خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۱۷
در حال بارگذاری؛ صبور باشید

محمدی: گفتمان مقاومت از عقبه‌ی شیعی تغذیه می‌شود/ مصاف غزه، مصاف حق و باطل است

مدیر گروه مطالعات منطقه‌ای پژوهشگاه امام صادق(ع) اظهار داشت: جریان مقاومت در مقابل جریان صهیونیستیِ پیغمبرکش، اساساً جریان شیعی و ایرانی نیست بلکه جریان قرآنی است.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ نشست علمی «جریان‌شناسی قرآنی از صهیونیسم» در سالن جلسات خبرگزاری ابنا برگزار شد.

در این نشست حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر «محسن محمدی» مدیر گروه مطالعات منطقه‌ای پژوهشگاه امام صادق(ع) و دبیر دبیرخانه حمایت از طرح های پژوهشی مرکز مدیریت حوزه های علمیه، به ارائه دیدگاه‌های خود پرداخت که متن کامل سخنان ایشان به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

ما در جهان اسلام معضل گفتمانی در مورد بحث محور مقاومت و فلسطین داریم. در مورد فلسطین خوانش‌های مختلفی در دنیا وجود دارد، برخی خوانش‌ها در جهان اهل سنت، ملی‌گرایانه است. یک خوانش هم که خوانش رو به گسترشی است، محور مقاومت است. هر کدام از این خوانش‌ها در خود فلسطین هم موافقین و مخالفینی دارد؛ جریان محمود عباس مثل جریان حماس در گفتمان مقاومت قرار نمی‌گیرد و برخی از گروه‌های فلسطینی و در کل جهان اسلام هم هستند که قائل به نظریه‌ی سازش هستند.

در دنیا ایران تنها کشوری است که عرب و سنّی نیست، یعنی از جهت قومی و مذهبی با حماس همسانی ندارد، بیشترین حمایت را از جریان مقاومت و فلسطین انجام داده، محور مقاومت را به عنوان یک گفتمانی برای مقابله با گفتمان نظام سلطه تقویت می‌کند و از بیان این سخن هم هیچ ابایی ندارد. مقام معظم رهبری بارها فرموده‌اند که ما از هر گروهی که از حماس و فلسطین حمایت کند، حمایت می‌کنیم. این گفتمان مقاومت در جهان اسلام و در عرصه‌ی بین‌الملل از یک خاستگاه شیعی و ایرانی نشأت می‌گیرد، برخی مقاومت را کانالیزه می‌کنند و می‌گویند که برای محور فارسی، شیعی و ایرانی است. وقتی ما مفهوم مقاومت را در جهان اسلام مطرح کنیم دچار محدودگرایی و حداقل‌گرایی گزینشی می‌شویم. برخی از گروه‌های انقلابی در دنیای اسلام که می‌خواهند این را مطرح کنند متهم به ایرانی بودن یا تحت تأثیر ایران قرار گرفتن، می‌شوند. خیلی از نیروهای محور مقاومت می‌گویند که ما وقتی در کشورمان می‌خواهیم از روز قدس یا فلسطین صحبت کنیم، به یک خوانش سیاسی متهم می‌شویم و می‌گویند شما از ایران آمده‌اید و حرف ایران را می‌زنید، شما سیاسی‌بازی می‌کنید و حرف سیاسی می‌زنید. در مقابل آن‌ها هم عده‌ای نظریه‌ی سازش را مطرح می‌کنند.

