به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) - ابنا - اهمیت مطالعه تاریخ اسلامی برای شرقشناسان، و توجهشان به دین اسلام، پیامبر اکرم(ص) و برخی شخصیتهای جهان اسلام، قدمتی به اندازه حیات این دین مبین دارد. دیدگاههای مختلفی درباره قصد و هدف غربیها برای شناخت اسلام بیان شده است؛ از شناخت واقعی تا غنیسازی کتابخانههای اروپایی، یا حتی تحریف تاریخ اسلام، از انگیزههای آنها بوده تا به سراغ میراث اسلامی، نسخههای خطی نفیس و شخصیتهای اسلامی بیایند.
با هر قضاوتی، میتوان گفت اسلامشناسان غربی نیز، از حیث انگیزه و صلاحیت علمی، یکسان نبوده و نیستند و طبعاً معیارهای علمی و پژوهشی، تنها معیار قضاوت خواهد بود. اما محققانی بوده و هستند که در مسیر شناخت میراث اسلامی، علاوه بر دستاوردهای علمی، بارقههایی از حق، در دل و جانشان روشن شده و از میان تاریخ، حقیقت را دیده و به آن عشق ورزیدهاند که جرج جرداق مسیحی نمونهای از آنهاست.
برای شناخت بیشتر از دیدگاه اندیشمندان غربی نسبت به اسلام و بهخصوص حضرت امام علی علیهالسلام، با پروفسور آنتونینو پلّیتِّری (Antonino Pellitteri) رئیس سابق دانشکده فلسفه و ادبیات دانشگاه پالرمو، قرار ملاقاتی ترتیب دادیم.
پروفسور «آنتونینو پلیتری» استاد تمام تاریخ کشورهای اسلامی و اسلامشناس گروه علوم انسانی دانشگاه پالرمو است. وی به طور ویژه مطالعات و تحقیقات خود را به تحولات تاریخی و اجتماعی مدرن و معاصر در جهان اسلام، با محوریت سوریه- لبنان (ملیگرایی در حوزه سوریه- لبنان) و دولت فاطمی در سیسیل (قرن 10-11) اختصاص داده است.
این استاد برجسته، مطالعات و پژوهشهای مختلف عربی و اسلامی زیادی داشته و جهت شناخت بهتر از میراث اسلامی و شخصیتهای برجسته تاریخ اسلام، به کشورهای مختلف عربی نیز سفر کرده است.
نمایندگی ایتالیا در بخش عربزبانان و اسلامگرایان اتحادیه اروپا (UEAI) و عضویت در هیئت علمی بنیاد دانشگاه ایتالیا-لیبی از مسئولیتهای او بوده است. وی همچنین مسئولیت عقد قرارداد همکاری علمی بین دانشگاه جهانی المصطفی- قم (ایران) و دانشگاه پالرمو (ایتالیا) را بر عهده داشته است.
از جدیدترین آثار او میتوان به «مقدمهای بر بررسی تاریخ مدرن و معاصر جهان عرب» و «سیره الشام» اشاره کرد.
اشاره به نام علی علیهالسلام کافی بود تا اشتیاق را در کلماتش ببینیم؛ قرارمان شد عصر جمعه 29 اردیبهشت. طبق قرار قبلی در منزل ایشان در منطقه زیبای بیدا، در حاشیه شهر پالرمو (مرکز استان سیسیل ایتالیا) حاضر شدیم. گفتوگویی که قرار بود طولانی نشود، با یاد و نام علی علیهالسلام از زبان یک پژوهشگر غیرمسلمان، گفتوگویی تفصیلی شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به اهتمام: حجتالاسلام دکتر علیاکبر بدیعی (استادمهمان دانشگاه پالرمو)
ترجمه: دکتر داوود عباسی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنچه در ادامه میخوانید، اظهارات این استاد ایتالیایی درباره شناخت غرب از اسلام و امیرالمومنین امام علی علیهالسلام است:
ابنا: میخواهیم از علی علیهالسلام گفتوگو کنیم. نگاه شما و سایر اندیشمندان غرب و اساتید و شرقشناسان ایتالیایی به امام علی علیهالسلام چگونه است؟
- تشکر میکنم به خاطر فرصتی که فراهم شد تا درباره علی علیهالسلام صحبت کنم. فرصت خوبی خواهد بود تا دیدگاه دنیای غرب درباره این شخصیت را توضیح بدهم و درخصوص شناخت غرب و ایتالیا از اسلام، شیعه، اهلبیت و علی علیهمالسلام سخن بگویم.
