به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ مراسم اختتامیه "همایش بینالمللی حضرت ابوطالب(ع)؛ حامی پیامبر اعظم(ص)" عصر دیروز پنج شنبه 21 اسفند 1399 (همزمان با روز مبعث 1442 ق.) برگزار شد و این رویداد مهم علمی و فرهنگی پس از سه سال فعالیت، تألیف دهها کتاب و مقاله، ترجمه و تحقیق آثار ارزشمند و برگزاری 42 پیش نشست علمی، چند رویداد هنری، چند جشنواره فرهنگی و 5 کمیسیون تخصصی، در همایشی سه روزه به کار خود پایان داد.
در این مراسم و پس از سخنان آیت الله رمضانی دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع)، «سید حمیدرضا برقعی» شاعر آیینی، شعری شنیدنی و جدیدی که در ستایش حضرت ابوطالب سروده است را قرائت نمود.
متن این سزوده زیبا به شرح زیر است:
کسی از شعر ، از توصیف از اندیشه آن سوتر / کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کسی بشکوه ، همچو بوقبیس و صور و نور است او / نفس گیر است وصف نام او صعب العبور است او
به جا مانده است در دوران هزاران رمز و راز از او / سخن گفته است در لفافه تاریخ حجاز از او
به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب / تمام عمر بنویسم ابوطالب، ابوطالب
ابوطالب که آرامش گرفت آرام از لحنش / نمک گیر است دنیا تا ابد از سفره پهنش
برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی است / کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی است
بخوان او را که طعم واژه هایش چون رطب باشد / قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد
زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش / بخوان او را بخوان، ابیات لامیّه است اعجازش
دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت / که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت
چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی گنجد / که ایمانش درون کفه میزان نمی گنجد
به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم / اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم
در آن دوران که دوران گرم انکار محمد بود / ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود
به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست / که: در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافیست
زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است / چه دستی دارد او، احمد نواز است و علی ساز است
خدایی که علی را با محمد آشنا کرده / مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه / به استقبال فرزندش تَرَک برداشت بیت الله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت / علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
هلا شاعر هر آنجایی که غم شد بر دلت غالب / بگو آهسته با خود: یا علی ابن ابی طالب
تو سلطان نجف هستی ، پر از دُر کن جهانم را / در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را
خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس / برایت از پدر گفتم ، برایم یک نجف بنویس
......................