به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ «علیرضا قزوه»، معاون رایزنی فرهنگی ایران در دهلینو، نویسنده و شاعر پیشکسوت کشورمان که پیش از این سابقه نوشتن رمان بزرگسال "برادر انگلستان" و تجربه نگارش پنج سفرنامه با عناوین "پرستو در قاف"، "قونیه در قطار"، "سفرنامه شام"، "قطار مهاراجه» و "پیاده تا خورشید" را دارد، به تازگی در ژانر جدیدی از ادبیات قلم زده است.
اثر جدید وی با عنوان نقاشی خدا داستانی برای کودک و نوجوان است که همزمان با متن فارسی به سه زبان هندی و اردو و انگلیسی به همت و سفارش و تلاش مرکز ترجمه حوزه هنری نوشته شده و با همکاری رایزنی فرهنگی ایران در دهلینو ترجمه و با مشارکت مرکز ترجمه و نشر کتاب گهر دهلی منتشر شده است.
به همین بهانه، گفتوگویی با وی درباره این کتاب و هدف از نگارش آن انجام شده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
ـ این نخستین تجربه شما در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است، هدفتان از ورود به این گونه ادبی چه بود؟
جامعیت در ادبیات را خیلی دوست دارم و فکر میکنم یک ادیب باید بتواند در زمینههای مختلف تجربهاندوزی کند و با مخاطبان گوناگون ارتباط بگیرد. به عنوان مثال شخصیتی مثل مولانا، سعدی، بیدل و عطار به دلیل همین جامعیتشان از شخصیتهای مورد علاقهام هستند زیرا همزمان وقتی شعر میگویند، نثر هم مینویسند. گاهی اهل خطابه بوده و درباره موضوعات گوناگون و در قالبهای متعدد تجربهاندوزی کردهاند.
در روزگار ما نیز بسیاری تلاش میکنند ادیبان را در قالب خاصی محدود کنند. به همین دلیل سالهاست ذهنم را درگیر کردهام که در کنار شعر گفتن در قالبهای مختلف اعم از غزل، دوبیتی، رباعی، مثنوی، شعر سپید، نیمایی و ترکیببند، رمان و سفرنامه هم بنویسم.
در تصحیح نسخ خطی هم کار کرده و تجربه حتی نوشتن فیلمنامه را هم دارم. خیلی دوست داشتم برای کودک و نوجوان هم اثری خلق کنم. بنابراین دست به نگارش داستان بلند کودک و نوجوان با عنوان «نقاشی خدا» زدم. نوشتن این داستان بسیار سخت بود. یعنی وقتی رمان بزرگسال ۴۰۰ صفحهای «برادر انگلستان» را نوشتم، ۲۲ بار بازنویسی کردم اما داستان بلند کودک و نوجوان با وجود اینکه با تصویرگری حدود ۵۰ صفحه بیشتر نیست، سختتر بود. چون ادبیات کودک و نوجوان خاص است. همچنانکه شعر کودک و نوجوان نیز همینطور است و این تجربهاندوزی من در اولین قدم بود.
ـ در نگارش کتاب "نقاشی خدا" از تجربه نویسندگان دیگر نیز استفاده کردید؟
در نوشتن این داستان از تجربه برخی از نویسندگان نظیر محمدکاظم مزینانی دوست نویسنده باتجربهام استفاده کردم که این اثر را خواند و نظرات پیشنهادی خود را ارائه کرد و از آنها استفاده کردم. از جمله اینکه فصلبندیها با عنوان شنبه - یکشنبه هندی نامگذاری شد که پیشنهادهایش در فصلبندی کتاب سازنده بود و من به خوبی پیش رفتم. پایانبندی خوبی هم برای قصه نوشته شد و به دلم نشست اما چون اولین کارم بود ۱۵ بار آن را بازنویسی کردم تا شکل بگیرد. این کتاب در ایران از سوی انتشارات مهرک با تصویرگری مرجان ترنج زیر چاپ بوده و در مدت کمتر از دو ماه با کمک دوستانی که در هند دارم، از جمله مهدی باقرخان و صادق خان جونپوری با نظارت و همراهی سرویش تریپاتی و بلرام شکلا ترجمه آن انجام شد و توانستیم این اثر را به سه زبان ترجمه کنیم که مرکز ترجمه حوزه هنری این اثر را پشتیبانی کرد تا زودتر به مرحله ترجمه و چاپ برسد و اخیراً در هند چاپ شده است.
