متن سخنان دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) در این مراسم به شرح زیر است:
در بیانیهی گام دوم که به نوعی نرمافزار تمدن اسلامی است، اولین توصیهای که در بخش پایانی به آن اشاره شده بحث پیشرفت علم است، بعد اخلاق و معنویت، عدالت و مبارزه با فساد مطرح شده تا به سبک زندگی اسلامی یا به تعبیر ما نرمافزار تمدن اسلامی میرسد. اگر جامعه میخواهد به تمدن اسلامی برسد باید به سبک زندگی با شاخصهها و مؤلفههایی که در اسلام تعریف شده با توجه به مبادی همسو دست یابد.
ما باید مرتبه ای از آن کمال علم و عقل که از ویژگیهای دولت کریمهی حضرت مهدی است را به عنوان یک الگو ارائه دهیم. اگر ۱۰ ویژگی برای حکومت حضرت مهدی (عج) ذکر کنیم، یکی از آنها کمال عقل و کمال علم است. در برخی از روایات آمده تا آن زمان از ۲۷ علم، ۲ علم به دست آمده است. معلوم میشود که هنوز مسیر علمی در ابتدای راه است و در این دوره در این زمینه خیلی باید تلاش کرد. کمال عقل هم همینطور است. در بعضی از تعابیر آمده: «کَمُلَت عقولهم»، یعنی حضرت بستری را در جامعهی انسانی فراهم میکند که عقل بشری کامل میشود. وقتی عقل کامل شد، به تعبیر مرحوم کلینی در کتاب کافی، عقل مدار حیات خواهد بود. در مقدمه کتاب کافی، در آخرین سطر این عبارت بسیار مهم ذکر شده که عقل مداری است که همه چیز بر اساس آن شکل میگیرد. البته منظور عقل بدون تکیه بر وحی نیست. عقل باید عقل وحیانی باشد و ما هم باید با عقلانیت دینی، دین اخلاقی را در جامعهی امروز بشری ترسیم کنیم. این نکتهی بسیار مهمی است که باید به آن توجه داشته باشیم.
البته وقتی که ما وارد حوزهی علم، اندیشه و دانش میشویم میبینیم که در آیات و روایات از یک علم دیگر هم سخن به میان آمده است که قابلیت آن متفاوت با قابلیت معمولی ذهن است. انسان وقتی از قابلیت ذهنی و استعدادی برخوردار میشود، در رشتههای مختلف ممکن است نخبه شود، اما قرآن و روایات از یک علم دیگر که نور است سخن میگویند که قابلیت آن به نفس و جان انسانی برمیگردد. «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ السلیم مَنْ یَشَاءُ». امام صادق (ع) در تعبیری که به عنوان بصری دارد، میفرمایند: «لیس العلم بکثرة التعلیم و التعلّم لکن الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ السلیم». اگر ما فقط تکیه به علم به معنای مجموعه اصطلاحات داشته باشیم و آن را در مسیر خدمت انسان قرار ندهیم، این علم غیر از بار و وبال چیز دیگری نخواهد بود. به تعبیر استاد ما میفرمود که؛ «علم اگر بر تن رود باری شود / وآن اگر بر جان زند یاری شود». ایشان در رابطه با خود انسان این تعبیر را داشتند.
وقتی که انسان از این علم برخوردار شود، مؤدب به آداب الهی میشود. در تعبیری که امام صادق (ع) دارد میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ تَأْدِیبَهُ»؛ خداوند پیامبرش را آن هم به بهترین شکل ادب کرد. علامه جوادی آملی میفرمودند که؛ این ادب در سه قسمت است: ادب مع النفس، ادب مع الغیر و ادب مع الله. انسان در این سه حوزه مؤدب و تربیت میشود. «فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ»؛ وقتی که انسان به کمال ادب میرسد کامل شده.
یک لطیفهای در این حدیث شریف است که اگر انسان مؤدب به این آداب شد، آن زمان مسئولیت به او سپرده میشود، خصوصا مسئولیت بزرگ امت اسلامی «ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّةِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ»؛ آنگاه امر دین و امت به او سپرده میشود. «لِیَسُوسَ عِبَادَهُ» به معنای اصلاح جامعهی انسانی و امت اسلامی است. این، آن مهمی است که باید به آن توجه داشته باشیم.