در ایتالیا اسلامشناسانی بوده و هستند که در خصوص شیعیان مطالعه کردهاند؛ خانم پروفسور «بیانکا ماریا اسکارچا» (Biancamaria Scarcia Amoretti) و همچنین پروفسور «الساندرو بوزانی» (Alessandro Bausani) درخصوص شیعیان، مطالعات و تالیف زیادی داشتهاند؛ امّا تصویر علی علیهالسلام، در این مطالعات، همراه با تضادهای زیادی است؛ بدین معنا که علی علیهالسلام از حیث تاریخی و از حیث اسلامی شخصیت بسیار مهمی است؛ خلیفه مسلمین بوده و در عین حال، اولین امام شیعیان هم محسوب میشود. علی علیهالسلام آغازگر دوره امامت است؛ به عبارت دیگر، او نقطه اتصال این دو جنبه از اسلام بوده و این طبعاً بسیار مهم است، اما در مطالعه و شناخت این شخصیت بزرگ تضادهایی وجود دارد.
به عنوان مثال، یکی از شرقشناسان بزرگ ایتالیا، «لئون کائتانی» (Leone Caetani) است. اثر «سالنامههای اسلام» (Annali dell’Islam) او، پژوهشی حجیم در خصوص تاریخ اسلام به شمار میرود. این شرقشناس یک جلد را به دوران صدر اسلام و به ویژه خلیفه مسلمین «علی» اختصاص میدهد؛ همچنانکه که بسیاری از شرقشناسان ایتالیایی و اروپایی انجام دادهاند. او در موضوع «فتنه» تمرکز زیادی داشته است (انشقاق اسلام به دو مذهب شیعه و سنی).
وقتی حضرت علی علیهالسلام، پس از مرگ عثمان به خلافت میرسد، در واقع اولین تقسیم و انشعاب در دنیای اسلام رخ میدهد. این انشعاب مهم است، ولی معمولا در حوزه تاریخی و فرهنگی به آن پرداخته نمیشود. مطالعاتی که شرایط فرهنگی، سیاسی و دینی آن مقطع خاص را توضیح بدهند، بسیار کم است. شاهد این مدعا این است: پس از شهادت علی علیهالسلام، معاویه به قدرت میرسد که آغازکننده نظام شاهنشاهی در اسلام است؛ همان نظام حکومتی که مورخان مسلمان آن را «مُلک» مینامند؛ یعنی خلافت پایان مییابد و به نظام «مُلک» میرسیم. بعد از این است که در اسلام، خلافت موروثی میشود. بدین ترتیب، مرگ علی و تقابل میان علی و معاویه، فقط مسئله تقابل دو خانواده و یا فرضاً برخی سوءتفاهمات نیست، بلکه مسئله مهمتری چون تعبیر و نگاه به آینده امت اسلامی است.
مسئله دیگری که در این ارتباط مورد چشمپوشی واقع میشود، تاریخ پیشین اعراب است. سیوطی که از دانشمندان اهلسنت است، کتاب «تاريخالخلفاء» را مینویسد. او در دوران مملوکها یا ممالیک در مصر زندگی میکرد، اما در خصوص خلافت علی علیهالسلام پژوهش کرده و وقتی به دوران تقابل میان معاویه و خلیفه (علی علیهالسلام) میرسد، تصریح میکند: «ثم خرج علیه المعاویه»؛ میگوید: این معاویه بود که وارد جنگ با علی شد. طبق آنچه سیوطی نوشته، پس از جنگ صفین، اهمیت حصول توافق از سوی علی علیهالسلام است که مطرح میشود؛ در واقع در نگاه سیوطی، علی علیهالسلام یک شخصیت حکیم به تصویر کشیده میشود؛ یک شخصیت دانا که خواستار انشقاق و انشعاب در امت اسلامی نیست. این بسیار مهم است، ولی با این وجود، کسانی که در غرب در مورد اسلام مطالعه میکنند و مینویسند، این مطالب تاریخی را در نظر نمیگیرند و این منابع را مطالعه نمیکنند.
