خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳
۱۶:۱۳
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
دوشنبه
۲۵ خرداد
۱۳۸۸
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
جهان
کد خبر:
133749

تماس نایب امام زمان،از زندان با راديو آمریکا!

محمد كاظميني بروجردي که از مدعیان رابطه با امام زمان است، در تاريخ 26/9 سال جاری با رادیو صداي آمريکا طي برنامه‌اي زنده گفتگو کرد.

آآ

کاظميني در اين مصاحبه زنده گفت: صداي من را از جهنم سرد و نمور زندان رژيم آخوندي مي‌شنويد. من در حال صحبت با آزاديخواهان جهان هستم به داد من و اين رژيم استبدادي آخوندي برسيد.

 مجري برنامه در ادامه گفت: تصميم‌‌هايي روي بحث کاظمينی که يکي از آيت‌ا...‌هاي! مخالف رژيم مي‌باشد گرفته شده است که اين صدا از همه جا پخش شود. 

این مجری نکته‌اي را در ادامه بحث مطرح کرد و گفت: ما قصد اين را داريم که يک مصونيت بين‌المللي براي خانواده وي ايجاد کنيم که آنها به صورت آزاد در محافل رفت و آمد کنند و از حق کاظميني دفاع کنند. 

گفتنی است کاظمینی که رادیوهای بیگانه به او لقب آیت الله داده اند، حتي دروس سطحي حوزه علميه را هم نگذرانده است.

وی در بخشی از سخنرانیهایش برای هواداران ساده و خرافاتی خود گفته است: "دولت دارد ماهواره ها را به خاطر من جمع مي كند" وي همچنين با اشاره به سفر كوفي عنان به ايران براي حل مسئله هسته اي خطاب به مسئولين كشور گفت بود: من خبر موثق دارم كه كوفي عنان آمده بود به تهران كه مرا ببيند اما شما نگذاشتيد.چرا نگذاشتيد كوفي عنان به ملاقات من بيايد!".

اما اعترافات جالب این شیاد کم سواد که در روزهای آینده فیلم آن را بر روی خروجی سایت قرار خواهیم داد بسیار شنیدنی و البته مایه تاسف برای هواداران خرافاتی این فرد است:

خود او در فيلم اعترافاتش مي گويد: "مثلا روي چيزهاي الکي و غير مهم مانور مي دادم من تقويم چاپ مي کردم عکس مرقد حضرت امام کاظم را ميگذاشتم کنار مقبره پدر و پدربزرگم و پدرش که در بروجرد مدفون اند. به عنوان کاظمي بروجردي مي خواستم يک جوري تبليغ کنم بعد آنها را برسونم به اجدادم يا مثلا همين که فرزند 27 امام سجاد «ع» بودنم را توي تيراژ وسيع با عکس هاي خودم چاپ کردم بعد گفتم ببرند توي دهات ها و شهرستانها طوري شده بود که وقتي مي گفتند فلاني اينجا برنامه داره جمعيت فوج فوج مي آمدند . 

مي گفت: پول رفت و آمدها و اتوبوس را از محل صدقات جمع آوري کنيد و اگر هم کم مي آمد خودم مي دادم و همه اينها از روي هواي نفس بود دوست داشتم جمعيت جلسه من اينقدر زياد شود که بين ميدان انقلاب و آزادي مردم جمع بشن و برنامه اجرا کنم. اگر شما جلوگيري نمي کرديد، يقينا جلسه بعدي ام که سيزده رجب بود اين اتفاق مي افتاد يعني جوري مي شد که استاديوم ها جا نداشت، تزم اين بود. 

واقعا من الان نگاه مي کنم درسته لذت مي بردم و من تو اعترافاتم گفتم وقتي در آخرين منبر در استاديوم شهيد کشوري رفتم روي سن و نشستم اون ته سالن را که ديدم سياهي مي زد سرم گيج رفت آن غرور نفساني مرا گرفت. گفتم خوب الحمدلله آدم شديم اين مملکت کسي با دست خالي بدون روزنامه بتونه اين جمعيت را جمع کند. خوب من که بحث علمي نمي کردم اين اسلام سنتي را اين آخري ها در آوردم نمي گفتم ميخواهم اسلام شناسي بگم نيم ساعت دعا و توسل ميخواندم دعا را ديکلمه وار ميخوندم قسمتي از زبور، خودم هم شعر مي سرودم. صوت خوبي هم داشتم و در آهنگ هاي مختلف مي خوندم. 

خلاصه يک کاري مي کردم بيشتر لات ها و بدحجاب ها جذب مي شدند. به خاطر چي؟ به خاطر اينکه به اينها مي گفتم بيايند حاجت بگيرند. کمتر هياتي ها و مسجدي ها مي آمدند و از بس که روي اينها روانشناسي کار مي کردم و روي مخشان، اينها ميخکوب مي شدند بلد بودم مخ بتکونم به قول امروزي ها تريد کنم به طوري که افراد انتظار نداشتند من استاد دانشگاه يا ... باشم انتظار يک دعاخوان پيشرفته را داشته باشند يه دعا نويس مثلا کشوري يا يک چيز گسترده تر.

پایان پیام/127