خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی
«معصومه صفاییراد» نویسنده و مترجم جوانیاست که کتاب های متعددی را در قالب های مختلف به نگارش درآورده است. او اولین کتاب سفرنامه خود را با عنوان «به صرف قهوه و پیتا» در خصوص تجربه مشارکت خود در راهپیمایی «مارش میرا» در کشور بوسنی به نگارش درآورد. صفایی راد پس از این کتاب، نگارش روایت های سفرهای خود به کشورهای مختلف در ماه محرم را آغاز کرد و در ابتدا کتاب «آنجا که باد کوبد» را به عنوان سفرنامه باکو به همراه سفرنامه الکساندور دوما در محرم قفقاز را نوشت.
کتاب «استانبولچی» کتاب دیگری از صفایی راد بود که در سال ۱۴۰۱ به بازار نشر آمد. او در این کتاب در کنار روایت سفر خود به شهر استانبول به خانه های شیعیان این شهر هم سری زد و تجربه خود از حضور در عزاداری های شیعیان استانبول در ماه محرم را در قالبی جذاب، بیان کرد.
کتاب «بدو دجله بدو» آخرین کتاب چاپ شده از صفایی راد است که سفرنامه او به عراق در ایام اربعین حسینی می باشد. صفایی راد در این کتاب روایت سفر خود به شهرها و مناطق مختلف عراق را بازگو می کند و در کنار آن از تجربه خود در پیاده روی اربعین سخن گفت. هند آخرین مقصد سفرهای صفایی راد بود و او در محرم سال گذشته به این کشور سفر کرد که هنوز سفرنامه این سفر منتشر نشده است.
آنچه میخوانید، گفتوگوی تفصیلی خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا با معصومه صفایی راد در خصوص تجربه خود از سفرنامه نویسی از کشورهای مختلف در ماه محرم و چالش های روایت گری از شیعیان جهان است:
ابنا: در ابتدا خودتان را به صورت مختصر معرفی کنید
من معصومه صفایی راد هستم و با عنوان نویسنده سفرنامه به این گفت و گو، دعوت شدم.
ابنا: ایده نگارش سفرنامه با محوریت روایت عزاداری های محرم در کشورهای چگونه به ذهن شما رسید؟
من ابتدا وارد سفرنامهنویسی شدم. کتاب اول من، سفرنامه بوسنی است که در خصوص مسلمانان جهان است. مسئلهی من در آن زمان این بود که ببینم چه اتفاقی برای مسلمانان در نقاط دیگر میافتد. لذا سفرنامه ام به کشور بوسنی را با عنوان «به صرف قهوه و پیتا» نوشتم و این کتاب، نخستین تجربهی سفرنامهی من شد. بعد از آن، این ژانر برای من خیلی جذاب بود و دوست داشتم ادامه دهم، اما هیچ ایدهای هم برای ادامه دادن آن نداشتم، ولی یک اتفاق، من را به ادامه دادن سفرنامه نویسی کشاند و ایدهی بزرگی به من داد که تا مدتها میتوانستم آن ایده را دنبال کنم. این بود که من در سفر اربعین با یک دخترخانمی اهل کشور آذربایجان، آشنا شدم که فارسی را خیلی خوب حرف میزد. ما در آن سفر درباره اشتراکات کشورهایمان در زمینهی عزاداری صحبت کردیم. صحبت های آن دختر خانم در مورد عزاداری ها در کشورش برای من که شناختی از فضای شیعیان کشور آذربایجان نداشتم، خیلی عجیبب بود. شیعیان این کشور را در پیاده روی اربعین دیده بودم، ولی فکر نمی کردم که این قدر شبیه ما باشند و شیعیان جمعیت غالب را در آنجا تشکیل بدهند. آن دختر آذربایجانی به من گفت که ما هم این مراسم های عزاداری را داریم و حیف است که تو این مراسم ها را ندیدی و باید ببینی.
