خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳
۱۸:۵۲
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
شنبه
۶ اسفند
۱۴۰۱
۶:۱۶:۱۶
منبع:
ابنا
کد خبر:
1348771

جباری: اگر روشنگری امام حسین(ع) نبود، از ظاهر اسلام هم چیزی باقی نمی‌ماند

رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام ولادت حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام با موضوع بررسی شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه در دوران امامت امام حسین علیه‌السلام به گفت‌وگو با یکی محققان تاریخ اسلام پرداخته است.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ مروری بر تاریخ صدر اسلام تا دوره امامت حضرت سیدالشهدا (ع) نشان می‌دهد که آنچه برای ائمه اطهار (ع) اهمیت حیاتی داشت، زنده ماندن حقیقت جاری در سنت محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بوده و باقی امور در زیر این سرفصل برای ایشان معنادار بوده است. تحقق این هدف در دوره‌ای نیازمند سکوت حضرت امیرالمؤمنین (ع) بود و جایی محتاج به صلح حضرت امام حسن مجتبی (ع) و جایی هم نیازمند قیام حضرت سیدالشهدا (ع).

رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام ولادت حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام با موضوع بررسی شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه در دوران امامت امام حسین علیه‌السلام به گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین، دکتر محمدرضا جباری از اساتید حوزه علمیه و محققان تاریخ اسلام پرداخته است.

* شرایط جامعه مسلمین در زمان امامت حضرت امام حسین علیه‌السلام به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی جامعه چگونه بود؟

* برای تشریح آن دوران باید ابتدا به دوره‌ی بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نگاه کنیم و انحرافی را که امت اسلامی با رحلت پیامبر اکرم به آن مبتلا شد بررسی کنیم. با رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به لحاظ سیاسی آن خط اصیلی که پیامبر اکرم درباره امر الهی ترسیم کرده بودند برای امت آن محقق نشد و امت به مسیر دیگری حرکت کرد.

به لحاظ فرهنگی نیز در دوره‌ی بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با اقداماتی که توسط برخی منافقین آغاز شد یک انحراف فرهنگی‌ای آغاز شده بود. این بدعت‌ها طوری ریشه دوانده بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم نتوانست با بسیاری از آن‌ها مبارزه کند. در دوره‌ی بیست‌ساله‌ی معاویه وضعیت به‌مراتب بدتر شد. در دوره‌ی معاویه برای نقل و تدوین حدیث از رسول خدا منع وجود داشت. از آن‌طرف هم تشویق برای جعل حدیث پدید آمد.

ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه، جلد یازده صفحه‌ی ۴۴ از کتاب الاهداف ابوالحسن مدائنی که از مورخان قرن سوم هست درباره اقدامات ضدّ فرهنگی معاویه نقل می‌کند. آنجا به بخشنامه‌های هفت‌گانه‌ای اشاره می‌کند که معاویه به ولات خودش در نواحی مختلف فرستاد و مضمونش این بود که بگردید هر کس از شیعیان علی‌بن‌ابیطالب باشد از جهت اجتماعی علیه‌شان تبلیغات کنید، در محاکم قضائی شهادتشان را نپذیرید، از بیت‌المال محرومشان کنید، خانه‌شان را ویران کنید و... در بخشنامه‌ی دیگری معاویه دستور داده که بگردید هر چه فضیلت برای علی سلام‌الله‌علیه نقل‌شده شبیهش را برای دیگران بسازید؛ یعنی دوره‌ای بود که به لحاظ فرهنگی کار شدیدی روی امت انجام شد؛ احادیث مجعولی جعل و پخش شد و زمینه فراهم شد که امت کاملاً بروند به یک سمتی که از اسلام یک پوستین وارونه بماند.

یک روایت معروف دیگری هم به همین دوره مربوط است که عمق فاجعه را نشان می‌دهد. انس ابن مالک صحابی معروف پیامبر که از انصار بوده و اواخر عمر پیامبر هم نوجوانی در خدمت پیامبر بوده که از او به‌عنوان خادم‌النبی یاد می‌شود، درباره دوره معاویه می‌گوید: من نمی‌بینم از سنت پیامبر چیزی باقی مانده باشد. می‌پرسند نماز پس چیست؟ گفت ألیس صنعتم ما صنعتم فیه، سر نماز هم که این‌همه بلا آوردید.

در نمونه‌ی دیگر وقتی‌که جنگ جمل تمام شد و امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه وارد بصره شدند، حضرت به جماعت نماز خواندند. مردم می‌گفتند لقد ذکرنا صلوة رسول‌الله. ما را به یاد نماز پیامبر انداخت.

این روایات و نمونه‌ها اگر کنار هم گذاشته بشود نشان می‌دهد که دوره‌ی پنجاه‌ساله‌ی میان رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و دوره امامت حضرت امام حسین علیه‌السلام یک چنین مسیر رو به عقبی را امت طی کرده است؛ چه به لحاظ فرهنگی چه به لحاظ سیاسی، چه به لحاظ اخلاقی.

