خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳
۰:۳۹
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
پنجشنبه
۳ اسفند
۱۴۰۲
۱۶:۴۳:۰۷
منبع:
ابنا
کد خبر:
1439688

در گفت‌وگوی خبرگزاری ابنا با فرزند مرحوم آیت‌الله العظمی علوی گرگانی؛

یادی از فقیه و مرجع تقلید شیعیان؛ از اخلاص و مردم‌داری تا حضور در عرصه تبلیغ معارف اهل‌بیت(ع)

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی علوی گرگانی: از اخلاقیاتی که حاج‌آقا داشتند یکی باز بودن درب ایشان برای تمام مردم چه در قم و چه در گرگان بود.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ به مناسبت دومین سالگرد ارتحال فقیه اهل‌بیت(ع) و مرجع عالیقدر آیت‌الله العظمی علوی گرگانی، حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی علوی گرگانی، فرزند این مرجع فقید در گفت‌وگوی تفصیلی با خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ به ابعاد اخلاقی، علمی و شخصیتی ایشان پرداخت.

آنچه در پی می‌آید بخش اول این گفت‌وگوی تفصیلی است که تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود:

ابنا: به عنوان سوال اول، از تاریخ ولادت پدر بزرگوارتان بفرمایید. ایشان در چه تاریخی و در چه شهری به دنیا آمدند و دوران تحصیل‌‌شان را در کدام شهر گذراندند؟

فرزندانی که خداوند متعال به آیت‌الله آقا سیدسجاد علوی می‌داد (پدر آیت‌الله العظمی علوی گرگانی) به واسطه‌ی مسائلی که در آن زمان بود، باقی نمی‌ماندند و از دنیا می‌رفتند. آقا سیدسجاد علوی به حرم آقا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) می‌روند و از آقا درخواست می‌کنند که خداوند فرزندی را به ایشان بدهد و این فرزند بماند و مثل فرزندان قبل از دنیا نروند و نذر خود آقا امیرالمؤمنین(ع) هم می‌کنند. خداوند متعال فرزندی را در 20 جمادی الثانی در سال 1318 در نجف اشرف، به خاندان مرحوم آیت‌الله آقا سیدسجاد علوی عنایت می‌کند و نام او را علی می‌گذارند، اما به واسطه‌ی روایتی که داریم که در چند روز اول نام بچه محمد باشد، نام محمد را هم روی او گذاشتند و نام ایشان محمدعلی بود. پس به دنیا آمدن و تولد ایشان در نجف بوده است.

ایشان 7 سال در خدمت پدر و مادرشان در نجف اشرف تشریف داشتند و بعدا به واسطه‌ی درخواستی که مردم گرگان از مرحوم آیت‌الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی داشتند، به امر این بزرگوار برای استان مازندران آن زمان و گرگان تشریف می‌آورند. البته خیلی مختصر در گرگان می‌مانند و به قم برمی‌گردند و ادامه‌ی تدریس و تحصیل‌شان - که البته بیشتر تدریس ملاک بوده - را چند سالی در قم داشتند و بعدا دوباره به گرگان برمی‌گردند، به واسطه‌ی این‌که مردم از مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی خواسته بودند که آیت‌الله آقا سیدسجاد را برای گرگان بفرستند، ابوی ما هم در خدمت پدر بزرگوارشان به گرگان تشریف می‌برند و تا سن 17 سالگی در گرگان بودند. بعدا آن مقدار درس‌هایی که خدمت پدر بزرگوارشان خواندند و یا از اساتید دیگر استفاده می‌کنند و در سلک روحانیت می‌آیند، بعد از مدتی در سن 17 سالگی به قم تشریف می‌آورند و در قم تدریس و تحصیل‌شان را شروع می‌کنند، در خدمت بزرگان قم برای تحصیل شرکت می‌کنند و تدریس‌شان را هم آغاز می‌کنند که بحمدالله چون بیان خوب و شیوایی داشتند، کار ایشان در قم می‌گیرد و شاگردان بسیار زیادی پای درس‌شان می‌آیند که خود ایشان می‌فرمودند وقتی من زیر گنبد مسجد اعظم تدریس داشتم، تقریبا آنجا پر می‌شد. خب نسبت به طلبه‌هایی که در آن زمان بود که طلاب زیادی نبودند، ولی باز هم با این جهت جمعیت بسیار زیادی پای منبر ایشان می‌نشستند که بعدها هم هر گاه در زمانی که به مرجعیت رسیدند، خیلی از آقایان و بزرگان می‌آمدند و می‌گفتند: حاج‌آقا! ما در زیر گنبد مسجد اعظم در درس شما شرکت می‌کردیم. یا در مسجد حسینیه‌ی ارگ بودند که در آنجاها هم تدریس داشتند و خیلی از شاگردان به درس ایشان می‌آمدند که بعدا می‌فرمودند ما در درس شما در آنجا شرکت می‌کردیم.

