خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
۱۹:۱۸
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
چهارشنبه
۲۱ شهریور
۱۴۰۳
۱۰:۲۴:۴۹
منبع:
ابنا
کد خبر:
1484398

امام حسن عسکری(ع)؛ از نمادسازی برای شیعیان تا زمینه‌سازی برای امامت امام زمان(عج)

برای این‌که امام حسن عسکری(ع) بتوانند ولادت امام مهدی(عج) را به بقیه برسانند، استفاده‌ی از شبکه‌ی تبلیغات امامیه است. در عصر امام حسن عسکری(ع) شبکه‌ی تبلیغات داریم که این شبکه‌ در شهرهای مختلف فعال است.

آآ

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ نشست علمی «اقدامات امام حسن عسکری(ع) برای زمینه‌سازی امامت امام زمان(عج)»، به همت خبرگزاری اهل‌بیت(ع) و مشارکت دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی، در سالن کنفرانس خبرگزاری ابنا برگزار شد.

در این نشست حجت الاسلام و المسلمین دکتر «احمد فلاح‌زاده» عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و دکتر «محمدتقی ذاکری» مدیر گروه تاریخ اسلام دانشگاه ادیان و مذاهب به ارائه دیدگاه‌های خود درباره موضوع پرداختند.

متن کامل بیانات اساتید در پی می‌آید:

در ابتدای این نشست حجت الاسلام و المسلمین دکتر فلاح‌زاده اظهار داشت: در مورد ائمه(ع) و مخصوصاً درباره امام حسن عسکری(ع) مهم‌ترین مشکل در پژوهش‌های مربوط به این ایشان این است که عملاً مقداری از مطالعات پذیرفته شده که هم خیلی محدود است، در حد بسیار کمی است و هم اطلاعات بسیار اندکی را به خواننده ارائه می‌دهد در حالی که درباره‌ی آن حضرت لازم است سالیان متمادی بحث شود و بحث‌ها به این صورت باشد که چگونه کارآگاه به دنبال یک سرنخ می‌گردد تا به یک موضوع برسد، ما هم باید به این شکل در تاریخ اهل بیت(ع) حرکت کنیم. اولین کارهای مقدماتی صورت گرفته و ان‌شاءالله در آینده ادامه خواهد داشت.

در این بحث در سه بخش در خدمت عزیزان خواهیم بود. یک بخش این است که حضرت امام مهدی(عج) که قرار است امامت ایشان مطرح شود، چه مقدماتی در جامعه مطرح است و این زمینه چه زمینه‌ای وجود دارد؟ امام حسن عسکری(ع) چه سازوکارهایی را برای معرفی بیان می‌کنند و برای امتداد مهدویت بعد از خودشان چه برنامه‌ای را ارائه می‌دهند؟

*عباسیان مفهوم مهدویت را به گونه‌ی دیگری تعریف کرده‌اند

اولین موضوع این است که ما در دوره‌ای بحث می‌کنیم که خلال سال‌های 256 به بعد است. دوره‌ی امام حسن عسکری(ع) از سال 254 شروع می‌شود و تا 260 ادامه دارد. تقریباً بیش از 120 سال از دولت عباسیان گذشته است و در این فاصله عباسیان مفهوم مهدویت را به گونه‌ی دیگری تعریف کرده‌اند. مفهوم مهدویت در ساختار دولت عباسی از اشاره به یک شخص تبدیل به یک دولت شده است؛ یعنی یک نفر مهدی نیست و دولت، مهدی است. این موضوع در بین سران دولت عباسی به مرور زمان جا افتاد که دولت ما، دولت مهدی است و کسانی که در این دولت حضور پیدا می‌کنند و می‌جنگند، در مسیری که امام مهدی(عج) مدنظر دارد، حرکت می‌کنند. یک مفهوم در اینجا این است که شکل می‌گیرد.

در این شرایط عملاً دولت عباسی مدعی این موضوع است. حال، چه زمینه‌هایی پیش می‌آید که روی امام حسن عسکری(ع) حساس می‌شوند؟ اولین بحثی که مطرح می‌کنم این است که امروزه بحث‌هایی به نام علم و شبه‌علم مطرح شده است و شاید به یک‌سری از مطالب به عنوان شبه‌علم خدشه وارد شود ولی با استناد به آیات قرآن بحث شبه‌علم را می‌توان تا حدودی نسبت به بعضی از موضوعاتی که امروزه و یا در گذشته مطرح بوده است، تقلیل داد.

یکی از این مطالب کتاب‌هایی بوده که در اختیار افراد خاص قرار داشته است، مثل کتاب‌های فتن، ملاحم و ارتباطی که برخی از آقایان در آن دوره در دربار با مسائل پیشگویی داشتند. اشاره‌ی کوتاه این است که در سوره‌ی جن، آیات 8، 9 و 10 می‌گوید: «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً» (الجن: 8). قرآن می‌گوید؛ اجنّه متوجه می‌شوند که شرایط خاصی در عالم پیش آمده است و نمی‌دانند که چه اتفاقی می‌افتد. این اشاره به دوره‌ی بعثت رسول خدا(ص) دارد. در این دوره، پیشگویان به صورت مشخص به دربار اعلام می‌کنند که اتفاق خاصی می‌افتد. امروزه گفتن این بحث‌ها یک حالت خاص پیدا کرده است ولی واقعیتی بوده است. امروزه مردم خیلی مایل به شنیدن این مباحث نیستند ولی ما وظیفه داریم بگوییم. پیشگویی‌ها به دربار عباسی منتقل می‌شود و دربار این را می‌پذیرد. یک بخش این است، یعنی مقدمات بحث تولد بسیار مهم است.

یک بخشی هم این است که شماری از کتاب‌های روایی که دست‌نخورده و غیرجعلی است، اشاره می‌کنند که در آستانه‌ی ولادت فرزند خاصی به عنوان مهدی هستند. این یکی از مسائلی است که اتفاق می‌افتد و به صورت مشخص افرادی در دربار حضور دارند که به بحث پیشگویی توجه دارند و به خلیفه منتقل می‌کنند.




*دستور قتل امام حسن عسکری(ع) از سوی معتز عباسی

از اینجا به بعد خلفا شامل معتز عباسی از 252 تا 255، مهتدی عباسی 255 تا 256 و معتمد عباسی از 256 تا 279 است. همه‌ی این‌ها به این نتیجه می‌رسند که احتمال ولادت مهدی(عج) بسیار بالا است و لذا فشارها بر امام حسن عسکری برای حذف ایشان شروع می‌شود. در دوره‌ی معتز شخصی به نام «سعید حاجب» وجود دارد. حاجب به معنای پرده‌دار است، ولی پرده‌دار به معنای کسی است که امور خصوصی خلیفه را در اختیار دارد و منصب خیلی بالایی است. معتز به سعید حاجب دستور می‌دهد که امام را به قصر ابن‌هبیره در اطراف کوفه ببر و ایشان را به شهادت برسان.

همه‌ی این‌ها مربوط به سال‌های 255 است و هنوز به ولادت هم نرسیده‌ایم. این زمینه‌ها نشان می‌دهد که خلفای عباسی کاملاً باور کرده‌اند و پذیرفته‌اند که کسی متولد خواهد شد. امام حسن عسکری به یاران‌شان خبر می‌دهند؛ یاران ایشان آشفته و ناراحت می‌شوند که قرار است امام به شهادت برسند. ایشان می‌فرماید: بله، قرار است اتفاقی برای ما بیفتد ولی ما معتز را نفرین کردیم و قطعاً وی از بین خواهد رفت و نمی‌ماند که این کار اتفاق بیفتد. لذا معتز عباسی در سال 255 کشته می‌شود. تا این زمان هنوز خبری از ولادت حضرت مهدی نیست.

