به گزارش خبرگزاري اهلبيت(ع) ـ ابنا ـ یکی از وقایع مهم و شگفت انگیز تاریخ معاصر ایران که نقش گسترده ای در تغییر مناسبات سیاسی جهان داشت، پدیده انقلاب اسلامی ایران در نیمه دوم قرن بیستم بود.
اهمیت انقلاب اسلامی ایران در سطح جهان باعث شد تا پژوهشگران و نظریه پردازان عالم سیاست، متفکران علوم سیاسی، متخصصان تحولات اجتماعی، فرهنگ شناسان، دین شناسان، جامعه شناسان و بازیگران صحنه های سیاست جهانی، هر یک به تحلیل و تفسیر این پدیده بپردازند و عوامل پیدایش و نتایج آن را مورد بررسی قرار دهند. انتشار صدها کتاب و مقاله در زمینه انقلاب اسلامی ایران گویای همین واقعیت است.
انقلاب اسلامی ایران هم از نظر پیدایش، هم از نظر انگیزه و هم در کیفیت مبارزه در مقایسه با دیگر انقلابهای جهان تمایز اساسی دارد. تمایزی که آگاهی از آن کمک مؤثری در شناخت توانایی های فرهنگی و سیاسی جامعه ایران دارد و بهره برداری از آن درجهت اصلاحات اساسی در کشور دارای اهمیت بسیار است.
در گفت و گو با دکتر شریف لکزایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به بررسی اثرات انقلاب اسلامی در منطقه و جهان پرداختیم که از نظر می گذرد.
*تأثیرات فکری و اندیشه ای انقلاب اسلامی در منطقه و جهان چه بودهاست؟
یکی از مهم ترین تأثیرات فکری و اندیشه ای انقلاب اسلامی در منطقه و جهان، احیای دین، معنویت و استقلال طلبی و مخالفت با سلطه و ظلم استکبارگران بوده است. این امر، موضوع ساده ای نیست که از دید و تحلیل برخی از اندیشمندان غربی مانند «فوکو» پنهان مانده باشد، یعنی پیوند معنویت و سیاست و تأثیر معنویت و دین در سیاست در تحلیل «میشل فوکو» فیلسوف پست مدرن فرانسوی از انقلاب اسلامی هم مطرح شده و بسیاری از کارشناسان هم این را پذیرفتند و تحلیل، بررسی و تبیین کردند. به هر حال در این مدت هم برخی از نگاه ها تغییر کرده و اصلا تحلیل خودشان از انقلاب اسلامی را تغییر دادند و نگاه به این سمت و سو رفته که انقلاب اسلامی ساخته شد، نه اینکه انقلاب اسلامی به صورت فرآیندی جبری و ساختاری بیاید و خودش را به مردم و جامعه تحمیل کند، بلکه انقلاب اسلامی به تدریج و در طی سالها ساخته شد و در نهایت در سال 57 به نتیجه عملی رسید. بنابراین مهم ترین تأثیر انقلاب اسلامی در دنیا، کنار هم قرار دادن دین و معنویت و سیاست و تأثیر و تأثراتی که اینها بر همدیگر می گذارند و تعاملاتی که ایجاد می کنند، بود. انقلاب اسلامی اینها را در دنیا احیا کرد و در عصری که کسی نمی توانست با بلوک شرق و غرب مخالفت و ابراز وجودی کند انقلاب اسلامی به وجود آمد و شعار نه شرقی و نه غربی سر داد و این شعار الگویی در دنیا برای کشورهایی که مدعی استقلال، آزادی خواه بودند، شد. به نظر می رسد این تأثیر بیش از آنکه سیاسی و یا حتی اقتصادی باشد، بیشتر فکری و اجتماعی بود و در بدنه جمعیت هایی که در کشورهای مختلف ساکن هستند تأثیرگذار بود. این یک موضوع روشنی است که قابل پنهان هم نیست، البته در باب چون و چرایی این مسأله می توان بحث کرد که چه اتفاقی افتاد که این گونه شد و این تأثیر شگرف در دنیا ایجاد شد؟
به نظر می رسد می توانیم بحثی را باز کنیم که ایرانیان در پی تغییر و تحول درونی خودشان توانستند این تغییر و تحول بیرونی را هم ایجاد کنند که در سطح منطقه و جهان تأثیرگذار بودند. این بزرگترین تأثیر انقلاب اسلامی است که در دنیا برجای گذاشته است. اندیشمندانی مثل «فوکو» از نظریه معنوی سازی سیاست به خوبی صحبت و آنرا تحلیل کردند و مورد توجه قرار دادند. نکته مهم کار فوکو این بود که از نزدیک مراحل مختلف انقلاب اسلامی را شاهد بود و مشاهده و براساس آن تحلیل کرد و به نظر می رسد که تحلیل نزدیک به واقعیتی را هم مطرح کرد. بنابراین می توان از این منظر و از این نظریه معنوی سازی سیاست و تأثیرش بر دنیا صحبت کنیم و آنرا مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. ضمن اینکه مبارزه و انتقاد همیشگی از ظلم ظالمان مطرح بوده است به ویژه اینکه این بحث از آبشخور اندیشه های شیعی هم سیراب می شود و به هر حال مورد توجه قرار می گیرد، می تواند به ما کمک کند. در واقع به نوعی این اندیشه ها جهانی می شود و تأثیراتش را بر جامعه و منطقه و دنیا می گذارد.