ابنا: جایگاه ایشان در جهان اسلام و به ویژه در بین شیعیان چگونه بود؟

از زمانی که شاگردپرور شدند، عزیزانی از جاهای مختلف بودند که به عنوان شاگرد خدمت ایشان می‌آمدند، مثلا از پاکستان شاگردان مبرزی داشتند که الان خودشان در پاکستان محوری هستند. حالا الان نام آن‌ها در ذهنم نیست ولی این‌ها الان محوریت دارند. یکی از بزرگانی که الان در افغانستان محوریت خاصی دارد، شاگرد ایشان بودند. لبنانی‌هایی که در درس حاج‌آقا شرکت می‌کردند و بعد برگشتند. بعضی از عراقی‌ها و حتی قطیف و احساء و یا عزیزانی که از کویت بودند در درس این بزرگوار شرکت می‌کردند. لذا خواه‌ناخواه وقتی این شاگردان به کشورهای خودشان می‌رفتند، حاج‌آقا را معرفی می‌کردند و شاید بعضی حاج‌آقا را به عنوان یک مرجع معرفی می‌کردند و لذا ارتباطی با این عزیزان داشتند و بحث‌هایی بود، مثلا خیلی از اوقات این عزیزان تماس می‌گرفتند و با حاج‌آقا در مورد مسائل شرعی صحبت می‌کردند. چون می‌دانید یکی از اخلاقیات حاج‌آقا این بود که در جواب مسائل شرعی تقریبا تا جایی که ممکن بود خود ایشان تلفن را جواب می‌دادند و به مسائل شرعی پاسخ می‌دادند. ما خیلی از عزیزان را از کشورهایی مثل کانادا، دانمارک و لندن داشتیم که تماس می‌گرفتند، حالا از پاکستان، افغانستان و لبنان که خیلی زیاد بود و حتی از این کشورها هم تماس می‌گرفتند و با حاج‌آقا صحبت می‌کردند.

ایشان یک ارتباط تنگاتنگی هم با حزب‌الله لبنان داشتند که تقریبا هر هفته یا هر دو هفته یک‌بار فرماندهان حزب الله به دفتر تشریف می‌آوردند و حاج‌آقا برای آن‌ها سخنرانی می‌کردند. البته یک زمان خاصی بود و یک حالت تقریبا پنهانی بود که خیلی متوجه نشوند. یعنی مثلا یک ساعت بعد از اذان مغرب که دفتر تعطیل می‌شد و همه‌ی عزیزان می‌رفتند، یک عزیز واسطه‌ای بود که قبلا هماهنگ می‌کردند و می‌آمدند و فرماندهان حزب‌الله خدمت حاج‌آقا می‌آمدند و حاج‌آقا به زبان عربی برای آن‌ها صحبت می‌کرد.

ابنا: مرحوم والد دروس حوزوی را از چه سنی و در چه سالی شروع کردند؟ از اساتید مقدمات‌، سطوح عالی و درس خارج ایشان برای ما بفرمایید.

مرحوم آیت‌الله علوی گرگانی وقتی با پدر و مادرشان به گرگان تشریف می‌آورند، در خدمت پدرشان شروع به یادگیری و فراگیری کلاس‌ها و درس‌های طلبگی می‌کنند. کتاب‌هایی مثل نصاب الصبیان و آداب المتعلمین و این‌ها را در خدمت مرحوم آیت‌الله آقا سیدسجاد می‌گذرانند. اساتید دیگری هم داشته‌اند که من الان حضور ذهن ندارم که بخواهم نام ببرم. ایشان شروع به درس خواندن می‌کنند و تا سن 17 سالگی مدتی در گرگان درس خواندند. در سن 17 سالگی به قم تشریف می‌آورند. وقتی به قم تشریف آوردند، در خدمت علما و بزرگانی مثل آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی و آیت‌الله العظمی نوری همدانی شروع به درس خواندن می‌کنند. این‌ها اساتید حاج‌آقا بودند.

جالب است که در اینجا عرض کنم، ما بعد از فوت حاج‌آقا برای بازدید عزا خدمت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی رسیدیم، این بزرگوار فرمودند که یکی از اخلاقیات حاج‌آقا که برای من خیلی تعجب‌آور بود، ایشان حتی بعد از مرجعیت‌شان هرگاه من را می‌دیدند می‌فرمودند که شما استاد من هستید و حق استادی بر گردن من دارید. در حالی که معمولا رسم نیست وقتی کسی خودش مرجع شده است، به فرد دیگری بگوید که؛ شما استاد من بودید و حق استادی دارید.

لذا وقتی به قم تشریف آوردند، در خدمت این بزرگان مثل مرحوم آیت‌الله اعتمادی و دیگران بزرگان درس‌های سطوح را خواندند و بعدا درس خارج را در خدمت آیات عظام بودند. 3 سال در خدمت آیت‌الله العظمی بروجردی بودند و به نظرم 10 سال در خدمت مرحوم امام بودند و 20 سال در خدمت مرحوم آیت‌الله آقا شیخ مرتضی حائری بودند. من خودم کوچک بودم و به یاد دارم که حاج‌آقا در مسجد عشق علی(ع) در درس شرکت می‌کردند که گاهی اوقات من را هم می‌بردند و در خدمت مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری بودند. این‌ها اساتید بزرگوار ایشان بودند.