ما برای این‌که از این مسئله خارج شویم دو راهکار داریم. یکی این‌که مبنای بحث‌مان را چیزی قرار دهیم که همه‌ی دنیای اسلام قبول دارند. بگوییم که ما بر چه اساسی صحبت کنیم که شما قبول کنید؟ ما بر اساس همان با شما گفتگو می‌کنیم. متن متفق‌القول در دنیا چه متنی است که همه‌ی مسلمانان قبول دارند و دیگر ربطی به ایران و شیعه ندارد و هیچ خوانش فرقه‌ای، مذهبی و ملی برای آن قبول تصور نیست؟ آن متن قرآن است. ما باید بگوییم که بر اساس قرآن صحبت می‌کنیم چون قرآن ربطی به ایران و عربستان و الجزایر و اندونزی و این‌ها ندارد. قرآن را همه می‌خوانند و همه آن را قبول دارند. این یک خوانش است که من عرایض خود را به آن اختصاص می‌دهم و به عنوان جریان‌شناسی حق و باطل در قرآن با تمرکز بر بحث صهیونیسم و فلسطین است. این یک راهکار است.

*گفتمان مقاومت از عقبه‌ی شیعی تغذیه می‌شود

مسئله‌ی ما این است که حمایت از فلسطین در جهان اسلام یک گفتمان رقیب دارد که گفتمان سازش است. کشورهای متعدد در جهان اسلام به طرح عادی‌سازی رابطه با اسرائیل پیوستند. این گفتمان‌های سیاسی حاکم در جامعه نمود دارد و مردم به این سمت می‌روند. اگر گروهی خلاف این حرف بزند و بگوید که سازش نکنید، و به طرف مقاومت و مبارزه بروید، به گفتمان ایران متهم می‌شود. چون امروزه تقریبا در دنیای اسلام هیچ گروهی این بحث را مطرح نمی‌کند و همه می‌دانند که پایگاه آن ایران است. یک روزنامه‌نگار عرب می‌گفت که 2 میلیارد مسلمان برای نجات 2 میلیون سنّی عرب در غزه، نگاه‌شان به 500 هزار نفر شیعی لبنانی است. یعنی تمام دنیای اسلام فهمیده که گفتمان مقاومت از عقبه‌ی شیعی تغذیه می‌شود.

البته هر چند که واقعیت این است ولی انحصار اشتباه است. ما برای این‌که این انحصار را بشکنیم می‌گوییم که؛ نه، این گفتمانِ قرآنی است و اگر گفتمان قرآنی شد، می‌توانیم آن را صادر کنیم و به همه‌ی جهان اسلام بگوییم. من در کارگاهی با برخی از نخبگان جهان اسلام که جلسه داشتم و بحث صهیونیسم را مطرح ‌کردم، بسیار تشکر کردند و گفتند: آقا! شما مشکل ما را حل کردید و اگر کشورمان بحث فلسطین یا محور مقاومت را بگوییم، متهم به ایرانی بودن و سیاسی‌گری نمی‌شویم.

پس برای حل این مسئله دو راهکار داریم که یکی استفاده از متن مشترک متفق‌القول است که قرآن است. بحث دوم هم این است که ما با یک رویکرد واقع‌گرایانه، عمل‌گرایانه و سکولار، واقعیت‌هایی را بیان کنیم و بگوییم که نفع جهان اسلام در چیست؟ اصلا من کاری به چیز دیگری ندارم.

ما در مورد متن متفق‌القول که قرآن است بحث می‌کنیم. در قرآن یک جریان‌شناسی مطرح شده که یکی جریان حق و دیگری جریان باطل است. قرآن جریان حق را جریانی بیان می‌کند که سردمداران آن انبیاء الهی هستند و آنان مردم را به سمت خداوند متعال دعوت می‌کنند. در مقابل انبیاء چه کسانی حضور دارند؟ جریان باطل. جریان باطل چه می‌کند؟ مردم را به طاغوت دعوت می‌کند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» (بقره، 257) می‌گوید: ولیّ و سرپرست مؤمنین خدا است. از آن طرف هم می‌گوید: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ». (بقره، 257). این طرف خدا، و طرف دیگر طاغوت است. این طرف انبیاء الهی هستند و طرف دیگر جریان باطل قرار دارد. مردم هم در این وسط هستند.

