خبرگزاری اهل بیت (ع) / ابنا: الرجال قوامون علی النساء بما فضل اللّه بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم». (1) مردان سرپرست و خدمتگزار زنان هستند، به خاطر برتری هایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاق هایی که از اموالشان (در مورد زنان) میکنند.
آیه اخیر دلالت روشنی بر تکلیف مردان نسبت به پرداخت نفقه برای زنان دارد و همچنین بیان کننده مبنا و حکمت این حکم میباشد. از این رو لازم است مورد بحث قرار گیرد. خداوند متعال در آیه فوق یک تکلیف را در مقابل یک حق قرار داده است. حق، همان ریاست بر خانواده و تکلیف، دادن نفقه به همسر و فرزندان میباشد، این حق به دلیل برتری های طبیعی جنس مرد به وی سپرده شده است.
آیه فوق بعد از این که اصل سرپرستی و ریاست شوهر را بیان میکند به حکمت این حق اشاره نموده و میفرماید: «بما فضل اللّه بعضهم علی بعض»، «این سرپرستی به خاطر تفاوت هایی است که خداوند از نظر آفرینش روی مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده و بلافاصله در مقابل چنین حقی، تکلیفی را به عهده شوهر قرار می دهد و می فرماید: «و بما انفقوا من اموالهم»، این سرپرستی به خاطر تعهداتی است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداخت های مالی در برابر زنان و خانواده به عهده دارند». (2)
البته برتری جنس مرد بر زن در ریاست خانواده، از جهت انسانی و اجتماعی مرد نیست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعی و از باب خاصیت های طبیعی و فطری مردان است. قرآن کریم هیچ نقشی برای جنسیّت در برتری و کرامت انسانی قائل نشده و فقط تقوی را تنها ملاک برتری انسان نسبت به دیگران می داند.(3) علامه طباطبائی در این رابطه می فرمایند: «خداوند متعال در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگی و بدون استثنا چه مردان و چه زنان شاخه هایی از یک تنه درختند و اجزا و ابعاضی هستند برای طبیعت واحده بشریت و مجتمع انسانی در تشکیل یافتن محتاج به همه این اجزا است. همان مقدار که محتاج جنس مردان است؛ محتاج جنس زنان نیز است؛ همچنان که فرمود : «بعضکم من بعض» این حکم عمومی، منافات با این معنا ندارد که هر یک از هر دو طایفه زن و مرد خصلتی مختص به خود داشته باشند؛ مثلاً نوع مردان دارای شدّت و قوت و نوع زنان دارای رقت و عاطفه هستند.
چون طبیعت انسانیّت در حیات تکوینی و اجتماعی نیازمند به ابراز شدّت، اظهار قدرت، مودّت و رحمت است. این دو خصلت دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومی در مجتمع بشری می باشد. روی این حساب دو طایفه مرد و زن از نظر وزن و اثر وجودی با هم متعادلند. پس این حکمی است که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفریط منبعث می شود. از ذوق مجتمعی که طبق سنت فطرت تشکیل شده و عمل میکند و از آن منحرف نمی شود. لذا همه این تفاوت ها خصوصیات احکامی است که متوجه طبقات و اشخاصی از مجتمع می شود و علتش اختلافیاست که در وزن اجتماعی آنان است؛ در حالی که همه در داشتن وزن انسانی و اجتماعی شریک هستند». (4)
همچنین در تفسیر دیگری آمده است: «قرآن در اینجا تصریح میکند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم باتوجه به مسؤلیت ها و مشورت های لازم است). و این موقعیّت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است». (5)
از این رو ریاست شوهر یک تحکم یا برخلاف اعتقاد بعضی اختیار مالکانه نیست، بلکه به نظر برخی از مترجمین قرآن کریم مثل «شعرانی» کلمه «قوامون» را به کارگزاران یا فرمانروایان تعبیر نموده اند؛ یا به تعبیر یکی از حقوقدانان عرب زبان، ریاست شوهر یک سلطه حکیمانه اداری است و استبدادی نیست. (6) از این رو زنان تا آن حد موّظف به اطاعت از شوهر هستند که مربوط به حقوق همسران است و هرگز مردان حق دخالت در اموال و درآمدهای اقتصادی آنان را ندارند.
_____________________________________________
پی نوشت ها:
1- نساء، 34
2- مکارم شیرازی، 1366: ج3، ص371
3- حجرات، 13
4- طباطبائی، 1363: ج4، صص406-405
5- مکارم شیرازی ، 1366: ص370
6- زحیلی،1420ق: ص82