مهتدی عباسی روی کار می‌آید که بسیار به امام علی(ع) علاقه‌مند است و روش‌های زهد را اجرا می‌کند. همچنین بسیار به امام سجاد(ع) علاقه‌مند است و حتی اتاقکی را آماده می‌کند که مردم انتقادات خود را در اتاق بیندازند. می‌پرسند: این را از چه کسی یاد گرفتی؟ می‌گوید: از حضرت علی(ع) یاد گرفتم و در سیره‌ی حضرت علی(ع) این کار بوده است. مردی با این ویژگی‌ها به دنبال این است که امام حسن عسکری(ع) را به شهادت برساند و تلاش‌های زیادی می‌کند. در مورد او هم امام از مرگش اطلاع می‌دهد. جالب است که در هر دو مورد امام در نامه‌ای به یاران‌شان اطلاع می‌دهد که مثلاً معتز عباسی ظرف 5 روز آینده از امروز کشته می‌شود. در مورد مهتدی هم اعلام می‌کند که ظرف 3 روز آینده کشته می‌شود و همین اتفاق هم می‌افتد. هر دو این خلفا بر شهادت رساندن امام مصرّ هستند. تا ماه رجب 256 امام مهدی(عج) هنوز به دنیا نیامده است. تا رجب 256 که مهتدی خلیفه است، هنوز تولدی پیش نیامده و مسائل به همین شکل پیش می‌رود. تا دوره‌ی معتمد می‌رسد و در دوره‌ی معتمد عباسی امام مهدی(عج) به دنیا می‌آیند.

چند دوره امام حسن عسکری(ع) زندانی می‌شوند که همه‌ی این‌ها مقدماتی است که نشان می‌دهد بحث امامت و ولادت حضرت مهدی(عج) جدی است. زندانی شدن‌های حضرت انعکاس این موضوع است که خلیفه می‌داند که قرار است ولادت محقق شود و او نمی‌خواهد این اتفاق بیفتد. حضرت آیه‌ای می‌خوانند که: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ‏ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» (الصف: 8)، امام می‌فرمایند که این‌ها می‌خواهند امام مهدی(عج) به دنیا نیاید و این نور خاموش شود، ولی خلاف خواست آن‌ها اتفاق خواهد افتاد.

*اهل حدیث، مهدی(عج) را از نسل عباس معرفی می‌کند

یکی از گروه‌هایی که در این دوره حضور پررنگی دارد و از سال 234 تا این دوره حضور دارد، اهل حدیث است که تصویری از مهدی(عج) ارائه می‌دهد. چون گروه اهل حدیث شبکه‌ی تبلیغات دینی عباسیان هستند. قاضیان، ائمه‌ی جمعه، خطیبان و شبکه‌ی دینی در اختیار اهل حدیث بود. این‌ها چهره‌ای از مهدی(عج) ارائه می‌دهند که از نسل عباس باشد. اصولاً‌ روایت‌های این دوره که اهل حدیث منتشر می‌کنند این‌گونه است. بخشی از اهل حدیث که در شاخه‌ی نظامی کار می‌کردند، به مردم القاء می‌کردند که دولت مهدوی، دولت عباسی است و شما می‌توانید در رکاب دولت عباسی حرکت کنید.  

در این شرایط، در عالم اسلام اتفاقات خاصی می‌افتد که یکی از آن‌ها شورش شیعیان است. در ری، قزوین، طبرستان و همدان شورش‌های بزرگی آغاز می‌شود، به ‌گونه‌ای که راه خلیفه به سمت شرق قطع می‌شود. یعنی این شورش‌ها به حدی گسترده می‌شود که احتمال سقوط بغداد می‌رود. از طریق شیعیان این سخن منتشر می‌شود که خلیفه سقوط خواهد کرد و امام مهدی(عج) متولد خواهد شد؛ اوضاع و احوال زمانه هم این‌چنین نشان می‌داد که قرار است اتفاق خاصی بیفتد. در این شرایط عکس‌العمل دستگاه خلیفه بسیار تندتر می‌شود.

بنابراین عملاً شرایط نشان می‌دهد که قرار است اتفاق خاصی بیافتد، تا این‌که حضرت متولد می‌شوند. از زمانی که حضرت متولد می‌شوند، اتفاقات جدیدی می‌افتد و این اتفاقات سازوکارهایی هستند که امام حسن عسکری(ع) برای معرفی ایشان ایجاد می‌کند. تا پیش از این اتفاقاتی بود که خلفای عباسی می‌خواستند امام به دنیا نیایند و یا امام حسن عسکری(ع) از دنیا برود. جالب این است که برخی از روایات به ما ارائه می‌دهند که حضرت می‌ترسید که حتی فرزند خود را هم نبیند و بعد از رحلت ایشان به دنیا بیایند. این در برخی روایات وجود دارد، ولی حضرت مهدی(عج) به دنیا می‌آیند و امام حسن عسکری(ع) می‌مانند.

*درگیری ده ماهه بین سامرا و بغداد

بعد از این‌که حضرت مهدی(عج) به دنیا می‌آیند، نخستین سازوکار معرفی، بیان خبر ولادت ایشان است. البته بیان خبر ولادت، در شرایط آن زمان حساس بود. البته نباید این دوره را یکپارچه و همه را یک شکل دید. دوره‌ی معتز وضعی دارد، دوره‌ی مهتدی وضعی دارد، دوره‌ی معتمد هم وضعی دارد که کاملاً با هم متفاوت هستند. مهتدی معتزلی است و آن دو نفر حدیث‌گرا هستند. فضای جامعه متفاوت است و در دوره‌ی معتز، بین سامراء و بغداد درگیری پیش می‌آید که 10 ماه طول می‌کشد. در این درگیری 10 ماهه، یک خلیفه در سامراء و یک خلیفه در بغداد است. دو گروه برای این‌که خودشان را به خلافت برسانند با هم درگیر می‌شوند. در این زمان فرصت خوبی برای امام حسن عسکری(ع) برای تبلیغ پیش می‌آید. کلاً این دو با هم درگیر هستند تا معتز موفق می‌شود تا خلیفه‌ی حاضر در بغداد را اسیر کند، او را بکشد و خودش به عنوان خلیفه مطرح شود.

اعلام خبر ولادت در شعبان 256 رخ می‌دهد و وقتی این اتفاق می‌افتد، افرادی که با امام در ارتباط بودند، مطلع می‌شوند؛ افراد خاص با این ویژگی‌ها که خبر را لو نمی‌دادند و مبلّغ  و افراد سرشناسی بودند. یعنی افرادی بودند که شیعیان سخن آن‌ها را باور می‌کردند و می‌پذیرفتند.

موضوعی که کمتر به آن پرداخته شده و جا دارد که به آن بپردازند، بیت امامت در سامراء است. وقتی یک مرجع تقلیدی از دنیا می‌رود، کسی که در آن بیت می‌نشیند، جانشین و حاکم است. خانه امام حسن عسکری(ع) از سال 232 تا سال 256، بیت امامت است. در این فاصله که به عنوان بیت امامت مطرح می‌شود، مردم برای شفا می‌آمدند و حتی ترک‌ها هم به آن اعتقاد داشتند که بیت خاصی است لذا اگر چیزی از بیت امامت صادر می‌شد، به عنوان نکته‌ی مقدس پذیرفته می‌شد. به این منزل بیت ابن الرضا(ع) می‌گفتند، خانه‌ی اهل غیب و غیب‌دان می‌گفتند و اسامی مختلفی برای این بیت به کار می‌بردند. در این خانه حدود 30 نفر زندگی می‌کردند. این‌که یک نفر از دیوار بالا آمد و اتاق امام هادی(ع) را بازرسی کرد، تصویر دقیقی نیست. چون خانه حدود 60 اتاق متفاوت دارد و امام در یک جای خاصی هستند، یک بخشی متعلق به زنان و یک بخشی مال خود امام و وکیلان است و یک بخشی هم مال خادمان است و کاملاً همه جا مشخص است. هر روز فقرا به این خانه می‌آمدند و درخواست کمک می‌کردند. آنچه که از این خانه ارسال می‌شود و خبری که از این خانه به بیرون درز می‌کند، خودش یک وجهه‌ی خاصی را ایجاد می‌کند و باعث باور دیگران به بحث مهدویت می‌شود.