*تاریخ؛ مقاومت، مبارزه و هماوردی جریان حق و جریان باطل برای جذب مردم است

هر یک از جریان حق و جریان باطل تبلیغ می‌کنند تا مردم را به سمت خود جلب کنند. انبیاء الهی تبلیغ می‌کنند تا مردم را به سمت خود جلب کنند که این کار هم با معجزه، بیان وحی و امثال این ابزار بیرونی است و ابزار درونی هم عقل و فطرت است، چون انسان‌ها عقل و فطرت دارند. انبیاء الهی چه می‌کنند؟ معجزه می‌آورند تا مردم را با وحی به سمت خدا و جریان حق دعوت کنند. آن طرف جریان باطل است و بی‌کار نمی‌نشیند، او هم تبلیغ می‌کند که مردم را به سمت خودش جلب کند. خلاصه‌ی تاریخ همین است. کل تاریخ مقاومت، مبارزه و هماوردی جریان حق و جریان باطل برای جذب مردم است.

خداوند به حضرت ابراهیم(ع) دو فرزند عنایت می‌کند که یکی اسحاق(ع) و دیگری اسماعیل(ع) است. در سنین پیری، خداوند به حضرت ابراهیم(ع)، حضرت اسماعیل(ع) را عنایت می‌کند و صاحب فرزند می‌شود. وقتی که این فرزند طفل است و دوران کودکی را سپری می‌کند، خداوند به او وحی می‌کند که؛ ای ابراهیم(ع)! اسماعیل(ع) را از منطقه‌ی شام دور کن. الان اسرائیل و فلسطین و لبنان و سوریه کشورهای کوچک در کنار هم هستند. این منطقه، منطقه‌ی شام و کنعان بوده است. خداوند می‌فرماید: ابراهیم(ع)! اسماعیل(ع) را از اینجا دور کن. کجا ببرم؟ به عربستان و حجاز ببر.

ما بیشتر این‌ها را با رویکرد تربیتی و عرفانی گفتیم که مثلا در راه رضای خدا از فرزندت بگذر، قطعاً همین‌طور است، اما فقط بخشی از این داستان، جنبه‌ی عرفانی و تربیتی دارد. خداوند فرمود: او را به یک بیابان ببر. ابراهیم(ع) بنده‌ی مطیع خداست، اطاعت می‌کند و فرزندش را می‌برد به جای بیابانی که آب و آبادانی ندارد. آن زمان هنوز زمزم نیست و از دست‌وپا زدن اسماعیل(ع) زمزم جوشیده است.

همه‌ی انبیاء(ع) بعد از ابراهیم(ع) از نسل اسحاق(ع) هستند. اسحاق(ع) صاحب فرزندی به نام یعقوب(ع) می‌شود. نام دیگر یعقوب(ع)، اسرائیل است. اسرائیل به چه معناست؟ به معنای بنده‌ی خدا است. بنی‌اسرائیل، فرزندان یعقوب(ع) هستند. حضرت یعقوب(ع) 12 فرزند دارد. اسرائیل که نام دیگر یعقوب(ع) به معنای بنده‌ی خدا است، این 12 فرزند هم بنی‌اسرائیل یعنی فرزندان اسرائیل هستند.

*اساساً کار بنی‌اسرائیل پیامبرکُشی بود

خداوند در قرآن دل پری از جریان بنی‌اسرائیل دارد. خداوند در بخش‌های مختلف قرآن از بنی‌اسرائیل گلایه می‌کند که شما بد بودید و کفران نعمت کردید. خداوند در آیه‌ی 112 سوره‌ی آل عمران بیان می‌کند. می‌گوید: «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ»، شما فرزندان پیامبر خدا هستید، اما پیغمبرکُش شدید. این‌ها نسبت به کشتن حضرت یوسف(ع)، حضرت عیسی(ع) و سایر پیامبران الهی اقدام کردند که در برخی از روایات آمده است. یعنی این‌ها جریان باطلی شدند و رهبران جریان حق را می‌کشتن. قرآن نمی‌گوید که این‌ها یک بار پیامبر کشتند بلکه «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ»، این‌ها دائماً پیامبر می‌کشتند و اساساً کار این‌ها پیامبرکُشی شده بود و قرآن از این موضوع گلایه می‌کند.