البته شاید من یک اشتباهی کرده باشم، شاید 3 سال در خدمت مرحوم امام بودند ولی 10 سال در درس مرحوم آیت‌الله محقق داماد بودند. یکی از کسانی که در درس این بزرگوار شرکت کردند، مرحوم آیت‌الله داماد بودند. پس اساتید ایشان، آیت‌الله العظمی بروجردی، مرحوم امام، آیت‌الله محقق داماد و مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری بودند. در درس خارج این بزرگواران شرکت می‌کردند.

ابنا: از دوستان ایشان و هم‌بحثی‌های ایشان در ایام تحصیل بفرمایید.

هم‌مباحثه‌های متفاوتی داشتند و درس‌های متفاوتی را با هم‌مباحثه‌های متفاوتی داشتند. یکی از هم‌مباحثه‌های ایشان آیت‌الله عمید زنجانی بود، یکی از هم‌مباحثه‌های ایشان مرحوم آیت‌الله العظمی صالحی مازندانی بودند که این‌ها به عنوان هم‌مباحث آقا بودند. در زمانی که من به یاد دارم، مرحوم آیت‌الله آقا سید مهدی روحانی و یکی از پدران شهدا به نام آقای منصوریان که من به یاد دارم که کوچک بودم، در مسجدی بعد از مسجد عشق علی(ع) به آنجا می‌آمدند و بحث می‌کردند که گاهی اوقات هم خیلی سروصدای آن‌ها بلند می‌شد و من کوچک بودم و می‌ترسیدم ولی این‌ها بحث می‌کردند و هم‌مباحثه‌های ایشان این بزرگواران بودند. حالا این‌که در دوران سطوح، چه هم‌مباحثه‌هایی داشتند، الان حضور ذهن ندارم که خدمت‌تان عرض کنم.



ابنا: ایشان تدریس را از چه سالی شروع کردند و همچنین تدریس درس خارج را از چه سالی شروع کردند؟ در درس خارج‌شان بر چه موضوع فقهی یا اصولی تکیه داشتند؟

مرحوم آیت‌الله العظمی علوی گرگانی از زمانی که درس را به خواندن شروع کردند، تدریس را هم شروع کردند، البته به مقدار خیلی کم در گرگان تدریس داشتند، ولی زمانی که از گرگان به قم آمدند درس‌های ایشان گسترده شد و درس‌های خیلی گسترده‌ای داشتند، شاگردان زیادی داشتند که عرض کردم شاگردان درس لمعه، مکاسب و رسائل ایشان خیلی گسترده بود.

از سال 1363 درس خارج را شروع کردند و یکی از اخلاقیاتی که حاج‌آقا داشتند این بود که تمام دروسی که صبح می‌خواستند بگویند، شب می‌نوشتند. یعنی کل بحث‌هایشان را مطالعه می‌کردند و خودشان درس‌ها را می‌نوشتند و صبح می‌آمدند و آن نوشته‌ها را تدریس می‌کردند و لذا حاج‌آقا تمام این‌ها را در نوشته‌هایشان دارند. لذا الان هم که ما می‌بینیم مسودّات و نوشته‌های حاج‌آقا همه موجود است. حاج‌آقا از سال 1363 هم درس خارج فقه و هم درس خارج اصول را شروع کردند که کتاب و دفاتری که به عنوان درس خارج فقه قرار می‌دادند، المناظر الناظره فی احکام العترة الطاهره و دفاتری که برای اصول می‌نوشتند به نام لئالی الاصول نام‌گذاری کردند و درس‌ها را از همان زمان شروع کردند. دوره‌ی اصول ایشان حدود 15 سال طول کشید که بعد از اتمام دوره‌ی دوم و سوم را هم فرمودند ولی در سوم دیگر به انتها نرسید و از دنیا رفتند. اما بحث المناظر الناظره که درباره‌ی فقه بود، ایشان از ابتدا بحث طهارت را شروع کردند که الان بحمدلله در 10 جلد چاپ شده است. بعد کتاب صلاة را شروع کردند که الحمدلله الان در 17 جلد چاپ شده است و بعدا درس زکات را شروع کردند که در 4 جلد چاپ شده است و بعدا هم کتاب خمس را شروع کردند و یک جلد چاپ شده است ولی بعدا که می‌خواستند کتاب صوم را شروع کنند، اگرچه خود ایشان مقدمتا شروع کرده بودند و سه‌چهارم بحث صوم را هم انجام داده بودند ولی دیگر عمر ایشان کفاف نکرد که به تدریس و یا به اتمام صوم برسد که از دنیا رفتند.