*ظرفیت تبلیغی سامراء

به ظرفیت تبلیغی سامراء هم اشاره‌ی کوچکی کنیم. وقتی سامراء تبدیل به پایتخت شد، یکی از سنت‌ها این بود که مردمی که می‌خواستند به حج بروند، از شرق جهان اسلام می‌آمدند، خلیفه را می‌دیدند و به مکه می‌رفتند. در این فاصله‌ای که هزاران نفر وارد سامراء می‌شدند تا به مکه بروند، اوضاع شهر دگرگون می‌شد؛ مثل شهر قم در روز نیمه‌ی شعبان، آن‌قدر میهمان وارد قم می‌شود که شهر نظمش را از دست می‌دهد. فاصله‌ی آمدن میهمانان برای دیدن خلیفه و آمدن شیعیان برای دیدن امام، فرصت تبلیغی خوبی بود که در تمامی سال‌هایی که در سامراء بود از آن استفاده می‌کرد. این‌ها جزء موارد کمتر بیان شده هستند.

امام حسن عسکری(ع) از اهل خانه گواه می‌گیرد. برخی از اهل خانه انسان‌های توانمند و از نظر ایمانی دارای رتبه‌ی بالایی بودند. حضرت این‌ها را می‌آورد و حضرت مهدی(عج) را به آن‌ها نشان می‌دهند، مثل خادمان ایشان، نسیم، ابوتریب، سرور، داوود بن اسود، ابوغانم که خادم قزوینی حضرت بود، لذا اهل خانه امام را می‌بینند. بعدها این‌ها در سال‌های آتی به بقیه خبر می‌دهند.

*معرفی حضرت مهدی(عج) به شیعیان

اتفاق دیگری که در اینجا می‌افتد و آن هم نکته‌ی خوبی دارد این است که یک‌سری از افراد اهل علم بودند و کسانی که اهل علم بودند با سازوکار علمی، امام را می‌پذیرفتند. این‌که امام حجت باشد و در سن پایین به امامت برسد، جزء مطالبی بود که آن‌ها بایستی با سازوکار دینی می‌پذیرفتند، نه فقط با یک بیان ساده. لذا امام حسن عسکری(ع) نامه‌نگاری‌های مختلفی را با طیف علما دارند که آن‌ها امامت امام مهدی(عج) بپذیرند. بعداً ابن بابویه این‌ها را در «ما روی فی میلاد القائم» جمع‌آوری کرده است، «ذکر من شاهد القائم و رآه و کلّمه»، همچنین در منابع حدیثی مختلف این موضوع را داریم.

بخش دیگر رؤیت امام(ع) است که افراد زیادی امام را می‌بینند. به ویژه در ایامی که سامراء نظم خودش را از دست داده بود، افراد نام‌دار و صاحب‌نظر غیر از اهل خانه می‌آمدند، وارد می‌شدند و امام می‌توانستند حضرت مهدی(عج) را به آن‌ها نشان دهند. احمد بن ابراهیم، حسن بن ظریف و عیسی بن مهدی جوهری از جمله‌ی این افراد هستند. اسامی بسیار زیادی وجود دارد که اگر بخواهیم آن‌ها را به عدد بشمریم، بیش از 20 نفر هستند که امام مهدی(عج) را دیده‌اند.

بحث دیگر برای این‌که امام حسن عسکری(ع) بتوانند ولادت امام مهدی(عج) را به بقیه برسانند، استفاده‌ی از شبکه‌ی تبلیغات امامیه است. در عصر امام حسن عسکری(ع) شبکه‌ی تبلیغات داریم که این شبکه‌ در شهرهای مختلف فعال است. در آن دوره این شبکه‌ی تبلیغات در شهرهای مختلف فعالیت داشت. عالم بزرگ شهر و افرادی که زیرمجموعه‌ی این عالم بودند معمولاً با نامه‌هایی که به امام می‌دادند و پاسخ‌هایی که می‌گرفتند، از اوضاع باخبر می‌شدند. در شهرهای کوفه، اهواز، مدائن، نهاوند، گرگان، بُست، سیستان، سجستان، ابهر، قندهار، اصفهان، مکه، مدینه و یمن این افراد حضور داشتند، نامه‌ها به این‌ها می‌رسید و نامه‌ها را نگه می‌داشتند. این نامه‌ها حالت شفا و تبرک داشت. بعدها علمای درجه یک مثل شیخ طوسی سعی می‌کنند این نامه‌ها را جمع کنند که در حمله به خانه‌ی شیخ طوسی، متأسفانه خیلی از این آن‌ها در آتش زدن منزل ایشان از بین می‌رود.

برخی از کارهایی که حضرت پی می‌گیرند برای این‌که امامت حضرت مهدی(عج) اعلام شود، نامه‌نگاری است، برخی هم ارسال پیک است که این پیک‌ها به شهرهای مختلف ارسال می‌شدند تا افراد از تولد حضرت مهدی(عج) خبردار شوند. برای نمونه ابوطاهر بلال از یاران امام بعد از پرس‌وجوی فراوان به امام حسن عسکری(ع) می‌رسد و حضرت توقیعی برای ایشان می‌نویسند. بعضی از افرادی که خبردار می‌شوند، در برابر نامه‌ی تبریک می‌فرستند که آقا ما تبریک می‌گوییم که ایشان به دنیا آمدند.

یکی از مسائلی که در اینجا پیش می‌آید، مسائل جریان‌های شیعی غیرامامی است.

در ادامه دکتر «محمدتقی ذاکری» گفت: از بیانات و دیدگاه‌های برادر عزیزم آقای فلاح‌زاده استفاده کردیم. بیانات دقیق و عمیقی را فرمودند و به یک‌سری از نکاتی هم اشاره کردند. در مطالعات مربوط به امام عسکری(ع)، از کاستی‌ها گفتند که این کاستی‌ها واقعاً مشهود است و از امیدواری‌ها و آرزوهای ما است که به نحوی مطالعات مربوط به امامان ما شکل عمیق‌تری پیدا کند و دستاوردهای جدیدتری به دست بیاید.

در ابتدا، می‌خواهم مطلبی درباره امام عسکری(ع) و اقدامات ایشان در رابطه با مسئله‌ی امامت امام دوازدهم، حضرت حجت(عج) خدمت‌تان عرض کنم. نکاتی به ذهن بنده رسیده و گمان می‌کنم که شاید تا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد.  مقدمتاً می‌خواهم یک‌سری نکاتی را عرض کنم و آن هم این است که اساساً در مطالعات مربوط به اهل بیت(ع) چیزی که جزء دستاوردهای حضرات محسوب می‌شود، مسأله‌ای نیست که بخواهیم از لابه‌لای سطور کتاب‌ها دنبال آن‌ها بگردیم. دستاوردهای اهل بیت(ع)، مکتب تشیع و خصوصاً تشیع امامی، ماندگاری این مکتب است و باید ببینیم که چه اصولی بر این مکتب حاکم است. یعنی هر اتفاقی در طول تاریخ تشیع افتاده است، وقتی تشیع امامی به سمت کمال حرکت کرده است، تمام این‌ها دستاوردهای ائمه‌ی ما محسوب می‌شود. این در مطالعات مربوط به اهل بیت(ع) حتماً باید مورد توجه قرار گیرد.

*جامعه‌سازی از زمان امام سجاد(ع) اتفاق می‌افتد

نکته‌ی بعد این است که وقتی ما درباره امام عسکری(ع) و فعالیت‌های ایشان صحبت می‌کنیم، طبیعتاً نباید انتظار داشته باشیم که فعالیت‌ها و یا دستاوردهای امام عسکری(ع) را به صورت مستقیم از یک گزارش گزارشگر تاریخی به دست آورده باشیم. لذا ما آثار و پیامدهای رفتار امام عسکری را می‌توانیم مورد بررسی قرار دهیم تا متوجه شویم که آن حضرت در ارتباط با مسئله‌ی امامت چه دستاوردهایی داشته‌اند. چون اساساً سازوکار بسیاری از فعالیت‌های اهل بیت(ع) گزارش نشده است. چرا؟ چون اصلاً به ذهن گزارشگر نمی‌رسد. به دلیل اینکه امام کار فرهنگی انجام می‌دهد و ما یک‌دفعه می‌بینیم که آثاری به وجود آمدند.