من بعد از اربعین با جستجو در اینترنت، یک کلیپ از عزاداری های شیعیان آذربایجان را پیدا کردم و دیدم و این سودا در سر من شکل گرفت که بخواهم عزاداری های آن کشور را از نزدیک ببینم. سال بعد در دههی اول محرم به عنوان نخستین تجربهام به شهر باکو پایتخت آذربایجان سفر کردم و براساس این برنامه ریزی هم می توانستم این شهر را ببینم و هم در مراسم های عزاداری که آن دوست آذربایجانی ام گفته بود، شرکت کنم. قبل از آن سفر به باکو، چیزی نبود که در جایی در خصوص سفر به این شهر خوانده باشم تا برای من راهنما باشد. الان که چندین تجربه سفر دارم میتوانم بگویم که اگر بخواهم دوباره آن سفر را بروم، قطعا یک مسیر و راه دیگری را خواهم رفت. من در آن زمان فقط یک ایده داشتم و بدون داشتن هیچ شناختی به آن سفر رفتم. اما بعد یاد گرفتم که باید چه کار کنم و چطور باید با آدمها ارتباط بگیرم و از طریق پلها به هدفم برسم. همهی این موارد از تجربه به دست میآید و بعید میدانم که شما بتوانید در جایی بخوانید که دقیقا چه مسیری را باید طی کنید. سفر به باکو با تمام کمتجربگیهای من به نتیجهای که میخواستم رسید. یعنی من میخواستم که آن سفر را به تنهایی تجربه کنم، عزاداریهای شیعیان کشور آذربایجان را ببینم و شهر باکو را هم درک کنم.
سفر به باکو با تمام کم و زیاد و سختیهایش تمام شد، ولی این رؤیا تمام نشد. این سوال همچنان برای من ادامه داشت که پس بقیه شیعیان، چطور هستند؟ همان طور که من درباره شیعیان آذربایجان، اطلاعاتی نداشتم، احتمالا شیعیانی در جاهای دیگری هم هستند که من درباره آنها ، چیزی نمی دانم. یک زمانی شیوع کرونا موجب شد که امکان سفر رفتن نباشد. ترکیه جزو اولین کشورهایی بود که بعد از کرونا، درهایش را به روی مسافران خارجی باز کرد. من در جستجوهایی که در فضای مجازی داشتم تا ببینم که چه کشورهایی، شیعیان بومی و زیادی دارند، فهمیدم که یکی از بزرگ ترین تجمع های شیعیان در شهر استانبول است و شیعیان ترکیه، مراسم بزرگی را در روز عاشورا دارند و این گونه، برنامه سفر به شهر استانبول را چیدم. از همان اول ایده سفر به کشور هند را داشتم، اما سفر این کشور، سفر سختی برای من بود و فکر نمی کردم که بتوانم به راحتی به هند بروم. ترکیه و آذربایجان، همسایگان ایران هستند و سفر به این کشورها، راحت تر است، ولی سفر به هند این طور نبود. منظورم از هند هم جنوب هند بود، چون شهر دهلی نو، شهر مسلمان نشین و شیعه نشین نیست و مسلمانان و شیعیان هند بیشتر در جنوب این کشور، سکونت دارند. چنین سفری برنامه ریزی بیشتری می خواست و من هم نمی دانستم که آیا آمادگی مواجه شدن با هند را دارم یا خیر و این کار را برای من پیچیده تر و سخت تر می کرد. به هر حال سال گذاشته توانستم، سفر به هند را رقم بزنم و حضور در عزاداری های شیعیان این کشور را تجربه کنم.
ابنا: سفر شما به اربعین حسینی در عراق و سفرنامه نویسی از این سفر چگونه رقم خورد؟
در مورد عراق همیشه یک سؤالی بود که داشتم و همیشه میخواستم از این کشور بنویسم. ولی واقعا سختترین کار نوشتن از سفر عراق است، چون سفری است که اکثر آدم ها، آن را تجربه کرد. چیزی که همه تجربه کردهاند، تو چه چیزی میتوانی دربارهی آن بنویسی که آدمی که خودش تجربه کرده، حاضر باشد آن را بخواند تا چیزی به معلومات او اضافه شود و از خواندن آن، لذت هم ببرد. به همین دلیل من در اولین کارم، جرأت نوشتن از عراق و اربعین را نداشتم و به خودم اجازه ندادم که به راحتی به سراغ چنین مفهوم بزرگی بروم.