مبنای فقهی ایشان کتاب شرایع الاسلام است و تمام بحث ایشان بنابر شرایع الاسلام بود. اما اصول ایشان کفایة الاصول مرحوم آخوند بود، اگرچه نظرات ایشان بیشتر به شیخ انصاری نزدیک بود ولی مبنای تدریس ایشان و کتاب‌شان که الان هست بر مبنای کفایة الاصول مرحوم آخوند بود.

ابنا: از تألیفات ایشان بفرمایید

چون کار حاج‌آقا بیشتر در فقه و اصول بود، اکثر کتاب‌هایشان و آن‌هایی که کار کردند فقه و اصول است، چه در زمانی که شاگرد بودند و تقریرات داشتند و چه در زمانی که خودشان استاد شدند و کتاب‌هایشان را نوشتند. بد نیست که این را هم خدمت‌تان عرض کنم که حاج‌آقا پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها به مدت 21 سال به تهران تشریف می‌بردند و در آنجا یک هیئتی داشتند که به نام هیئت فاطمیه(س) بود، شب‌های جمعه دعای کمیل و منبر و صبح‌های جمعه هم دعای ندبه و منبر داشتند. بعدا هم یک‌سری از اساتید دانشگاه‌ها جمع شدند و گفتند: حاج‌آقا! اگر امکان دارد منظومه‌ی سبزواری را به ما درس دهید. حاج‌آقا شاید به حدود 8 تا 10 تا از اساتید دانشگاه تهران درس می‌گفتند. لذا آن منبرهایی که در شب‌ها یا روزهای جمعه می‌رفتند یک جزوه‌ی خیلی مختصری به نام توحید در اسلام شده است که همان عزیزانی که از شاگردان حاج‌آقا بودند چاپ کردند. بعدا کتاب‌های دیگری به عنوان درس‌های اخلاقی حاج‌آقا به نام انوار اخلاقی چاپ شده است. این‌ها درس‌های اخلاقی حاج‌آقا را پیاده و چاپ کردند ولی بیشتر کتاب‌هایی که خود حاج‌آقا تألیف کرده باشند همین کتاب‌های فقه و اصول ایشان است که عرض کردم تقریبا حدود 32-33 جلد کتاب فقهی به نام المناظر الناظره است و 10 جلد هم کتاب اصول ایشان به نام لئالی الاصول است.

ابنا: رابطه‌ی ایشان با علمای جهان اسلام، اعم از علمای شیعه و سنّی، به‌ویژه مراجع تقلید چگونه بود؟ با توجه به این‌که ایشان اهل گرگان بودند و علمای اهل سنت هم در آنجا هستند، می‌خواهیم روابط ایشان را برای ما بفرمایید.

از خصوصیت‌های اخلاقی حاج‌آقا که خیلی بارز بود مسئله‌ی صله‌ی ارحام و دیدار با بزرگان بود که برای ما که فرزندان ایشان بودیم و ما را به همراه خودشان می‌بردند خیلی جالب بود. یکی این‌که اگر عالم و بزرگی در جایی روضه‌ای می‌گرفت، حاج‌آقا سعی می‌کردند در روضه‌های آن‌ها شرکت کنند. حتی بعد از این‌که به مرجعیت رسیدند، هرازگاهی می‌فرمودند که؛ با فلان مرجع بزرگوار تماس بگیرید و بگویید که اگر اجازه می‌دهند ما خدمت ایشان برسیم و کسب فیض کنیم. جالب این است که در یکی از روضه‌هایی که شب‌های پنج‌شنبه برگزار می‌شد و علمای بزرگی در آنجا شرکت می‌کردند...، اگر بخواهم نام ببرم، در منزل مرحوم آیت‌الله آقا سید مهدی روحانی شب‌های پنج‌شنبه روضه برگزار می‌شد و از کسانی که در آنجا شرکت می‌کردند، مرحوم آیت‌الله العظمی اردبیلی بودند، مرحوم آیت‌الله مشکینی بودند، آیت‌الله احمد آذری قمی بودند، آیت‌الله محقق داماد بودند، آیت‌الله خرازی بودند، آیت‌الله احمدی میانجی بودند. این افراد شب‌های پنج‌شنبه جمع می‌شدند و حاج‌آقا در شب‌های پنج‌شنبه خیلی اهتمام داشتند که در این روضه‌ها شرکت کنند. چرا؟ چون بعد از روضه یک مسئله‌ی فقهی مطرح می‌شد و بحث می‌شد و حاج‌آقا از این جلسات فقهی خیلی خوشش می‌آمد.

یا در منزل مرحوم آیت‌الله العظمی لنگرودی که روبه‌روی مسجد سلماسی بود، صبح‌های جمعه در آنجا روضه داشتند، حاج‌آقا شرکت می‌کردند و مباحث علمی را در آنجا داشتند و دیگر بزرگان و آقایانی که یا روضه داشتند و یا روضه نداشتند و خودشان دیدار را برگزار می‌کردند.

