به گزارش
خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ «آن مرد بینهایت» چند روایت کوتاه و البته
متفاوت از زندگی پر فراز و نشیب آیتالله سید روحالله خمینی(ره) با تکیه بر سبک زندگی
و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری آن پیر فرزانه است.
«آن مرد بینهایت» در ۹ فصل تدوین شده و هر فصل کتاب به بخشی از زندگی پرماجرا و پیچیده امام خمینی(ره) اختصاص دارد.
فصل اول با عنوان «فرزند صبح» شامل روایتهای کوتاهی درباره تولد و خاطرات دوران کودکی و نوجوانی سیدروحالله است. نخستین آموزگارش، «هاجرآغا» بود. میگفت: «از مادرم درس دینداری را کسب کردم و از عمهام صاحبه، درس روابط اجتماعی آموختم...»
تفریح و سرگرمی مورد علاقهاش در نوجوانی، کوهنوردی و «پرش» بود. روزگاری، دست به اسلحه شد و کار با تفنگ را آموخت... پشت لبش تازه با موهای بور و تنک سبز شده بود که برای تحصیل به سلطانآباد رفت و در مدرسه علمیه سپهداری با پسر عمهاش صدرالدین هم حجره شد.
فصل دوم «ستارهای بدرخشید» نام دارد. در این فصل مطالب خواندنی زیادی در باره ورود حاجآقا روحالله به حوزه علمیه قم روایت شده است. «درست در بیستمین سالروز تولدش به مدرسه دارالشفا پا گذاشت و ساکن حجره شماره هفت شد.» ... سالهای نخست تحصیل در حوزه علمیه قم شوق سرودن داشت. چون ابر، آبستن از دریای عشق بود و غزل میبارید. آن روزها زیاد شعر میسرود، خاصه در قالب غزل!
حضور در محضر علمای بزرگ از جمله آیتالله حائری یزدی، مسجدشاهی و آیتالله شاهآبادی از دیگر روایتهای این فصل است. راهیابی به حلقه درس عرفان آیتالله شاهآبادی فرصت بزرگ زندگیاش بود. شاهآبادی را بسیار دوست داشت. آنقدر که میفرمود: بنده به قدری ایشان را دوست داشتم که حتی دیوار منزل ایشان را هم می بوسیدم.
فصل سوم با عنوان «شور شیرین» ماجرای آشنایی حاجآقا روحالله با خانم خدیجه ثقفی و خاطرات شیرین خواستگاری این دو زوج گرانمایه است. برای ششمین بار به خواستگاری بانو خدیجه ثقفی (قدس ایران) رفت آن هم در ماه رمضان. این بار مصممتر از قبل. «ساده و بیآلایش با عمامه و نعلینی کهنه و لباسی از کرباس!» برخی خاطرات زندگی مشترک از دیگر روایتهای این فصل شیرین است. شدت علاقه و محبتش به قدسیخانم به قدری بود که هرگاه قدس ایران چند روزی به مسافرت میرفت، در آن مدت مدام میگفت: «خانه تاریک است»
فصل چهارم با عنوان «شمع جمع» روایتِ حضور پرشور حاجآقا روحالله در حوزه علمیه قم و تدریس فلسفه برای طلاب و علاقهمندان به فلسفه است. تسلط و مهارتش در فلسفه و کلام زبانزد حوزه بود. هر کسی سوال و شبههای داشت، به آقا سید روحالله معرفی میکردند.
ماجرای برگزاری کلاسهای درس اخلاق و توصیههای اخلاقی ایشان، روایتهای دیگر این فصل است. وقتی توصیه اخلاقی میکرد، قیامتی برپا میشد. اغلب طلبهها گریه میکردند. در دل طلبهها واقعاً غوغا میانداخت.
در فصل پنج با عنوان «رشحاتالحیات» آثار و کتابهای بهجا مانده از این عالمِ عامل و فقیه روشن ضمیر معرفی شده است:
دو ماه تمام درس و بحث خود را تعطیل کرد و در نقد کتاب «اسرار هزار ساله»، کتاب «کشف الاسرار» را نوشت. حاضر نشد روی جلد کتاب، اسمی از ایشان نوشته شود، گفت: من این کتاب را برای رضای خدا نوشتهام نه برای نامآوری!»
فصل ششم «مرد میدان»، بیانگر حضور پرشکوه و با صلابت آیتالله خمینی(ره) در صحنه سیاست و مبارزه با رژیم پهلوی است. پیش از آنکه عَلَم مبارزه را بردارد و پای بر میدان بگذارد، به تحقیق دریافته بود که پیش نیاز قیام، تقویت مرجعیت و در راس آن حمایت همه جانبه از آیتالله سید حسین بروجردی است.
مبارزه علنی با رژیم پهلوی و مخالفت بالایحههای ننگین و رنگین آن دوره از جمله کاپیتولاسیون از دیگر روایتهای این فصل است.
در اعتراض به کشتار طلاب در مدرسه فیضیه یک تنه به استیضاح اسدالله علم برخاست و با انتشار پیام مهم خطاب به علمای تهران تقیه را حرام اعلام کرد: «حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب «َولو بَلَغَ ما َبلَغ»
«آفتاب در تبعید» عنوان فصل هفتم کتاب «آن مرد بینهایت» است. در این فصل به روایتهای جالبی در باره حضور چهارده ساله آیتالله خمینی در شهر نجف اشرف اشاره شده است. برگزاری کرسی تدریس در مدرسه شیخ انصاری نجف و شروع درسهای ولایت فقیه از دیگر روایتهای فصل هفتم است.
درک و پذیرش درسهای ولایت فقیه برای دوستان آیتالله خمینی سخت بود چه برسد به مخالفان. خیلیها جزوههای ولایت فقیه را تهیه میکردند و به رودخانه میریختند. شایعه کرده بودند که حزب بعث این جزوهها را منتشر کرده است.
در فصل هشتم یعنی «برادههای خورشید» برخی از ویژگیهای فردی و اخلاقی آیتالله خمینی(ره) یادآوری شده است. از پانزده سالگی نماز شب میخواند. یک چراغ موشی کوچک میگرفت و به قسمت دیگر منزل میرفت که هیچ کس از خواب بیدار نشود.
در صفحات دیگر این فصل، به برخی دیگر از ویژگیهای اخلاقی آن پیر سفر کرده اشاره شده است:
در طول عمر خود فقط دست دو نفر را بوسید. یکی دست آیتالله سیدحسین بروجردی و دیگری دست آیتالله سیداحمد شبیری زنجانی را.
فصل نهایی این کتاب، «طلایهدار صبح» نام دارد. این فصل شامل چند روایت کوتاه از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) است.
هفده روز بعد از پیروزی انقلاب، وقتی برای اولین بار به قم رفت و به خانه دوست دیرینهاش آیتالله سیدرضا بهاءالدینی پا گذاشت، از او شنید: «کار بزرگی کردید و باید تا آخر پای آن بایستید» امام جواب داد: «همه چیز در اختیار من است و من در اختیار خود نیستم»
«آن مرد بینهایت» دومین دفتر از مجموعه «قلهها به آسمان نزدیکترند» با قطع رقعی و در ۲۱۸ صفحه به قیمت ۹۵۰۰۰ تومان از سوی دفتر نش فرهنگ اسلامی روانه بازار کتاب شده است.
....................................
پایان پیام/ 348