من تجربه سفر به عراق و اربعین را در چهارمین تجربه سفرنامه نویسی ام نوشتم و تقریبا الان میتوانم بگویم که برای خودم راضیکنندهترین کتابم، سفرنامه عراق است. آن بلوغی که از خودم در نوشتن انتظار دارم، در کتاب سفرنامه عراقم احساس کردم، آن سختگیری که در نوشتن داشتم، به نظر خودم، بیشتر نمود را در کتاب عراق، داشت و از این کتاب خودم، راضی هستم. اصولا نویسندهها اینطوری هستند که مدتی از کتابشان میگذرد، دیگر آن کتاب را دوست ندارند. مخصوصا وقتی کتاب جدیدشان میآید، کتاب قبلیشان را دیگر چندان دوست ندارند. اما کتاب سفرنامه عراق برای من این طور نبود و هر مقدار که از نوشتن این کتاب، می گذرد، هنوز بر این باور هستم که در زمان نوشتن کتاب سفرنامه عراق به قلمی رسیده بودم که بتوانم چنین کتابی را بنویسم. برای من خیلی مهم بود که بزرگی آن کشور و شهرهایش را با ناپختگی خودم، خراب نکنم.
ابنا: آیا تجربیات مشابهی را به جز تجربه خودتان از سفرنامه نویسی در خصوص عزاداری های شیعیان در کشورهای دیگر پیدا کردید؟
در ادبیات مکتوب چیز خاصی به نظرم نمیرسد، ولی در فضای مجازی موارد مشابهی را دیدهام. در این سالهای اخیر این جنبوجوش پیش آمده که آدمها دوست دارند تجربههای مختلفی از عزاداری داشته باشند. این جنبوجوش در سال های گذشته هم بود و عده ای به شهرهای یزد یا بوشهر می رفتند تا مراسم های عزاداری خاص این شهرها را از نزدیک، ببینند. البته موارد این گونه ای که من شنیدم و خودم دنبال کردم، بیشتر مربوط به روایت گری از عزاداری ها در فضای داخلی کشور بوده است.
یک مجموعهی سفرنامهای هست که در مورد تجربه سفر خارجیها به ایران می باشند، کسانی که یک بازهی طولانی را در ایران بودند و ماه محرم را در کشورمان درک کردند. آنها تجربه محرم شان را معمولا یادداشت می کردند، چون برایشان خیلی جالب بود و این روند به خصوص در دوره قاجار که تعزیه در ایران رونق زیادی داشت، بیشتر بود، فضای محرم در ایران برای این افراد، فضای غریب و ناشناخته ای به شمار می رفت. تجربه خواندن یادداشت های این خارجی ها برای من، تجربه جالبی بود.
ابنا: چرا قالب ادبیات مکتوت را برای روایت سفرهایتان انتخاب کردید و به سراغ قالب های دیگر نرفتید؟
در درجهی اول من نویسنده بودم و مسلماً توانایی خودم را در قالب نوشتن میدانستم. البته من می توانستم که این محتوا در فضای مجازی تولید کنم تا مردم ببینند، اما نظرم این است، چیزی که انسان در لحظه درک می کند، با چیزی که از آن زمان می گذرد و روی آن تعمق صورت می گیرد، بسیار متفاوت است و این مسئله در نوشتن، صادق می باشد. آن چیزی که من از سفرهای خودم مکتوب کردم، از هیجانات آنی و لحظه ای به دور بوده است.
یک نکته مهم دیگر این بود که من سفرنامه های خارجی ها از سفر به ایران در دوره قاجار را خوانده بودم و اکنون به عنوان کسی که بعد از ۱۰۰ سال این سفرنامه ها را مورد مطالعه قرار دادم، متوجه ارزش آن سفرنامه ها می شوم. ممکن است که خیلی از افراد، روایت های خودشان را تعریف کنند، ولی آن چیزی که قطعا میماند، کتاب و چیزهای مکتوب است. این برای من مهم بود که بعد از این دوره ای که من زندگی می کنم، آدم هایی می آیند و به دنبال این خواهند بود که دوره زندگی من چطور بوده است.
سفرنامه ها به نحوی، تاریخ را روایت می کنند و ما بسیاری از چیزهای تاریخی را می توانیم با بررسی سفرنامه ها، پیدا کنیم و این موضوع برای من ارزش زیادی دارد. البته کسی که در عرصه نگارش مکتوب وارد می شود، می داند که کتاب و محتوای مکتوب به اندازه محتواهای تصویری که به رایگان اشتراک گذاشته، دیده نمی شود، اما باید این مسئله را با خودش حل کند که قرار است یک کار بزرگ را انجام بدهد، حتی اگر آدم ها در لحظه به ارزش کارش پی نبرند. مهم این است که خود من نویسنده بدانم چه می کنم و این مسئله را بپذیرم.
