به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا
ـ کتاب زنان عاشورایی،
نقش زنان در نهضت امام حسین(ع) از عاشورا تا سقوط امویان عنوان اثری است که در
خود، سوانح احوال جمعی از بانوان شجاع و متخلق به اخلاق علوی و حسینی را دارد. این
پرورشیافتگان مکتب کربلا، بنای عهدی را استوار کردند که تندبادهای حوادث روزگار و
فرازونشیبهای تاریخ قادر به رخنه در آن نیست. از همین رو، اینان نام خود را با
حضور در خیل عاشورائیان جاودانه کردند و دیگران پس از خود را نیز متذکر این معنا
کردند که برای جاونگی و نیک سرانجامی، راهی جز بودن در خیل عاشوراییان و ماندن در
میان آنان تا آخرین لحظه از حیات نیست.
اینان آموختند که دوستی اهلبیت(ع) رمز ماندگاری است و پرورش نسل عاشورایی، تکلیفی است که اگر بر زمین بماند، نیکبختی و اقبال از بشر روی برمیگرداند؛ چنانکه خود از معلم بزرگ دشت کربلا، حسینابنعلی(ع) آموخته بودند عاشق، صادق پاک باختهای است که در همه هستی جز حضرت دوست و تمنای او هیچ نمیشناسد.
مراقبت از احوال کودکان
حضرت سجاد (ع) فرمود: همانا عمهام زینب (س) همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیر، از کوفه به شام ایستاده میخواند و در بعضی از منزلها نشسته نماز خواند و این هم به دلیل رسنگی و ضعف او بود، زیرا سه شب بود که غذایی را که به او میدادند میان اطفال تقسیم میکرد، چون که آن مردان (سنگدل) در هر شبانهروز یک قرص نان بیشتر به ما نمیدادند.
زینب(ع) از قبل با توصیههای برادر، خود را برای انجام فرمان امام حسین (ع) و ماموریت خطیری که به ایشان سپرده بود، مهیا کرد. یک جا میبینیم عبدالله فرزند کوچک امام حسن(ع) با دیدن عموی عزیزش که روی خاک افتاده و دشمنان کوفه و شام اطراف بدن مطهرش را گرفته اند و هر کدام میخواهند خون پاک آن حضرت را بریزند، از خیمه بیرون میدود تا خود را به عمو برساند، شاید بتواند آن پلیدان را از پیرامون بدن آن حضرت پراکنده کند.
در اینجا امام (ع) خواهر را مخاطب میسازد و صدا میزند: «یا اختاه احبسیه! خواهر جان، این کودک را نگه دار». زینب (ع) فوراً میدود و عبدالله را میگیرد، اما آن کودک معصوم دست خود را از دست عمه میکشد و بالاخره خود را به عمو میرساند و روی بدن آن حضرت به دست آن سنگدلان شربت شهات را مینوشد. (صفحه ۶۸ و ۶۹)
کتاب «زنان عاشورایی» نوشته زهره یزدانپناه قرهتپه در ۱۶۵ صفحه و با شمارگان هزار نسخه، در قطع رقعی، پاییز ۱۴۰۲ منتشر شد.
................................
پایان پیام | 348