خبرگزاری اهل بیت (ع) / ابنا: شهید سید حسن مدرس در شرح حالی که به قلم خویش نگاشته و برای روزنامه اطلاعات (هجدهم آبان 1306 ش.) فرستاده و نیز ضمن مصاحبه ای که خبرنگار روزنامه «ایران» در 17 تیر ماه 1305 ش. با وی نموده، خود را از سادات طباطبایی زواره معرفی کرده است.
دوران کودکی سید حسن در زواره و سرابه سپری گشت و با مهاجرت به قمشه، پدرش وی را به سید عبدالباقی - جد سید حسن مدرس - سپرد تا در تعلیم و تربیت فرزند خویش همت بگمارد.
بر این اساس مدرس مقدمات علوم اسلامی را نزد جد خویش فرا گرفت.
پدر و جدش به تربیت صحیح این کودک و رشد جنبه های روحی وی اهمیت خاصی می دادند و همت آنان بر این بود که سید حسن به صورت انسانی صالح و رها از وابستگی های دنیوی تربیت شود.
پدر او گرچه از لحاظ مالی در تنگنا بود؛ اما معنویتی خاص و روحانیتی ویژه داشت. سید حسن 19 بهار از عمر خود را پشت سر نهاده بود که پدرش را از دست داد.
او در سال 1298 هـ. ق. برای ادامه تحصیل علوم دینی رهسپار اصفهان گردید و زندگی ساده طلبگی را آغاز کرد.
حوزه علمیه اصفهان در آن عصر از جمله مراکز باشکوه علوم دینی در ایران و جهان تشیع به شمار می رفت.
جذبه های نیرومند این حوزه، سید حسن جوان را که از هوش بالایی برخوردار بود، به سوی خود کشید. او با دستی تهی، ولی قلبی سرشار از امید و ایمان، روانی آراسته به خلوص و تقوا و روحی شجاع، حجره ای برای اقامت و تحصیلات خود تدارک دید.
مدرس پس از اتمام تحصیلات خود و درک محضر پرفیض دانشوران نامی آن دیار، اصفهان را به قصد زیارت و بهره مند شدن از بارقه های معنوی نخستین امام شیعیان امیر مؤمنان علی (ع) و ادامه تحصیل، ترک و به نجف اشرف مهاجرت کرد و در شعبان 1311 هـ. ق. مصادف با فروردین ماه وارد نجف اشرف گردید.
ایام تحصیلات مدرس در نجف با نهضت مشروطه و مبارزه مردم ایران با استبداد مصادف بود، او این حوادث را در نظر داشت و با دقت و نگرش عالمانه، وقایع این نهضت مردمی را مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
مدرس به هنگام اقامت در نجف، روز های پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار می پرداخت و عواید آن را در پنج روز دیگر هفته صرف معاش خود می نمود و بدین گونه مدت هفت سال در نجف ماند؛ که پس از آن به درجه اجتهاد نائل شد.
او از سوی علمای بزرگ آن عصر مرجعیت وی تأیید و پذیرش مرجعیت شیعیان هند به ایشان پیشنهاد گردید که بر خلاف این توصیه ها مدرس جوان از این کار سر باز زد و عازم وطن گردید.
مدرس صبح ها در مدرسه جده کوچک اصفهان درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه «جده بزرگ» درس منطق و شرح منظومه می گفت.
تسلط او در مباحث به هنگام تدریس به اندازه ای بود که از آن زمان به «مدرس» مشهور شد؛ او همگام با تدریس، با حربه منطق و استدلال، مبارزه با عوامل ظلم و احجاف به مردم را آغاز کرد.
او با متنفذین و مالکین بزرگ اصفهان که همواره منافع خود را بر همه چیز ترجیح می دادند، ستیز آشتی ناپذیری را در پیش گرفت و با اعمال و رفتار آنان سخت به مبارزه برخاست و برای اینکه به سوی هدف خویش استوارتر پیش برود، ساده ترین زندگی را انتخاب نمود، تا ثروت و رفاه و مظاهر دنیوی سد راهش نباشد و بتواند از حق دفاع نموده و حقایق را بیان کند.
شامگاه ۱۶ مهر ۱۳۰۷ سرتیپ درگاهی، رئیس شهربانی تهران و همراهانش به منزل مدرس هجوم آوردند و وی را ابتدا به یکی از روستا های اطراف مشهد و سپس به شهر دور افتاده خواف تبعید کردند. شهید مدرس در خواف در قلعه ای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوع الملاقات شد.
دوران تبعید او بیشتر از نه سال طول کشید. سرانجام غروب ۲۶ رمضان سال ۱۳۵۷ق برابر با ۱۰ آذر سال ۱۳۱۶ هجری شمسی سه مأمور نزد مدرس آمدند و چای سمی را به اجبار به او خوراندند.
ماموران که دیدند خبری از اثر سم نیست، عمامه سید را در هنگام نماز از سرش برداشتند، برگردنش انداختند و او را خفه کردند. وی در شهر کاشمر به خاک سپرده شد.
در ایران به مناسبت شهادت سید حسن مدرس در ۱۰ آذر، این روز به نام روز مجلس نامگذاری شده است.
منابع:
1- حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 3، ص 154.
2- حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، ج1، ص 328.
3- صدرالدین طاهری زندگی سیاسی مدرسی، ص 29.