ابنا: بعد از انتشار کتاب های سفرنامه هایتان چه بازتاب هایی را از دیگران دریافت کردید؟
آن مدل تاثیرگذاری که خودم از این محتوا دریافت می کنم را از مخاطبم نگرفتم، بلکه تاثیرگذاری به مدل های دیگر را دریافت کرده ام. مثلا شاید تجربه حضور در آن کشور برایشان جالب بود. در کتاب سفرنامه بوسنی، این بازتاب را زیاد از مخاطبانم دریافت کردند که آن ها با بوسنی آشنا نبودند و من با کتابم، مخاطبانم را با این کشور آشنا کردم و از این منظر برایشان خوشحال کننده بود که اطلاعاتی در مورد بوسنی به دست آوردند. اما در زمینه روایت عزاداری های شیعیان غیرایرانی در کشورهایشان، این گونه نبود، شاید چون ما اشتراکات زیادی با آنها داریم و این آدم ها را در مکان های زیارتی کشورمان می بینیم. برخی شاید فکر می کنند که یک فرد باید تفاوت خیلی زیادی با ما داشته باشد تا روایت کردن از او ارزش داشته باشد. در حالی که اتفاقا اشتراکات، بسیار جذاب تر است، این که فردی به لحاظ فرهنگ و جغرافیایی از تو دورتر است، دقیقا همان یک کاری را با یک معنا انجام می دهد که تو در شهر و محله خودت انجام می دهی. به نظرم این مدل دغدغه هنوز برای مردم، جذابیت ندارد و بیشتر مسائل جانبی دارای جاذبیت است. برای همین من در روایت از یک کشور علاوه بر بیان قصه محرم در آن کشور، تاریخ آن را از سیاست تا فرهنگ و هنر، بیان می کنم. بیان این چیزها به مخاطب کمک می کند تا بیشتر با من همراه شود. روال من همیشه همین بود، یعنی صرفا قرار نبود روایت من صرفا روایت روضهها در کشورهای دیگر باشد، بلکه میخواستم روایتم، یک چیز کلی باشد که روضهها هم یک بخش مهمی از آن بود.
ابنا: در نگارش کتاب هایتان، سبک خاصی از نویسندگی را دنبال کردید ؟
من در درجهی اول خودم را سفرنامهنویس میدانم و در عنوان هیچکدام از کتابهایم عنوان روایت محرم ننوشتهام، بلکه نوشتهام که این کتاب به عنوان مثال روایت سفر استانبول یا سفر باکو یا سفر عراق است. من در درجهی اول در سفرهایم میخواستم آن کشورها را ببینم و قطعا برای من مهم بود که آن کشور در کتاب من دیده شود. حالا زمانی که به آن کشورها سفر می کردم که ماه محرم بود، پس محرم آن کشور را هم روایت می کردم. به همین دلیل اشتباه است که مخاطبی که با کتاب من مواجه می شود، فکر کند که از صفحه اول کتاب وارد یک روضه می شود و در صفحه آخر کتاب از آن روضه تاریخ می شود. خیر، ما در کتاب وارد یک کشوری می شویم که در آن به روضه هم سر می زنیم. یک نکته ای که من در نوشتنم بسیاری بر آن تأکید دارم این است که چیزی را بنویسم که خودم دوست دارم آن را بخوانم.
من خودم در خواندن سفرنامه، هر علاقهمندی که دارم، در نوشتهام رعایت میکنم و پیگیری میکنم. این هم چیزی نیست که بدون برنامه اتفاق بیافتد، بلکه برای آن باید طراحی صورت بگیرد. اگر من در کتاب سفرنامه ام، صرفا میخواستم محرم یا روضه را روایت کنم، دیگر نویسنده و سفرنامهنویس نبودم، بلکه پژوهشگر دانشگاه می شدم و این خیلی مهم است.
برخی از من بعد از مطالعه سفرنامه هایم، انتظار داشتند که برای هر چیزی، سندی ارائه کنم، در حالی که من فقط یک نویسنده هستم و در سفرنامه هایم، دیده هایم را نوشتم و از قالب قصه و داستان هم برای این روایت، استفاده کردم. من پژوهشگر نیستم که برای هر مطلبم، سندی ارائه بدهم و نوشته ام، منبعی برای استفاده دانشمندان باشد و آن را در مقالات خود بیاورند. من در سفرنامه هایم، دیدهها و شنیدههای خودم را روایت میکنم که اتفاقا ممکن است گاهی این دیدهها و شنیدهها اشتباه باشد، یعنی نه اینکه من آن چیز روایت شده را ندیدهام، دیدهام، ولی به عنوان یک مخاطب ممکن است برداشت اشتباهی از آن داشته باشم.