ـ با توجه به اینکه این داستان درباره شخصیت شهید حاج قاسم سلیمانی است و از طرفی هم این اثر به سه زبان برای گروه کودک و نوجوان ترجمه و منتشر شده است، به نظرتان کودکان غیر فارسی زبان میتوانند مخاطبان این اثر باشند؟
با وجود اینکه استکبار جهانی و دشمنان بشریت دوست ندارند این شخصیت بزرگ شناخته شود. اما حاج قاسم یک شخصیت جهانی است و همه مردم این شخصیت را دوست دارند. بنابراین هر کودک و نوجوانی وقتی با این شخصیت آشنا شود، او را دوست خواهد داشت. چون در قلب این بزرگمرد یک کودک میزیست.
در هند هم حاج قاسم را میشناسند زیرا وقتی یکسری از پرستارهای هندی در عراق اسیر داعش بودند، حاج قاسم بود که آنها را آزاد کرد. بنابراین هر ملتی به نوعی وامدار حاج قاسم است.
نرگس داستان «نقاشی خدا» یک دختر بچه ۶ - ۷ ساله هندی است که پدر این دختر بچه استاد زبان فارسی بوده و با من دوست است. مدتی پدرش در ایران در دوره دکتری تحصیل میکرد و اتفاقاً نرگس و خواهرش در ایران متولد و با فضای شهر مذهبی قم و تهران بزرگ شدهاند. شخصیت حاج قاسم را میشناسند و حتی در زمان شهادت حاج قاسم، خانواده نرگس برای این شهید عزاداری کردند.
اینجا در هندوستان مسلمانانی هستند که در مناطق مختلف مثل لداخ، کشمیر و بخشی از شهرهای دیگر هند حاج قاسم را میشناسند و به او علاقهمند هستند. برخی از آنها شیعهاند، حتی در میان هندوها هم شاهد بودهام که دو شاعر هندو بلرام شکلا و سرویش تریپاتی برای حاج قاسم شعر گفتند. هر دو هم در ترجمه این کتاب نقشآفرین بودند.
بنابراین منافاتی ندارد که مردم در هندوستان چه مسلمان و چه شیعه، سنی یا هندو و ... حاج قاسم را دوست داشته باشند. ما شاهدیم که استکبار جهانی با وجود ادعای آزادی در اینستاگرام اقدام به حذف پستها و مطالب درباره حاج قاسم میکند. اخیراً مطلبی درباره طالبان را از پستهایم حذف کردند. اینستاگرامی که از طالبان دفاع میکند و پست حاج قاسم را حذف میکند، از آزادی دور و با جهل و قلدری درآمیخته است.
اگر این فشارها نباشد، تمام صفحات اینستاگرام پر از عکسهای این آزادمرد میشود و اینها مجبورند به زور برخی چهرها را تطهیر کرده و جلوی برخی را بگیرند.
شاید جالب باشد که آشنایی بیشتر من با خاطرات حاج قاسم از ناحیه پدر نرگس بود. چون من شخصیت حاج قاسم را میشناختم و او را دوست داشتم و شاید اولین شاعری هم بودم که برای حاج قاسم قصیده گفتم. روزی که در دانشگاه تهران بزرگداشتی در دانشکده ادبیات برای حاج قاسم - در روزهایی که هنوز زنده بود- گرفتند، من با عشق و علاقه خاص به وی، قصیدهام را در تالار علامه امینی دانشکده ادبیات خواندم.
بعد هم در بزرگداشت شهید شعبان نصیری، معاون سردار سلیمانی در حوزه هنری برای شعرخوانی دعوت شده بودم که وقتی برای شعرخوانی رفتم، حاج قاسم پیشانی مرا بوسید.
