خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳
۷:۱۲
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
دوشنبه
۲۵ خرداد
۱۳۸۸
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
ايكنا
کد خبر:
134443

در پی اصرار مسئولان جهت حفاظت از بنيان گذار انقلاب اسلامی

امام فرمودند: بدانيد كه من به مرگ طبيعی خواهم مرد

اولين فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با بيان خاطرات خود از زمان پيروزی انقلاب اسلامی به ايكنا گفت: امام خمينی(ره) در پی اصرار مسئولان جهت حفاظت از ايشان، فرمودند: «حالا كه اينقدر شما تأكيد داريد، عيبی ندارد، برويد كاری بكنيد، اما شما بدانيد كه من به مرگ طبيعی خواهم مرد.»

آآ

به مناسبت دهه مبارك فجر و يادآوری خاطراتی از دوران پرشور آغازين انقلاب اسلامی،«جواد منصوری»؛ سفير جمهوری اسلامی ايران در كشور چين؛ از فعالان و همراهان امام خمينی(ره) در مدرسه علوی و فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خاطرات اين يادگار نهضت اسلامی را بازگو كرده اند.

جناب دكتر منصوری از خاطراتی كه با امام(ره) داشته‌ايد بخصوص در مدت اقامت ايشان در مدرسه علوی، بفرماييد.

اولين خاطره من با امام(ره) مربوط به سال 1341 است، زمانی كه من دانش آموز سال سوم دبيرستان بودم و تازه نهضت اسلامی امام(ره) آغاز شده بود. در آن سال به اتفاق چند نفر از دوستان همكلاسی در دبيرستان علوی برای ديدار با امام(ره) به قم رفتيم و مقداری راجع به فعاليت‌های خود با ايشان صحبت كرديم و نيز نظر ايشان را در مورد كارهای خود و توصيه‌های ايشان خواستار شديم.

حضرت امام(ره) در آن زمان خيلی ما را تشويق كردند كه به مطالعات دينی خود بيشتر بپردازيم و همچنين به فرائض دينی پايبند و در فعاليت‌های اجتماعی هم حضور داشته باشيم. در آن زمانی كه ما محصل بوديم و نهضت هم تازه شروع شده بود اين ملاقات برای ما خاطره‌ای شد و خط مشی خيلی مهمی را برای كارهايمان ترسيم كرد و از همان وقت ما صحبت‌های امام(ره) و برنامه‌های ايشان را دنبال می‌كرديم و به اين ترتيب مبارزه را ادامه داديم.

دوم فروردين 1342 كه هم‌زمان بود با روز شهادت امام جعفر صادق(ع)، من به اتفاق چند نفر ديگر از دوستان برای ديدن امام(ره) به قم رفتيم. به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق(ع) مجلس ختمی در منزل امام برپا بود كه ما هم به آن‌جا رفتيم و امام(ره) را زيارت كرديم و در حضورشان بوديم تا اين‌كه مجلس ختم تمام شد. اما نكته‌ای كه خيلی مهم بود، اين‌كه، امام(ره) نسبت به ما ـ با توجه به اين‌كه در ميان آن جمعی كه آن‌جا بودند، خيلی كم سن و سال‌تر بوديم و به يك معنا هم نسبت به روحانيون و اهالی قم ناشناخته بوديم ـ كه از تهران آمده بوديم و دانش‌آموز و جوان هم بوديم، توجه داشتند و به آقايان اشاره كردند كه به اين آقايان (من و دوستان همراه) جا دهيد تا جلو بيايند. اين هم برای ما در آن زمان و شرايط، خيلی جالب بود و خاطره‌ای جالبی از امام(ره) برای ما به يادگار ماند. به اين ترتيب ما با حضرت امام(ره) به نوعی با افكار و نظراتشان آشنايی داشتيم و در تماس بوديم تا اين‌كه در 15 خرداد ايشان را دستگير كردند و بعدها ما موفق نشديم كه با ايشان ديداری داشته باشيم تا اين‌كه روز 12 بهمن 1357 هم من تازه از زندان آزاد شده بودم و هم امام(ره) وارد كشور شدند.

در آن زمان اولين ديدار ما با ايشان در مسير فرودگاه به بهشت زهراء(س) و بعد هم در بهشت زهراء(س) بود كه البته بعد از ظهر آن روز هم برای اقامت به مدرسه علوی آمدند و آن‌جا هم ايشان را ديديم. نكته‌ای كه باز حائز اهميت است اين‌كه امام(ره) گويا اساسا با نسل انقلاب، آشنايی خاصی داشتند و بدون اين‌كه اسمشان را بدانند و يا اين‌كه بدانند كه مثلا اين‌ها از چه زمانی وارد انقلاب شدند، با همه به گونه‌ای برخورد می‌كردند كه گويا با آن‌ها آشنايی دارند و همه را می‌شناسند و خيلی با محبت و صميمانه برخورد می‌كردند.

