خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳
۱۸:۳۶
در حال بارگذاری؛ صبور باشید

گزارشی از تجربه سفر خانوادگی به پیاده‌روی اربعین

حرکت عظیم راهپیمایی اربعین و اظهار ارادت محبان اهل بیت(ع) و آزادگان جهان به حسین بن علی(ع) به تعبیر یکی از بزرگان معجزه است. واژه‌ها و کلمات از بیان عظمت آن عاجز هستند و در محدوده تنگ کلمات نمی‌گنجد؛ قابل وصف نیست، باید از نزدیک دید و حس کرد.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ حدود چهار میلیون زائر از مرزهای زمینی و هوایی جمهوری اسلامی ایران به قصد زیارت اربعین به عراق سفر کردند.

شرکت در پیاده روی اربعین و سفر به عتبات عالیات در این ایام برای هر شرکت‌کننده‌ای خاطرات شیرین و ماندگاری به یادگار می‌گذارد.

یادداشت زیر گزارشی از "احمد محبوبی" از نیروهای خبرگزاری ابنا درباره سفر به عراق و شرکت در راهپیمایی اربعین است که تقدیم خوانندگان می‌شود:

بسمه تعالی

صبح روز دوشنبه ششم شهریور 1402 با خانواده از قم به طرف قصر شیرین و مرز خسروی برای شرکت در راهپیمایی اربعین حرکت کردیم.

ششم شهریور زادروز من است، چهل و یک سالگی را تمام کرده و قدم به چهل و دو سالگی گذاشتم. لذا سفر در این روز را به فایل نیک گرفتم، خاصه آنکه سنّ کمال را هم رد کرده‌ام.

*ارز اربعین

قبل از حرکت، برای دریافت ارز اربعین از بانک ملی یک و نیم ساعت معطل شدیم. قضیه معطلی از این قرار است که سوم شهریور از طریق نرم افزار "بله" برای خرید 200 دینار اقدام کردم و مبلغ آن را نیز پرداخت نمودم. زمان دریافت آن را روز ششم شهریور تعیین کردم و گمان می‌کردم که چون مبلغ ارز را پرداخته‌ام، دریافت آن معطلی ندارد. ناسلامتی در عصر دیجیتال به سر می‌بریم و روزانه شاه بیت "دولت الکترونیک" از زبان مسئولان تکرار می‌شود. اما روز موعود آنچه دیدم خلاف تصورم بود و برای دریافت ارز در دو صف طولانی منتظر ماندم. در صف اول پیامی که در نزم افزار بله دریافت کرده بودم را ثبت می‌کردند، روی آن شماره‌ای می‌زدند و شماره من 330 بود. در صف دوم بر اساس شماره، افراد را صدا می‌کردند، مشتری می‌آمد ارز را تحویل می‌گرفت و می‌رفت. صف اول تقریبا بیست دقیقه طول کشید ولی صف دوم معطلی زیادی داشت. افراد از این وضعیت شاکی بودند و جالب اینکه ارزی که از بانک دریافت کردیم با ارزی که در خیابان می‌فروختند فقط دو هزار تومان ارزان‌تر بود!

برخلاف دفعات گذشته که از مهران وارد خاک عراق شدیم، این بار با مشورت یکی از همکاران، مرز خسروی را به خاطر خلوتی آن انتخاب کردیم. مسیر تا قصر شیرین پرحجم اما روان بود غیر از شهر بیستون که مقداری شاهد ترافیک بودیم.

*مرز خسروی

ساعت ده یا ده و نیم شب به قصر شیرین رسیدیم و مردد بودیم که شب در این شهر بمانیم یا صبح به طرف مرز حرکت کنیم؛ مشورت کردیم که چند نفری گفتند به دلیل گرمای هوا، چون کودک همراه شماست الان حرکت کنید بهتر است. همچنین دنبال پارکینگ مطمئنی برای ماشین بودیم که گفتند نزدیک مرز، سپاه پارکینگ بزرگی دارد که آنجا مکان مطمئنی است ما هم این کار را کردیم و پس از بازگشت متوجه شدیم که هزینه‌ای هم نمی‌گیرند و رایگان است.