باز هم از سیوطی بگوییم: او پس از علی، حسن و حسین را نیز جزو خلفای راشدین به حساب میآورد. یادآوری میکنم، سیوطی سنّی است؛ اما وقتی که در مورد خلفای راشدین مینویسد، از ابوبکر آغاز میکند و این دوره را با امام حسین به پایان میرساند؛ از نظر سیوطی، آخرین خلیفه، امام حسین است. سیوطی در سخن از دوره معاویه، از حسن بن علی و در خصوص تقابلش با معاویه مینویسد و در آخر، به امام حسین میرسد. به تصریح سیوطی، پس از خلفای راشدین، بنیامیه نظام «مُلک» را میآورند؛ و البته این نظام متفاوت از نظری است که اسلام در خصوص حکومت و مملکتداری دارد.
مطالعات غربی علاقه زیادی به این دارد که جنبه «مبارز» علی را به تصویر بکشد؛ در مورد شمشیرش ذوالفقار، مینویسد و این نگاه، برخی مورخان عرب و سنّی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. به عنوان مثال، در دمشق و یا در حمص، زیارتگاههایی وجود دارد به عنوان «مقام علی» یا «مقام خالد ابن ولید»، که بسیار هم زائر دارند، اما چرا این مکانها زائران زیادی دارد؟ چون به عنوان جنگجو از این شخصیتها یاد میشود و جنبه خاطره از دوران مبارزه آنها مدنظر قرار میگیرد؛ کسی هم توجهی به شخصیت و عقلانیت این افراد ندارد؛ مردم دوستشان دارند، چون جنگجو بودهاند، شجاع بودهاند. اما من فکر میکنم شخصیت علی و اولاد علی (حسن و حسین) باید با توجه به زمان حیاتشان و شرایط زمان، مطالعه و درک شود و دیدگاه فرهنگی و سیاسی آنها نسبت به آینده امت اسلامی تبیین شود.
ابنا: در شناختن و شناساندن امام علی علیهالسلام، نگاه به نهجالبلاغه چگونه باید باشد؟
- نهجالبلاغه کتاب بسیار مهمی است، چرا که در آن تلاش عقلی بزرگی صورت گرفته و باید در این چهارچوب به این متن و کتاب نگاه شود. در این اثر، علی «مدینه فاضله اسلامی» را در چندین جا به تصویر میکشد. آن جامعه آرمانی، جامعهای نیست که با معاویه پیروز میشود، بلکه بسیار متفاوت است. جامعهای که علی علیهالسلام ترسیم میکند، سرشار از حکمت و عقلانیت است؛ و اینجاست که این همه حکمت و عقلانیت، به نوعی با چهره علی به عنوان یک جنگجو در تعارض است و در پژوهشهایی که گفت شد، مدنظر قرار نمیگیرد.
در غرب و در ایتالیا، شخصیت حضرت علی علیهالسلام کمتر شناخته شده، اما امام حسین بیشتر از علی علیهالسلام شناخته شده است؟ قطعا اینها دو شخصیت متفاوت هستند، اما شرایط و اقتضائات زمانشان متفاوت است. در خصوص امام حسین، اعتلای تصویر «شهادت» را داریم که بسیار مورد پسند و علاقه مسیحیان است. در مفاهیم مسیحیت، مسئله شهادت بسیار مورد توجه و مورد بحث بوده و امپراطوری روم، بسیاری از اولین مسیحیان را به شهادت رسانده. در واقعه امام حسین هم «تقابل ظالم و مظلوم» را داریم و این بسیار مورد علاقه غرب مسیحی بوده است.
