به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ امام موسی کاظم(ع) همواره در دوران امامتش در صدد انتقال مفاهیمی به یاران خود از جمله توجه به مسائل دینی، علمی و همچنین آمادگی برای مبارزه با دشمنان بودند.
امام یازدهم شیعیان در شرایطی که پیروان اهلبیت(ع) در اختناق شدید به سر میبردند، دست از تلاش برای حل و فصل مسائل جهان اسلام بر نمیداشتند؛ در نتیجه «هارون» خلیفه وقت عباسی تصمیم گرفت تا ایشان را به زندان منتقل کند و کنترل زندگی امام کاظم(ع) را در دست بگیرد.
حضرت موسیبنجعفر(ع) حتی در برههای که در زندان بود، موجب هراس هارون شد چرا که زندانبانان نیز، مجذوب و شیفته شخصیت او شده بودند. در نهایت، هارون الرشید که حتی توانایی تحمل حضور امام(ع) در زندان را نداشت و احساس خطر کرده بود، دستور به شهادت رساندن ایشان را صادر نمود.
به تعبیر آیتالله العظمی خامنهای، «موسی بن جعفر(ع) شخصیتی مبارز، مجاهد، متصل به خدا و دارای نقشه برای حکومت و نظام اسلامی بود.»
آنچه در پی میآید گفتاری از رهبر معظم انقلاب است که از منظر تاریخ تحلیلی و نگاه موشکافانه، به این برهه از تاریخ شیعیان پرداختهاند:
زندگی حضرت امام کاظم(ع)؛ سنبل جهاد
زندگی موسیبنجعفر یک زندگی شگفتآور و عجیبی است. اولاً: در زندگی خصوصی موسیبنجعفر، مطلب برای نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند موسیبنجعفر برای چه چیزی تلاش میکند، و خود موسیبنجعفر در اظهارات و اشارات خود و کارهای رمزیای که انجام میداد، این را به دیگران نشان میداد.
حتی در محل سکونت، آن اتاق مخصوصی که موسیبنجعفر در آن اتاق مینشستند؛ اینجوری بود که راوی که از نزدیکان امام هست میگوید من وارد شدم، دیدم در اتاق موسیبنجعفر سه چیز است: یک لباس خشن، یک لباسی که از وضع معمولی مرفه عادی دور هست، یعنی به تعبیر امروز ما میشود فهمید و میشود گفت لباس جنگ، این لباس را موسیبنجعفر آنجا گذاشتند، نپوشیدند، به صورت یک چیز سمبولیک، بعد «و سیفٌ معلق» شمشیری را آویختند، معلق کردند یا از سقف یا از دیوار «و مصحف» و یک قرآن. ببینید چه چیز سمبلیک و چه نشانهی زیبائی است، در اتاق خصوصی حضرت که جز اصحاب خاص آن حضرت کسی به آن اتاق دسترسی ندارد، نشانههای یک آدم جنگیِ مکتبی، مشاهده میشود. شمشیری هست که نشان میدهد هدف، جهاد است. لباس خشنی هست که نشان میدهد وسیله، زندگی خشونتبارِ رزمی و انقلابی است و قرآنی هست که نشان میدهد هدف، این است؛ میخواهیم به زندگی قرآن برسیم با این وسائل و این سختیها را هم تحمل کنیم.