انقلاب اسلامی در عصری به وجود آمد که عصر سلطه سکولاریسم و اومانیسم بود. بنابراین می توان گفت در مقابل دنیا، موضع گیری فکری و اندیشه ای را مطرح می کند. از این منظر این انقلاب با داعیه دینی، معنوی، اخلاقی و فرهنگی در برابر نگاه هایی که در دنیا وجود دارد و خود را بر کشورها و جوامع مختلف تحمیل کرده موضع می گیرد. این تغییر و تحول و تأثیر شگرف را از این حیث می توانیم مورد توجه و بحث قرار دهیم. البته معنویتگرایی در سیاست از همین زاویه و منظر قابل بحث است. بالاخره غربیها معتقدند که نباید دخالتی از طرف دین و معنویت در سیاست وجود داشته باشد اما انقلاب اسلامی این نگاه جدید را مطرح می کند و در دنیا تأثیرگذار می شود.
انقلابهایی که در منطقه به وجود آمده همین خصیصه را دنبال می کند و در واقع بحث از همین منظر گسترش پیدا می کند و تحول خواهی که در درون مردم وجود دارد می تواند اینجا خودش را نشان دهد. حال از این منظر رابطه انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی قابل تحلیل و ارزیابی است، یعنی نگاه فرهنگی انقلاب اسلامی به جامعه و انسان و به زندگی انسان و تحولی که باید در درون افراد ایجاد شود و این تحول درونی باعث تحول بیرونی شود و تحولات اجتماعی را موجب شود و این تحولات عمدتا سمت و سو و رنگ و بوی سیاسی به خودش پیدا کند و می بینیم اینجا به بار نشسته و عمق و گستردگی و رواج عظیمتری به خودش گرفته است. اکنون خیلی راحت تر می توان نشان داد و در واقع این ارتباط را سنجش کرد، یعنی در همین حد فرهنگی سازی و معنوی سازی و دینی سازی سیاست و به ویژه اینکه استقلال طلبی و کرامت انسانها حق اختیار و انتخاب آنها در عرصه اجتماعی و سیاسی خودش را بروز و ظهور می دهد این را می توان به راحتی و به صورت آشکار در این عرصه به عنوان بیداری اسلامی شاهد هستیم.
*رابطه انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی در کشورهای خاورمیانه چگونه قابل تحلیل و ارزیابی است؟
اگر بخواهیم در این فضا سؤال شما را جواب دهیم، شروع این انقلابها و حرکتهای جدید به طور کلی متأثر از انقلاب اسلامی است؛ گرچه با تأخیر. یعنی اگر نگاه فرهنگی به این قضایا و تحولات داشته باشیم طبیعتا باید شروع آنرا انقلاب اسلامی بدانیم و در واقع اینها را تداوم انقلاب اسلامی به شمار بیاوریم که همان نگاه ها و همان اهداف در اینجاها وجود دارد؛ هم انگیزه های معنوی، دینی در سیاست و هم انگیزه های استقلال خواهانه و آزادی طلبانه و هم انگیزه بحث عدالت و ظلم ستیزی پر رنگ است. ضمن اینکه در کنار اینها بحث غرب ستیزی را هم می توان مشاهده و ملاحظه کرد، البته با توجه به اقتضائاتی که این حرکتها داشتند و با توجه به فقدان یک رهبری متمرکزی که اینها داشتند، بحث غرب ستیزی را هم می توان کم و زیاد ملاحظه کرد، البته با توجه به کشورهای مختلفی که این تحولات در آنها صورت گرفته و دارد صورت می گیرد اینها را باید به صورت طیفی نگاه کنیم. همه اینها مشابه هم نیستند و طبیعتا در دو سر طیف باید اینها را قرار داد که از صفر تا 100 را شامل می شود؛ در سوریه به شکلی مطرح هست و قابل تبیین و تحلیل و بررسی است. در بحرین به صورت دیگر و در لیبی به همین صورت تا مصر، یمن، اردن و کشورهای دیگر و حتی عربستان سعودی و کویت که فکر می کنیم در این کشورها کم رنگ است در حالی که در عمق اجتماعی و نگاه های مردمی این حرکت وجود دارد، ولی به لحاظ شرایطی که حکومت به وجود آورده است این حرکتها خوب بروز و ظهور ندارد و بُعد رسانه ای و انعکاس رسانه ای هم پیدا نکرده است به خاطر همدلی هایی که رسانه های غربی به خصوص با این نوع حکومتها به ویژه با عربستان سعودی دارند.