تمام انبیاء الهی این نقش تربیتی و تعلیمی را داشتند. اگر سه وظیفهی مهم پیامبران الهی را از آیات برداشت کنیم، یکی آن است که آیات را بر مردم تلاوت میکنند. بعضی میگویند که آیات به معنای آیات نازله الهی است، در صورتی که فقط این نیست «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ» (الفصلت: ۵۳). اینکه انسان از دو مسیر درون و مسیر بیرون حرکت کند و به حق و حقیقت برسد «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ»، به این برسد که فقط و فقط او حق است «هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (النور: ۲۵). اگر از این دو مسیر بهرهای شد، خیلی از حقایق برای انسان گشوده و باز میشود و میفهمد و درک میکند. انسان به جایگاه درک عمیق میرسد و از این انسان حسی عبور میکند. به تعبیر یکی از فیلسوفان و حکیمان: انبیاء (ع) آمدهاند تا انسان را از انسان حسی به انسان عقلی و انسان شهودی فرا بخوانند. انسان حسی به معنای محدود شدن در عالم حس و محسوسات و مادیات است، انسان عقلی به معنای انسانی است که اهل تعقل و تفکر و اندیشه باشد و قرآن هم برای همین آمده که انسان دربارهی خودش تعقل و تفکر کند.
آیهی ۱۰ سورهی انبیاء میفرماید: ما کتاب را بر تو نازل کردیم «فیهِ ذِکْرُکُمْ» (الانبیاء: ۱۰)؛ این کتاب دربارهی شما سخن میگوید که شما اول چیزی نبودید «لَمْ یَکُ شَیْئاً» (مریم: ۶۷)، بعد چیز قابل ذکر نبودید «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (الانسان: ۱)؛ سپس همین انسان از طرف بینهایت به یک بینهایت دعوت شده است «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ» (یونس: ۲۵). منتها این ظرفیت به خود انسان داده شده است؛ لذا میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (التین: ۴)، این انسان را در بهترین قوام آفریدیم. سپس این انسان در یک مقام صعود قرار گرفته است. مقامی که برای انسان در مقام صعود ذکر شده به یک مرحلهای میرسد که فقط و فقط خداوند را در درون و جانش بزرگ میبیند. به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه میفرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ» «وَ لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً»، در درون، وجود، جان و حقیقتش فقط خدای بزرگ جلوه میکند، «وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»؛ اما هر چه غیر خدا هست، وقتی در برابر خدای متعال مقایسه شود، چیزی به حساب نمیآید و انسان به این حد از معرفت راه پیدا کرده است.
استاد بزرگوار ما علامه حسنزاده آملی (رضوان الله تعالی علیه) میگفت: هنر و عظمت انسان به عمل و دانایی او است. اگر انسان دانا شود، دارا میشود. این آن ثروت ، اندوختهای خواهد بود که همواره همراه انسان خواهد بود، اگر با جان آدمی متحد شود. این چیزی است که انسان باید به سمت آن حرکت کند. وقتی این جایگاه به انسان برسد، آن زمان فهم و درک او عمیق میشود.
آن آیه میفرماید که؛ این کتاب دربارهی شما است «فِیهِ ذِکْرُکُمْ». البته برخی از بزرگان برای این عبارت ۴-۵ معنا ذکر کردهاند، اما یک معنای لطیفش این است که دربارهی شما است، اگر میخواهید بدانید که کیستید، کجایی هستید و چگونه باید رشد کنید، چه مسیری را باید طی کنید و از کجا باید آغاز کنید راهش مراجعه به قرآن است. «رَحِمَ الله و أن عرف من أین و فی أین و إلی أین»، چگونه باید یک تصویر درست و واقعی از خودتان پیدا کنید. خیلی از ما تصویر واقعی از خویشتن نداریم، با خودمان آشنا و مأنوس نیستیم، هنوز خودمان را درنیافته ایم. چرا افلاطون بر سر در آکادمی مینویسد: خود را بشناس؟ چون این خودشناسی بستری برای همهی شناختها برای انسان خواهد بود و همین جهل است که باز هم بستری برای همهی جهلها خواهد بود. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ کَانَ لغَیْرِه أَعْرَفَ»، «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» و «من جهل نفسه کان لغیبه اجهل»، نسبت به غیب هم اجهل و جاهلتر و نادانتر خواهد بود و زندگی او هم یک زندگی با گمراهی و تردید است که امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه میفرماید: «إِلَى اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا لَیْسَ فِیهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ»، با جهل زندگی میکند. نسبت به خودش هیچ شناختی ندارد، حتی نسبت به عیبهای خود هم شناختی ندارد که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: اگر انسان آگاه به عیبهای خود باشد از عیبهای دیگران غافل میشود. ما گاهی در عیبجویی دیگران مهارت داریم، گاهی در تجسس نسبت به عیب های دیگران خیلی مهارت داریم، اما در عیبجویی خود اینطور نیستیم.