برای من در سفرنامه هایم، مهم است که وجه قصهگو بودن در آن رعایت شود. چون مخاطب اصلی که من میخواهم با او مواجه شوم، مخاطب عام است. چنین مخاطبی به دنبال این نیست که برای او روش تحقیق ارائه بدهم که من طبق این روش، آنجا را دیدم و این نتایج را گرفتم، من هم به دنبال چنین چیزی نبودم. در هر سفرنامه ای که من نوشتم، قرار است به مخاطب همراه با آن خوش بگذرد، پس حتما در آن سفرنامه باید به رستوران سر زده شود، به موزه رفت و همه کارهایی که یک مسافر انجام می دهد را در آن سفرنامه انجام داد.
ابنا: کتاب جدیدی که دارید روی آن کار میکنید روایت سفر هند است. آیا قرار است در این کتاب با چیز متفاوتی از کتاب های قبلی شما مواجه شویم؟
در خصوص سبک نوشتن که من همان نویسنده هستم و نهایت این است که کمی سلیقه ام در نوشتن، عوض شود و کمی قلمم، ارتقا پیدا کند. خیلیها سفرنامهی اول من را بیشتر از همهی سفرنامههایم دوست دارند و به نظرشان آن بهترین سفرنامهام است، یعنی لزوما آن چیزی که من فکر میکنم، چیزی نیست که مخاطبم فکر کند. در هر سفری بعد از این که سفر انجام شد، شما به عنوان نویسنده در زمان نوشته شدن تعیین می کنید که سفرنامه آن سفر را چطور بنویسید. در کتاب عراق من حادثهمحور پیش رفتم، یعنی بخشهای کتابم بر اساس اتفاقات بود، ولی در سفر ترکیه به نظرم این درست بود که بر اساس روزها روایت کنم، در کتاب بوسنی به نظرم رسید که من باید کتاب را بر اساس شهر، تقسیمبندی کنم، چون قصههای مشترک در فضای شهری شکل میگیرد. کتاب باکو هم به نحو دیگری بود.
کتاب روایت سفرم به هند هم خودش انتخاب می کند که من چطور آن را روایت کنم. این کتاب قطعا از بقیه کتاب هایم، سخت تر است، به این دلیل که هند، فرهنگ بسیار عجیبی دارد. یک دوستی یک جملهای به من گفت که جالب بود، او رشتهی ادیان میخواند و میگفت: ما در ادیان یک جمله داریم که آدمها دو دسته هستند: آدمهایی که هند را دیدهاند و آدمهایی که هند را ندیدهاند. واقعا اینطور است. این تصاویر رنگارنگ و این چیزهای فانتزی که ما از هند میبینیم، بخشی از هند است، ولی آن فهم و درکی که مردم هند از دین و آیینشان دارند، بخش خیلی پیچیدهتری است که نه با سفر ۱۰ روزهی من و نه با سفر ۱ ماهه و نه حتی با زندگی یک یا چند ساله فهمیده نمیشود.
به همین دلیل خیلی سخت است که شما آن چیزهایی که از سفر به هند را دیدهاید، درست بنویسید و مطمئن باشید که دقیقا همان چیزی که دیدهاید و برداشت کردهاید درست باشد. حتی یک چیزی که شما در آنجا دیدهاید و از چند نفر میپرسید، شاید چند نفری که اهل آنجا هستند، تعاریف متفاوتی برای شما داشته باشند. به همین دلیل نوشتن کتاب سفر به هند برای من از همهی کتابهایم سختتر بود و خیلی سخت برای من پیش میرفت، چون دائما این احساس را داشتم که ممکن است درست آن آیین را نفهمیده باشم. این چیزهایی که میگویم چیزهای عجیب و غریبی نیست، یک چیزهای سادهای که با شما مشترک است و شما فکر میکنید که این همان است که ما انجام میدهیم و بعد میبینید که این، آن چیزی نیست که ما، انجام میدهیم و کاملا دارای مفهوم دیگری است.به همین دلیل، نوشتن سفرنامه به هند، کار سختتری است و امیدوارم که بتوانم از پسش بربیایم.