ایشان همین برنامه را در استان گلستان داشتند، حالا چه قبل از مرجعیت و چه بعد از مرجعیت‌شان این‌طور بودند. همان‌طور که فرمودید در استان گلستان هم برادران اهل تسنن و علمای اهل تسنن هستند، ارتباطی داشتند، با این‌ها رفت و آمد داشتند و خدمت حاج‌آقا می‌رسیدند و به خاطر این‌که حاج‌آقا بزرگتر بودند، بیشتر آن‌ها می‌آمدند، در ذهن من نیست که حاج‌آقا به آق‌قلا و دیدار با این بزرگان رفته باشد ولی آن‌ها برنامه داشتند و خدمت حاج‌آقا می‌آمدند و دیدار داشتند. چون اخوی ایشان هم به عنوان نماینده‌ی مجلس بودند و اهل تسنن و علما برای دیدار با اخوی ایشان می‌آمدند و یا داماد ایشان در خبرگان رهبری بودند و برای دیدن می‌آمدند، خلاصه خواه‌ناخواه به دیدن حاج‌آقا هم می‌آمدند. یعنی ارتباط تنگاتنگی با علمای اهل تسنن داشتند، رفت و آمد داشتند و صحبت‌ها و بحث‌هایی می‌شد. حتی به نظرم گاهی اوقات برنامه‌ی مباحث علمی هم با این بزرگان داشتند.

لذا باید عرض کنم که در قم با مراجع قم دیدارها و برخوردهای زیادی داشتند، رفت و آمد داشتند، مثلا یکی از برنامه‌های ایشان این بود که اگر روضه‌ای بود، اگر مجالس دیگری داشتند، اگر خدایی ناکرده مجالس ختمی بود که این علما و مراجع برنامه داشتند، ایشان اهتمام داشتند که حتما شرکت کنند.




ابنا: از عبادات و تهجدات ایشان برای ما بگویید.

یکی از چیزهایی که من فراموش نمی‌کنم تقید ایشان نسبت به برنامه‌های عبادی خودشان بود. اول نماز شب‌شان بود. از زمانی که من به یاد دارم تا زمان فوت‌شان، یاد ندارم که حاج‌آقا فراموش کرده باشند یا نخوانده باشند. تمام عمرشان نماز شب را خواندند. حتی فراموش نمی‌کنم، بچه‌ی کوچکی بودم، یکی از عزیزان ما را از قم برای مشهد سوار کرد، خیلی آهسته رفت، خیلی در بین راه خسته شدیم، خیلی به مشکل خوردیم، حاج‌آقا به خاطر این‌که راننده خوابش نرود با او صحبت کرد و خسته و کوفته به مشهد رسیدیم، مثلا ساعت 3 نیمه‌شب بود. وقتی به مشهد رسیدیم، گفتیم الان حاج‌آقا به قول معروف چون از بعد از نماز صبح تا الان نخوابیده، ایشان سریع می‌خوابد. من در آن زمان کوچک بودم و خیلی توجهی نداشتم، بعدا به ذهنم می‌آید که یادم است که حاج‌آقا وضویش را گرفت و ایستاد و نماز شبش را در همان حال هم خواند و از دست نداد. لذا خیلی روی نماز شب‌شان دقت داشتند.

نافله‌های حاج‌آقا هم این‌طور بود که حاج‌آقا تا همین اواخر کل نوافل را می‌خواندند و همین‌طور ایستاده می‌خواندند. یعنی 8 رکعت نافله‌ی ظهر، 8 رکعت نافله‌ی عصر، نافله‌ی صبح، نافله‌ی مغرب، نافله‌ی عشاء، تمام نوافل و نماز شب‌شان را کامل می‌خواندند و ایستاده هم می‌خواندند. این‌طور نبود که بگوییم نوافل را نشسته بخوانند.

چیزهایی هم در ایام خاص بود، مثلا در روز عرفه تمام اعمال عرفه را انجام می‌دادند، اگر شب لیلة الرغایب بود، اعمال آن شب را انجام می‌دادند، در نیمه‌ی رجب، اعمال ام داوود را انجام می‌دادند. ایشان شاید به ما هم چیزی نمی‌گفتند ولی چون خودشان انجام می‌دادند خواه‌ناخواه ما هم ترغیب می‌شدیم که این کارها را انجام دهیم ولی خود ایشان نسبت به این‌ها دقت داشتند و انجام می‌دادند.

یکی از چیزها هم این بود که من در یاد ندارم که حاج‌آقا تا اواخر که سن‌شان بالا رفته بود، ماه رمضان را خوابیده باشد. بله، این اواخر یک ساعت می‌خوابیدند، شاید 3-4 سال آخر یک ساعت می‌خوابیدند، ولی از زمان کودکی که در ذهن دارم، تمام شب‌های ماه رمضان را از افطار تا سحر بیدار بودند، بعد از نماز صبح 3-4 ساعتی می‌خوابیدند و بعد بلند می‌شدند و برنامه‌های تبلیغی را داشتند.