ـ ایده شکلگیری این داستان از کجا آغاز شد؟
من با این پیشزمینه و خاطراتی که از حاج قاسم داشتم، چند غزل و شعر درباره وی گفتهام و واقعاً از ته وجود مثل روزهایی که امام فوت کرده بودند، خانه ما در شهادت حاج قاسم یک هفته خانه عزا بود. زمانی که در هند بودم، پدر نرگس را دیدم که کتاب حاج قاسم را همراه خود دارد و وقتی درباره کتاب پرسیدم، گفت: این کتاب را از ایران آورده و تمام خاطرات و داستانهایش درباره حاج قاسم است. وقتی درباره دلیل مطالعه این کتاب پرسیدم، گفت: دختر بزرگم نرگس، هر شب من را وادار میکند یک قصه از حاج قاسم برایش بگویم و لالاییاش قصههای حاج قاسم شده است. هر شب تمام کتابها را زیر و رو میکنم تا یک قصه از حاج قاسم بگویم و همین موضوع دستمایه داستان من شد، زیرا سوژه خوبی بود.
به این دوستم گفتم: دفعه بعد که میآیی حتماً نرگس را هم بیاور. دفعه بعد همراه نرگس آمد که کمی فارسی بلد بود و خواستم ماجرا را از زبان خودش بشنوم. گفت: یک روز پدرش به شهر مِدراس هند رفته بود و چون هر شب پدر برایش قصه میگفت آن شب مادرش مریض بود و کسی نبود برایش قصه بگوید. نیمه شب که نرگس میخوابد، حاج قاسم به خوابش میآید و برایش قصه میگوید.
همان روزها همسرم، خانم دکتر حسینجانی، مدیر مرکز ترجمه حوزه هنری هم هست، درباره نگارش داستانی درباره حاج قاسم برای مخاطبان کودک و نوجوان صحبت کرده بود که حوزه هنری قصد داشت این اثر را ترجمه کند. همسرم از من خواست، بررسی کنم که کسی از نویسندگان ایرانی قصهای در این زمینه دارد یا نه. بعد از شنیدن این مسئله متوجه شدم قصه نرگس برای این موضوع مناسب است. از این رو به همسرم گفتم؛ میخواهم این قصه را خودم بنویسم. هر چند تجربه نوشتن داستان برای کودک و نوجوان را ندارم اما واقعاً علاقهمندم در این زمینه کاری انجام دهم. البته سوژه خیلی سختی بود و اصرار پدر نرگس هم این بود که تمرکز داستان بر روی شخصیت حاج قاسم باشد اما من معتقد بودم که باید نگاه وسیعتری داشته باشیم و داستان اشاره مستقیم به شخصیت حاج قاسم نداشته باشد تا خواندنیتر شود. درواقع بیشتر به دوستی مسلمانان و هندوها بپردازیم و نرگس را در فضایی قرار دهیم که دوستان و فرهنگ ایرانی و هندو در کنارش هستند زیرا من هندوها را انسانهای پاک و موحد میدانم و در بین هندوها کسانی هندوحسینیاند و امام حسین (ع) را دوست دارند. کسانی مانند دهر میندر نات درباره مولا علی(ع) کتاب مینویسد و خود و پدرش آدمهای بزرگی هستند و بسیاری از آنها اندیشه توحیدی دارند. از این رو این داستان را در فضای صمیمت پیش بردم و حاج قاسم در یکی از داستانها ورود پیدا میکند؛ بنابراین تلاش کردم این داستان اشاره غیرمستقیم به حاج قاسم باشد. این داستان در هند رخ داده و قهرمان آن نیز یک دختر هندی مسلمان است. فضای تداعی شده نیز سرزمین رفاقتها و دوستیهاست.
ـ این کتاب چقدر ظرفیت دارد که به زبانهای گوناگون منتشر شود؟
این کتاب میتواند در هند که کشور زبانهاست به زبانهای گوناگون هندی، بنگالی و سایر زبانهای زنده دنیا منتشر شود.
ـ فکر میکنید به خوبی از عهده کار برآمدید؟
حس میکنم با وجود سختیهای کار از عهده آن برآمدهام و توانستم این تجربه را کسب کنم اما نگارش این اثر ادای احترام کوچکی به شخصیت بزرگ حاج قاسم است.
.................................
پایان پیام/ 167