به عنوان نمونه، مسأله‌ای که امروزه در مطالعات شیعه‌پژوهی گفته می‌شود و در رابطه با شکل‌گیری تشیع به عنوان یک مکتب و جدا شدن آن از بدنه‌ی امت مطرح می‌شود، در زمان امام سجاد(ع) انجام شده است. البته دیدگاه‌ها می‌توانند با هم تفاوت‌هایی داشته باشند، اما چیزی که غالباً مطرح می‌شود این است که بعد از شهادت امام حسین(ع) دیگر امکان این‌که امت واحده در یک جایی با هم باقی بماند، نبود. بالأخره اموی‌ها و حزب‌شان کاری کردند که آثاری دارد و آثارش این است که دیگر امکان یکی شدن ما وجود ندارد. پس ما باید از هم جدا باشیم. اینجا جامعه‌سازی برای تشیع اتفاق می‌افتد و مکتب جدایی شکل می‌گیرد؛ این از فعالیت‌های امام سجاد(ع) است. حالا الان بحث من این نیست ولی نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که ما سازوکار این‌که چطور این اتفاق توسط امام سجاد(ع) افتاد را داریم؟ در گزارشات باید دنبال آن بگردیم؟ ما درباره نحوه و چگونگی بسیاری از مسائل مطلبی نداریم. مطالب محدودی از روابط و از این قصه‌ای داریم که توسط امام سجاد(ع) اتفاق افتاده است. منتها در دوره‌ی امام سجاد(ع)، اگر عراق را مطالعه کنیم می‌بینیم که اساساً یک جامعه‌ی شیعی کاملی ایجاد شده که تشیع اعتقادی با تمام تعاریفش انتشار پیدا می‌کند. لذا این نکته را در ارتباط با فعالیت‌های اهل بیت(ع) باید در نظر داشت.

*آماده‌سازی انتقال امامت به امام دوازدهم(عج)

در ارتباط با امام عسکری(ع) نکته دقیقاً همین است. اگر ما بخواهیم سؤالی مطرح کنیم و بگوییم کارویژه‌ی امام عسکری(ع) در دوران امامت‌شان چه بود؟ جواب کوتاهی که به این پرسش خواهیم داد، آماده‌سازی انتقال امامت به امام دوازدهم(عج) است که یک عرصه‌ی جدیدی است که این کار از همان ابتدای امامت امام دوازدهم با غیبت شروع می‌شود. البته این کارویژه‌ای که عرض کردم به خاطر این نبود که بخواهم امام را در یک وجه و در یک عمل منحصر کنم، منتها باید بگوییم که این کار به صورت ویژه مورد اهتمام امام عسکری(ع) بوده است.  

ما می‌دانیم که امام عسکری(ع) چنین فعالیتی را انجام دادند و شرایط را به نحوی چیدند که عصر غیبت برای شیعه هزینه‌های زیادی را نداشته باشد. یعنی این انتقال برای شیعه زیاد هزینه نداشته باشد، اگر حتی افتراقی هم در ابتدای کار شکل گرفت، اما این افتراق ماندگاری چندانی نداشت و خیلی زود می‌خواهد به اجتماع بینجامد. بنابراین با کمترین هزینه‌ها این کار صورت گرفت و فرقه‌سازی چندانی شکل نگرفت.

*علمای خطرناک در عصر امام حسن عسکری(ع)

نکته‌ای که تا کنون چندان مورد توجه قرار نگرفته این است که امام عسکری(ع) در دوران امامت‌شان طیفی را در درون جامعه‌ی امامیه شناسایی کردند که از قضا شخصیت‌هایی هستند که در جامعه بروز و ظهور دارند. آنان به عنوان شخصیت‌های شیعی و امامی هستند اما مهم‌ترین چالش برای امامیه در دوران غیبت صغری خواهند بود. امام این را شناسایی کردند و اقداماتی انجام دادند که هزینه‌ها را بسیار پایین بیاورد. بدنه‌ی امامیه چه در سطح عالمان و چه در سطح عموم مردم، از این قصه آگاهی پیدا کردند که این طیف، طیف خطرناکی هستند و باید از این‌ها به نحوی خودمان را جدا کنیم و یا حداقل رفتار خودمان را با این‌ها با احتیاط تنظیم کنیم.

این طیف چنان که عرض کردم اهل علم هستند و عبادات زیادی هم دارند. یک وجهه‌ای از خودشان ساخته‌اند که ما هم اهل عرفان و نویسنده‌ی بسیاری از کتاب‌های شیعی هستیم. این‌ها نویسنده‌ی کتاب‌های حدیثی بودند، احادیث زیادی را جمع‌آوری کرده بودند و اگر می‌خواستیم بسنجیم و بگوییم که چه کسی در دوره‌ی بعد از امام عالم‌تر است، باید به سراغ این‌ها می‌رفتیم. چون اگر سطح علمی طیف‌های دیگر را مقایسه کنیم، از این‌ها پایین‌تر هستند. امام حسن عسکری(ع) این‌ها را شناسایی و با آنان مقابله کردند؛ این‌ها را به نحوی معرفی کردند که با چالش‌هایی که بعداً به وجود می‌آورند به نحوی مقابله ‌شود و  موفقیت‌های چندانی کسب نکنند.




*امام حسن عسکری(ع) به دنبال نمادسازی برای تشیع هستند

امام عسکری(ع) را باید به چه شکل دید؟ این هم یکی از مسائلی است که می‌تواند در رابطه با امام عسکری(ع) موضوع پژوهش باشد. یک ویژگی در آن حضرت هست و آن این‌که ایشان شخصیتی هستند که برای شیعه به دنبال نمادسازی هستند. این نکته‌ی مهمی است. برای نمونه زیارت اربعینی که امروزه مورد توجه قرار گرفته و از نشانه‌های مؤمن قرار داده شده، مورد سفارش امام عسکری(ع) بوده است. امروز می‌بینیم زیارت اربعین به یکی از نمادهای شیعه تبدیل شده است و موضوعی است که شیعه به آن بسیار اهتمام دارد. اما می‌خواهم بگویم که فقط این نیست و امام تأکیدات دیگری هم دارند. یعنی بیانات امام به شکلی است که می‌خواهد نماد بسازد، یعنی ظاهراً ذهنیت امام به این قصه توجه دارد که آنچه که می‌فرماید قرار است به یک نماد تبدیل شود و قرار است پرچمی را بلند کند. لذا می‌فرمایند از نشانه‌های مؤمن فلان موارد است. یا می‌فرمایند شیعه‌ی امیرالمؤمنین کسی است که حقوق برادرانش را بپردازد، در برابر برادرانش فروتن باشد و فرمایشاتی مانند این‌ها را دارند. لذا امام نمادساز هستند. من با این موضوع کار زیادی دارم، چون زمانی که امام کثرت عبادت را مورد نقد قرار می‌دهند، باید با این نکته به آن نگاه کنیم که امام ذهنیت نمادسازانه دارند. اگر این را در نظر بگیریم، آن زمان می‌بینیم که وقتی امام می‌فرمایند که کثرت عبادت خوب نیست و از آن بهتر این است که انسان در امر الهی اندیشه کند. می‌بینیم که امام می‌خواهند نکته‌ای را برجسته کنند که در حال و هوای آن دوره برای ما اهمیت زیادی دارد.