در اینجا سؤالی مطرح می‌شود؛ ما به خداوند می‌گوییم: خدایا! چرا این قرآن را برای ما مسلمانان نازل کردی؟ شما باید در این قرآن از اسلام، عقاید، اخلاق و احکام اسلام بگویی. خدایا! شما در قرآن به ما نگفتی که نماز صبح چند رکعت است، ولی نام یک سوره را بقره گذاشتی و داستان بنی اسرائیل را در آن بیان کردی. بعد هم چه داستانی است! به صورت مفصل وارد جزئیات شدی که در بنی‌اسرائیل به خاطر عشق و عاشقی یک نفر را کشته است. داستان عشق و عاشقی؟! بعد خداوند با صبر و با جزئیات این داستان را بیان می‌کند که اول این‌ها چه گفتند، بعد آن‌ها چه گفتند. بروید گاو بیاورید، گاو چطور باشد، رنگش و پوستش این‌طور باشد، ویژگی‌های دیگر او این‌طور باشد. خدایا! این‌ها چه ارتباطی به ما دارد؟ خب در تورات این‌ها را بگو. چرا در قرآن گفتی؟ اصلاً بنی‌اسرائیل چه ارتباطی به ما دارد که تو این‌قدر از آن‌ها می‌گویی؟

خداوند داستان موسی(ع) و خضر(ع) را می‌گوید. در قرآن برخی از سوره‌ها به نام انبیاء الهی مثل سوره‌ی یونس(ع)، سوره‌ی ابراهیم(ع)، سوره‌ی محمد(ص)، سوره‌ی مریم(س)، سوره‌ی یوسف(ع) هستند. برخی از مفسرین می‌گویند که یک‌سوم قرآن در مورد داستان‌های بنی‌اسرائیل و موسی(ع) است. اما ما می‌گوییم که خدایا! این‌ها چه ارتباطی به ما دارد؟ چرا این‌ها را به ما می‌گویی؟ مگر ما یهودی هستیم!

روایات ما پاسخ به این سوال را بیان کرده است. خداوند به ما می‌گوید: مسلمانان! من این‌ها را که می‌گویم نمی‌خواهم برای شما فقط داستان بگویم. من به شما می‌گویم که حواس‌تان به یک چیزی باشد، من دشمن‌تان را کاملا برای شما آنالیز می‌کنم. می‌گویم که تاریخِ این‌ها چیست؟ اخلاق‌شان چیست؟ کجا بودند؟ کجا رفتند؟ از کجا آمدند؟ استراتژی‌های آن‌ها چیست؟

خدایا! اسماعیل کجا رفت؟ اسماعیل را به کجا فرستادی؟ بیابان. خب آب زمزم آمد و خوب شد و زنده ماند. خدایا! چرا او را به آنجا بردی؟ چرا در مورد او چیزی نمی‌گویی و دائما از اسحاق(ع) می‌گویی؟ چون بنی‌اسرائیل فرزندان اسحاق(ع) هستند. خدا در قرآن کار امنیتی - اطلاعاتی می‌کند. خداوند می‌گوید: مگر من نمی‌گویم که این‌ها پیامبر می‌کشند؟ لذا من یک پیامبری دارم که خیلی مهم است، باید او را از منطقه‌ی کشت‌وکشتار خارج کنم و برای محافظت او را به جای دیگر ببرم. اسحاق(ع)! همه‌ی پیامبران از نسل تو باشند، ولی از نسل آن یک یعنی حضرت اسماعیل، پیامبری باید بیاید و کار اصلی را آن پیامبر خاتم(ص) انجام دهد. به همین دلیل من او را از منطقه‌ی پیامبرکشی خارج کردم و به آنجا بردم.