با توجه به سن زيادی كه داشتند، ولی مردم زيادی را كه مشتاقانه برای ديدارشان می‌آمدند، ايشان ساعت‌های طولانی برايشان می‌ايستادند و به احساسات مردم جواب می‌دادند و با آن سنشان اين سختی‌ها را تحمل می‌كردند بطوری كه در مواقعی ما اصرار داشتيم كه ايشان از كنار پنجره به بيرون بروند و استراحت كنند و درب مدرسه را ببنديم و بگوييم امام مشغول استراحتند، ولی ايشان از اين نظر استقبال نمی‌كردند و تمايل داشتند كه همچنان مردم بيايند و ايشان هم به مردم و احساساتشان پاسخ دهند.

در مدرسه علوی چندين بار ما ايشان را زيارت كرديم؛ يا در مورد كارهايی كه در آن روزهای اول در ارتباط با كميته و يا دادگاه‌ها بود از ايشان سؤال می‌كرديم و يا در مورد ملاقات‌ها و رفت و آمدهايی كه می‌شد. اما نكته‌ای كه خيلی مهم بود اين‌كه حضرت امام(ره) آنقدر راجع به مسائل مملكت ساده و مسلط صحبت می‌كردند كه احساس ما اين بود كه اصلا ايشان بيشتر از ما داخل كشور بوده و بيشتر از ما مسائل مملكت را می‌دانند، در حالی كه به تعبيری 14 سال در كشور نبودند، ولی كاملا مسائل را می‌دانستند. اين يكی از آن نكات بسيار جالب است.

يكی از دوستان كه در پاريس همراه امام(ره) بودند نيز تعريف می‌كردند كه وقتی ما راجع به اوضاع و احوال ايران صحبت می‌كرديم؛ مثلا بعضی وقت‌ها گفته می‌شد كه مردم خيلی از اوضاع و احوال ناراحت هستند و ممكن است كه خسته شوند، امام(ره) چندين بار می‌فرمودند: «نه، من مردم ايران را می‌شناسم، نه، مردم خسته نمی‌شوند، مردم عقب نمی‌نشينند.» اين خيلی نكته مهمی است كه به نظر من شايد كمتر روی اين قضيه فكر شده است كه امام(ره) با اين‌كه خارج از كشور بودند، چگونه اين مردم را به اين خوبی می‌شناختند و با جو و فضای جامعه ايران آشنا بودند و حتی شخصيت‌ها را با توجه به روحياتشان و با توجه به سوابقشان خيلی خوب می‌شناختند. اين نكته‌ای بود كه ما آن‌جا متوجه شديم و واقعا برای ما جالب بود.

زمانی كه امام(ره) بعد از مدت توقفشان در مدرسه علوی به قم تشريف بردند، آن‌جا هم ما گاه به گاهی به ديدار ايشان می‌رفتيم و صحبت‌هايی را با ايشان بعضا در مورد مسائل كشور به خصوص زمانی كه من فرمانده سپاه بودم، داشتيم. خوب بنا به اقتضای كارمان ملاقات‌های متعددی با امام(ره) داشتيم كه آن هم بحث‌های كاری بود در جای خودش بايد بحث كنيم.

چه شد كه امام(ره) به مدرسه علوی تشريف بردند؟ چون شايع بود كه برخی از مسئولان مربوطه گرايش خاصی داشته اند؟

زمان انقلاب فضا آن‌چنان تحت تأثير آن حركت عمومی قرار داشت كه بسياری از آدم‌ها تقريبا يا تحقيقا آن اعتقاد و يا مواضع خودشان را در واقع در آن مقطع با انقلاب يا تطبيق داده بودند يا در كنار انقلاب قرار داده و يا حتی عقايد خودشان را كنار گذاشته و در بطن انقلاب وارد شده بودند. اين نكته‌ای است كه وجود داشت. مثلا خيلی از افراد انجمنی اصلا ماه‌های آخر انقلاب به طور كلی وارد انقلاب شده بودند و ديگر بعد از آن هم در جريان انقلاب قرار گرفتند. بنابراين به نظر نمی‌رسد كه خيلی چيز فوق‌‌العاده‌ای باشد، البته به اين معنا كه در حالت عادی خيلی مسئله فوق‌العاده‌ای است، ولی در آن فضای انقلابی كشور، اين مسئله عادی بود و خيلی اتفاقات افتاد. ما ديديم كه خيلی از جوان‌ها كه فرضا انقلابی نبودند، انقلابی شدند، خيلی از افراد كه شايد هم خيلی آدم‌های عامل به احكام و فرائض نبودند، آمدند و مسلمان و عامل شدند و حتی خيلی‌هاشان شهيد شدند. بنابراين انقلاب خيلی‌ها را عوض كرد.