*چه کسانی امام حسن عسکری(ع) را انکار می‌کردند؟

از امام عسکری(ع) نقل شده است که هیچ‌یک از پدران من به اندازه‌ای که من مورد شک و تردید قرار گرفتم، مورد تردید قرار نگرفته است. امام عسکری(ع) امام یازدهم ما هستند. تا آن زمان هویت شیعه و این‌که امامت در اندیشه‌ی شیعی یعنی چه، امامت به نص است، به نصب الهی است، در امامت عصمت وجود دارد، امامت جایگاهی است که علم ویژه دارد، عدد ائمه دوازده نفر هستند و .. همه‌ی این‌ها مراحلی است که تکلیف آن‌ها قبل از امام عسکری(ع) مشخص شده است. اگر بخواهیم انکارهایی که نسبت به ائمه‌ی قبلی صورت گرفته را با امام عسکری(ع) مقایسه کنیم، می‌بینیم که از نظر تاریخی،  انکارهایی که نسبت به امیرالمؤمنین(ع) صورت گرفت، انکارهای بزرگ‌تری بود. امام در اینجا می‌خواهند نکاتی را برجسته کنند و به همین خاطر روی انکار جایگاه خودشان تأکید دارند و راجع به این موضوع صحبت می‌کنند.

در دوران امیرالمؤمنین(ع) اساساً این‌که ایشان با پیامبر(ص) نسبت فامیلی دارد و عموزاده است، هم مورد انکار قرار گرفته بود و حداقل در بخشی از سرزمین‌های اسلامی به گونه دیگری فکر می‌کردند. مگر همین خوارج نبودند که امیرالمؤمنین را متهم به خروج از دین کردند؟ انکارها در دوران سابق شاید مقداری شدیدتر بود. یا در دوره‌ی ائمه‌ی دیگر هم این‌گونه بوده است. برای نمونه در میان فرزندان امام صادق(ع)، بین اسماعیل و امام کاظم(ع) یک ویژگی وجود دارد که در دوران امام عسکری(ع) هم تکرار می‌شود، و آن این‌که امام کاظم(ع) امام است یا اسماعیل؟ افرادی اعتقاد داشتند اسماعیل امام بود ولو این‌که درگذشت او را هم دیدند و دیدند که امام فرزند خودشان را دفن کردند، اما به او اعتقاد پیدا کردند و گفتند که امامت در اسماعیل و فرزندان وی استمرار پیدا کرده است لذا فرقه‌ای شکل گرفت که امروز یکی از بزرگ‌ترین فرقه‌های شیعی است. در دوران امام عسکری(ع) حالت مشابهی به وجود آمد اما فرقه‌ای که ماندگار شود و تا امروز بماند، شکل نگرفت. کسانی گفتند سید محمد برادر بزرگ‌تر امام عسکری(ع) امام است و چنین اعتقادی داشتند، اما قبل از شهادت امام هادی(ع)، سید محمد از دنیا رفت و فرقه‌ای شکل نگرفت و ماندگار نشد. لذا انکاری که امام عسکری(ع) می‌فرمایند که برای من نسبت به دیگران شدیدتر بود، مورد سؤال است که چرا این اتفاق می‌افتد؟ من فکر می‌کنم امام در اینجا نکاتی را برجسته می‌کنند.

چه کسانی امام و جایگاه ایشان را انکار می‌کنند؟ انکاری که برای امامت امام رضا(ع) شکل گرفت که خیلی سنگین‌تر بود، حتی پسر ایشان را هم از ایشان قبول نمی‌کردند، رفتند به قیّاف مراجعه کردند که بگویند اصلاً این پسر، پسر شما هست یا نه! اینجاها نکاتی است که اگر توجه کنیم می‌بینیم که امام عسکری(ع) می‌خواهند نکته‌ای را برجسته کنند. آن نکته این است که کسانی که من را انکار می‌کنند، افراد بیرونی نیستند بلکه افراد درونی هستند. این‌ها آدم‌های خودی و یاران ما هستند. یاران ما، ما را انکار می‌کنند. این یاران چه کسانی هستند؟

* مبارزه‌ی امام حسن عسکری(ع) با علمای منحرف

امثال احمد بن هلال عبرتائی کرخی می‌تواند کیس مناسبی باشد تا برای ما مشخص کند که این طیف چه کسانی هستند، عالم هستند، امامی هستند و اهل عبادت هستند. وی 54 بار حج به‌جا آورده که 22 مورد از آن‌ها پیاده بوده است. همچنین امثال وی، اهل تألیف هستند، کتاب‌هایی دارند، در انتقال میراث امامی فعالیت زیادی دارند و از مشایخ حدیث محسوب می‌شوند. البته بعدتر و در زمان غیبت صغری دیدیم که چرا امام با این‌ها بد هستند. آن‌ها ادعاهایی داشتند، مدعی شدند و جایگاهی برای خودشان تصور کردند. چرا امام با این‌ها بد هستند؟ احمد بن هلال اگر 54 بار به حج رفت، امام حسن عسکری(ع) یک بار هم به حج نرفتند؛ من فکر می‌کنم این نکته دارد. امامی که از نظر بنده می‌توان در مورد آن پژوهش کرد و نشان داد که نمادساز است، پس هر حرکت ایشان مفهوم دارد. امام ارتباط وسیعی با شیعه ندارند. ایشان یک رسانه در دست نداشتند تا به صورت کامل بتوانند هر چیزی را به هر مقداری که دل‌شان می‌خواهند بیان کنند و با شیعیان صحبت کنند.

احمد بن هلال عبرتائی کسی است که به امام ایراد می‌گیرد که چرا وکیل شما زیاد پول خرج کرده است؟ امام جواب می‌دهد: چرا در مسائل من دخالت می‌کنی؟ به تو چه ربطی دارد؟ یا می‌گوید: چرا لباس این‌شکلی پوشیده‌اید؟ یا در ادبیات نوشتاری شما، غلط‌های ادبی وجود دارد، در نامه‌های شما اشتباهاتی هست. گویی جایگاه علمی شما خیلی هم ثابت نیست! اشکالات این‌شکلی از امام حسن عسکری(ع) می‌گیرند. امام جایگاه این علما را می‌کوبند لذا نسبت به این‌ها مذمت‌های زیادی را وارد کرده‌اند و حتی عبادت‌های این‌ها را هم انکار می‌کنند. بنابراین امام عسکری(ع) برای سازمان وکالت از شخصیت‌هایی استفاده می‌کنند که اساساً شخصیت‌های علمی درجه یک نیستند. می‌بینیم که در دوره‌ی غیبت صغری وقایعی پیش می‌آید که امام این‌ها را به عنوان مشکل اصلی شناسایی کرده بودند؛ امام حسن عسکری(ع) جایگاه آنان را که می‌زنند، این‌ها دیگر نمی‌توانند ادعای بزرگی در جامعه‌ی شیعه داشته باشند، چون شخصیت‌های منحرفی هستند.

همچنین حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر فلاح‌زاده بیان کرد: در سازوکارهای تبیین امامت، مسائلی بین فرقه‌های شیعی آن دوره پیش می‌آمد. ما فرقه‌ای به نام زیدیه داریم که بسیار گسترده و توانمند هستند. مهم‌ترین مشکل زیدیه این است که تولد امامی که کوچک باشد و بخواهد در کودکی امامت کند را نمی‌پذیرد. اساساً این را در سازوکار عقلی درست نمی‌داند که یک آدم عاقل بالغ، از یک کودک تبعیت کند. این یکی از مشکلات دوره امام عسکری است لذا امام از طریق علمای شهرهای مختلف که با ایشان در ارتباط هستند، به مصاف زیدیه می‌رود و سعی می‌کند اعتقاد زیدیه را به چالش بکشد. در این‌باره توصیه‌ی امام این است که به دیدگاه زیدیه در این موضوع پاسخ داده شود. زیدیه در طبرستان موفق می‌شود حکومتی را سرپا کند و به دلیل مواجهه‌ی زیدیه با امامیه، امامیه از طبرستان فرار می‌کنند و به سامراء می‌آیند. اسامی یک‌سری از آن‌ها به صورت مشخص وجود دارد.

