به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ شیخ نبیل الحلباوی از شخصیتها و علمای سوریه است فعالیت علمی و تبلیغی زیادی را تجربه کرده است. این عالم سوری علاوه بر سالها خدمت در حرم حضرت رقیه(س)، تحصیل علوم دینی، مقطع دکتری علوم تربیتی و همچنین فعالیت در عرصه شعر و ادبیات، عضو شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت(ع) نیز میباشد.
شیخ حلباوی در حاشیه بازدید اخیر خود از خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ گفتوگوی کوتاهی با این خبرگزاری داشت.
ابنا: در ابتدا درباره زندگی و خانواده خود بگویید.
خداوند بر من منت گذاشت و در خانوادهای به دنیا آمدم که پدرش مردی روشنفکر، ادیب و دیندار بود (1946 م). همچنین مادرم عاشق مطالعه بود و پیش از خواب، حتما یک ساعت را به مطالعه اختصاص میداد و رمانهای ترجمه شده از زبانهای مختلف به زبان عربی را مطالعه میکرد.
پدرم روزنامهای را که هر روز زیر درِ خانه ما گذاشته میشد، برمیداشت و برای ما میآورد. ایشان همچنین تمامی انتشارات ماهانه دارالهلال مصر از قبیل کتاب، داستان و مجله، مجلات «مصور» و «آخر ساعة» را برای ما خریداری میکرد. کتابهای دیگری در اختیار ما قرار میگرفت و خانه پرجمعیت ما به یک مرکز ادبی و علمی تبدیل شده بود. ما 9 فرزند بودیم که با پدر و مادرمان، خانواده 11 نفری را تشکیل میدادیم و شکر خدا تمامی ما از سرچشمه ادب و دانش سیراب شدیم.
ابنا: حضرتعالی در چه مقاطعی تحصیل کردید؟
من از مدرسه محسنیه دمشق فارغالتحصیل شدم که به علامه کبیر سیدمحسن امین، مولف کتاب «اعیان الشیعه» منتسب بود. علامه امین مصلح بزرگ بود که تمامی دستاوردهای شیعیان سوریه مدیون تلاشهای ایشان است. معمولا دانشجویان در یک دانشکده تحصیل میکردند، اما من همزمان وارد دو دانشکده شدم و پس از گذشت 4 سال، دو لیسانس در رشته های حقوق و ادبیات کسب کردم.
پس از فارغ التحصیلی به سرزمین وحی یعنی عربستان رفتم و به مدت دوسال در شهر نجران در مرز یمن و یک سال در شهر ریاض به تدریس زبان عربی پرداختم. چون معتقد بودم تدریس زبان عربی مورد رضایت بیشتر خداوند و خدمت به مردم است و در این مدت از رشته حقوق کنارهگیری کردم، چون نمیخواستم به عنوان یک وکیل از موضوعاتی دفاع کنم که در راستای اهداف ناصواب باشد.
پس از عربستان به سوریه برگشتم و در شهرهای شمالی سوریه در مرز ترکیه به تدریس زبان عربی مشغول شدم و خدمت سربازی را به پایان رساندم. پس از آن برای تدریس زبان عربی عازم کشور مغرب شدم که در آن زمان با پادشاهی شاه حسن اداره میشد. در این زمان نشانهها و پیشبینیهای مربوط به پیروزی انقلاب اسلامی پدیدار شده بود.
ابنا: چگونه با افکار و اندیشههای حضرت امام(ره) آشنا شدید؟
از همان زمان که زبان عربی تدریس میکردم و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مقلّد امام خمینی(ره) بودم و کتابهای «حکومت اسلامی» و «جهاد اکبر» ایشان را میخواندم. همچنین کتابهای «اقتصادنا» و «فلسفتنا»ی سید محمدباقر صدر را نیز در همان دوران مطالعه کردم.
در کشور مغرب برای دانشجویان پیرامون انقلاب اسلامی ایران صحبت می کردم و معتقد بودم که انقلاب ایران به پیروزی نزدیک شده است. در حقیقت از سال 1976 تا 1980میلادی به مدت 4 سال در مغرب ماندم و انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 میلادی به پیروزی رسید. در سالهای اقامتم در مغرب خبر پیروزی انقلاب اسلامی را شنیدم و چنین شد که «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید». در روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی من در کلاس درس حاضر شدم و دیدم که دانشجویان در گوشه و کنار نوشتهاند: «الله اکبر، یا خمیني کلنا وراءك»؛ (الله اکبر، ای خمینی! تمامی ما پشتیبان تو هستیم.) وقتی به خانه بازگشتم ابیاتی پیرامون انقلاب اسلامی سرودم که نمونه آن این شعر است:
یا طائرا مرت به الریح علی طهران
علی رباع قم و تبریز و شیراز و اصفهان
ای پرندهای که باد او را به تهران و نواحی قم، تبریز، شیراز و اصفهان برد
حدّث عن انتــــــفاضة الزمان والمکان
و الانسان تحت رایة القران في ایران
از خیزش زمان و مکان سخن بگو، و بگو که انسان در ایران زیر پرچم قرآن است.