غرب، اروپا و ایتالیا در مورد علی علیهالسلام اطلاعات ندارد و درباره او بحث و صحبت نمیکند؛ این شخصیت را نمیشناسند و اگر هم به وی پرداخته شود، از جنبه شخصیت تاریخی است و در خصوص جنگهای علی با معاویه و خوارج بحث میشود.
مثال دیگری را عرض کنم. در ایتالیا، به عنوان مثال، آثار متعددی از «طه حسین»، نویسنده معروف مصری ترجمه شده است. «طه حسین» کتاب بسیار زیبایی با عنوان «علی و بنوه» دارد؛ چرا این کتاب ترجمه نشده است؟ چرا هیچ کشور اروپاییای اقدام به ترجمه این کتاب نکرده است؟ باید حتما ترجمه شود.
ابنا: جناب پروفسور، چرا صاحبنظران در اروپا سعی نمیکنند شخصیت حضرت علی (ع) را در آئینه نهجالبلاغه بشناسند؟ این اثر، تصویر صحیحی از شخصیت علی ارائه میدهد. آیا نهج البلاغه در اختیار اسلامشناسان غربی نیست؛ از آن استفاده نمیکنند؟
- من فکر میکنم به طور کلّی، در ایتالیا، در اروپا و در غرب، شناخت کمی از اسلام وجود دارد. شناختی کم و حتی نامناسب. به رغم وجود دانشکدهها و کرسیهای شرقشناسی، اسلامشناسی و غیره، شناخت خوبی از اسلام وجود ندارد. مردم کوچه و بازار هم کم میدانند؛ مسیحیان معتقد هم، اطلاعات کمی دارند؛ حتی از پیامبران و کتب خودشان هم اطلاع کمی دارند. «ابراهیم» که نقطه اشتراک هر سه دین توحیدی است، نزد خود مسیحیان معتقد، کمتر شناخته شده و شخصیتی است که در موردش کم گفتوگو میشود، در حالی که در اسلام خیلی مورد توجه است؛ وی را خلیلالله مینامند. نقش او به عنوان نمادی از اتحاد میان ادیان توحیدی شناخته شده و از نمادهای ایمان و یکتاپرستی است. اما در مسیحیت، پیامبران خیلی مشهور نیستند و خیلی به آنها پرداخته نمیشود.
به مثال دیگری اشاره کنم: تصویر یوسفِ نبی در غرب، و در مسیحیت، عملا به یک داستان خالهزنکی و در ارتباط با همسرِ عزیز مصر (زلیخا) تنزل داده شده؛ داستانی مربوط به عشق و عاشقی و گناه، در حالی که در اسلام تصویر یوسف، بسیار مهم و ارزشمند است. حضرت یوسف فقط ابعاد انسانیاش مورد توجه نیست، بلکه روی آن بخش از شخصیت وی تکیه میشود که با ظلم مقابله میکند؛ مظلومی است که علیه ظلم مبارزه میکند، ولی متاسفانه مسیحیت این جنبهها را کمتر مطالعه میکند و به بحث میگذارد. بدین ترتیب مسیحیان نیز از خودِ مسیحیت شناخت خوبی ندارند و در خصوص نبوت، نقش پیامبران و غیره، خیلی اطلاعات ندارند. وقتی که از دین خود هم دقیقا خبر ندارند، شما تصور کنید دیگر از اسلام چقدر مطلع هستند؟ بر همین اساس، علی علیهالسلام نیز خیلی کم شناخته شده است.
غرب، علی را نمیشناسد. فقط میدانند جنگجوی خوبی بوده؛ با شمشیر او را به تصویر میکشند؛ اما کسانی که نهجالبلاغه را خواندهاند، واقعا کم هستند. عموماً به کتاب نهجالبلاغه توجه نمیشود؛ چرا مورد توجه نیست؟ چون در غرب علاقه خاصّی به شناخت دیگری وجود ندارد؛ مسلمان باشد، سنی باشد، شیعه باشد؛ برایشان مهم نیست. بسیاری از متخصصان امر هم اشتباهات فاحشی دارند. برای مثال برخی از اساتید ایتالیایی و غربی مینویسند: «تاریخ اسلامِ سنی». میپرسم: «تاریخ اسلام سنی یعنی چه؟! اسلام یکی است و اسلام سنی و شیعی وجود ندارد. اسلام به مثابه درخت بزرگی است که ریشههای عمیق و شاخههای متعددی دارد.»