*ردیه‌نویسی علمای شیعه علیه زیدیه

در سازوکارهای امام این است که علما باید ردیه بنویسند. البته ردیه‌نگاری از جمله کارهایی است که سفارش حضرت برای دوره‌ی غیبت صغری است و ردیه‌ها سبب شود اعتقادات شیعیان پابرجا بماند. در دوره‌ی غیبت صغری علمای شیعه ردیه‌های مختلفی علیه زیدیه می‌نویسند، یکی از افراد به نام حسین بن احمد، معروف به اِشکیب، سال‌هایی خادم حرم حضرت معصومه(س) بوده است که کتاب «الرد علی الزیدیه» را می‌نویسد.

یکی از جریان‌های دیگر کیسانیه است. کیسانیه مقدمه‌ی عباسیان می‌باشند و از نظر اعتقادی، عباسیان ادامه‌ی کیسانیه هستند، ولی زمانی که عباسیان کیسانیه را در خود هضم می‌کنند، تمام کیسانیه هضم نمی‌شود و گروهی از کیسانیه با همان اعتقاد به محمد حنفیه می‌مانند. امام حسن عسکری(ع) به مواجهه با این جریان می‌روند و اعلام می‌کنند که ما از کسانی هستیم که اعتقاد داریم امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با هم امام بودند و امتداد امامت از نسل این‌هاست. این اتفاقاتی که می‌افتد امام حد و مرز امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از محمد حنفیه را جدا می‌کند، تا گروه کیسانیه نتوانند در این دوره تبلیغ کنند. در متون روایی امام حسن عسکری(ع)، این‌که امامت محمد حنفیه تأیید شده باشد، رد می‌شود و امام تلاش زیادی می‌کنند که این ادعا رد شود.

*وضعیت اسماعیلیه در عصر امام حسن عسکری(ع)

بحث بعدی اسماعیلیه است. اسماعیلیه یک شاخه‌ی اعتقادی و یک شاخه‌ی حکومتی دارند. شاخه‌ی اعتقادی آن‌ها در جاهای مختلف منتشر می‌شود و شاخه‌ی حکومتی آن در مصر مستقر می‌شود. امامیه‌ای که به امر امام از جاهای دیگر فرار می‌کردند، تشویق می‌شدند که به مصر بروند که هم بیشتر شیعیان را تحویل می‌گرفتند و هم جای خوبی برای آن‌ها بوده است. لذا امامیه و اسماعیلیه با هم آمیخته می‌شوند و دولت فاطمیان در مصر بعدها شکل می‌گیرد. اما مشکل اسماعیلیه این بود که به ائمه‌ی بعد از امام صادق(ع) اعتقاد نداشتند و در عین حال نسل بعدی اسماعیلیه معتقد بودند که ما از نوادگان امام حسن عسکری(ع) هستیم. عبیدالله المهدی اعلام کرد که من از نسل امام حسن عسکری(ع) هستم. لذا این انتساب‌ها باید رد می‌شد. «الرد علی الاسماعیلیه‌» زیاد نوشته شد اما مشکل شدیدتر این بود که کسانی مثل فارس بن حاتم که بعدها غالی شد، مورد نفی امام قرار گرفت و به امر امام حسن عسکری(ع) یا به امر امام هادی(ع) کشته ‌شد؛ جزء کسانی است که «الرد علی الاسماعیلیه» دارد.

موضوع بعدی فطحی‌ها هستند. فطحیه هم به همان میزانی که گروه‌های قبلی مخالف امام مهدی(عج) هستند، معتقدند که ما همان عبدالله افطح را امام می‌دانیم. فطحی‌ها خاندان عالم‌خیزی بودند، یعنی علمای زیادی در فطحیه بودند که دیدگاه خودشان را وارد کتاب‌های شیعی می‌کردند. وقتی یک نفر از علمای فطحی نسخه‌ای از کتاب را برمی‌داشت، آن را بنابر باور خودش تغییر می‌داد. یعنی مشکل منابع شیعی این بود.

*مواجهه‌ی امام عسکری(ع) با غالیان و واقفیه

گروه واقفیه در امام موسی بن جعفر(ع) متوقف شده بودند. البته ما 4-5 گروه واقفیه داریم ولی آنچه که مشهورتر است، واقفیه‌ی امام موسی بن جعفر(ع) است و الّا کسانی بودند که در عصر غیبت به امام حسن عسکری(ع) توقف کردند و به آن‌ها هم واقفیه می‌گفتند که امام مهدی(عج) را قبول نداشتند. این هم یک گروه از واقفیه بودند. واقفیه‌ای‌ها می‌گفتند که امام رضا(ع) به غسل امام کاظم(ع) نرسید، «لا یغسله الّا امام»، پس چون امام رضا(ع) نرسیدند، امام دیگری وجود ندارد. به همین دلیل روایت‌هایی را تولید می‌کردند که امام صادق(ع) فرموده بود که موسی، پسر من مهدی خواهد بود. مواجهه با این گروه خیلی سخت بود. همان‌طور که دکتر ذاکری فرمودند افراد بسیار نام‌دار، سرشناس و عالمان بزرگ اهل عبادت داشتند و مقابله با این‌ها مشکل بود.

بعد از این‌ها هم غلات بودند. خود غلات چندین شاخه دارد و همه یکی نیستند. برخی از افرادی که در اعتقاد به امامت غالی ‌شدند، در موضوع امامت باورشان این می‌شود که مثلاً فلانی امام است، فلانی که خادم امام است، امام است و یا محمد برادر امام، امام بود و یا ابوالخطاب امام است، این‌ها خطر بسیار شدیدی داشتند؛ به نحوی که به شیعیان اعلام شده بود این‌ها را بکشید و به آنان رحم نکنید. با هر کسی که صحبت می‌کنید، با این طیف اصلاً کنار نیایید. این گروه بسیار خطرناک که امام بارها با عبارت‌های «فاسق» و «منحرف» که سخن خبیثانه می‌گوید و خدا آنان را لعنت کند، از آن‌ها یاد می‌کردند، معتقد بودند بعد از امام هادی(ع) افراد دیگری امام هستند.

شیوه‌ی غالیان این بود که مطالب‌شان را منتسب به یاران اصلی امام می‌کردند، مثلاً به سراغ ابوهاشم جعفری می‌رفتند و ادعاهای خودشان را از زبان ایشان مطرح می‌کردند، در حالی که اساساً روح این بنده خدا هم خبر نداشت. این فضایی که غالیان ایجاد کرده بودند، سبب شده بود که مرز غلو و اعتقادات اصیل برای بسیاری از شیعیان دچار خدشه شود. این یک بحث بسیار دشواری بود، همان‌طور که فرمودند، آقای احمد بن هلال عبرتائی و برخی دیگر از جمله‌ی این افراد هستند که چنین فضایی را ایجاد می‌کنند.




*ارتباط امام حسن عسکری(ع) با دربار عباسی

بحث بعدی در جا انداختن موضوع امامت امام مهدی(عج)، ارتباطات امام حسن عسکری(ع) با گروه‌های مختلف است. این ارتباطات حتی در دربار عباسی هم بود. افرادی داخل دربار عباسی حضور داشتند که با امام ارتباط داشتند و از ولادت ایشان مطلع بودند. یعنی مشخصاً از نسل عبدالله بن عباس بودند ولی از این جریان خبر داشتند. آن زمان عباسیانی که خودشان را سید می‌دانستند و بنی‌هاشم که خودشان را سید می‌دانستند، زمانه را به نحوی چیده بودند که مردم آن‌ها را بالاتر می‌دانستند و مردم هم این را پذیرفته بودند لذا ارتباط با این شاخه‌ی بالا بسیار معنا داشت. لذا امام با فرزندان عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، فرزندانی که از شاخه‌ی حسنی و حسینی بودند و خود عباسیان سعی می‌کردند، ارتباط بگیرند. این ارتباط بسیار معنا داشت و اگر این‌ها از خبر تولد مطلع می‌شدند، اطلاع این‌ها با بقیه متفاوت بود.