امت پیامبر به لحاظ اخلاقی در زمان پیامبر آموخته بودند به جهاد بروند برای رضای خدا نه برای دنیا و جمع‌کردن غنیمت. همین حال و روحیه جهاد تبدیل می‌شود به روحیه دنیاطلبانه و جمع‌آوری غنیمت در دوره‌ی بعد از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اموال کثیری که به دست بعضی از اصحاب افتاد در زمان خلفا به‌خصوص. وقتی ابن عوف از دنیا می‌رود ورثه‌ی او شمش‌های طلایی که ارث او بود را با تبر تقسیم کردند بین خودشان. یا درباره اموال زبیر برای طلحه و دیگران آمارهای عجیبی گفته‌شده که همه نشان می‌دهد یک حرکتی در میان صحابه پیامبر در بُعد دنیاطلبی شروع‌شده بود. صحابه آن‌گونه شده بودند چه رسد به تابعینی که دیگر آن‌ها پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را هم درک نکرده بودند. این مسیر پنجاه‌ساله به‌صورت تدریجی طی شد.

* در همین مقطع و تا قبل از حرکت قیام امام حسین علیه‌السلام، حضرات معصومین و اصحابشان چه اقداماتی برای تبیین حق انجام دادند که برای عموم مردم جهت صحیح، روشن شود؟

* وقتی‌که به لحاظ تاریخی فضا را‌ دقیق ترسیم بکنیم مشخص می‌شود که چقدر فضای سختی مخصوصاً در دوره‌ی بیست‌ساله‌ی بنی امیه وجود داشته است. بلاتردید هم در دوره‌ی خلفای قبل از امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه هم در دوره‌ی امیرالمؤمنین و هم در دوره‌ی بیست‌ساله‌ی معاویه آن قلیل مؤمنانی که طبق وعده قرآن کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بر اکثریت غلبه کردند. اگر اصحاب امیرالمؤمنین کثیر بودند که طبیعتاً حضرت می‌توانست بر آن بدعت‌ها غالب بشود؛ اما این خط اصیل قلیل به‌عنوان یک آب‌باریکه وجود داشت بلاتردید. در زمان قبل از امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه حضور داشتند. مثلاً در جنگ صفین تعدادی از اصحاب خاصه‌ی امیرالمؤمنین مثل عمار، خزیمه بن ثابت، ابو الهیثم بن تیهان و صعصعة بن صوحان و امثال این‌ها حضور داشتند و شرایط را برای مسلمین تبیین می‌کردند.

در دوره‌ی بیست‌ساله‌ی حکومت معاویه هم حرکت ضدّ فرهنگی او فقط جعل حدیث نبود. به لحاظ اجتماعی و اقتصادی فقط کافی بود معلوم بشود که طرف شیعه است تا از همه‌چیز محرومش می‌کردند؛ اما در همان دوره امام حسن علیه‌السلام هم، اصحاب امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه بودند و فعالیت‌هایی می‌کردند و در جای خودش حقایقی را که شنیدند بازگو می‌کنند و درواقع جهاد تبیین می‌کردند.

در دوره‌ی امام حسین علیه‌السلام و بعد از شهادت امام حسن به همین ترتیب بود. خود اباعبدالله علیه‌السلام در مواردی که در حج حضور پیدا می‌کنند آنجا خیلی آشکارا در بیان‌شان حمله را متوجه دستگاه اموی می‌کنند.

امام حسین سلام‌الله‌علیه در ایّام حج یک خطبه‌ معروفی دارند که افراد شاخص، فرهیختگان و علمای اسلام شنونده‌ی این خطبه‌ی امام هستند. آنجا ایشان خیلی روشن به مسائل فجیعی که در عصر بنی‌امیه رخ داده و در حال رخ دادن است اشاره می‌کنند و وضعیت امت اسلامی را تشریح می‌کنند.

* بعد از آن اوضاع به‌جایی رسید که سیدالشهدا (ع) دیدند برای زنده نگه‌داشتن این فکر و مسیر و تلنگر به اذهانی که تحت تأثیر تبلیغات دستگاه اموی قرار گرفتند چاره‌ای نیست جز اینکه قیام کنند تا این انحرافات و تبلیغات را یکسره کنند. در این مسیر نه‌فقط خودشان و اصحابشان بلکه از خانواده‌شان هم مایه گذاشتند برای اینکه آن حقیقت زنده بماند. اصطلاحاً شوک به افکار و اذهان مسلمانان برای اینکه مشخص بشود حقیقت، چیز دیگری است.

* بله، این سیری که اشاره شد دوره‌ی پنجاه‌ساله را وقتی‌که دقیق نگاه کنیم، این ترسیم می‌شود که این یک حرکت خزنده‌ای در دور شدن تدریجی امت از آن اسلام اصیل بوده است. مثل یک صراط مستقیمی شما در نظر بگیرید در ابتدا وقتی‌که فرد از این صراط خارج می‌شود ممکن است که فاصله‌ی اندکی با خود صراط داشته باشد. همین‌که حرکت به‌تدریج صورت می‌گیرد به‌موازات حرکت بیشتر، انحراف و دوری از آن مسیر مستقیم بیشتر می‌شود.