مرز خسروی، طرف ایران و عراق خلوت بود و بدون معطلی و به راحتی وارد خاک عراق شدیم. بنای ما این بود که اول به کاظمین برویم چون نزدیک‌ترین شهر به قصر شیرین است. در ترمینال یک نفر با بلندگوی دستی اعلام می‌کرد که فلان اتوبوس با پول ایرانی 200 هزار تومان می‌گیرد و زائران را به کاظمین می‌برد؛ تعداد زیادی از زوار هجوم بردند و اتوبوس پر شد. ما هم با ون به سمت کاظمین رفتیم. در راه دیدم زوّار را با چند کامیون‌ نظامی به کاظمین می‌برند اما متوجه نشدم که کجا آن‌ها را سوار می‌کنند.

در راه مصرف زیاد برق از سوی عراقی‌ها توجهم را جلب کرد. قبلاً شنیده بودم که برق در عراق مثل ایران هزینه کمتری دارد لذا در مسیر می‌دیدیم که خانه‌ها و مغازه‌های بسیاری نصف شب لامپ‌ها را برای نمای ساختمان، زیبایی و ... روشن نگه داشته‌اند. همچنین حضور تعداد زیادی از نیروهای امنیتی و الحشد الشعبی در مسیر بسیار محسوس بود، در جاده‌ها ایست و بازرسی و به تعبیر عراقی‌ها "سیطره" زیاد بود و حجم زیاد نیروهای امنیتی از تدابیر ویژه امنیتی عراق برای تأمین امنیت اربعین حکایت داشت.

*در کاظمین

اذان صبح را می‌گفتند که به مرقد مطهر امام کاظم و امام جواد علیهم‌السلام رسیدیم و زوّار ایرانی زیادی در حرم بودند. هوا که روشن شد گرمای سوزان عراق روی خود را نشان داد. در سرویس‌های بهداشتی حرم، حمام‌هایی وجود داشت که زائران برای استحمام و استفاده از آن‌ها به صف ایستاده بودند.

تا ساعت ده صبح روز سه شنبه هفتم شهریور در کاظمین بودیم، از آنجا عزم سفر به سامرا کردیم. از حرم کاظمین خارج شدیم و در مسیر ماشین‌هایی قرار گرفتیم که به شهرهای زیارتی می‌رفتند اما همگی پر بودند لذا مجبور شدیم مثل بقیه، مقداری بالاتر برویم. با راننده یک ون که به طرف سامرا می‌رفت و مسافران ایرانی داشت به توافق رسیدیم و عازم این شهر شدیم.

هزینه کرایه ماشین که از سوی رانندگان عراقی اعلام می‌شد فاحش نبود. یعنی اینگونه نبود که راننده‌ای برای سفر به سامرا 20 دینار بگیرد اما دیگری 10 دینار طلب کند؛ تفاوت‌ کم بود که باید می‌گشتیم ارزان‌تر را انتخاب می‌کردیم. البته می‌گویند رانندگان عراقی دقیقه نود چون خودرو کم است قیمت‌ها را بالا می‌برند.

رانندگان عراقی خیلی بد و با عجله رانندگی می‌کردند، لابد آن‌ها هیچ محدودیت سرعتی در جاده‌ها ندارند! از طرف دیگر جاده‌های بین‌شهری عراق تعریف چندانی نداشت و پر از چاله و چوله بود. به دلیل رانندگی بد و خواب‌آلودگی رانندگان عراقی، امسال شاهد چند تصادف و فوت و زخمی شدن چندین زائر بودیم. لذا مسئولان عراقی برای سال‌های آینده باید تدابیری بیاندیشد تا شاهد حوادث ناگوار نباشیم.

*در سامرا

مسافران ایرانی با راننده طی کرده بودند که اول آن‌ها را به مرقد امامزاده سید محمد، فرزند امام هادی (ع) ببرد لذا به مرقد این سید جلیل القدر رفتیم که گفته می‌شود عراقی‌ها بسیار به وی اعتقاد دارند و کراماتی از او دیده‌اند. بعد از یک ساعت توقف در حرم سید محمد و پس از اذان ظهر رهسپار حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیهم‌السلام شدیم.