ابنا: یک مقداری از سلوک رفتاری و اخلاقی ایشان فرمودید. حال می‌خواهیم بدانیم که رابطه‌ی ایشان با مردم، نزدیکان و فرزندان‌شان چطور بود؟ ایشان چند فرزند داشتند؟

ایشان کلا 6 فرزند داشتند که 4 پسر و 2 تا دختر بود و همان مبنا و رویه‌ی پدر بزرگوارشان، مرحوم آیت‌الله آقا سید سجاد را داشتند که دوست داشتند فرزندان‌شان روحانی شوند و الحمدلله ایشان هم 4 فرزندشان را به سلک روحانیت دعوت کردند، اگرچه اجباری نبود. ایشان راهنمایی‌هایی می‌کردند و مسائل را می‌گفتند و الحمدلله تمام 4 فرزند ایشان هم روحانی شدند و الان روحانی هستند.

حالا اگر بخواهیم کمی جداتر صحبت کنیم درباره‌ی این‌که با مردم چه رفتاری داشتند. اگر شما با مردمی که حاج‌آقا را می‌شناختند صحبت کنید، از اخلاقیاتی که حاج‌آقا داشتند یکی باز بودن درب ایشان برای تمام مردم چه در قم و چه در گرگان بود. چون یکی از اخلاقیاتی که ایشان داشتند و تمام مراجع و بزرگان هم بر این تأکید کردند، حاج‌آقا به فرموده‌ی مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم که در عراق خدمت ایشان رسیده بودند، فرموده بودند: شما ذو الریاستین هستید، هم مدرس و هم مبلغ هستید. یا آیت‌الله العظمی وحید خراسانی (حفظه الله) وقتی به منزل ما تشریف آوردند، به حاج‌آقا فرمودند یکی از کارهای خوبی که شما رها نکردید مسئله‌ی تبلیغ‌تان هستید، شما تبلیغ را ادامه دادید و حتی بعد از مرجعیت هم به تبلیغ پرداختید. لذا ایشان در ماه مبارک رمضان، محرم و ماه صفر تبلیغ را از دست نداده بودند و به شهر خودشان برمی‌گشتند، در مسجد جامع منبر می‌رفتند و در روضه‌های افراد و مردم شرکت می‌کردند. دعوت‌های مردم را می‌پذیرفتند. من به یاد دارم به بعضی از خانه‌هایی دعوت می‌شدیم که می‌رفتیم و آن بنده‌ی خدا بیشتر از 5 نفر جا نداشت. یعنی آن‌قدر در فقر زندگی می‌کرد که اتاقی که داشت وقتی 4-5 نفر می‌نشستند، پر می‌شد، ولی با این حال حاج‌آقا دعوت آن‌ها را می‌پذیرفت و حتی بعدا در سال‌های آینده هم اگر دعوت می‌کرد، حاج‌آقا با روی باز دعوت آن‌ها را می‌پذیرفت.

لذا یکی از اخلاق‌های حاج‌آقا مردم‌داری و درب باز ایشان به روی مردم و احترام به مردم بود. تا زمانی که پای ایشان درد نمی‌کرد، هر کسی که به دفتر وارد می‌شد، حاج‌آقا تمام‌قد در مقابل او می‌ایستاد، حتی اگر بچه‌ی کوچکی بود. چند تا از دوستان ما به ما می‌گفتند: به حاج‌آقا بگویید که پادرد می‌گیرید. ما به حاج‌آقا می‌گفتیم و حاج‌آقا می‌فرمود: نه، من تا جایی که می‌توانم برای مردم احترام قائل می‌شوم و جلوی آن‌ها بلند می‌شوم. بعدا هم که به مرجعیت رسیدند این‌طور نبود که درب را ببندند و داخل خانه بنشینند. درب باز بود و می‌آمدند. حتی ما مواردی داشتیم که به داخل می‌آمدند. حاج‌آقا نشسته بودند و آن‌ها می‌گفتند که؛ ما می‌خواهیم خدمت خود حاج‌آقای علوی گرگانی برسیم. می‌گفتیم: حاج‌آقا ایشان هستند. آن‌ها تعجب می‌کردند و می‌گفتند: مگر می‌شود که خود حاج‌آقا در همین فضای دفتر و به صورت اجتماعی نشسته‌اند. ما فکر کردیم که الان در چند اتاق آن‌طرف‌تر هستند. می‌گفتیم: نه، حاج‌آقا ایشان هستند. این را در صحبت‌هایم گفتم که حتی ما تلفن خصوصی ایشان را در کارت‌هایی که برای مردم پخش کرده بودیم، نوشته بودیم که اگر کسی مسئله‌ی شرعی دارد به صورت خصوصی از خود ایشان بپرسد و لذا اگر کسی تماس می‌گرفت، خود ایشان به صورت مستقیم جواب تلفن را می‌دادند و لذا مردم‌داری ایشان از این جهت واقعا زبان‌زد بود.