در ابتدا، مسئله‌ی انحراف در همین حدودی بود که در تاریخ ذکرشده اما در عصر معاویه موضوع خیلی حاد می‌شود. دوره‌ی معاویه دوران جعل رسمی حدیث شد. دورانی شد که در میان امت اطاعت از حاکم جائر نهادینه شد اما هنوز یک ظواهری حفظ می‌شد. معاویه سیّاس‌تر از این بود که این ظواهر را زیر پا بگذارد و امت را بر ضدّ خودش بشوراند. اخذ به ظواهر می‌کرد. نمازی خوانده می‌شد هرچند در نماز خود معاویه هم بدعت‌هایی در نماز وارد می‌کرد. مثل حذف بسم‌الله و امثال این‌ها؛ اما این ظواهر را حفظ می‌کرد. معاویه شرب خمر می‌کرد اما نه آن‌قدر آشکار که مردم ببینند. معاویه سگ‌بازی و میمون بازی و روابط غیرشرعی را به‌ظاهر انجام نمی‌داد.

اما بعد از معاویه رسید به دوره‌ی یزید که دیگر این ظواهر را هم علی‌رغم وصیت معاویه حفظ نمی‌کند. معاویه به او توصیه کرده بود ظواهر را حفظ کن و سراغ برخی از طوایف و بزرگان این‌ها با صراحت نرو. مثلاً اگر کار دست معاویه بود شاید این‌طور آشکار در مقابل اباعبدالله سلام‌الله‌علیه اقدام نمی‌کرد.

* اگر این سیر انحراف امت که از رحلت پیامبر شروع شده بود و علیرغم تبیین‌های جهادی و روشنگری‌های پیروان اهل‌بیت علیهم‌السلام همچنان ادامه داشت و در حال گسترش بود، جلویش گرفته نمی‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟

بعد از معاویه یزید بر اساس حماقت خودش، ظواهر دین را هم اخذ نکرد. در دوره یزید اگر حرکت روشنگری‌ای صورت نمی‌گرفت دیگر از ظواهر اسلام هم اثری نمی‌ماند. دیگر اسلام کاملاً مسخ کامل می‌شد. یک اسلام وارونه‌ی وارونه عرضه می‌شد. اگر دوره‌ی خلافت امثال یزید طی می‌شد و کم‌کم نهادینه می‌شد از ظواهر دین هم دیگر اثری نمی‌ماند. اینجا باید یک حرکتی انجام می‌شد که در تاریخ باقی بماند. بعضی‌ها شاید نگاهشان به حرکت اباعبدالله سلام‌الله‌علیه یک نگاه ظاهری است که مثلاً یک حرکتی انجام شد و شکست خورد. درحالی‌که آثار حرکت اباعبدالله علیه‌السلام یک اثر ماندگار با آثار درازمدت تاریخی است. باید یک خطّ محکمی مقابل آن حکومت فاسد ترسیم می‌شد. باید در نقطه‌ی مقابل آن خطّ منحرفی که با رحلت پیامبر شروعش، حرکتی انجام می‌شد. حالا این خط را چه کسی ترسیم می‌کند؟ اباعبدالله الحسین. او چه کسی است؟ آن‌که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و قرآن کریم بر اساس آیه‌ی تطهیر شهادت به طهارتش دادند. پیامبر اکرم آن تعابیر بلند و والا را درباره‌اش به‌کاربرده بودند. رفتارهای عظیم و تکریم فراوانی را درباره‌ی او و برادرش امام حسن علیه‌السلام انجام دادند. پیامبر اسلام سفارش کردند امت را به محبت به آن‌ها.

حرکت اباعبدالله یک حرکتی بود که طهارت به‌تمام‌معنا و حقانیت به‌تمام‌معنا در آن بود تا وقتی امت نگاه بکنند می‌بینند باطل در این راه ندارد. چرا؟ چون در رأسش کسی مثل حسین سلام‌الله‌علیه است. اینجا دیگر لازم است برای اصلاح امت، اباعبدالله به تمام وجود به میدان بیاید و این را ترسیم کنند که مثل من با مثل یزید بیعت نمی‌کند. ای امت اگر در آینده‌ی تاریخ هم مثل یزید آمد شما نباید با او بیعت بکنید. حضرت سیدالشهدا خطّ مقابله‌ی با خطّ انحراف را ترسیم کرد. چنین نبود که یک حرکت محدود یک‌روزه‌ی مقابله‌ی با یک سپاه دشمن باشد و هفتادوچند نفر شهید بشوند و اهلش اسیر بشوند و تمام بشود برود. نه چون صاحب این قیام خاص بود، زمان قیام خاص بود، پیامدهای قیام خاص بود، لذا آثار ماندگار تاریخی‌اش هم به‌جای گذاشت.

.......................................

پایان پیام/ 167