در راه سامرا بنده خدایی از زائران ایرانی، با آب و تاب تعریف می‌کرد که از موکب‌های درمانی، به اندازه دو سه سال، انواع و اقسام داروها را گرفته‌ام و این را به حساب زرنگی خود می‌گذاشت! لابد برای گرفتن داروها سخنان غیر واقعی هم ‌گفته است. قباحت این کار نیاز به توضیح ندارد و هر کس آن را انجام دهد بد است. چون این موکب‌ها برای افرادی راه‌اندازی شده که واقعاً نیاز به خدمات درمانی دارند.

در همه شهرهای زیارتی عراق که وارد می‌شدیم غذا، آب، شربت، خرما و ... در موکب‌ها فراوان بود اما به دلیل گرمای زیاد نیاز بیشتری به حمام در مواکب احساس می‌شد.

*در نجف

تا ساعت چهار و نیم عصر سه شنبه در حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیهم‌السلام مشغول نماز و زیارت بودیم و از آنجا با مقداری معطلی راهی نجف اشرف شدیم. فاصله سامرا تا نجف زیاد است به همین دلیل حوالی ساعت یک بامداد چهارشنبه هشتم شهریور به نجف رسیدیم و در موکب حضرت فاطمه زهرا(س) نزدیک حرم، شب را بیتوته کردیم. موکب حضرت فاطمه زهرا(س) وسعت زیادی داشت، افراد را پذیرش می‌کرد و به آنان کارت می‌داد. یعنی نظم و نظام خوبی داشت و از طرف دیگر دارای امکانات مناسبی بود. بعد از صرف صبحانه و چایی در این موکب، راهی حرم امیرالمومنین(ع) شدیم. در حال صبحانه خوردن به صورت اتفاقی صحبت‌های اعضای یک خانواده‌ ایرانی که در کنار ما نشسته بودند را شنیدم که یکی از آن‌ها می‌گفت: «ما چهار روز است که در نجف هستیم!» خب قاعده این است که زائران پس از زیارت و اندکی توقف، شهر زیارتی را ترک کنند نه اینکه بمانند، اتراق کنند و جا و مکان برای افراد تازه وارد محدود و کم شود و شاید میزبان به مشکل بخورد.

چون راهپیمایی اربعین پس از زیارت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام شروع می‌شود، جمعیت بسیار زیادی پیرامون حرم بودند به گونه‌ای که فقط مردان می‌توانستند داخل بروند و خانم‌ها از بیرون زیارت می‌کردند.

مسئله‌ای که به نظرم در حرم امام علی(ع) و سایر حرم‌ها مقداری آزاردهنده بود، پیج کردن مکرر اسامی گمشدگان بود. دائم اعلام می‌کردند که فلانی از فلان شهرستان پیدا شده برای تحویل وی به فلان مکان بیایید. مسئولان مربوطه می‌توانند تدابیر بهتری بیاندیشند تا در این اوقات، در فضای معنوی حرم‌ها شاهد آلودگی صوتی نباشیم.

*در کربلا

بعد از زیارت حرم امام علی(ع) برای شرکت در راهپیمایی به طرف عمودها رفتیم، مقداری راهپیمایی کردیم اما اوضاع و شرایط به گونه‌ای شد که نتوانستیم ادامه دهیم و امکان حضور در پیاده‌روی از ما سلب شد. لذا ظهر روز چهارشنبه هشتم شهریور، با یک وَن به سمت کربلا حرکت کردیم. سر ظهر افرادی که در پیاده‌روی شرکت کرده‌ بودند را می‌دیدیم، با اینکه هوا بسیار گرم بود عده‌ای با پای پیاده به طرف کربلا می‌رفتند اما اغلب زائران در موکب‌ها استراحت می‌کردند. فاصله نجف تا کربلا نزدیک است، تقریباً یک ساعت طول کشید تا به این شهر رسیدیم.

حرکت عظیم راهپیمایی اربعین و اظهار ارادت محبان اهل بیت(ع) و آزادگان جهان به حسین بن علی(ع) به تعبیر یکی از بزرگان معجزه است. واژه‌ها و کلمات از بیان عظمت آن عاجز است و در محدوده تنگ کلمات نمی‌گنجد؛ قابل وصف نیست، باید از نزدیک دید و حس کرد.