موسیبنجعفر یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی میکرده. اصلاً زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست که در آن زمان، خلیفهی وقت افراد را میخواست، از آنها تحقیق میکرد که موسیبنجعفر را شما ندیدید، نمیدانید کجاست؟ و آنها اظهار میکردند، که نه؛ حتی یکی از افراد را آنطور که در روایت هست، موسیبنجعفر به او گفتند که تو را خواهند خواست، راجع به من از تو سؤال خواهند کرد که تو کجا دیدی موسیبنجعفر را، به کلی منکر بشو، بگو من ندیدم؛ همینجور هم شد. زندانش کردند، بردند برای اینکه از او بپرسند موسیبنجعفر کجاست؟
موسیبنجعفر(ع)، لحظهای از تبیین حقیقت غافل نشد
آدمی که فقط مسأله میگوید، معارف اسلامی بیان میکند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزهی سیاسی نمیکند که زیر چنین فشارهایی قرار نمیگیرد. حتی در یک روایتی من دیدم که موسیبنجعفر علیهالسّلام در حال فرار و در حال اختفاء در دهات شام میگشته «وقع موسیبنجعفر فی بعض قری الشام حارباً متنکراً فوقع فی غار» که روایت هست موسیبنجعفر مدتی در مدینه نبوده و در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاههای حاکمِ وقت و مورد تجسس جاسوسها، از این دِه به آن ده، از آن ده به آن ده، با لباس مبدل و ناشناس که حضرت به یک غاری میرسند و در آن غار وارد میشوند و یک فرد نصرانی در آنجا است. حضرت با او بحث میکنند، در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند لذا با آن نصرانی صحبت میکنند و نصرانی را مسلمان میکنند.
این زندگی پرماجرای موسیبنجعفر، زندگی پرشور و پرهیجانی است. ما امروز خیال میکنیم موسیبنجعفر، یک آقای مظلوم بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و مأمورین ایشان را در بغداد، کوفه یا بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس، قضیه این نبود. قضیه یک مبارزهی طولانی، یک مبارزهی تشکیلاتی، یک مبارزهای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی بود.
وقتی که پسر عموی ناخلف موسیبنجعفر که جزو افراد وابستهی به دستگاه بود، دربارهی موسیبنجعفر با هارون حرف میزد، تعبیرش این بود که «خلیفتان یجبی الیه ما الخراج» گفت: هارون تو خیال نکن فقط تو هستی که خلیفه روی زمین هستی و جامعهی اسلامی و مردم فقط به تو خراج میدهند؛ بلکه دو تا خلیفه هست؛ یکی تویی، یکی موسیبنجعفر. به تو هم مردم مالیات میدهند، پول میدهند، به موسیبنجعفر هم مالیات میدهند، پول میدهند و این یک واقعیت بود. او از روی خباثت میگفت؛ او میخواهد سعایت کند اما یک واقعیت بود؛ از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با موسیبنجعفر ارتباط داشتند، منتها این ارتباطات در حدی نبود که موسیبنجعفر بتواند به یک حرکت مبارزهی مسلحانهی آشکاری دست بزنند.
امام کاظم(ع)، بزرگترین تهدید برای هارون بود
چنین شخصیت مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، دارای دوستانی در سراسر جهان اسلام و دارای نقشه برای اینکه حکومت و نظام اسلامی را پیاده بکند، به عنوان بزرگترین خطر برای حکومت هارون بود؛ لذا هارون تصمیم گرفت که این خطر را از پیش پای خودش بردارد. البته مرد سیاستمداری بود، این کار را دفعتاً انجام نداد. اوّل مایل بود که به شکلی غیرمستقیم این کار را انجام دهد سپس تصمیم گرفت که موسیبنجعفر را به زندان بیاندازد، شاید در زندان بتواند با او معامله کند، به او امتیاز بدهد و زیر فشارها او را وادار به قبول و تسلیم کند.
هارون دستور داد موسیبنجعفر را در مدینه دستگیر کردند، منتها جوری که احساسات مردم مدینه هم جریحهدار نشود لذا دو مرکب و محمل درست کردند، یکی به طرف عراق و دیگری به طرف شام حرکت کرد که مردم نفهمند موسیبنجعفر را به کجا بردند. در نهایت ایشان را در مرکز خلافت در بغداد زندانی کردند و این زندان، زندان طولانیای بود. آنچه مسلّم است بار آخری که حضرت را دستگیر کردند، به قصد این دستگیر کردند که امام علیهالسّلام را در زندان به قتل برسانند و همین کار را هم کردند.
