به گزارش خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا ـ آنچه در پي ميآيد متن روانشدهي سخنراني حضرت آيتالله وحيد خراساني است كه روز يكشنبه 29/2/87 به مناسبت سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) ايراد كردهاند.
بسم الله الرحمن الرحيم
همان طوري كه اسلام و خاتم النبيين وابسته به سيد الشهداست ؛ مذهب و امير المؤمنين هم وابسته به «صدّيقه كبری» است.
تضعيف شعائر فاطميّه ، خيانت به مذهب و جنايت نسبت به اميرالمؤمنين است ؛ جنايت به آن كسي كه نبوت تمام انبياء و رسالت تمام مرسلين و دين خدا به او كامل شده است : اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دينَكُم و َأَتْمَمْتُ عَلَيكُم نعمتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دينًا.
آن كسي كه كمال دين به اوست ، تمام نعمت به اوست ، اسلامِ مرضيّ خدا وابسته ي به اوست ، خود او باز وابسته به فاطمه زهراست و اين مطلب، بسيار مهم است.
اهل سنت از بزرگانشان (مثل زمخشري) و همچنين شيعه از نخبهي علمايشان (مثل صدوق) اين روايت را از «جابر بن عبدالله انصاري» نقل كردهاند كه:
سَمِعتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله عليه وآله يَقُولُ لِعَلِيِّ بن أَبِيطالِب عليه السلام قَبْلَ مَوتِهِ بِثَلاث: «سَلام عَلَيكَ يَا أَبا الرَّيحَانَتَيْن أُوصِيكَ برَيحَانَتَيَّ مِنَ الدُّنيَا ، فَعَن قَليلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ وَ اللَّهُ خَلِيفَتي عَلَيك».
پيامبر (ص) سه روز قبل از رحلت ، اين كلمات را فرموده . اهل دقت و نظر، در كيفيت تعبير ، تأمل كنند. اين جملهي آن است كه محير العقول است: «فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ وَ اللَّهُ خَلِيفَتِي عَلَيْكَ» يعني بزودي دو ركن تو منهدم ميشود.
چون خبر اين مصيبت، كمرشكن بود براي اميرالمؤمنين ؛ تسليت داد به جمله دوم كه: «و الله خليفتي عليك». يعني: اما خداوند خليفهي من است بر تو .
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قَالَ عَلِيٌّ عليه السلام: هذَا أَحَدُ رُكْنَيَّ الَّذِي قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله ؛
هنگامي كه رسول خدا رحلت فرمود اميرالمؤمنين گفت: اين يكي از دو ركني بود كه پيامبر (ص) فرموده بود.
فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام قَالَ عَلِيٌّ عليه السلام: هَذَا الرُّكْنُ الثَّانِي الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله .
هنگامي كه حضرت فاطمه به شهادت رسيد اميرالمؤمنين گفت: اينهم ركن دوم كه پيامبر (ص) فرموده بود.
شرح اين حديث ، در اين مختصر نميگنجد؛ ولي چون شما در اين بحث به مراحل عاليه علم رسيدهايد، ما اشاره ميكنيم و خودتان بعد تأمل كنيد .
ركن يعني چه ؟ هر جزء واجبي ، قيداً ، تقيّداً دخيل در آن واجب است . به فوت آن جزء بالضروره كل منتفي ميشود . اين خاصيت جزئيت است . پس به رفتن يك جزء تمام اين كل به هم ميخورد ؛ ولي فرق جزء با ركن چيست ؟ اين است كه: آن جزء، بدل دارد و به وسيله بدل جاي مبدل پر ميشود ؛ اما اگر نوبت به ركن رسيد ، خاصيت ركن اين است كه ديگر بدلي برايش نيست. منهدم ميشود بالمرة و آن از دسترفته جايگزين ندارد .
وقتي حقيقت ركن اين است ، اولا بايد ديد آن كسي كه به اين ركن متكي است ، او كيست ، تا او شناخته نشود، ركن او شناخته نميشود .