علت این نوع مواجههها این است که اصلا قرار نیست خواننده ایتالیایی و اروپایی موضوع را بفهمد و وقایع را بداند، اصلا نمیخواهند مردم، اسلام را بشناسند و با شخصیتهای مهم آن آشنا شوند؛ به همین خاطر است که علی علیهالسلام کم شناخته می شود. به همین خاطر است که خیلی سریع اشارهای به او میشود؛ اما در خصوص امام حسین بیشتر صحبت میشود، اگرچه در آنجا هم بیشتر به مسائلی همچون تعزیه و جنبههای حاشیهای آن پرداخته میشود. پس خود نقش امام حسین هم، نظیر مقام و شخصیت و انسانیت علی، مد نظر نیست؛ بلکه بیشتر جنبه سطحی و نمایشی از قضیه مورد توجه است.
ابنا: احمد ابن حنبل جمله زیبایی در مورد امام علی علیهالسلام دارد که میگوید: «لا یقاس به احد»، هیچ کس با ایشان سنجیده نمیشود
- علی با هیچ کس قابل مقایسه نیست؛ اندیشههای علی بیشتر ناظر به سرنوشت و آینده امت اسلامی است، بحث او حکمت است، او به مسلمانان راه را نشان میدهد.
قرآن و احادیث پیامبر اسلام، جایگاه خودشان را دارند، اما از طرفی نهجالبلاغه هم جایگاه خودش را دارد. در نهجالبلاغه جامعیت را میبینیم؛ انگار علی میخواسته استفاده از قرآن و احادیث را جامعیت ببخشد و شیوه اجرای آنها را به نحو بهتری نشان دهد.
ابنا: برخی دانشگاهیان و فرهیختگان مسیحی در مورد حضرت علی علیهالسلام کتاب نوشتهاند. مثلا جرج جرداق، با اینکه در لبنان، و در بیروت زندگی می کرده، کتابی با عنوان «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» دارد. چه ویژگیهایی از شخصیت امام علی علیهالسلام نویسندگان مسیحی را جذب کرده و باعث شده در مورد وی بنویسند؟
- این یک حقیقت است، ولی مثالی که شما ذکر کردید درباره یک مورخ لبنانی است. ایشان مسیحی، ولی لبنانی بوده است. به دلیل حضور شیعیان در این کشور، حساسیت و توجهی که به علی وجود دارد متفاوت است. در میان مسیحیان لبنان، قطعا توجه به علی بیش از توجهی است که در ایتالیا یا اروپا وجود دارد؛ نه تنها علی، بلکه اهلبیت علیهمالسلام.
ابنا: کدام بُعد از شخصیت امام علی علیهالسلام برای شما مورد توجه و جالب است؟
- استاد ایتالیایی، خانم «بیانکا ماریا اسکارچا» میگوید: علی تنها کسی است که میتواند خلافت و امامت را یکجا معنا کند. در مورد امامت بسیار مطالعه و بحث میشود، ولی تفکر خود علی در خصوص امامت چه بوده است؟ چه اهل سنت و چه شیعیان در مورد امامت خیلی بحث میکنند و طبعا نظرات متفاوتی دارند، اما برای من این خیلی جذاب است که بدانم نظر خود حضرت علی چیست؟ چطور وی که امام است خلیفه میشود؟ ای کاش میشد از زبان خود ایشان بشنویم که این دو جنبه چگونه با هم جمع میشوند و چطور جمعپذیر هستند. اصلا آن زمان وی این تمایز را قائل میشده و تفاوتی در این دو میدید؟ یا هر دو را یک نقش میدانسته است؟
برای مثال «محمد الرشید الرضا»، اصلاحطلبِ مسلمانِ لبنانیالاصل که در مصر زندگی میکرده، کتاب بسیار زیبایی به اسم «الامامه العظمی» دارد، وی بخشی از اثرش را به شخصیت علی علیهالسلام اختصاص میدهد. این نویسنده نیز که سنی مذهب است، این دو نقش حضرت علی را در کنار هم قرار میدهد.