خداوند این جریان را توضیح می‌دهد و در سوره‌ی مائده می‌گوید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ‏» (مائده، 82). در اینجا خداوند تیر خلاص را می‌زند. این آیه از نظر بیان و تأکید، تمام است. «إنّ» حروف تأکید است، «أَشَدَّ» تأکید است، «عَداوَةً» مفعول مطلق است و در سیاق تأکید است. می‌گوید: چه کسانی شدیدترین دشمنی را با کسانی که ایمان آورده‌اند، دارند؟ «الیهود». خداوند در قرآن دائما از این‌ها گلایه می‌کند. می‌گوید: این‌ها پیامبر کشتند، «أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ‏»( بقره، 122) من به شما فضیلت و نعمت دادم اما کفران نعمت کردید و گوساله‌پرست شدید. حتی بنی‌اسرائیل هارون(ع) برادر حضرت موسی(ع) را هم می‌خواستند بکشند. جالب است که وقتی حضرت موسی(ع) برگشت، در قرآن آمده است که یقه‌ی هارون(ع) را گرفت و گفت: من 40 روز نبودم، چرا این‌ها گوساله‌پرست شدند؟ پس تو کجا بودی؟ هارون(ع) می‌گوید: برادر جان! نزدیک بود که این‌ها من را بکشند. یعنی جریان پیغمبرکشی در بنی‌اسرائیل از یوسف(ع) و هارون(ع) تا عیسی(ع) و سایر پیامبران الهی بوده است. پس خدا می‌گوید که این‌ها خیلی خطرناک هستند به همین دلیل پیامبر خاتم(ص) را از منطقه‌ی پیغمبرکشی دور کردم.

*بنی‌اسرائیل در صدد ترور پیامبر اسلام(ص) هم بودند

جریان بنی‌اسرائیل بی‌خیال پیغمبر خاتم(ص) نشده بود. تصریح آیه‌ی قرآن است که می‌گوید: «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» (بقره، 146) این‌ها مثل بچه‌های خود، پیامبر خاتم(ص) را می‌شناختند. اساساً یکی از علت‌های بعثت حضرت عیسی(ع) برای مقابله با جریان انحرافی و باطل یهود بود. ما این را نمی‌گوییم، خود تاریخ مسیحیت می‌گوید.

حالا این جریان خواستند اجداد پیامبر(ص) را هم ترور کنند. الان قبر هاشم، جدّ پیامبر(ص) در غزه است؛ سرزمینی که بنی اسرائیل آنجا بودند. چرا صهیونیست‌ها فلسطین را انتخاب کردند؟ پاسخ به این سوال بحث‌های تاریخی دارند، می‌گویند که اجداد ما همین‌جا بودند و ما هم می‌خواهیم به این سرزمین بیاییم؛ در همین سرزمینی که پیغمبر‌کشی کردند. این سرزمین همان پیغمبرکش‌ها است که قرآن آمد است.

هاشم در همین غزه ترور شد. بنی‌اسرائیل تاجر بودند و هاشم  هم برای تجارت به آن‌جا رفته بود. گفتند که او جدّ پیامبر(ص) است لذا هاشم را ترور کردند. چرا پس از ولادت پیامبر(ص)، عبدالمطلب ایشان را از مکه خارج کرد؟ چون مکه از لحاظ امنیتی شهر ضعیفی است و معلوم نیست که چه کسی می‌رود و چه کسی می‌آید. ممکن است کسی بیاید و پیامبر(ص) را بکشد. چرا او را از مکه خارج می‌کند؟ چون جانش در خطر است.

چرا وقتی پیامبر(ص) برگشت، عبدالمطلب ایشان را از خودش دور نمی‌کرد؟ عبدالمطلب بزرگ مکه بود، او در مکه جایگاه اجتماعی و معنوی داشت و امیر الحاج بود. می‌گویند: هر جایی که عبدالمطلب می‌رفت، حتی به جلسات خصوصی، پیامبر(ص) را با خودش می‌برد. عبدالمطلب به ابوطالب وصیت می‌کند. چرا به بقیه وصیت نکرد؟ چون ابوطالب نسبت به پیامبر(ص) از بقیه مهربان‌تر بود.  