گاهی اوقات می‌گویند که عمل انسان باید به نحوی باشد که دیگران درس بگیرند، واقعا برای ما همین‌طور بود. چه در شرکت در میهمانی‌ها و جاهایی که می‌رفتند و در خدمت علما بودند، مثلا در همین جلسات علما که می‌رفتند، گاهی اوقات ما می‌دیدیم که حاج‌آقا مسئله را بلد هستند و علمای دیگر دارند بحث می‌کنند. به حاج‌آقا می‌گفتیم که؛ حاج‌آقا! چرا شما جواب ندادید؟ حاج‌آقا می‌فرمودند: این‌ها بزرگتر از من هستند، اجازه دهید که این‌ها تمام بحث‌هایشان را بکنند. بعد از این‌که همه بحث‌ها را مطرح می‌کردند، ایشان می‌گفتند: اجازه هست من هم یک نظری دارم بگویم؟ می‌گفتند: بفرمایید. ایشان می‌گفتند که؛ نظر من این و آن است و در فلان کتاب این را نوشته است. بعضی اوقات علمایی که نشسته بودند از حافظه‌ی حاج‌آقا تعجب می‌کردند و می‌فرمودند که؛ خیلی جالب جواب می‌دهند. مردم‌داری و احترام به دیگران ایشان این‌طوری بود.

این احترام به دیگران را به ما در برخورد با علما و برخورد با مردم نشان می‌دادند. در خانه هم همین‌طور بودند و نسبت به همه با احترام برخورد می‌کردند. مثلا تا جایی که در ذهنم هست، ایشان احترام پدر و مادرشان را بسیار داشتند. ما هم به تبع ایشان وقتی می‌دیدیم پدرمان این‌طوری هستند که وقتی پدربزرگ‌مان به منزل‌مان می‌آمدند، حاج‌آقا جلوی ایشان پا دراز نمی‌کردند و یا در مقابل مرحوم آیت‌الله آقا سید سجاد نمی‌خوابیدند، تا زمانی که حاج‌آقا نمی‌خوابید، نمی‌خوابیدند، خواه‌ناخواه این یک درسی برای ما بود.

برخورد ایشان با خانواده بسیار بسیار عالی بود و تا جایی که می‌توانستند با عمل خودشان به ما درس‌ها را یاد می‌دادند و گاهی اوقات هم در جاهایی می‌گفتند که اینجا را مراقب باشید، اینجا و آنجا چه کنید و راهنمایی می‌کردند.





ابنا: رابطه‌ی ایشان با مرحوم حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای چگونه بود؟

درباره‌ی مرحوم امام، مستحضر هستید که منزل مرحوم امام در یخچال قاضی بود و مقابل آن هم یک کوچه‌ای به نام کوچه‌ی آل یس است که منزل ما هم در آنجا بود و محل تولد من هم در همان‌جا است. حاج‌آقا می‌فرمودند که هرگاه مرحوم امام برای مسجد سلماسی تشریف می‌آوردند، من سر کوچه می‌ایستادم و وقتی این بزرگوار تشریف می‌آوردند، با هم به طرف مسجد سلماسی می‌رفتیم و من در بین راه مسائل و صحبت‌هایی که داشتم را با این بزرگوار انجام می‌دادم و لذا این برنامه‌ی ارتباط این‌طوری را با حضرت امام داشتند. این درباره‌ی مرحوم امام بود.

بعدا ما فکر می‌کردیم که ارتباط ایشان با مقام معظم رهبری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای  در جوانی بوده است. ما این‌طور فکر می‌کردیم، چون حاج‌آقا می‌فرمودند که من با مقام معظم رهبری هم‌مباحث بودم. فکر می‌کردم که مثلا در زمانی که در مشهد تشریف داشتند با ایشان هم‌مباحث بودند. ولی زمانی که حاج‌آقا فوت کردند و مقام معظم رهبری نماز را بر جنازه‌ی حاج‌آقا خواندند، قبل از نماز ایشان تشریف آوردند و بزرگواری کردند و از فرزندان‌شان تفقد کردند، به من روی کردند و فرمودند: شاید شما فکر کنید که ما چه زمانی با حاج‌آقا رفاقت داشتیم، من داستان را برای شما تعریف می‌کنم. در زمانی که من 12 ساله بودم و در مشهد در مسجد پدرم با پدرم بودم، مرحوم آیت‌الله آقا سیدسجاد یک دهه در گرگان روضه داشتند و این دهه را برای مشهد آوردند و به دنبال مسجدی می‌گشتند تا این‌که این دهه‌ی منبری‌شان را در مشهد برگزار کنند. ایشان گشتند و مسجد پدر من را انتخاب کردند و به مسجد پدر من برای منبر تشریف آوردند. جالب است که مقام معظم رهبری با لبخند فرمودند که؛ منبری و مداح را خودشان از گرگان آورده بودند. از پدر ما که نگرفتند و خودشان هم از گرگان آورده بودند. بعد وقتی که برای روضه می‌آمدند و پای منبر می‌نشستند، من دیدم که یک جوانی که خیلی سنی ندارد و 10-12 ساله است، ایشان هم می‌آید و همراه پدرشان است. برای من خیلی جالب بود. دیدم که یک پالتوی بلندی پوشیده و یک کلاهی هم بر سر دارد، رفتم و با او دوست شدم. چون دیدم هم‌سن هم هستیم. آن‌ها هم‌سن هم بودند، هر دو در سال 1318 به دنیا آمده بودند. فرمودند که؛ برای طرح رفاقت و دوستی رفتیم و من از همان‌جا با پدر شما آشنا شدم که من گفتم: اسم شما چیست؟ ایشان فرمودند: من محمدعلی هستم. من از همان‌جا با پدر شما رفاقت پیدا کردم و این هم ادامه پیدا کرد.