نکته بسیار مهم این است که در انقلاب اسلامی خشونتها در حداقل بود و به خصوص وحدت و همبستگی مردم در قالبهای مختلف و اقشار مختلف مثال زدنی بود. این نمونه ها را ما در انقلابها و تحولات اخیر منطقه کمرنگ تر می بینیم، در حالی که وحدت و همبستگی مردم به خصوص در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی بسیار قابل توجه و مطالعه و تأمل است. در برخی از کشورهای منطقه این مسأله دیده نمی شود و یا کمتر دیده می شود، البته مورد سوریه خیلی متفاوت شده است به خاطر اینکه تروریستها از کشورهای مختلف وارد این کشور شدند و حرکت مردم را تحت الشعاع قرار دادند و حرکت و خواست اولیه مردم تحت الشعاع قرار گرفت به خاطر هدفهای دیگری که کشورهای مختلف داشتند.
این پرسش را می توان مطرح کرد که الان نقش مردم سوریه چیست؟ در کشورهای دیگر هم می توان این سؤال را مطرح کرد. اما به هر حال آنجا احساس این است که همبستگی وجود ندارد، حداقل اکنون بین مخالفان و معارضان مسلح با مردم آنجا همدلی ای احساس نمی شود. خشونتها زیاد شده و ما در انقلاب اسلامی این خشونتها را نداشتیم، این جداییها را نداشتیم، همه نهادها به طور کامل بعد از انقلاب در اختیار انقلاب اسلامی قرار گرفتند و معارضه جدی و خشونت آمیزی که بتواند انقلاب را به انحراف بکشاند به وجود نیامده است. این تفاوت در بخش رهبری هم دیده می شود. در مصر شاهد هستیم که انقلاب توسط گروهی به اسم «اخوان» مصادره شده است، این گونه به نظر می رسد اخوان در ابتدا در انقلاب حضور نداشت و بعدها ملحق شد. شاهدیم انقلابیهای اصیل که جوانان و نخبگان جوان بودند، قدری تحت الشعاع قرار گرفتند و کنار زده شدند.
اینها را می توان بحث کرد و مورد توجه قرار داد، ولی می توانیم مشخصا از رابطه انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی صحبت کنیم و تأثیرات فکری، فرهنگی و معنوی و دینی انقلاب اسلامی را بر این حرکتها قابل توجه بدانیم و مشخصا بحث استقلال طلبی اینها و ستیز و منازعه آنها با غرب را که منشأ مشکلات زیادی در این جوامع و کشورها شده را به عنوان مهمترین عناصر این تحلیل یاد کنیم.
*نقاط قوت و ضعف فکری و اندیشه ای جمهوری اسلامی در شرایط کنونی با توجه به تحولات جهانی و منطقه ای چیست؟
نقطه قوت جمهوری اسلامی در اتکا به خود و اتکا به فکر و تعالیم و اندیشه و نیروهای انسانی ماهر و شایسته و برجسته ای است که داشته و دارد. در عین بهره برداری و تعامل با دنیا و استفاده از تجاربی که در دنیا وجود دارد این می تواند نقطه قوتی باشد؛ به ویژه در حوزه دانشهای اسلامی و اینکه به هر حال آنچه که ما می توانیم به دنیا ارائه کنیم طبیعتا ت