ابنا: آیا قصد دارید که به نوشتن سفرنامه هایی از کشورهای دیگر هم در آینده بپردازید؟
هند برای من همیشه از اول یک آرزوی دور و دراز بود و اینطور بود که فکر میکردم من اگر به هند بروم واقعا دیگر چیزی نمیخواهم. ولی آدمیزاد قطعا هر قدمی که برمیدارد دوست دارد جلوتر برود. اینکه بگویم الان میتوانم به نقطهی پایان برسم، نیست، قطعا دلم میخواهد که دوباره تجربه کنم. ولی الان مثل هند خیلی سؤال خاصی برای من نیست و شاید باید کمی بیشتر بگردم تا ببینم که چه چیزی میتواند من را تشویق کند تا دوباره وارد این چالش شوم. چون واقعا چالش سختی است، از این نظر که آن انرژی که تو میگذاری با آن بازخوردی که میگیری، با هم برابر نیستند و تو باید این را بپذیری که در حال انجام یک کار ارزشمند برای یک آیین و یک فرهنگی هستی، حتی اگر در آن لحظه و آن زمان، این مسئله توسط دیگران، درک نشود. من از روز اول خودم با هزینهی شخصی خودم این مراحل را پیش بردم. این هزینهی شخصی یعنی نه کسی قرار است شما را تأمین کند و نه، کتابی که مینویسید، آنقدر بفروشد که هر سفر بخواهد هزینهی خودش را درآورد، اساسا هم چنین چیزی با هزینه های الان در دنیای ادبیات، شوخی است. بنابراین وقتی من یک کشور را برای سفر، انتخاب میکنم، باید انتخابم، ارزشش را داشته باشد و صرفا نمیتوانم اینطور با آن مواجه شوم که یک سفری رفته باشم.
ابنا: روایت نگاری از شیعیان جهان چگونه می تواند برای مخاطبان جذاب باشد؟
خیلی سؤال سختی است ولی فکر میکنم چارهی همهی مسائل ما در نوشتن، قصه است. ما باید بلد باشیم که چطور خوب قصه تعریف کنیم، یعنی اگر صرفا یکسری اطلاعاتی را از آن شیعیان بگوییم، احتمالا مواجههی مخاطب با آن مثل مواجه اش با یک محصول پژوهشی باشد و بگوید که چنین نوشته ای به من ربطی ندارد. اگر ما وارد خانه یک آدم عادی شیعه در یک شهر و یک کشور دیگر شویم و قصه آن آدم روایت کنیم، به گونه ای که مخاطب را در میان آن خانواده ببیند، برخورد مخاطب متفاوت خواهد بود و من این را در هند، تجربه کردم. خیلی متفاوت است که یک شمای کلی از شیعیان هند داشته باشید با این که با یک آدم شیعهی اهل بمبئی آشنا شوید و به خانهی او بروید.
یک تجربهی خوبی که من در هند داشتم، این بود که بالاخره بعد از چندین سفر توانستم روضهی خانگی را تجربه کنم و این برای من خیلی مهم بود که ببینم فضای این شیعیان غیرایرانی در روضهی خانگی، چطوری است و چه تفاوتها و شباهتهایی با ما دارد؟ این نزدیکی آدمها به هم یک چیز تعریف نشدنی است، یعنی تا زمانی که اتفاق نیافتاده، شاید خیلی متوجه ارزش آن نشوید، آن همدلی که شکل میگیرد، این که شما زندگی او را واقعا از خانهی خودش میبینی، خیلی تأثیر دارد که برای این که، دغدغهی آن آدم را پیدا کنی و آن آدم برای تو مهم شود. شاید ما یک بخشهایی را در سفر اربعینمان تجربه کرده باشیم. ما در سفر اربعین وقتی به خانههای مردم عراق میرویم، دوستیهایی این وسط، شکل میگیرد. میبینیم که خیلیها هستند که شمارههای یکدیگر را دارند و نزدیک اربعین به دوستان پیام میدهند و میگویند: امسال نمیآیی؟ چطوری میآیی؟ یک دوستیهای این مدلی شکل میگیرد و آدمها از آن قالب صرفا مسافر خارج میشوند. سپس آن آدمها برای من مهم میشوند و اوضاع عراق برای من مهم میگردد و آن کشور صرفا یک کشور همسایهای که من یک بار به آنجا سفر کردهام نیست. وقتی آدمهای آن کشور برای من مهم شدند و من قصهشان را میدانم و یک نزدیکی نسبت به آنها احساس کردم، آن زمان زندگیشان هم برای من اهمیت پیدا میکند.