به نظر شما مهم‌ترين تصميماتی كه امام(ره) در مدرسه علوی گرفتند چه بود؟

اولين تصميمی كه بسيار مهم بود اين‌كه ايشان فرمودند كميته‌های انقلاب در سراسر كشور برای برقراری نظم و امنيت زير نظر روحانيون، ائمه جماعات، يا در مساجد يا كنار مساجد تشكيل شود. اين مسئله در آن مقطع زمانی خيلی مهم و بسيار برای حفظ و امنيت كشور مؤثر بود. دومين دستور ايشان كه روز 23 بهمن صادر كردند، تشكيل دادگاه محاكمه سران رژيم بود كه ايشان به چند نفر از جمله مرحوم ربانی شيرازی برای رسيدگی به اين امور و صدور حكم، فرمان دادند كه اين عمل خيلی مهم بود. اين‌ها دستگير شده و به مدرسه رفاه منتقل شدند و بايد تكليفشان معلوم می‌شد كه بلافاصله امام(ره) چند نفر را تعيين كردند و اين هم خيلی مؤثر بود.

مسئله سوم كه در مدرسه رفاه، قبل از 22 بهمن اتفاق افتاد، تشكيل دولت موقت بود. همان‌جا بود كه امام(ره) به آقای بازرگان حكم تشكيل دولت را دادند كه البته اين قبل از 22 بهمن بود، بعد از 22 بهمن ايشان در همان مدرسه علوی در سطح كشور تعدادی انتصابات انجام دادند كه برای كارها خيلی مهم بود. همچنين دستور قاطعی دادند در مورد اين‌كه كارمندان، ارتشی‌ها و نيروهای مسلح تماما به محل كارشان برگشته و ادارات فعال شود و اين عمل امام(ره) خيلی مهم بود؛ زيرا كسی باور نمی‌كرد كه به اين سرعت دستگاه‌های اداری راه بيافتد. در مجموع طی اين 10 روز بعد از 22 بهمن، امام(ره) چند دستور دادند كه تأثيرات بسيار مهمی در وضعيت كشور داشت.

شما چه زمانی حكم خود را به عنوان اولين فرمانده سپاه از امام(ره) دريافت كرديد؟

حكم من را دوم ارديبهشت 1358 با نظر موافقی كه امام(ره) اعلام كردند، شهيد بهشتی به عنوان دبير شورای انقلاب، امضا كرده و به من تحويل دادند.

آيا خاطره‌ای به صورت خاص با امام(ره) داشتيد؟

بله، در تيرماه 1358 به اتفاق شهيد كلاهدوز برای ديدار با امام(ره) و طرح بعضی از مسائل مربوط به كشور، به قم رفتيم. زمانی كه به اطراف منزل امام(ره) رسيديم، ديديم كه جمعيت زيادی از مردم آمدند و امام(ره) هم از منزل بيرون آمده و در كنار كوچه ايستاده‌اند و به شعار مردم پاسخ داده و دست تكان می‌دهند و به اين ترتيب موجی از مردم در كوچه می‌آيد و رد می‌شود و امام(ره) هم به آن‌ها پاسخ می‌دهند. ما خيلی از آن وضعيت تعجب كرديم و نگران شديم، بطوری كه وقتی داخل منزل رفتيم ـ چون از قبل با حضرت امام(ره) قرار داشتيم ـ ايشان تشريف آوردند و ما نشستيم، قبل از اين‌كه صحبت خودمان را با امام(ره) مطرح كنيم، شهيد كلاهدوز گفتند: « اين وضعی كه ما اينجا الآن ديديم، خيلی نگران كننده بود، ممكن است كه خدای ناكرده دشمن سوءاستفاده بكند، همين چند روز پيش بود كه علامه مطهری را شهيد كردند و قبلش آقای قرنی را. ما خيلی نگرانيم.» مقداری كه ايشان صحبت كردند و چند جمله‌ای هم من گفتم، انتظار داشتيم كه امام(ره) موافقت كنند با اين‌كه ما تدابيری برای حفاظت از ايشان و منزل ايشان بگذاريم. در واقع نظر امام(ره) همين بود كه سپاه بيايد و چنين كاری را بكند.

امام فرمودند: «نه، لازم نيست شما كاری كنيد.» دوباره ما صحبت كرديم كه آخر اين‌گونه نمی‌شود. يادم هست كه شهيد كلاهدوز اين جمله را گفتند: «ما از شما ياد گرفتيم كه اميرالمؤمنين(ع) وقتی جبهه می‌رفتند، زره می‌پوشيدند، كلاه‌خود می‌گذاشتند، شمشير می‌گرفتند، بالاخره بايد ما امكانات برای دفاع از خودمان و حفاظت از خودمان داشته باشيم.» امام(ره) وقتی ديدند ما اين‌گونه اصرار می‌كنيم، فرمودند: «خوب حالا كه اينقدر شما تأكيد داريد، عيبی ندارد، برويد كاری بكنيد، اما شما بدانيد كه من به مرگ طبيعی خواهم مرد.» اين مطلب را در تيرماه 1358 امام(ره) به ما فرمودند.

پايان پيام/127