به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ «سقای آب و ادب»، رمان و روایتی است از زندگی حضرت عباس(ع) که بعد از سالها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است.
این رمان اثری متفاوت با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی است.
رمان «سقای آب و ادب» شامل ۱۰ فصل یعنی: «عباسِ علی»؛ «عباسِ امالبنین»؛ «عباسِ عباس»؛ «عباسِ سکینه»؛ «عباسِ مواسات»؛ «عباسِ زینب»؛ «عباسِ ادب»؛ «عباسِ حسین»؛ «عباسِ فرشتگان» و «عباسِ فاطمه» است.
در هر فصلريال رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده میشود و در حرکتی سیال، راویان جای به هم میدهند و شکستها به سرعت خوانش میافزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن میکنند.
اما آنچه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز میکند، بیشتر در فصل «عباسِ فرشتگان» به چشم میآید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوهای جدید را پیش میگیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر برآمده از احساس او است؛ مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع).
فصل «عباسِ فرشتگان» چنین آغاز میشود:
پیش از آنکه راوی این داستان، قدم به فصل پایان بگذارد، ما فرشتگان؛ فرشتگان هفت آسمان، بر خود فرض میشماریم که پا به میدان بگذاریم و پرده از رخسار حضرت ابوالفضائل برداریم. و ناگفته پیداست که این نه بدان معناست که ما قادریم پرده از اسرار حضرت ابوالفضائل برداریم. چرا که رخسار، جلوهای از جلوات حضور عیان است و اسرار، جنس و جوهری از علوم در پرده و معارف پنهان. و فاصله میان این دو، فاصله میان زمین است تا آسمان.
دلیل یا فلسفه حضورمان در این میدان را در سطور آتی در خواهید یافت، و اما چرا این فصل را برای حضور انتخاب کردیم و در این مقطع از روایت داستان، وارد میدان شدیم!؟ پیش از این نیامدیم، چون امید یا انتظار یا توقع داشتیم که سایه و شبحی از رخسار حضرتش را در لابهلای خطوط داستان ببینیم ولی وقتی دیدیم که روایت رو به اتمام است، بی رؤیت رخسار حضرت و داستان در آستانه فصل پایان، ترسیدیم که مبادا نقطه ختم بر پایان داستان بنشیند و حرفهای اصلی و اصلیترین حرفها همچنان ناگفته بماند…
................................
پایان پیام | 348