در روایات ما اینگونه آمده که: «أَفْضَلُ الْمَعْرِفَةِ مَعْرِفَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ»؛ بافضیلتترین معرفت، معرفت انسان است که از این دو راهی که عرض کردم، یکی از راه درون و یکی از راه بیرون حاصل میشود.
آیات ۸، ۹ و ۱۰ سورهی مبارکهی یس اشاره به این دارد که همین انسان به دست خودش راه را بر خودش میبندد. راه هموار است، آن کسی که راه را بر خودش میبندد و حجاب ایجاد میکند انسان است و این حجاب هم در سه مرحله است؛ حجاب فکر و عقیده، حجاب اخلاق و حجاب عمل است. بعد خود انسان مانع میشود و دربارهی خودش هیچ نگاه عمیقی نمیتواند داشته باشد.
آیات ۸، ۹ و ۱۰ سورهی مبارکهی یس اشاره به این دارد که این دو راهی که خداوند متعال برای انسان باز کرده، انسان به دست خودش میبندد «إِنَّا جَعَلْنا فی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ» (یس: ۸)، مقمح به معنای سر به هوا بودن است. تنها موجودی که در نظام عالم سر به هوا خلق شده و سرش بالا است، انسان است که میگویند با علم و دانایی سرش را پایین میآورد، چون علم و دانایی عظمت عالم، عظمت هستی و عظمت هستی آفرین را به انسان میشناساند و یاد میگیرد. بعضی از موجودات، خصوصا موجودات نباتی که سرشان در زمین است، حیوانات هم که میبینید سر به پایین هستند، فقط انسان سر به هوا است و باید سرش را به پایین ببرد. اگر این سرش را پایین ببرد و به خودش بنگرد و توجه داشته باشد، دیگر راه را بر خودش نمیبندد «أَعْناقِهِمْ»، جمع عُنُق است، خود انسان با اخلاق رذیله و با عقاید باطل غل و زنجیر بر خود میبندد که خود این هم جهنم میآفریند. اینها مبانی فکری فهم انسان در حوزهی اخلاقی است.
امام خمینی (ره) در کتاب اربعین حدیث میفرماید: به واسطهی همینها انسان برای خودش بهشت درست میکند. ایشان میفرماید که؛ بهشت در رابطه با انسان سه نوع بهشت است؛ بهشت عقاید، بهشت اخلاق و بهشت اعمال داریم. در قرآن بیشتر اشاره به بهشت اعمال شده، نه اخلاق و نه عقاید. به هیچکدام از اینها اشاره نشده است. این بهشتی است که انسان برای خودش درست میکند که در برابر جهنم است؛ جهنم عقاید، جهنم اخلاق و جهنم اعمال.
ذیل این آیه همین را آورده است: «وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» (الیس: ۹)، یعنی این راهی که از بیرون برای انسان به عنوان درگاه باز بوده، این راه را هم بر خودش میبندد. بعد میفرماید: اینها کسانی هستند که نمیتوانند ببینند، نمیتوانند بفهمند و نمیتوانند بشنوند «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (الاعراف: ۱۷۹). همهی اینها در اختیار و ارادهی انسان است که بتواند پیوند درستی را نسبت به این ظرفیتهای خودش ایجاد کند و بتواند خودش را بیابد و از این مرحلهی انسان حسی به انسان عقلی و انسان شهودی راه پیدا کند.
..............
پایان پیام/ 218