مثلا وقتي کسي براي مراسم مهماني مجللش که بهر ديد و بازديدهاي معمول است چند رنگ خورشت پخت و سفره را به رسم کاملا ايراني انداخت ديگر نبايد توقع داشته باشي که سفره افطارش را ساده بيندازد و فقط به فکر ثواب اخروي اش باشد. يا او که خودش را براي مراسم جشن به شکل بهروزترين مدل درآورد ديگر به پيراهن مشکي و تيپ سادهاي براي عزاي حسيني قانع نيست و هرسال به فکر طرح و ايده جديدي براي ظاهر خودش و هيأتش است.
گفتني است که رسوخ تجملات در هيأتها و مراسم عزاداري هم گاه چندان منافاتي با عشق به حسين(ع) ندارد و نميتوان گفت چون تو رفتي و عَلم n ميليون توماني بلند کردي يا طبل هيأت يک متري بود، حکما عشق به عاشورا نداري؛ اما همين ظاهر باعث ميشود که اصطلاحاتي چون رفتن به «حسين پارتي» در برخي وبلاگها و کم کم دهانها بچرخد. و واي به روزي که حريمها بشکند و برخي کارها عادت شود و برخي عادتها عرف و برخي عرفها اخلاق و بعد هم لابد قانوني که هيچ قانون مدني و صريحي را ياراي مقابله با آن نباشد.
مگر نيست همين مراسم خرافه قمهزني و خرافه ديگري به نام
عَلم که هر روز تجمليتر ميشود و سالها زمان ميبرد تا مردم از ذهن خود بيرون
کنند که بلند کردن علم و زدن قمه ثواب که ندارد هيچ، کباب شدن هم دارد.
پوشيدن برخي تيشرتها و بلوزهاي مشکي با نوشتههاي لاتين
بيمعنا و مفهوم و گاه متضاد با فرهنگ اسلامي، نواختن برخي آلات موسيقي و خواندن
برخي نوحههاي لس آنجلسي و حضور به دور از شأن برخي جوانان و همراهان هيأتها،
نخستين ايراداتي بود که درباره دستههاي عزاداري مطرح شد. ايراداتي که آنقدر تکرار
شدهاند که راهي تا نخ نما شدنشان و همان عادت شدن و تکرار قصهاي که عرض شد،
نمانده است.
اما آنچه وادارت ميکند که بنويسي، حيرتي عميق است که هر
سال با وجود ديدن موارد مشابه باز هم تمام وجودت را فرا ميگيرد. مثلا همين آراستن
مو به رسم عزا که نميدانم امسال مد جديد عزاداري بود يا توفيق ديدارش در عاشورايي
که پشت سر گذاشتيم، نصيب من شد! آنهم در دستهاي که خودش يک پا نوآوري بود بين
رسوم سنتي دستهها.
حالا اصلا نميخواهيم باز تکرار کنيم که سينهزني و گريه
براي امام حسين(ع) و خانوادهاي که مظلومانه جنگيدند و شهيد شدند، چه شد که تبديل
به زنجيرزني و بلندکردن علم در خيابان شد. چرا که شور دستههاي عزاداري و رفتن به
هيأت به عشق امام حسين(ع) امري پسنديده و عرف شده است. اما اينکه در همين رسوم هم
تغييراتي ايجاد شود که هرچه فکر ميکني، نميتواني علتي را برايش بيابي جاي تفکر و
هشدار دارد.
نمونه يکي از تغييرات شگرف، دسته عزاداري بود که در عين
سادگي کلي تجملات داشت. منتها اين بار تمام حجم تجملات با حذف علم و چلچراغ افتاده
بود روي مو و ظاهر پسران نوجوان و جوان.
دسته عزارداري به شکل معمول، يعني دو رديف زنجير زن و سينه
زن که به موازات هم بايستند، نبود. بلکه به شکل دايرهاي ايستاده بودند و به رسم
عموزنجيرباف دستهايشان را به هم داده بودند و ميچرخيدند و گاه موقع تکرار برخي
ابيات ميايستادند، بدون سينه زدن، بدون زنجير زدن.
همه شان سربند مشکي با نوشته فسفري يا زهرا بسته بودند که
البته قشنگ و يک دست بود اما انگار استفاده شده بود تا جلوهاي به آرايش موي سرشان
بدهد.
اکثرشان موها را به روشهاي رايج امروزي درست کرده بودند
اما با يک تفاوت؛ به جاي ژل و حالت دهده و غيره از گِل استفاده شده بود. گلي که
رسم است و عقيده است که در عزاداريها با دو انگشت دست، بر سر و روي دو شانه
ماليده ميشود( حالا بگذريم از آن گروهي که در گِل آب غلت ميخورند).
گِلهايي که مرتب و منظم و با جلوهاي خاص توسط شانه به
موها آغشته شده و ثابت نگهشان داشته بود. البته آن نظم و ترتيب در موهايي که يکجا
نشسته بودند و حالتشان به هم نميخورد نشان از اين داشت که اين گل حاصل يک مشت خاک
معمولي کنار باغچه يا زمين خالي نيست. حکما مخصوص ساخته شده بود براي اين کار.
غرض غُر زدن يا پند و نصيحت به رسم پدربزرگي و برخورد و
بگير و ببند نيست. حرف پيدا کردن راهي براي هدايت درست شور حسيني است که ميتواند
حکومتي را جابجا کند، ولو اينکه شاهنشاهي باشد و 2500 ساله. شوري که ميتواند در
جهت اهداف قيام عاشورا هدايت شود و امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با ظلمي
که امام حسين(ع) ازشان ياد کرده است.
مگر نه اينکه ما پيرو امتي ساده زيستي هستيم که قوت روزانه
شان از نان جو تجاوز نميکرد. پس حکايت تجملاتي شدن براي زنده نگه داشتن قيام
عاشورا چيست؟ و حکايت چشم هم چشمي مسجد محله بالا با مسجد محله پايين و دو دسته و
هيأت عزاداري چيست که کار رقابتشان به جايي رسيده است که حتي وقتي به هم در خيابان
ميرسند، نه تنها حاضر نيستند به احترام ديگري سکوت کنند، بلکه صداي نوحه خوان
بلندتر از قبل هم ميشود.
داستان کرايه کردن اسب و شتر و قاطر براي حرکت کردن جلوي
دستههاي عزاداري و آزار دادن حيوان بيچاره چيست؟ اين چه قصهاي است که هيأتي 2
ميليون تومان ميدهد تا براي دهه محرم يک شتر را کرايه کند و گهواره علي اصغر(ع)
را رويش بگذارد، بعد شتر را بدون مراقبت در خرابهاي رها کنند و شتر برود آب بخورد
و ميلگردي به پايش فرو برود و آنقدر ازش خون برود که مجبور شوند حلالش کنند، بعد
هم در کمال ناراحتي و تاسف کاشف به عمل آيد حيوان زبان بسته آبستن بوده است.
بچه بينواي شتر را هم بکنند توي گوني و بيندازند سطل
آشغال. بعد آقاي سرهيأت شب برود حسينيه و ضمن احساساتي کردن جماعت عزادار عرض
نمايد که امسال ضرر بزرگي به هيأت خورده و بايد 8 ميليون پول شتر را پس بدهند و
براي جبران خسارت کمک کنيد. امام حسين(ع) کي راضي است به اينهمه تجملي که موجب
غفلت در گريه بر خاندان اسيرش ميشود؟
انتهای پیام/105