براي اين كه ما فاطمه زهرا را بشناسيم و فاطميه را به آن اندازه ميسور كه در خور ما است نه در شأن او ؛ احياء كنيم ، بايد حقيقت ركنيت صديقه كبري روشن بشود. اين حكمت عاليه به اين سادگي درك نميشود . مثلا بايد ديد امام ششم (ع) كه رئيس مذهب و لسان الله ناطق است و كسي است كه اسمه عند اهل السماء الصادق، او در اين زمينه چه ميگويد .
حضرت صادق (ع) وقتي مقابل قبر امير المؤمنين (ع) ايستاد زيارتي كرد كه سه قسمت دارد: يك صلوات است ، يك سلام است ، يك شهادت است .
بايد ديد: اولا چه جور بر او صلوات از خدا خواست؟ ثانيا چه جور به او سلام كرد؟ و در مرحله آخر چه جور شهادت داد. اين بيان جعفر بن محمد (ع) است كه همه فقهاء، همه حكماء بايد دقت كنند ببينند در جمله به جمله چي است؟
ما از هر قسمتي تكهاي را به طور اشاره ميگوييم :
«اللهم صل على أمير المؤمنين عبدك المرتضى، وأمينك الأوفى، وعروتك الوثقى»،
مضافها را دقت كنيد؛ مضاف اليه را هم دقت كنيد؛ بعد ببينيد در اين اضافه چه غوغائي است!
«وعروتك الوثقى ، ويدك العليا وجنبك الأعلى ، وكلمتك الحسنى ، وحجتك على الورى ، وصديقك الأكبر، وسيد الأوصياء ، وركن الأولياء ، وعماد الأصفياء» . اين مرحله اول كه صلواتش بود.
مرحلهي دوم هم سلامش است.
«السلام على اسم الله الرضي و وجهه المضيء وجنبه القوي ... السلام على نور الأنوار وسليل الأطهار وعناصر الأخيار » ... اين هم سلامش.
اما شهادتش كه غوغاست ؛ آن هم شهادتي كه از جعفر بن محمد (ع) است .
«واشهد أنك جنب الله» شهادت ميدهم كه تو جنب الله هستي . اين كلمه اشاره است به اين آيه: آن روزي كه همه انبياء داد وانفساه ميزنند آن روز است كه: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا» مورد تحسر چيه؟ آن حسرت"فِي جَنْبِ اللَّه" است.
شهادت ميدهم تو همان جنب الله هستي كه هر نفْسي در آن روز حسرت ميخورد به آن تفريطي كه نسبت به تو كرده .
«شهادت ميدهم تو باب الله هستي». آن خانه درش منحصر است به تو .
«شهادت ميدهم تو حبيب الله هستي»
ختم كلام : «شهادت ميدهم تو وجه الله هستي». كل من عليها فان وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ
علي بن ابيطالب (ع) يعني چنين اعجوبهاي كه عقل ، علم ، درك ، فكر و همه مشاعر از انوار عظمت او كه نمونهاي از آن در اين كلمات بود ، خائب و خاسر است ؛ آن وقت يك چنين موجودي ، ركن وجودش، نقطه اتكايش و عماد هستياش «فاطمه زهراء» است .
اين جاست كه بايد فهميد زهرا كسيت؟ كو كسي كه فهميده باشد؟!
يك جمله در كلمات حضرت بود و آن جمله اين است: «و سيد الأوصياء و ركن الأولياء». امير المؤمنين كيست؟ ركن اولياء است. اولياء كياند كه او باز ركن آنها است؟
اولياء آنهايي هستند كه: «ألا إن أولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون». تمام عالم بدون استثناء همه مبتلا هستند به دو آفت : يكي "ترس" يكي "حزن". ترس از چه؟ از اين كه آن چه دارند نبازند . حزن از چه؟ از اينكه چه جور به آنچه ندارند برسند. همه بين الخوف و الحزن گرفتارند .
اين در قرآن ؛ اما مفسر قرآن خاتم پيغمبران (ع) بيانش در توضيح اولياء اين است: «اولياء الله كساني هستند كه: نَظَرُوا فَكَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَة ؛ سكتوا فكان سكوتهم ذكرا ؛ نَطَقُوا فَكَانَ نُطْقُهُمْ حِكْمَةً ؛ مَشَوْا بين الناس فَكَانَ مَشْيُهُمْ بَرَكَة». نظر آنها عبرت است، مشي و قدم آنها بركت است، سكوتشان ذكر است ؛ نطقشان حكمت است...