مسئله‌ی بعدی این بود که به صورت مشخص همان‌طور که آقای دکتر زاکری فرمودند، امام عسکری شروع به نمادسازی کرد. تولد امام بایستی گرامی داشته شود لذا قرار شد 10 هزار رطل ـ رطل یک کیسه‌ی حدود 7-8 کیلویی است ـ گوشت و نان از اموال امام عسکری(ع) به مناسبت تولد فرزندشان بین سادات بنی‌هاشم پخش شود. وقتی تولد امام مهدی(عج) پیش آمد، از سال‌های بعد رسم شد که در نیمه‌ی شعبان در کربلا دعا می‌کردند و اظهار خوشحالی می‌کردند.

البته ولادت امام زمان(عج) 100 درصد در 15 شعبان نیست، ولی 15 شعبان روزی بوده که از قبل بین مردم متبرک و از روزهای اعتکاف بود. منابع اولیه از ولادت امام مهدی(عج) در شعبان یاد می‌کنند و به روز آن اشاره نمی‌کنند ولی بعداً نیمه‌ی شعبان بسیار برجسته می‌شود، چون روزی است که اهل سنت هم آن روز را خیلی قبول دارند.

گاهی یک روز خیلی برجستگی دارد، مثلاً نوروز یک روز است ولی می‌خواهند آن را بیشتر کنند و 2-3 روز هم بعد از آن عید می‌گیرند. مردم روزهای خاص به یک روز کفایت نمی‌کردند لذا اگر روزی نزدیک به آن بود اهمیت داشت و 11 شعبان را هم به  15 شعبان وصل می‌کردند. یعنی نور دایره‌ی روزهای خاص یک مقدار بیشتر بود و آنچه که در حد این‌ها بود را داخل آن قرار می‌دادند.

در موارد مختلف این‌گونه است. حضرت امام خمینی(ره) متولد سالروز ولادت حضرت زهرا(س) نیستند، ولی چون هم خوب است که با هم یکی باشند کنار هم قرار داده‌اند و از این موارد زیاد است. آقای انصاریان کتاب خاطرات نوشته‌اند و در آن می‌گویند که من روز ولادت امام رضا(ع) به دنیا آمده‌ام. من از کسانی هستم که اگر کسی مطلبی بگوید باید بدانم که درست گفته یا نه؟ حساب کردیم و دیدیم که آقای انصاریان، 2-3 روز قبل به دنیا آمده است ولی چون در آن زمان‌ها، چند روز این طرف و آن طرف روز تولد محسوب می‌کردند، این‌طور گفته بودند.

*مطلعین از ولادت حضرت مهدی(عج)

اشاره‌ی کوتاهی هم به مطلعین می‌کنم، غیر از وکلایی مثل عثمان بن سعید، اطلاع داشتن ابوهاشم جعفری که شخصیت طراز اول آن دوره است، احمد بن اسحاق قمی که در قم حضور دارد و یاران دیگر، موضوعیت داشت.

اعتراف بنی‌هاشم به ولادت بسیار مهم بود. اسماعیل بن محمد بن علی بن اسماعیل بن علی بن عبدالله بن عباس از ولادت خبر داشت و به او نشان داده بودند. محمد بن علی بن ابراهیم بن امام کاظم(ع) خبر داشت. احمد بن عیسی از نوادگان علی بن جعفر امام صادق(ع) خبر داشت، حکیمه‌ی عمه خبر داشت، جعفر بن محمد بن اسماعیل حسینی(ع) از نسل امام حسین(ع) خبر داشت. علی بن زید بن علی بن حسین بن زید که از شاخه‌های اصلی زیدیه بود خبر داشت. حسین بن حسن بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن جعفر امام صادق(ع) مطلع بود. جالب این است، ایشان که خبر داشت در قم زندگی می‌کرد و برای تبریک به سامراء آمد و به امام حسن عسکری(ع) تبریک گفت؛ این نکته در کتاب الغیبه‌ی طوسی هم آمده است. عبدالله بن احمد بن محمد از نسل امام زین العابدین(ع) خبر داشت. محمد بن اسماعیل از نوادگان امام کاظم(ع) خبر داشت. از حسنی‌ها، محمد بن اسماعیل حسنی، از نسل امام حسن(ع)، و احمد بن حسن حسنی خبر داشتند، علی بن عبدالله حسنی و ... آمدند و امام را دیدند، حتی از نسل حضرت عباس هم اطلاع داشتند.

نسل حضرت عباس نسل عجیبی است. سفری که ما به کربلا رفتیم، یکی از مزارات آن‌ها را دیدیم. نسل بسیار ترویج کننده‌ی اهل بیت(ع) بودند و هیچ‌گاه رقیب آنان نمی‌شدند. حسنی‌ها و گروه‌های مختلف رقیب می‌شدند، اما کسانی که از نسل حضرت عباس(ع) بودند، هیچ‌گاه رقیب نمی‌شدند و همیشه در خط اهل بیت(ع) بودند؛ چنان‌که وقتی به خانه‌ی امام حسن عسکری(ع) حمله شد، زن و فرزند ایشان مدتی در منزل یکی از فرزندان حضرت عباس(ع) ماندند.

*وضعیت بعد از امام حسن عسکری(ع)

امام عسکری(ع) اوضاع بعد از خود را تبیین می‌کند که بعد از من فرقه‌گرایی خواهد شد، کاملاً در جریان باشید که چه فرقه‌ها و چه وضعیتی پیش خواهد آمد و باید چه کنید که دچار چند دستگی نشوید.

بنابراین جریان اصلی جامعه‌ی شیعه در یک مسیری حرکت می‌کند اما جریان‌های دیگری هم هستند. مثل همین دوره‌ی ما که جریان اصلی جامعه به سمتی می‌رود و جریان‌های دیگری هم حضور دارند. اگر کتاب‌ها از آن‌ جریان‌ها نام می‌برند به این معنا نیست که آن‌ها هم‌طراز با این جریان اصلی، جریان نام‌داری هستند، نه، جریان‌های کوچکی هستند ولی حضور دارند که به حدود 11 فرقه اشاره شده است.

مسئله‌ی بعدی کنیه‌سازی است. وقتی امام حسن عسکری(ع) از دنیا می‌روند، کنیه‌هایی برای حضرت بیان می‌شود که نشان می‌دهد پدر امام زمان(عج) هستند و امام زمان(عج) هم حضور دارند. «ابوخلف» یکی آن‌ها است که به کار می‌رود که به معنای پدر خلف صالح است. «ابوحجة» یکی از کنیه‌هایی است که به کار می‌رود.

همچنین، تشویق به دفاع از مهدویت و کتاب‌نگاری در دفاع از آن، از کارهایی است که امام حسن عسکری(ع) از یاران‌شان می‌خواهند که بعد از ایشان انجام دهند تا مهدویت ثابت بماند.

در پایان دکتر «محمدتقی ذاکری» عنوان کرد: از نظر امام عسکری(ع) گروهی از میان امامیه برای بدنه‌ی شیعه آسیب و مشکلاتی ایجاد خواهند کرد. این گروه آدم‌های عوام و کسبه نبودند، از کسانی نبودند که بازار در دست آن‌ها باشد بلکه شخصیت‌های علمی بودند. طبیعتاً حتی در دوره‌ی غیبت صغری بار سنگین انتقال امامت از دوره‌ی حضور به دوره‌ی غیبت، برعهده‌ی عالمان بود و آنان تلاش‌ها و مجاهدت‌های فراوانی داشتند، اما شخصیت عالم و زاهد به خود گرفتن، ابزار خوبی برای کسانی بود که دیدگاه‌های انحرافی داشتند و به دنبال اهداف دیگر بودند.

*شخصیت و جایگاه اجتماعی وکلای امام عسکری(ع)

امام عسکری(ع) وکلای‌شان را از میان شخصیت‌های طراز اول علمی انتخاب نمی‌کردند. برای نمونه، عثمان بن سعید کسی است که از 11 سالگی در خانه‌ی امام هادی(ع) تربیت شده است و بعدها به وکیل اول امام عسکری(ع) تبدیل شد. وی حتی از زمان امام هادی(ع) مورد احترام بود و در این دوره هم به وکیل اول تبدیل شد. عثمان بن سعید سرپرست وکلا است و امام تمام مسائل را به ایشان ارجاع می‌دادند.