خیل عظیم زائران را که دیدم به یاد بیت معروف "دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد" افتادم. یزیدیان به زعم خود امام حسین(ع) و اصحاب و یاران باوفای ایشان را از سر راه خود برداشتند و اهل بیت(ع) ایشان را اسیر کردند اما نور خدا را نتوانستند خاموش کنند و اراده الهی بر این استوار بود که حسین(ع) مصباح هدایت و کشتی نجات باشد، هر سال و هر روز بر عظمتش افزوده شود و لعن و نفرین ابدی بر قاتلین آن حضرت بماند.

میزبانی عراقی‌ها از زائران حسینی در اربعین، امری ریشه‌دار و تاریخی است اما برای ایرانیان عاریه‌ای است و ما از آن‌ها یاد گرفته‌ایم. در تفاوت این دو به نکته ظریفی اشاره می‌کنم. قبل از حرکت به عراق، در شهر قصر شیرین به یکی از موکب‌ها رسیدیم، از موکب‌‌دار ایرانی تقاضای غذا کردیم، ما چهار نفر بودیم اما او سه پرس غذا داد. گفتیم ما چهار نفریم، وی گفت خدا را شکر کنید که این هم هست! البته بعد از چند دقیقه متوجه اشتباه خود شد، آمد و پیگیر بود که غذا نیاز داریم یا نه. یا چند سال پیش در حال برگشت از پیاده‌روی اربعین بودیم و به احتمال زیاد در شهر ایلام بود که خواستیم وارد موکبی شویم، اما گفتند که این موکب متعلق به کارمندان فلان اداره است! مردم عراق در میزبانی کار بزرگی می‌کنند، سنگ تمام می‌گذارند و به تعبیر یکی از بزرگان، ما سخاوت و خرج کردن برای سیدالشهداء(ع) را باید از عراقی‌ها یاد بگیریم چون ما ایرانی‌ها از اضافه درآمد خود برای امام حسین(ع) هزینه می‌کنیم اما آن‌ها از اصل مال خود خرج می‌کنند، التماس می‌کنند که بیایید و از آنچه که عرضه کردم بخورید و اگر نخوریم ناراحت می‌شوند. این صحنه‌ها را واقعاً در هیچ کجای دنیا نمی‌توان دید و در هیچ سمینار و همایشی قابل توصیف نیست.

در کربلا به خاطر عزیمت خیل عظیمی از زوّار به حرم سیدالشهداء(ع)، راننده ما را در فاصله دوری از حرم پیاده کرد. در یکی از موکب‌ها استراحت کردیم و ساعت چهار عصر که  هوا مقداری خنک شده بود به سمت حرم رفتیم. هر چه به حرم نزدیک‌تر می‌شدیم شاهد موج عظیم زائران بودیم که از خیابان‌های اطراف به جمعیت ملحق می‌شدند. نزدیک حرم زائران آن قدر زیاد شدند که نتوانستیم داخل شویم لذا در یک جای مناسبی نماز خواندیم و زیارت کردیم. در همان حوالی، شام را در یکی از موکب‌ها خوردیم، دنبال ماشین بودیم تا به طرف مرز خسروی برویم. سوار یک مینی‌بوس شدیم و به طرف مرز حرکت کردیم و صبح روز پنج شنبه نهم شهریور، موقع اذان به قصر شیرین رسیدیم.

*در قصر شیرین

مدتی که در عراق بودم، سیمکارت عراقی نگرفتم و چون سیمکارت‌ ایرانی خط نمی‌داد گوشی را داخل کوله‌پشتی گذاشتم لذا اساساً جایی عکس نگرفتم، احساس آرامش می‌کردم و مجبور نبودم با گوشی ور بروم یا شبکه‌های اجتماعی را چک کنم.

تقریباً هفت صبح بود که به پارکینگ نزدیک مرز رسیدیم، سوار خودرو شخصی شدیم و به طرف قم حرکت کردیم. به دلیل اینکه چند روز خوب نخوابیده بودم مکرر در بین راه استراحت می‌کردم و در نهایت بعد از اذان مغرب و عشای روز پنج شنبه نهم شهریور 1402 به قم رسیدیم.

هرچند در ابتدای سفر برای گرفتن ارز اربعین مقداری معطل شدیم اما بابرکت بود و 29 دینار هم اضافه آوردیم. ان شاءالله در سفرهای سال آینده از آن استفاده خواهم کرد.

.....................................
پایان پیام/ 167