شخصیت موسیبنجعفر در داخل زندان هم همان شخصیت مشعل روشنگری است که تمام اطراف خودش را روشن میکند، ببینید حق این است. حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن یک چنین حرکتی است، هیچ وقت متوقف نمیماند حتی در سختترین شرایط. ما در زمان خودمان هم، در دوران اختناق شدید رژیم دیدیم کسانی بودند در تبعید، در زندان، زیر شکنجه، در شرایط سخت، بلکه در سختترین شرائط، اما در همان حال هم نه فقط نمیشکستند خودشان، بلکه دشمنشان را میشکستند. نه فقط تحت تأثیر قرار نمیگرفتند بلکه زندانبانها را تحت تأثیر قرار میدادند و این همان کاری بود که موسیبنجعفر کرد که در اینباره داستانهای زیادی و روایات متعددی هست. (خطبههای نماز جمعه تهران 1364/01/23)
توصیه امام کاظم علیهالسلام به جدّیت و تلاش
«عَن اَبِی الحَسَن (عَلَیهِ السَّلام) اَنَّهُ قالَ: عَلَیکَ بِالجِدِّ وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِهِ فَاِنَّ اللهَ تَعالىٰ لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِه».
این روایت از حضرت موسیبنجعفر است و سندش، سند بسیار معتبری است و صحیح است که توصیه میفرمایند به «جدّیّت»؛ جدّیّت یعنی تلاشِ تام و تمام؛ [یعنی] هر چه میتوانید تلاش کنید. جِدّ در مقابل هزل نیست، در مقابل وهن است، [به معنی] سستیکردن، عدم مبالات؛ قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اشدُد عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الِاتِّصالِ بِخِدمَتِک. میفرمایند در رفتارِ دوران حیات خود، در مقابل وظیفه، در مقابل پروردگار دارای جِدّ باش!
«وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِه» این هم مکمّل و دنبالهی همان جِدّ است؛ میفرماید که خودت را از اندازهی یک آدمِ مقصّر خارج نکن، خودت را از حدّ تقصیر در عبادتِ خدا بیرون نیاور؛ یعنی هیچ وقت گمان نکن که خب ما دیگر آن کاری که باید بکنیم، انجام دادهایم؛ ما دیگر آن وظیفهی لازم را در قِبال پروردگار انجام دادهایم؛ نه، هیچ وقت چنین چیزی برای من و شما پیش نمیآید؛ ما همیشه در مقابل خدای متعال، دچار تقصیر و کوتاهی هستیم. مغفرت الهی و گذشت الهی، مورد نیاز صدّیقین و اولیای معصومین است؛ یعنی آنها هم «ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک»، حقّ عبادت الهی را، حقّ اطاعت الهی را بهجا نیاوردند؛ با اینکه همهی وجودشان غرق در عبادت و محبّت و معرفت الهی است، در عین حال «ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک»؛ بنابراین میفرماید که «وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِه».
«فَاِنَّ اللهَ تَعالىٰ لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِه» بعد برای همین مطلب که شما همیشه در محدودهی مقصّرین -[یعنی] تقصیرکنندگان- قرار دارید، استدلال ذکر میفرمایند: خدای متعال آن چنان که شایستهی عبادت او است، هرگز عبادت نمیشود! ما یک کاری میکنیم، [برای] یک وظیفهای، یک راهی که در مقابل ما گذاشتهاند، تلاشی میکنیم که باید این تلاش را بکنیم؛ هیچ وقت گمان نکنید که حالا آن کاری را که ما باید بکنیم، انجام دادهایم، ما حقّ بندگی را انجام دادهایم؛ نه، هیچ وقت چنین چیزی را تصوّر نکنید. خیلی جهالت میخواهد که انسان به صِرف چند حسنهای که انجام میدهد، کار خوبی که انجام میدهد، خودش را قانع کند و بگوید: خب، دیگر الحمدﷲ ما فلان قدر صدقه که در روز میدهیم، نماز شب هم که میخوانیم، در فلان اداره هم که مشغول کار و تلاش هستیم، دیگر کارمان را انجام دادهایم؛ نخیر، ما مقصّریم، تقصیر داریم در قبال آنچه تکلیف و وظیفهی ما است. عرض کردم که سند این روایت، یک سند بسیار معتبری است و انسان در بین این روایات اخلاقی و مانند اینها کمتر سند به این محکمی مشاهده میکند. (جلسه درس خارج فقه ۱۳۹۷/۰۷/۱۵)
..........................
پایان پیام / 348