صاحبنظران غربی میگویند نبوت تمام میشود و ولایت شروع میشود، یعنی قبل و بعد وجود دارد، ولی از لحاظ رشید رضا، علی کسی است که هم متعلق به قبل است و هم به بعد؛ هم ابتداست و هم انتها.
ابنا: عدالت از ابعاد شخصیت امام علی علیهالسلام است؛ همچنانکه به گفته یکی از صاحبنظران علی به خاطر شدّت عدالتش در محراب کشته شد. برای تحقق صلح در جهان ما، تا چه حد به این بعد از شخصیت علی علیهالسلام نیاز داریم؟
- مسئله عدالت، مسئله اساسی و مهم است و ما خیلی به عدالت نیاز داریم؛ چه تمامی مسلمانان؛ چه دولتمردان، چه حقوقدانان، چه عالمان دینی به این مسئله مهم نیاز داریم. شخصیت علی علیهالسلام از حیث عدالت مهم است؛ پس از صفین، خوارج امام علی را ترک کرده و میگویند: «لا حکم الا لِله». علی میگوید: این چه نظری است؟ آنچه واضح است اینکه، ایده علی درباره عدالت، ایدهای متفاوت از خوارج بوده است. من فکر میکنم دیدگاه حضرت علی از عدالت بسیار مبتنی بر انسان و انسانیت بوده است و این فقط یک مثال از تفکری است که امروزه ما خیلی به آن نیاز داریم. ما باید عدالت را به جوامعمان بازگردانیم، چون دیگر این کلمه خالی از معنا شده است.
ابنا: شما شناخت کافی از ائمه اطهار و همچنین امام مهدی(عج) دارید. به نظر شما دنیای سرشار از بیعدالتی امروز، تا چه حد به چنین شخصیتی نیاز دارد؟
- من معتقدم در دنیای امروز نیاز داریم که نظم و عدالت مجددا برقرار شود. به هر حال بخش بزرگی از دنیای مومنین اعتقاد دارد که نیازمند یک «مهدی» است؛ امامی که نظم و عدالت را دوباره برقرار سازد. در خصوص این جنبه خیلی صحبت میشود، چون یک اعتقادی است که از قدیمالایام وجود داشته و تاریخ بشر همیشه منتظر یک منجی بوده است، اما منجی شخص است یا تفکر؟ وقتی میگوئیم امام مهدی، عدالت و صلح میآورد و بیعدالتی و فساد را در هم میشکند، بیشتر مقصودمان شخص اوست یا تفکر او؟
چند سال پیش، زمانی که آیتالله سیدحسین فضلالله در قید حیات بود، ملاقاتی در لبنان داشتیم. یک شخصیت مهم و از حیث فکری بسیار پویا بود. از جمله موضوعاتی که بحث شد در خصوص امام مهدی و برپایی مجدد عدالت بود. او اظهار می کرد: «آن عدالتی که خواهد آمد قائم به شخص نیست، بلکه یک مفهوم گستردهتر است: یک تفکر که کل انسانها را در کنار یکدیگر قرار خواهد داد».
ابنا: اگر امام علی را به کسی معرفی کنید، چطور و با چه عبارتی معرفی میکنید؟
- برای من او یک شخصیت شجاع، بسیار نزدیک به پیامبر، و بسیار حکیم است. یادآوری میکنم که او برای جانشینی پیامبر خواستار درگیری و نزاع نبود؛ او در زمان ابوبکر، عمر و عثمان طوری رفتار کرد که امت اسلامی، متحد بماند، چون نمیخواست دچار انشعاب و دودستگی شود. پس یک شخصیت دانا، قوی، کاریزماتیک و حکیم؛ من ایشان را اینگونه میشناسم.
ابنا: جناب پروفسور، بسیار ممنونیم از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
- من هم از شما سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید تا با هم از علی علیهالسلام گفتوگو کنیم.
.........................
پایان پیام