اينها همگي ـ من الأولين و الأخرين ـ ركنشان امير المؤمنين است. حالا آن كسي كه خودش ركن تمام اولياء خداست، بايد ديد ركن او كيه؟ ركن او هم فاطمه زهراست.
كي صديقه كبري را شناخته است؟ كي فهميده فاطمه زهرا كيست؟ به قدري ساحت، بلند است به قدري مقام منيع است كه حتي در عالم بقاء هم درك نميشود زهراء كيست ؟
پرسيد از امام ششم: چرا فاطمه، زهراء ناميده شده است؟ جواب داد: «چون خدا قصري براي او ساخته است كه نه از طرف بالا متصل به جائي است ، نه از پايه اتكاء به استوانهاي دارد، بلكه به قدرت پروردگار معلق است، صد هزار باب دارد، بر هر بابي هزار ملك است . اين قصر آن اندازه با اهل بهشت فاصله دارد كه همانطور كه اهل زمين به كوكب دري به آسمان نگاه ميكنند، اهل بهشت به قصر او اين جور مينگرند . اين، "سرّ اسم زهرا" است . اين گوهري است كه ستاره درخشان تمام اهل بهشت است .
آن وقت اينچنين كسي چه جور از اين دنيا رفت؟
اگر كسي ميخواهد بفهمد نمونه اش اين است كه علي (ع) گفت: «يا رسول الله لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الوَديعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ اخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ» اين وديعهاي بود كه از پيغمبر گرفت؛ اما نگفت برگرداندم گفت: «يا رسول الله برگردانده شد». هر چه هست در اين صيغههاي مجهول است . وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ .
آن جملهاي كه كمر شكن است : گفت : «وَ اخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ ؛ زهرا ربوده شد».
آيا جائي از بدن شما شكسته شده؟! اگر استخوان انگشت شما بشكند ، چه حالي داريد؟ حالا اگر استخوان سينه بشكند؟
وقتي استخوان سينه بشكند نفس نميشود كشيد.
سه روز بعد از پيغمبر استخوان سينه شكست ؛ نود روز ... نود و پنج روز ... نميتوانست نفس بكشد ... هر نفسي كشيد جان داد ... نه "يك بار مردن" است، در هر نفسي جان دادن است.
وقتي آمد كنار بستر پيغمبر ، سني و شيعه نوشتهاند چه جور آمد. با آن مشيي كه مشي پيغمبر بود با آن حال آمد ، أما وقتي علي او را به پيغمبر تحويل داد «كان كالخيال» يعني بدني نبود شبحي بود .
اميرالمؤمنين گفت: «يا رسول الله فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَال ؛ خودت از او استخبار كن، خودت از او سؤال كن»
يعني : يا رسول الله آن چه كشيد ، به من هم نگفت ؛ تو خودت از او بپرس كه بر او چه گذشت ؛
«سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ» در اين جمله فكر كنيد.
اي مردم ايران! اي كساني كه رهين منت بعثت پيغمبريد ؛ حق فاطميه را ادا كنيد.
چه سني ، چه شيعه ، همه بايد اجر رسالت را بدهند ؛ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى».
روز سوم جمادی الثانية، براي اين كه اجر رسالت داده بشود، نسبت به نزديكترين فرد به خاتم انبياء اظهار مودت بشود، بايد مملكت يكپارچه يا زهراء بشود .
در مقابل آن جنازهاي كه نيمه شب آن جور زير خاك رفت ، بايد آن روز هر كس دل به علي بن أبي طالب دارد آن چه در توان دارد ، انجام دهد. اين وظيفه شعائر فاطميه است. تضعيف شعائر فاطميه تضعيف مذهب است. سبك شمردن شهادت صديقهي كبري ، استخفاف به امير المؤمنين و كوتاهي و تقصير در حق خاتم النبيين است .
خاتمه كلام : صاحب عصر، ولي وقت و امام زمان، از شما انتظار دارد كه براي آن بازوي ورمكرده ، آن پهلوي شكسته ، آن قبر مخفي و آن جنازهي نيمه شب دفنشده، آنچه در قدرت داريد كار كنيد .
.......................
انتهاي پيام / 101