ابنا: چگونه تصمیم گرفتید که در حوزه علمیه درس بخوانید؟
پس از پیروزی انقلاب به سوریه بازگشتم و تصمیم گرفتم به ایران بروم و در حوزه علمیه مشغول خواندن دروس حوزوی شوم؛ چرا که نیاز داشتیم کسی در سوریه دروس حوزوی را خوانده باشد. سیدعبدالله نظام از من زودتر به ایران رفت و ما به همراه شیخ نبیل و برخی دیگر از جوانان برای خواندن دروس حوزوی به ایران آمدیم. پیشینه علمی من باعث شد که به صورت همزمان به تدریس عربی و تحصیل علوم حوزوی مشغول شوم. من در دانشگاه امام صادق(ع) تهران به تدریس پرداختم و به مدت 5 سال کتاب بلاغت را تدریس نمودم. همچنین در دانشگاه آزاد قم و مدرسه شهیدین، طوسی، بهشتی و دفتر تبلیغات اسلامی نیز به تدریس پرداختم و دروس حوزوی را تا ابتدای درس خارج ادامه دادم. دوست داشتم تا مراحل بیشتری از دروس حوزوی بهرهمند شوم، اما نیاز سوریه ایجاب میکرد برای پاسخگویی به مسائل دینی به کشورم برگردم، لذا پس از بازگشت به سوریه، در مقام حضرت رقیه(س) سکاندار هدایت امور مذهبی شدم و از سال 1392 میلادی تاکنون امام جمعه این منطقه هستم.
ابنا: درباره فعالیتهای دینی خود در سوریه بگویید.
من در چند زمینه فعالیت دارم؛ نخستین وظیفه من ناظر علمی مجمع دانشگاهی سیده رقیه(س) است که تحت نظارت دانشگاه «بلاد الشام» فعالیت میکند. دانشگاه بلاد الشام سوریه از سه بخش تشکیل شده: بخش اول مجمع سیده رقیه(س) است، بخش دوم مجمع علمی شیخ صالح فورفور است که فرزند ایشان دکتر حسامالدین فورفور ریاست آن را برعهده دارد که از بزرگان اهل سنت در سوریه به شمار میرود و بخش سوم مجمع شیخ «کفتارو» است که مفتی سوریه است و دکتر شریف صواف ریاست این مجمع را بر عهده دارد. این سه مرکز تحت نظارت دانشگاه بلاد الشام فعالیت دارند و تا مرحله فوق لیسانس خدمات خود را به دانشجویان ارائه می دهد. علاوه بر این، من رئیس کمیته فلسفه و کلام دانشگاه المصطفی(ص) در مرکز سیده زینب(س) سوریه هستم. همچنین به مدت 30 سال است که امام جمعه مقام سیده رقیه(س) میباشم.
من در تمامی جشنها و برنامههای مربوط به مناسبتهای مذهبی و موالید و وفیات اهل بیت(ع) شرکت میکنم. در قالب مجموعهای متشکل از دوستان به فعالیتهای مذهبی و فرهنگی در ماههای رجب و رمضان میپردازیم و در کنار دوستان اهل سنت، جشنهای مربوط به ولادت پیامبر(ص) و هفته وحدت برنامههایی برپا میکنیم.
ابنا: در پایان برای حسن ختام اگر فرمایشی دارید بفرمایید.
من معتقدم توده مردم فکر سالم و اندیشه آرمانی را میپذیرند، اما متاسفانه به دلیل سیاستهای موجود این فرصت فراهم نشده است. برای نمونه در قلب عربستان مردمی پاکنهاد وجود دارند که به دلیل اقدامات حاکمانشان نمیتوانند آزادانه عقاید خود را بیان کنند یا مردم مغرب از بهترین ملتها هستند، اما بسیار مظلوم واقع شدهاند.
اعتقاد من این است که حضرت زهرا(س) باید به عنوان یک الگو مورد نظر باشد و نور وجود ایشان در جهان فراگیر شود؛ نه فقط گروهی از مسلمان از ایشان بهرهمند شوند، بلکه این نور باید جهانی شود؛ چرا که ایشان سرور زنان جهان هستند و تمامی انسانها از مرد و زن باید از حضرت زهرا(س) الگو بگیرند. فضایل آن حضرت بیشمار است که شامل دفاع از ولایت و رابط میان نبوت و امامت و موارد بسیار دیگر است.
ما امروز نیاز بسیاری به شناخت کامل اسلام داریم و باید از منابع اصیل آن یعنی قرآن و سلوک پیامبر و رفتار اهل بیت(ع)، منابع اصلی اسلام را استخراج کنیم؛ چرا که اسلام آن طور که باید به صورت نظری و عملی اجرا نشده است.
من در عجبم چگونه فردی به مدت 50 سال نماز خوانده، اما این نماز او را به مراتب بالای کمال نرسانده است. توصیه من به جوانان این است که قرآن را با تدبّر بخوانید و سیره اهل بیت(ع) را در تمامی جوانب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... با دقت بررسی کنند تا به گنجینهای از معارف دست پیدا کنند که فرهنگ منحط غربی کنونی حتی بویی از آن نبرده است.
.............................
پایان پیام