ابنا: برای رواج روایت نگاری درباره شیعیان جهان چه اقداماتی لازم است؟
این سوال مطرح است که محتواها درباره کشورهای دیگر را چگونه تولید می کنید؟ آیا افرادی را می فرستید که در مراسم های شیعیان در کشورهای دیگر شرکت کنند و فقط چند عکس برای شما بفرستند تا در رسانه تان کار کنید یا افرادی را می فرستید که آنجا را درک کنند و پس از آن برای شما چیزی بنویسند؟ این دو با هم قطعا متفاوت هستند. من فکر میکنم ما هیچگاه سازوکاری در این خصوص در نظر نمیگیریم و یک برنامهی از پیش تعیین شده برای این مسئله، نداریم.
ما برای روایت کردن از شیعیان در کشورهای دیگر از شخصی استفاده می کنیم که صرفا زبان آن منطقه را بداند و تحصیلات مرتبط در این خصوص هم داشته باشد، چنین فردی خیلی پژوهشگرانه پیش می رود و به دنبال قصه نمی رود، در حالی که دنیای امروز، دنیای قصه است. آن روایتی که اکنون مطرح است، این است که شما بتوانید قصه بگویید و یک سیر را بیان کنید، نه این که صرفا چند عنوان بگویید. باید برای رسیدن به چنین هدفی، آدم ها را دنبال کنید به جزئیات آنها دقت نمایید و چنین چیزی با درک آن فضا، به دست می آید. مشکل ما در عرصه روایت گری از شیعیان جهان، درک نکردن محیط های زندگی آنها است و ما به دنبال این مدل مطرح کردن روایت از آنها نیستیم.
ابنا: این درست است که غربی ها در زمینه مطالعات اجتماعی شیعیان جهان از ما کار بیشتری را انجام دادند؟
بله درست است. در جریان سفر به هند برای این که با این کشور آشنا شوم، یک کتاب پژوهشی متعلق به یک استاد دانشگاه آمریکایی را خواندم، این استاد دانشگاه چندین سال حضور در هند را تجربه کرده و کتاب مفصلی را درباره این کشور نوشته بود. همچنین در جریان کتاب سفرنامه هندم از یکی دوستانم که استاد دانشگاه در لندن هست نیز کمک گرفتم، او چندین سال از طرف دانشگاه خودش به بمبئی رفته بود. جالب است که من با یک سفر ۱۰ روزه ادعا می کنم که برای روایت محرم در بمبئی به این سفر رفتم، در حالی که این استاد دانشگاه، چندین سال به شهر بمبئی رفته و در هر سفرش، نقطه کوچکی از آیین های شیعیان در این شهر روایت کرده و درباره هر کدام، مقاله مفصلی را نوشته است. شیعیان بمبئی دارای دنیایی هستند که هزاران تنوع در آن وجود دارد و این استاد دانشگاه با حمایت هایی از او شده است، توانسته که وارد جاهایی شود که دیگران را به آنجا راه نمی دهند. آنها این طوری به مسئله نگاه می کنند و برای روایت آن، پیگیری انجام می دهند، در حالی که چنین نگاهی قطعا در بین ما نیست و لذا من هم مجبور هستم برای کارم از اطلاعات و پژوهش های چنین افرادی، استفاده کنم.
این آدم پژوهشگر که در لندن زندگی می کند، هزینه زندگی او را می دهند تا سالی یک مقاله درباره آداب اجتماعی شیعی در بمبئی برای آنها بنویسد، ولی این مسئله کشور ما نیست. به طور مثال شما به من بگویید که تو که در این زمینه کار کرده ای و چندین کتاب نوشتی، آیا تا حالا یک نفر به من گفته که کارت چه جالب است.
این همه آدمی که ادعای کار فرهنگی دارند که میخواهند برای مسلمانان و شیعیان کار کنند. نهایت تلاششان این است که یک سفرنامهی اربعین را با هر کیفیتی به عنوان خروجی مجموعه شان، چاپ کنند، چنین کاری برایشان رضایت بخش است و هیچ دغدغه ای ندارند که این سفرنامه قرار است چه شود ؟ یا چه چیزی را به مخاطب نشان بدهد ؟ یا چه بخشی از فرهنگ ما و فرهنگ عراق را بازگو کند؟ صرف این که یک نفر، خاطره ای را نوشته ای است، برای آنها رضایت بخش می باشد. ما در این زمینه هیچ گاه به صورت عمیق، فکر نمی کنیم.