من به چند نکته از طیف وکلا و چند نکته از طیف منحرفان اشاره می‌کنم تا ببینیم ‌که امام اساساً به یک طیف خاص از وکلا توجه می‌کند که شخصیت طراز اول علمی بین آن‌ نیست. گویی مؤلفه‌های امام، صرفاً علم و زهد نیست، چون وکلا در هیچ‌کدام از انتخاب‌های امام، طراز اول نیستند اما کسانی که در مقابل امام ایستادند، شخصیت‌های برجسته‌ای هستند.

در عصر غیبت صغری چه اتفاقی افتاد؟ اگر چهار وکیل را در نظر بگیریم، به عنوان مثال در دوره‌ی سرپرست دوم، حسین بن روح کسی است که از ایشان مسئله‌ای پرسیدند و پاسخ را نمی‌داند. یعنی ظاهر گزارش این است که پاسخ را نمی‌داند و به محمد بن بلال مراجعه می‌کند و از ایشان می‌پرسد که چنین سؤالی از من پرسیده شده، چه جوابی بدهم؟ البته محمد بن بلال هم بعد از یک هفته حدیثی را به حسین بن روح اعلام می‌کند که این پاسخ شما به کسانی که از شما سؤال کردند، می‌تواند باشد.

محمد بن بلال از شخصیت‌های طراز اول علمی است که از قضا بعد از مدتی وکالت وکیل دوم امام زمان(عج) را انکار می‌کند و می‌گوید: من می‌دانستم که پدر شما سرپرست بود و به او هم اعتقاد داشتم، اما این‌که از ایشان به شما انتقال پیدا کرده، به من چیزی نرسیده است! نگاه ایشان در این حد است، یعنی ادعایی برای خودشان دارند یا نه؟ ظاهراً فرقه‌ای هم نساخته‌اند، اما به‌هرحال شخصیتی است که چنین ویژگی را دارد.




*نزاع باب‌ها و وکلا در عصر امام حسن عسکری(ع)

کسانی که شخصیت‌های منحرفی هستند، در علم و زهد ادعا دارند؛ نه این‌که کسی هستند، بلکه ادعا دارند. لذا از پژوهشگرانی که به نحوی به بحث ابواب امام نگاهی دارند، یعنی جایگاه و منصب بابیت امامان را به عنوان یک منصبی از جانب اهل بیت(ع) می‌دانند، تقاضا دارم که مقداری با احتیاط به این مسئله وارد شوند، چون ما در دوره‌ی غیبت صغری نزاع میان باب‌ها و وکلا را شاهدیم. ادعای باب‌ها چیست؟ آنان روی چیزی انگشت می‌گذارند که شخصیت‌های آن‌ها مورد انکار امام بود؛ ما علم ویژه داریم، ما صاحب کرامت هستیم، هر چیزی که از امام انتظار دارید، وقتی امام حضور ندارد، نزد ما بیایید، اگر معجزه می‌خواهید، برای شما معجزه می‌آورم و ...

لذا هر چیزی که درباره امام اعتقاد داریم، باب‌ها می‌گویند که نزد من وجود دارد! این بعدها شکل نگرفت، چون رگه‌های آن در دوره‌ی امام هادی(ع) هم وجود دارد. محمد بن نُصِر ادعای بابیت امام را دارد، اما قصه این است که باب بودن در دوران غیبت به چالش تبدیل شد و میان وکلا و باب‌ها نزاع شکل گرفت. باب‌ها می‌گفتند این‌ها که وکیل هستند، نهایت کاری که می‌خواهند انجام دهند این است که یک‌سری وجوهات به دست‌شان برسد، وجوهات را جمع کنند و طبق دستوری که می‌گیرند، خرج کنند. اگر بخواهیم به تعبیر امروزی بیان کنیم، وکلا کارمند هستند و کار اجرایی دارند اما آن کسی که از شئون امامت اموری به او انتقال پیدا کرده، ما هستیم! چون علم داریم و بسیار بر علم تأکید ویژه‌ای دارند. بنابراین نزاعی شکل دادند و ادعاهایی مطرح کردند و مدعی شدند که ما باب امام هستیم و باید جانشین امام محسوب شویم. برای نمونه اسحاق احمر جزء این افراد بود. اسحاق احمر کیست؟ عیاشی صاحب کتاب تفسیر می‌گوید من به بغداد رفتم تا از او علم‌آموزی کنم. چون او را حافظ‌ترین افراد در میان محدثان شیعی یافتم. «حافظ‌ترین» خصوصاً در آن دوره لفظ بزرگی است. عیاشی می‌گوید: اسحاق احمر کتاب‌هایی به من داد که درباره تفویض بود. من گفتم که این‌ها را نمی‌خواهم و کتاب‌های غیرتفویضی می‌خواهم لذا به من یک‌سری کتاب حدیثی جدید داد.

*اسحاق احمر و شلمغانی از مدعیان بابیت

اسحاق احمر شخصیتی که به تعبیر و توصیف عیاشی، حافظ‌تر یعنی‌ عالم‌تر از او در علم حدیث وجود ندارد، از مشکل‌سازترین غالیان آن دوره است که برای خود ادعای بابیت دارد. غیر از ایشان شلمغانی است که یک دوره‌ی استقامت و یک دوره‌ی انحراف دارد. شلمغانی شخصیت بسیار جاه‌طلبی است و می‌دانیم کتاب‌هایی داشت که در کنار قرآن، در خانه شیعیان بود. یعنی از کتاب‌های حدیثی شیعه، کتاب‌های شلمغانی از اولویت‌دارترین آن‌ها بود که یکی از آن‌ها «التکلیف» بود که در خانه‌های شیعیان یافت می‌شد و مثل توضیح المسائل، شیعیان اعمال و عبادات خود را بر اساس آن انجام می‌دادند. این شخص هم ادعای بابیت کرد و گفت که حسین بن روح از سوی امام به منصبی انتخاب شده که منصب ایشان فقط منصب اداری است اما کسی که مأمور شده تا علمش را اظهار کند و باب امام است، من هستم. می‌بینیم که شلمغانی سالیان زیاد برای شیعیان مشکلاتی به وجود آورد و حسین بن روح 5 سال در حبس خانگی به سر برد.

در بین شیعه ادعاهایی که در دوران غیبت صغری به وجود آمد، از طرف کسانی بود که صاحبان جایگاهی در میان شیعه بودند، اما امام عسکری(ع) از دوران خودشان شروع کردند تا مردم، بدانید جایگاه بابیت درست نیست و اگر قرار است کسی را به خاطر ما محترم بدارید، انتخاب‌های ما مثلاً عثمان بن سعید است، نه کرخی و امثال او. عبادت زیاد هم شما را به شگفتی نیاورد، گویی امام این را به شیعیان می‌فرمایند که اگر فلانی 54 بار به حج رفته که چند بار آن پیاده بوده است، من اصلاً به حج نرفته‌ام. عبادت زیاد نکته‌ای نیست که بخواهد برای برخی جایگاهی ایجاد کند، اگر به دنبال جایگاه می‌گردید، باید بنده‌ی خدا باشید. اگر تعابیر امام را ببینیم، همین‌ها است؛ امامی که ملقب به فقیه بود. البته همه‌ی ائمه‌ی ما فقیه هستند و اساساً فقه از ائمه(ع) آمده است ولی در میان ائمه‌ی ما امام عسکری(ع) ملقب به فقیه هستند. امام جایگاه علمی داشت اما طیف مدعی باب، به امام اشکال علمی می‌گرفتند و می‌گفتند که گویی خیلی جایگاه علمی ندارند! این‌ها مورد نکوهش امام قرار گرفت و بعدتر هم دیدیم که چالش اصلی امامیه بودند. لذا پیش‌بینی امام و مقابله با این جایگاه و انتخاب وکلا از طیف دیگر، مسأله‌ای بود که بسیاری از چالش‌های عصر غیبت صغری را در ریلی انداخت که قابلیت حل داشته باشد و آسیب‌های کمتری را برجای گذارد.

...............................
پایان پیام/ 167