به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـآنچه میآید شفای نابینایی توسط حضرت امیرالمومنین علی(ع) است که برگرفته و ويراسته از كتاب «امام علي بن ابيطالب عليهما السلام» تأليف حاج شيخ احمد رحماني همداني؛ ترجمه حسين استادولي ؛ چاپ مركز فرهنگي انتشاراتي مفيد ، تهران ، 1376 (به نقل از كتاب «اربعين» تأليف شيخ منتجبالدين).
«عبدالواحد بن زيد» گويد: براي حج به بيتالله الحرام مشرف شده بودم. در حال طواف دو دختر ديدم كه نزد ركن يماني ايستاده و درباره موضوعي با يكديگر گفتوگو ميكنند.
يكي از آن دو دختر، براي آنكه حرفش را ثابت كند مجبور شد كه قسم بخورد. لذا شنيدم كه اينگونه قسم خورد: «نه، سوگند به حق آن برگزيدهي به وصيت، و حاكم به عدالت، و عادل در داوري ، و والانژاد درستنيت، و همسر فاطمه مرضيه كه اينگونه نبود».
اين را كه شنيدم به آنان نزديك شدم و پرسيد: «اي دختر! منظورت از شخصي كه داراي اين صفات است كيست»؟
گفت: «سوگند به خدا او سرشناسترين سرشناسان، دروازه احكام، تقسيمكننده بهشت و دوزخ، كشنده كافران و فاجران، دانشمند خداپرست امت، رييس پيشوايان، امير مؤمنان، امام مسلمانان، شير پيروز، ابوالحسن، علي بن ابيطالب است».
گفتم: «علي را از كجا ميشناسي»؟
پاسخ داد: «چگونه او را نشناسم در حالي كه پدرم در جنگ صفين در ركاب او كشته شد و حضرتش روزي به منزلمان آمد و از مادرم پرسيد: "حالت چطور است اي مادر يتيمان؟" مادرم گفت: "خوب است اي اميرمؤمنان". آنگاه من و خواهرم را نزد آن حضرت آورد. من به بيماري آبله مبتلا شده و بيناييام را از دست داده بودم. تا چشم علي (ع) به من افتاد آهي كشيد و اين اشعار را خواند:
ما ان تأوّهتُ من شيء رزيت به
كما تأوّهتُ للاطفال في الصٌغر
قد مات والدهم من كان يكفيهم
في النائبات و في الأسفار و الحضر
يعني :
هيچگاه از مصائبي كه بر سرم آمد دلم نسوخت
آنگونه كه براي كودكان صغير دلسوختهام
زيرا پدرشان از دنيا رفته است ؛ همو كه
در مشكلات و سفر و حضر آنان را سرپرستي مينمود
آنگاه دست مباركش را بر صورتم كشيد و در همان لحظه چشمانم باز و بينا شد و شفا يافتم.
آنگاه حضرتش مقداري پول به مادرم داد و از ما دلجويي كرد و بازگشت. اينك شدت بيناييام به قدري زياد است و چشمانم آنچنان تيزبين شدهاند كه به خدا سوگند ميتوانم شتر فراري را در شب تاريك پيدا كنم . همه اينها به بركت اميرمؤمنان علي بن ابيطالب است».
عبدالواحد ادامه داد : با شنيدن اين سخنان ، به سوي كيسه پول خود رفته و مقداري از دينارهايي كه براي مخارج حج خود همراه داشتم به او دادم و گفتم: «اي دختر! اين را بگير و كمكخرج خود ساز».
دخترك پاسخ داد: «اي مرد! از من دور شو كه "بهترينِ درگذشتگان" ما را به "بهترين بازماندگان" سپرده است ؛ به خدا سوگند كه ما امروز در شمار كساني هستيم كه حسن بن علي (ع) از آنان سرپرستي مينمايد».
.....................
پايان پيام / 101