به نام خدا
با تأسف، در آستانه سومین سالروز تسلط امارت اسلامی افغانستان و همزمان با آغاز دهه محرم، اتفاقات مشکوک و نفاق افکنانهای در افغانستان به وقوع پیوست که احساسات میلیونها انسان این سرزمین را جریحهدار ساخت. تخریب تمثال سنگی شهید عبدالعلی مزاری و یارانش در کابل، رنگ پاشی و توهین به تمثال غازی امان الله خان، پادشاه استقلال طلب و آزادی خواه افغانستان در بندر تورخم و برخوردهای مشابه با برخی از شخصیتها و نمادهای دیگر در سالهای اخیر، به معنای واقعی کلمه، اسباب نگرانی است. نگرانی از این جهت که بر اساس تجربه دیرسال بشر، نابردباری و نگاه حذفی، علت اصلی بیثباتی، اختلاف، منازعه و نفاق در بین ملتها بوده است. قاعدتاً انتظار میرفت با گذشت سه سال از حاکمیت امارت اسلامی افغانستان، شاهد بردباری، نظم و همپذیری بیشتر باشیم؛ اما متأسفانه حوادث اخیر نشان داد که چنین انتظاری، با واقعیت سازگار نیست.
تحمل گوناگونی در جامعه، نشانه عبور آن جامعه از دوران جنگ و خشونت است. در زمانهای که گروههای رقیب باهم در میدان، مصاف میدهند، قاعدتاً انتظار تحمل و همپذیری نیز کمتر است؛ اما زمانی که ادعا میشود؛ جنگ و منازعه پایان یافته و حاکمیت سراسری مستقر گردیده است، شرایط نیز باید به کلی تغییر کند. دشمنیها پایان یابد. خشمها فرو نشیند. شعلههای انتقام خاموش شود. همه به زندگی مشترک بیاندیشند. کشور، خانه مشترک همه تلقی گردد. گوناگونی گروههای اجتماعی؛ و بالتبع گوناگونی منافع، علایق، باورها، احساسات و عواطف آنان باید به رسمیت شناخته شود.
آنچه تاریخ بشر و تجربه زیسته به ما میگوید، اساساً برخی از اختلافات از میان جوامع انسانی رخت بربستنی نیستند. چرا؟ به دلیل اینکه انسان دارای منافع است و این منافع گاهی در تضاد قرار میگیرند. انسان دارای اراده است و این ارادهها گاهی در مقابل هم میایستند. انسان دارای ایدئولوژی و باور و عواطف و احساسات است. این باورها و این عواطف و احساسات گاهی باهم ناسازگار میشوند. انسان نسبت به برخی از مسائل و پدیدهها نگاه ارزشی دارد و این ارزشها در نزد همه یکسان نیستند. از این جهت، تاریخ بشر پر است از جنگ و نزاع. این جنگها و نزاعها، یا بر سرقدرت و منافع بوده است، یا بر سر باورها و ارزشها.
همپای این جنگ و نزاعها -که بعضا بسیار خونین و فاجعه بار و ویرانگر بوده اند- تلاشهای بیوقفهای نیز برای ضبط و مهار این جنگ و نزاعها جریان داشته است. خصوصا در قرنهای پسین و بعد از شکلگیری دولت-ملتهای مدرن. راه حلی را که ملتهای متحد و با ثبات یافته اند، مدیریت اختلافات و تضادهای ناشی از منافع و بینش و نگرش و ارزشها و باورها و احساسات و عواطف بوده است؛ نه حذف، یا یکسانسازی آنان که چنین چیزی اساساً ممتنع و ناممکن است. هرگاه خواسته باشیم برخی از اختلافات و تفاوتهایی را که در ذات بشر است از بین ببریم، باید نسل بشر را نیز تا آنجا نابود کنیم که در روی زمین بیشتر از یک نفر کسی باقی نماند. زیرا اگر دو نفر هم باشند، آن تضاد منافع و تضاد نگرش وجود دارد؛ آنگونه که در داستان هابیل و قابیل آمده است. اگر نگاه حذفی داشته باشیم، تسلسل حذف، پایان ناپذیر است؛ زیرا دایره اختلافها و تفاوت نگرشها پیوسته کوچک و کوچکتر شده میرود. یک گروه با گروه دیگر تا زمانی اختلاف دارد که آن گروه در میدان رقابت حضور داشته باشد؛ هرگاه گروه مقابل از صحنه رقابت کنار زده شود، اختلافات برون گروهی، به درون گروه منتقل میشود و این تسلسل ادامه دارد.
تجربه کشورهای با ثبات نشان میدهد که وحدت و ثبات آنها برآیند احترام و پذیرش تکثر و تفاوت است. رمز موفقیت آنان این است که نمایندگان باورها، مفکورهها و گفتمانهای مختلف و احیاناً متضاد در جامعه احترام میشوند. شخصیتهای تاریخی و ملیای مورد احترام اکثریت جامعه و نمادها، قهرمانها و شخصیتهای مورد احترام گروههای مختلف قومی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی احترام میشوند؛ اما نه لزوماً به این دلیل که یک شخصیت برای همه قهرمان و محبوب؛ و یا یک نماد، یا یک باور برای همه قابل قبول است؛ بلکه به این دلیل که همه گروههای اجتماعی، سیاسی، قومی و مذهبی اجزاء یک ملت اند و از آنجا که در یک خانه مشترک باهم زیست میکنند، محترم دانسته میشود و لذا، شخصیتهای مورد احترام آنها، ارزشهای مورد احترام آنها، نمادهای مورد احترام آنها و باورهای مورد احترام آنها نیز باید احترام شوند. این یک اصل مهم دینی و اخلاقی نیز هست. «احترام کن تا احترام کنند». این احترامهای متقابل است که عشق را به جای نفرت، محبت را به جای انزجار، دوستی را به جای دشمنی و صلح و ثبات را به جای جنگ به ارمغان میآورد.
همین احترامهای متقابل است که جامعه را به ترقی و توسعه میرساند و از گروههای مختلف قومی، مذهبی و سیاسی یک ملت واحد میسازد. ملت شدن تنها در گرو این احترام ها است؛ اما بیشترین مسؤولیتها را در این راستا، حکومتها دارند.
مردم افغانستان بیش از هر ملت دیگر، شرنگ مرگبار جنگ و اختلاف و منازعه را چشیده اند. نه فقط در گذشتههای دور؛ بلکه بیشتر از همه در نیم قرن اخیر. عبور از این اختلافات و منازعات تنها با به رسمیت شناختن تفاوتها و احترام به یکدیگر قابل دستیابی است. بنابراین، شکی وجود ندارد که برخوردهای حذف اندیشانه به ضرر اصل وحدت ملی است و پایههای اعتماد ملی را ویران میکند.
با توجه به نکات فوق، از مقامات مسؤول امارت اسلامی افغانستان مجدانه میخواهیم که جلو افراد و حلقات تنگنظر و حذف اندیش را بگیرند و به افتخارات تاریخی، شخصیتهای ملی و جهادی، نمادها، باورها و نمایندگان اقوام، اقشار و مفکورهها و گفتمانهای مختلف احترام بگذارند. در غیر آنصورت، کینهها و عقدههای فروخورده، همانند آتش زیر خاکستر، امنیت، ثبات و وحدت ملی ما را تهدید میکند.
و من الله توفیق
جمعی از نویسندگان، اساتید دانشگاه، بزرگان و شخصیت های متنفذ.
کابل- 20 سرطان 1403
.....................................