این حرف ما مسلمانان و قرآن نیست. در تاریخ آمده است که ابوطالب، پیامبر(ص) را برای سفر تجارتی با خودش برد، او در میان راه به جایی رفت که مسیحیان بودند. یک عالم مسیحی پرسید: آن جوان کیست که در فلان جا گذاشتی و با خودت نیاوردی؟ اقوال مختلفی در اینجا بیان شده است، مثل این‌که گفت: پسرم است. گفت: نه، او پسر تو نیست. ابوطالب می‌خواست او را حفظ کند. عالم مسیحی گفت: آقای فلانی! از همین راهی که آمدی، برگرد. گفت: چرا؟ گفت: جان این فرد در خطر است. ابوطالب به شام می‌رفت. شام کجاست؟ سوریه و اسرائیل است.

جریانی که قرآن بیان می‌کند، جریان صهیونیست و پیغمبرکش و در تقابل با اسلام است. ممکن است کسی بگوید که این قضایا مربوط به آن زمان است، چه ربطی به یهودی‌های صدر اسلام دارد؟ یک نفر از یهودیان صدر اسلام نیامد به پیامبر(ص) بگوید: ای پیامبر(ص)! این‌ها چه ربطی به ما دارد؟ این قضایا مربوط به اجداد ما است، ما آدم‌های خوبی هستیم و از این کارها نمی‌کنیم. یک نفر از آن‌ها هم این را نگفتند. چرا؟ چون این‌ها همان آدم‌ها و همان تفکر بودند. اصلاً چرا این‌ها به مکه و مدینه آمده بودند؟ برای این‌که پیامبر(ص) را بکشند و اقدام به ترور کنند.

*گفتمان شیعی گفتمان ضدصهیونیستی است

جریان مقاومت در مقابل جریان صهیونیستیِ پیغمبرکش، اساساً جریان شیعی و ایرانی نیست بلکه جریان قرآنی است. اما جریان اهل سنت بعد از پیامبر(ص) دچار تحریف و جریان اسرائیلیات شد که در شیعه این اتفاق نیافتاد. به خاطر همین گفتمان شیعی گفتمان ضدصهیونیستی است و خروجی میراث حدیثی اهل سنت که درگیر اسرائیلیات شد، هیچ‌گاه جریان ضداسرائیلی نمی‌شود. به خاطر همین داعش شیعه می‌‌کشد، اما با اسرائیل دوست است! بیماران داعش در کجا درمان می‌شوند؟ در اسرائیل. امروزه گروه‌های شیعی در یمن، عراق و لبنان، در مقابل اسرائیل قرار گرفته‌اند. جریانی که در قرآن بیان می‌شود، یک جریان‌شناسی صهیونیستی است که در تقابل با پیامبر(ص) است.

وقتی پیامبر(ص) وارد مدینه شد، با یهودی‌ها چه کرد؟ چه کسانی مشرکان مکه را علیه مسلمانان تحریک کردند که جنگ احد شکل گرفت؟ همان یهودیان مدینه بودند. پیامبر(ص) 3 پیمان با یهودیان مدینه بست، در آن سه پیمان چه آمده است؟ پیامبر(ص) وقتی وارد مدینه شد، فقط اصحاب صفه را داشت. چیزی نداشت، نه اقتصاد داشت، نه سیاست داشت، نه ارتش داشت. اما وقتی با یهودی‌ها مذاکره می‌کند، چطور مذاکره می‌کند؟ می‌گوید که با شما پیمان می‌بندم، اگر نقض پیمان کنید، بین من و شما شمشیر است. کسی می‌تواند بگوید: پیامبر(ص)! شما تازه وارد مدینه شدید و چیزی ندارید. شما فقط با چهار نفر آدمِ مهاجرت کرده از مکه دارید که این‌ها لباس هم ندارند! اصحاب صفه شده‌اند، در مسجد می‌خوابند و هیچ جایی ندارند. شما کوتاه بیایید. اما پیامبر(ص) می‌گوید که من با این‌ها شوخی ندارم. چون پیامبر(ص) این‌ها را می‌شناسد. وحی بر پیامبر(ص) نازل می‌شود و می‌داند که این‌ها چگونه هستند. لذا برخوردی که پیامبر(ص) با یهودی‌ها دارد بسیار شدید و غلیظ است و هیچ تعارف و شوخی ندارد. پیامبر با مشرکان مکه که 13 سال ایشان را شکنجه و عذاب کردند که پیامبر(ص) مجبور شد از مکه برود، ولی وقتی ایشان وارد مکه شدند فرمودند: «الیوم یوم المرحمه». اما اساسا پیامبر(ص) نسبت به یهودیان رأفتی ندارد و با آن‌ها کاملا به شدت برخورد می‌کند. چرا؟ چون آن‌ها هم هیچ شوخی با پیامبر(ص) ندارند. آن‌ها کاملاً علیه پیامبر(ص) بودند.