این را هم خدمت‌تان عرض کنم که در زمان جنگ مقام معظم رهبری که در کسوت ریاست جمهوری بودند، یک جلسه‌ای را در قم داشتند که تمام اساتید حوزه را دعوت کرده بودند و سخنرانی داشتند که حاج‌آقا هم در آن جلسه شرکت داشتند. وقتی سخنرانی مقام معظم رهبری تمام می‌شود، علما بلند می‌شوند که سلام و احوالپرسی کنند، حاج‌آقا می‌فرمودند که؛ یک‌دفعه ایشان دست‌شان را باز کردند و گفتند: به‌به، حاج‌آقای علوی، یا الله، بغل کردند و ما را بوسیدند. بعضی از عزیزان دیگر گفتند: حاج‌آقا! ما حسودی‌مان شد، چرا فقط حاج‌آقای علوی را بغل کردید؟ خب ما را هم بغل می‌کردید. یعنی این رفاقت و دوستی‌شان همین‌طور ادامه داشت. بعد هم که مقام معظم رهبری کسالتی پیدا کردند و در بیمارستان بستری شدند، به عیادت ایشان تشریف بردند و حضور پیدا کردند و بعدا هم در جلساتی که در قم تشریف می‌آوردند، دیدارهایی بود که مقام معظم رهبری لطف و بزرگواری فرمودند و بازدید داشتند. خلاصه ارتباطات این‌طوری با مقام معظم رهبری وجود داشت.

ابنا: از دفاع مقدس نام بردید، رابطه‌ی والد گرامی با رزمندگان چگونه بود؟

ایشان اولا مردم و جوانان را ترغیب به شرکت در جنگ و دفاع مقدس می‌کردند. خوب است که در اینجا خدمت‌تان عرض کنم که یکی از جاهایی که ایشان در ایام تبلیغ می‌رفتند، مهدی‌شهر سمنان و سنگسر سابق بود که برای تبلیغ و منبر به آنجاها تشریف می‌بردند که می‌فرمودند: در یکی از منبرها مسئولین شهر از من تقاضا کردند که؛ حاج‌آقا! الان جبهه نیاز دارد و اگر امکان دارد شما اعلام بفرمایید. به نظرم ایشان می‌فرمودند که؛ من در مهدیه‌ی سنگسر منبر رفتم و وقتی اعلام کردم - الان شک از من است - هزار نفر یا کمتر و بیشتر رزمندگانی آماده‌ی حرکت شدند که گفتند: حاج‌آقا! این صحبت و سخنرانی شما بسیار تأثیرگذار بود که خیلی مردم را به حرکت درآورد.

خود ایشان هم در جبهه و بین رزمندگان حضور پیدا کرده بودند، به نظرم در شلمچه یا فاو حضور پیدا کرده بودند و چند مرتبه‌ای به جبهه رفته بودند. خلاصه در صحبت‌ها و بحث‌هایشان، در جلسات هیئاتی که در تهران یا گرگان داشتند، مردم را ترغیب به شرکت در دفاع مقدس کرده بودند.

ابنا: از خدمات علمی و فرهنگی و خدمات عام المنفعه‌ی ایشان مواردی را ذکر بفرمایید.

چون بیشتر تبلیغات ایشان در گرگان بود، منشأ خیرات در گرگان بیشتر بودند، مثلا الان در همان روستای خودمان در خیلی قدیم، یعنی زمانی که خیلی رسم نبود، مردم می‌گفتند که؛ خود حاج‌آقا می‌آمدند و سر میدان محل می‌ایستادند و خود ایشان سوار بر تراکتور می‌شدند و مردم را دعوت می‌کردند و می‌رفتند و یک مسجد بسیار باعظمتی که الان هنوز هم هست و در آن منطقه بزرگ‌ترین مسجد آن منطقه‌ی استان گلستان فعلی بود را خود حاج‌آقا درست کردند. مساجد متفاوتی را در گرگان صحبت کردند و اعلام کردند و کمک‌های مردمی گرفتند و درست کردند.

کارهای علمی ایشان همین کتاب‌ها بود که کارهایی را برای چاپ کتاب‌ها انجام داده بودند.

کارهای فرهنگی ایشان هم همان تبلیغاتی بود که خدمت‌تان عرض کردم که تبلیغ را تا این سال‌های آخر هم از دست ندادند و همیشه در تبلیغات شرکت می‌کردند.

 ...........................

پایان پیام