ابنا: چرا نویسندگان دیگر همچون شما وارد این فضا نشدند؟
خب من که آمدهام از چالشهایش برای شما میگویم. اولین چالش، مسئله مالی است. من داستان و رمان کار کردهام، به عنوان یک داستاننویس در خانه مینشینم و یک رمانی مینویسم و حالا اگر آن رمان هم نفروشد، من تنها هزینه ای که برای آن کردم، وقت گرانبهایی بود که برای نوشتن آن رمان، گذاشته ام. اما وقتی که به سفری می روم، هزینه زیادی را برای آن سفر انجام می دهم و این هزینه برای کسی مثل من، برنخواهد گشت. من برای پاسخ به سوالی که خودم دارم، به چنین سفری می روم، اما برای دیگران چنین سوالی مطرح نیست و حاضر هم نیستند وارد این چالش شوند. نهایت سفرنامهنویسان اینطوری است که خودشان یک سفر تفریحی رفتهاند و حالا برای اینکه حیف نشود یک کتابی هم نوشتند.
ابنا: توصیه تان به افرادی که می خواهند وارد این عرصه شوند، چیست؟
اینکه ابتدا یک شغل دیگری با درآمد کاملا مشخص داشته باشند و نخواهند که روی درآمد این عرصه برای آن، حساب باز کنند. همچنین به نظرم کسی که بخواهد سفرنامه بنویسد، باید سفر را برای نوشتن برود، نه این که یک سفر همین طوری برود، البته این که گفتم الزاما یک قاعده همیشگی نیست، اما به هر حال در چارچوب اصلی این طور نیست که شما خودتان بدون برنامه به سفری بروید و بعد از آن سفر، یک سفرنامه دارای اصول، تولید شود.
ابنا: کسی که کتاب های شما را بخواند شاید با مواجه شدن با چالش های سفرهایتان، تصور کند که بدون برنامه، این سفرها را انجام دادید، آیا درست است؟
این تصور، قطعا اشتباه است. آن چیزی که یک سفر را جالب میکند، چالشهای آن سفر است. وقتی از برنامه حرف میزنیم منظورمان یک چیز کلی است که بدانیم که چه میخواهیم انجام بدهیم، نه اینکه امروز صبح بلند شویم و بپرسیم که این شهر چه جاهایی دارد و برویم و آنجاها را ببینیم. اینطوری نباید باشد. شما پیش از سفر باید یک آشنایی با آن کشور و آن شهر داشته باشید.
برنامه ریزی از پیش تعیین شده ساعت به ساعت برای یک سفر، آن را به یک چیز مکانیکی تبدیل می کند که جذابیت روایت هم ندارد. مهم ترین مثالش هم سفرهای گروهی و کاروانی است که در این سفرها برای ساعت ساعت شما، برنامه وجود دارد و شما مجبور هستید بدون این که خودتان انتخابی داشته باشید در آن چارچوب حرکت کنید و وارد چالشی هم نمی شوید. در یک سفر گروهی، اتوبوسی برای شما می آید و شما را به مقصدی می برد و از آنجا هم به دنبال به شما می آید و به مقصد بعدی می برد. این سبک سفر، تفاوت زیادی با این دارد که شما خودتان، یک شهر را کشف و راه های آن را پیدا کنید، ممکن است که این شیوه، زمان زیادی را بگیرد، اما باعث شناخت آن شهر می شود. شما مانند مردم همان شهر از وسایل نقلیه، استفاده می کنید، نه مثل کسی که همیشه وسیله نقلیه برای او فراهم است. اینها از آن قالب برنامهریزی خارج میشود. چون ممکن است من گم شوم، ممکن است قطار را از دست بدهم و یک روزم از دست برود ولی این قاعدهی آن کشور است و شما باید آن را بپذیرید.
ابنا: نگارش کتاب سفرنامه هندتان چه زمانی تمام میشود؟
نمیدانم، هنوز به تصمیمی برای چاپ آن نرسیدهام.
ابنا: اگر نکتهی دیگری به نظرتان میرسد که در بیان آن لازم است، بفرمایید.
نه، صحبتمان خیلی جامع بود و چیز خاصی به نظرم نمیرسد.
ابنا: ممنونم.
سلامت باشید.
.............................
پایان پیام/ ۲۶۸