوات فرست.»یک مرتبه واحدی از پشت تریبون گفت این صلواتها، از قماش همان قرآن‌هاست که به دستور عمر‌‌‌و‌عاص بر سر نیزه‌ها رفت. و از بچه‌های فدائیان اسلام خواست هر کس صلوات فرستاد بگیرند، بیندازند در حوض مسجد.ما دیدیم مردم هفت، هشت نفر از کلاه مخملی‌های باباشمل را گرفتند در حوض انداختند. اینها مثل موش آب کشیده از حوض بیرون آمدند و رفتند و فضا آرام شد.  

شهید سید عبدالحسین واحدی (نفر اول سمت چپ) و شهید استاد خلیل طهماسبی (نفر دوم)

 واحدی وسط صحبت‌هایش با هیجان گفت: «ما مسلسل را می‌جویم و تفاله‌اش را بیرون می‌ریزیم، چه کسی می‌گوید مشت و درفش با هم هماهنگی ندارد. درفش میان استخوان دست من فرو می‌رود و با همان درفش بر مغز رئیس دولت و شاه می‌کوبم.»این صحبت وحشتناک بود. یک مرتبه گفت: «رزم آرا! برو برو والا روانه‌ات می‌کنیم. مهلتت تمام شده است.»بعدها من فهمیدم پشت این میتینگ، جلساتی بین جبهه ملی و آیت الله کاشانی با فدائیان اسلام برگزار شده و تصمیم به حذف رزم‌ آرا گرفته شده بود.»فدائیان اسلام برای اجرای ماموریت، دنبال فرصتی می گشتند که این فرصت با برگزاری مجلس ترحیم آیت الله فیض از سوی دولت، فراهم می‌شود.روز پانزدهم اسفند، اطلاعيه اي مبني بر دعوت و شركت مردم در مجلس ياد شده در روزنامه اطلاعات منتشر و اعلام می‌گردد که اگر حادثه خاصي رخ ندهد، شركت نخست وزير در اين مجلس قطعي است.رهبر فدائيان اسلام به محض اطلاع از اين موضوع، خليل طهماسبي را كه از آمادگي روحي و رواني بسيار بالايي برخوردار بود احضار و شرايط ايجاد شده، براي وي تشريح مي گردد.طهماسبي، خود دراين باره می‌گوید: «موقعي که من مي‌خواستم بروم پي اين کار، با کاشاني ملاقات کرده وبه او قضيه راگفتم، آن هم گفت برو ولي اسم مرا نبر."

دو تصویر از شهید استاد خلیل طهماسبی در کنار آیت‌الله کاشانی

 به اين ترتيب، استاد خلیل براي ترور رزم آرا، اسلحه اي تهيه مي‌کند که ده فشنگ به همراه داشت و او سه فشنگ را جهت آزمايش و تمرين شليک مي‌کند.صبح روز چهارشنبه 16 اسفند 1329، استاد خليل پس از نماز صبح، با يك قبضه هفت تير كه از مرحوم نواب گرفته بود، مسلح شده و به سوي مسجد شاه روانه می‌شود.ساعت حدود 30/10 دقيقه بود كه اتومبيل حامل سپهبد رزم آرا مقابل مسجد شاه توقف كرد و نخست وزير از اتومبيل خارج و وارد صحن مسجد شد.استاد خليل در حياط مسجد و نزديكي هاي حوض در صف استقبال از رزم آرا منتظر می‌شود. رزم آرا از ميان دو صف به طرف شبستان مسجد حركت مي كرد. هنگامي كه از كنار خليل عبور مي كند خليل چپ دست، دست به اسلحه برد تا آن را از پهلوي راست خارج کند اما لوله اسلحه گير كرد. به هر ترتيب آن را خارج ساخته و به سرعت صف را شكافته و در دو قدمي پشت سر رزم آرا قرار مي گيرد. اولين گلوله را به مغز رزم آرا شليك و تيرهاي دوم و سوم را نيز به ترتيب به كتف و شكم او شليك كرد. 

 جنازه سپهبد رزم‌آرا

در مسجد ولوله اي بپا شده بود و هركس تلاش مي كرد به طرفي برود و «استاد» هم به طرف بازار بزرگ حركت كرده و وارد بازار بزازها مي‌شود.ابتداي بازار ایستاده و با صداي بلند تكبير مي گويد و شعار مي دهد: «زنده باد اسلام» در اين هنگام پاسبان ها او را محاصره كرده و سرتيپ دانشپور لوله اسلحه خود را در مقابل سينه خليل قرار مي دهد و او را به كلانتري برده و در يكي از اتاق هاي كلانتري تحت مراقبت شديد قرار مي‌دهند.عبدخدایی که خود در روز ترور رزم‌آرا در مسجد شاه حضور داشته، می گوید: «رزم‌آرا هنگام ورود به مسجد، کلاه شاپوی توسی و پالتو سرمه‌ای تنش بود و یک دستش هم در جیبش بود. موقع رد شدن به همه نگاه می‌کرد، لحظه‌ای چشمانش بر چشمان من افتاد، خیلی چشمان تیزی داشت، نگاهش بعد از60 سال هنوز در ذهن من مانده است.وارد حیاط مسجد که شد من صدای سه گلوله شنیدم. پس از شنیدن صدای شلیک، عده‌ای کف زدند، گفتند «براوو، براوو، براوو.» عده‌ای هم الله اکبر گفتند.پاسبان‌ها ریختند مردم را متفرق کنند، مردم فرار کردند. من هم هنگام فرار کفش‌هایم جا ماند. رفتم در ناصر خسرو کفش چسبونک ارزان قیمت خریدم. در بازارچه مروی، قهوه‌خانه بزرگی بود، دیزی با نان را پنج قران و ده شاهی می‌داد. من با یکی از دست‌فروش‌ها شریک شدم برویم دیزی بخوریم به هوای اینکه از رادیوی قهوه‌خانه خبر را گوش کنیم. ساعت دو بعد از ظهر رادیو را باز کرد که در خبرها گفت «امروز تیمسار رزم آرا نخست وزیر بوسیله شخصی بنام عبدالله موحد رستگار با 3 گلوله از پای درآمد، تا نخست وزیر را به بیمارستان برسانند،جان به جان آفرین تس