امروزه جریان جانشینان پیامبر(ص)، جریان سادات و جریان اهل بیتی(ع)، در تقابل با صهیونیسم در قرآن است و مقابل اسرائیل ایستاده است.

جریانی که در قرآن از یهود و صهیونیسم می‌گوید، امروزه مصداق آن کیست؟ آیا به جز اسرائیل است؟. جریانی که در مقابل او ایستاده چه کسانی هستند؟ همان جریان فرزندان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هستند و حزب الله لبنان هستند. در ایران چه کسی است؟ سید روح الله خمینی، سید علی خامنه‌ای. این‌ها همان جریان سادات اهل بیت(ع) هستند، نمایندگان و از همان نسل هستند که در ایران، عراق، یمن و بحرین حضور دارند؛ این‌ها در مقابل همان نسلی هستند که در صدر اسلام بودند که نسبت به کشتن پیامبر(ص) اقدام کردند. این جریان ترور در تاریخ مانده و قابل بررسی است. آمده است که ابن ملجم یهودی بود و پیامبر(ص) توسط یک زن یهودی سم داده شد. همچنین در منابع اهل یهود آمده است که یکی از ویژگی‌های پیامبر آخر الزمان(ص) این است که سم دیر بر بدن او اثر می‌کند. به خاطر همین پیامبر(ص) با آن سم مسموم شد و خیلی دیر اثر گذاشت.

این جریانی که در قرآن بیان شده، الان هم همان جریان ادامه دارد. همان جریان کفر و صهیونیسم و یهودی پیغمبرکش که در قرآن بیان شده، وجود دارد. آیا مصداق امروز این جریان کشوری به جز اسرائیل است؟

*امتداد جریان حق و باطل امروزه هم وجود دارد

از آن طرف هم جریان پیامبر(ص) و جانشین برحق پیامبر(ص)، علی(ع) است. الان گروهی که در مقابل اسرائیل ایستاده چه کسانی هستند؟ همان شیعیان هستند. نه تنها از جهت مذهب شیعه هستند، بلکه از جهت نسب از همان سادات هستند.

جریان‌شناسی حق و باطلی که در قرآن بیان شده و امتداد این جریان‌شناسی تا امروز هم وجود دارد. این‌که مقام معظم رهبری می‌فرماید که غزه مصاف حق و باطل است، همین است. یعنی شما کل تاریخ را ببینید و فقط امروز را نبینید. تاریخی که در قرآن به عنوان متن متفق‌القول بین تمام کشورهای اسلامی بیان شده است، جریان حق و باطلی که در قرآن گفته، همان جریان را می‌بینیم.  

پس الان مصاف غزه، مصاف فلسطین و اسرائیل نیست، مصاف عرب‌ها و عبری‌ها نیست، مصاف اسلام و یهود نیست، مصاف حق و باطل است و ما امروزه امتداد آن جریان را می‌بینیم.

......................................

پایان پیام/ 167