خبرگزاری اهل بیت (ع) / ابنا: یکی از زوایای قابل توجه و جذاب سیره هدایتی امامان معصومین (ع) نحوه جذب و هدایت افرادی بود که در برهه ای از زمان دچار انحراف فکری و عقیدتی بوده ولی در اثر برخورد صحیح و منطقی معصومین نه تنها از آن افکار و عقائد باطل دست برداشته بلکه در ردیف بهترین و مهم ترین یاران و خواص امامان قرار گرفته اند.
در میان معصومین، امام صادق (ع) با توجه به شرایط خاص زمان ایشان، این نکته نمود بیشتری داشته و نمونه های فراوان و متعددی در تاریخ ثبت و ضبط می باشد.
برخورد صحیح و منطقی حضرت در مقابل هشام بن الحکم، او را چنان شیفته و مجذوب خود کرد که او از عقیده فاسد خود دست برداشته و از یاران و شیعیان خاص حضرت شد. تا بدین جا که امام صادق در توصیف هشام چنین می فرماید: "این مرد، با قلب، زبان و دستش یاور ماست" (1)
او که در ابتدا از طرفداران سرسخت جهمیه بود با واسطت عموی خود، عمر بن یزید، خدمت حضرت شرفیاب شده تا با حضرت مناظره کند.(2)
عمر بن یزید گفت: پسر برادرم، هشام، به مذهب جهمیه بود و از طرفداران سخت گیر این مذهب به شمار می رفت. از من خواهش کرد او را خدمت امام صادق (ع) ببرم تا با او مناظره کند. به او گفتم تا امام اجازه ندهد چنین کاری را نمی کنم. خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم و جریان اجازه خواستن هشام را عرض کردم. ایشان اجازه داد. از خدمت امام مرخّص شدم. چند گامی که برداشتم، پلیدی و عقیده زشت او یادم آمد.
برگشتم خدمت امام صادق (ع) جریان را عرض کردم. امام صادق (ع) فرمود: عمر! می ترسی من از جواب او عاجز شوم؟ از طرف خودم خجالت کشیدم و فهمیدم اشتباه کرده ام. با خجالت به جانب هشام رفتم و از تأخیر خود عذر خواسته گفتم اجازه داد که خدمتش برسی.
هشام با عجله حرکت کرد، اجازه ورود خواست و داخل شد. من نیز با او رفتم. همین که نشست حضرت صادق علیه السلام از او سؤالی کرد. هشام از جواب فرو ماند، برای جواب دادن فرصتی خواست. امام (ع) به او فرصت داد و هشام رفت.
او چند روز در جستجوی جواب بود ولی نتوانست آن را پیدا کند. خدمت امام (ع) رسید. حضرت صادق (ع) جواب را به او فرمود و چند سؤال دیگر کرد که این سؤال ها مذهب او را باطل میکرد و باعث فساد عقیده اش می شد. هشام با اندوه و تحیر از خدمت امام مرخّص شد.
وی گفت: چند روز در حیرت و سرگردانی بودم. عمر بن یزید گفت: برای مرتبه سوم، هشام از من تقاضا کرد برایش اجازه بخواهم. خدمت امام رسیدم، و اجازه خواستم. ایشان فرمود: در فلان محل منتظر من باشد. فردا صبح ان شاء الله یک دیگر را خواهیم دید. پیش هشام آمدم و جریان را گفتم. بسیار خوشحال شد.
قبل از امام به آن محل رفت. بعد که هشام را ملاقات کردم پرسیدم بالاخره بین تو و امام چه گفتگو شد؟ گفت: من قبل از حضرت صادق (ع) به آن محل رفتم. امام (ع) سوار قاطر بود. همین که چشمم به او افتاد از دیدارش هیبتی مرا فرا گرفت و بر خود لرزیدم به طوری که زبانم یارای تکلّم و صحبت نداشت.
نمی دانستم و نمی توانستم حرفی بزنم. مدّتی امام (ع) انتظار کشید که من سخنی بگویم. این انتظار، بیشتر باعث عظمت او و ترس من می شد. یقین کردم این هیبت و جلالت که از او در دل من وارد می شود فقط از جانب خدا و مقامی است که او در نزد خدا دارد.
عمر گفت: هشام پس از آن ملاقات، مذهب و عقیده خود را رها کرد و به دین حق گروید و بر تمام اصحاب حضرت صادق علیه السلام برتری یافت. (3)
___________________________________________
پی نوشت ها و منابع:
1- کافی،
ج ۱، باب الإضطرار الی الحجّه، ح ۴
2- فرقه جهمیه از قدیمترین فرقههای کلامی اسلامی است که نام آن و نیز
نام مؤسس آن (ابومحرزجهم بن صفوان سمرقندی) متوفی ۱۲۸ ه ق، تقریباً در تمامی کتابهای فِرَق آمده است.
3- اختیار معرفه الرجال، ص ۲۵۶،
ش ۴۷۶
4- حوزه؛ اختیار معرفه الرجال ،سیره پیشوایان؛ پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی
شبیری زنجانی