به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ روز یکشنبه 11 آذرماه 1403 نشست «دلایل تشکیل مقاومت و آینده آن» با حضور حجتالاسلام دکتر سیدباقری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در سالن نشستهای خبرگزاری ابنا برگزار شد.
در این نشست که به زبان انگلیسی برگزار شد، حجتالاسلام دکتر سیدباقری بعد از عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها، به تشریح ریشههای مقاومت در منطقه اشاره کرده و در مورد آینده این جنبش نیز به اظهار نظر پرداخت.
آنچه در پی میآید ترجمه صحبتهای حجتالاسلام دکتر سیدباقری است:
بسم الله الرحمن الرحیم
از سوالات مهمی که باید به آن پاسخ داده شود، این است که چرا جنبش مقاومت در لبنان و فلسطین و به طور کلی در کشورهای اسلامی تشکیل شد. ما باید این سوال را از جنبههای مختلف ارزیابی کرده و به آن پاسخ دهیم. بنابراین بنده ابتدا به تاریخچه جنبشهای مقاومت اشاره میکنم و سپس در ادامه آینده و افق آنها را مورد بررسی قرار میدهم.
در سال 1897 گروهی از یهودیان به رهبری تئودور هرتزل در شهر بال در سوئیس گرد هم آمدند و سازمان صهیونیزم جهانی را تشکیل دادند. این تاریخ از نظر من بسیار مهم است. هرتزل کتابی با عنوان «دولت یهودی» را تالیف کرده بود. وی در این کنفرانس گفت که «من پایههای تاسیس یک دولت یهودی را بنا نهادم»! این تاریخ حدودا 50 سال پیش از تاسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 بود.
دیپلماسی فعال صهیونیستها در آن زمان بسیار موثر بود. هرچند که بعد از بیان جمله معروف هرتزل که در بالا اشاره شد، وی گفت که شاید برخی به ادعای او بخندند اما «دولت یهودی در 50 سال آینده تاسیس خواهد شد»! در این پنجاه سال، هرتزل با هفت دولت اروپایی تماس گرفت و به آنها قول داد در صورتی که آنها به وی در تاسیس دولت یهودی کمک کنند، صهیونیزم نیز از منافع آنها حمایت خواهد کرد. از این بیان هرتزل این برداشت میشود که صهیونیزم، سگ نگهبان دولتهای اروپایی در منطقه غرب آسیا است.
طبق قرارداد سیاسی با صهیونیستها، انگلستان متعهد شد که از آرمان صهیونیزم و تشکیل دولت صهیونیستی حمایت کند. سرانجام در 1917، لرد بالفور، وزیر امور خارجه انگلستان، بیانیه معروف خود را ارائه کرد. در این بیانیه تاکید شده بود که «بریتانیا به صهیونیستها و یهودیان کمک خواهد کرد که یک دولت تشکیل دهند» و کشوری در فلسطین بنا نهند.
یکی از سران صهیونیزم در پیش از جنگ جهانی اول، در مورد بیانیه بالفور گفت: دولت بریتانیا این تعهد را در پاسخ به درخواست جامعه یهودی-صهیونیستی که برای تشکیل یک دولت یهودی به وزارت امور خارجه بریتانیا مراجعه کرده بودند، پذیرفت. در این بیانیه بریتانیا موافقت کرد که به یهودیان برای تشکیل یک دولت کمک کند. وزارت امور خارجه بریتانیا اعلام کرد «دولت بریتانیا تشکیل یک دولت یهودی را با اهداف مشخصی در نظر میگیرد و در آینده نهایت تلاش خود را برای تحقق این اهداف به کار خواهد بست».
بعد از جنگ جهانی اول، در نشست سران کشورها در سال 1922 مقرر شد که قیمومیت کشور فلسطین در اختیار بریتانیا باشد. در این سال، قیمومیت فلسطین به دست بریتانیا، فرصت بسیار مناسبی را در اختیار این کشور قرار داد که به بیانیه بالفور عمل کند. آنها در این سال نهایت تلاش خود برای مهاجرت یهودیان به منطقه فلسطین را انجام دادند.
بین سالهای 1921 و 1922، بریتانیا همه ابزار رسیدن به قدرت و تشکیل حکومت را در اختیار یهودیان ساکن فلسطین قرار داد که تنها 6 درصد جمعیت آن منطقه را تشکیل میدادند. نیروهای انگلیسی منطقه فلسطین را ترک نکردند تا زمانی که بنگوریون، اولین نخستوزیر صهیونیست، تشکیل رژیم صهیونیستی را اعلام کرد. در نتیجه از زمان اعلام قیمومیت بریتانیا بر فلسطین تا تجمیع منابع برای تشکیل یک دولت یهودی حدود 25 سال زمان نیاز بود.
با بیان این مطالب به این نتیجه میرسیم که نفوذ و سیطره کشورهای اروپایی به ویژه بریتانیا برای کنترل فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی تاریخی طولانی دارد.
با مراجعه به تاریخ مشاهده میکنیم که در سال 1948 یک درگیری طولانی بین فلسطینیان و صهیونیستها در گرفت. طی این درگیریها فلسطینیان زمینها و خانههای خود را ترک کردند با این امید که روزی به آنها باز خواهند گشت.
در این رابطه فتحی شقاقی، رهبر فقید فلسطینی به لزوم «مقابله با اشغالگران و اقدامات سرکوبگرانه، ظالمانه و مستکبرانه آنان در تخریب خانه فلسطینیان و اشغال زمینهای آنان و ساخت شهرکهای یهودی و اسکان یهودیان و شکنجه، بازداشت، اخراج، ترور و شکستن استخوانهای مبارزان، تخریب اقتصاد زیرساختها و جامعه فلسطینی» اشاره میکند.
در چنین شرایطی که سرشار از ترس، قتل، زورگویی و ظلم علیه فلسطینیان است، آیا هیچ راهی جز مقاومت در برابر مردم فلسطین باقی میماند؟ برای زنده ماندن و ادامه حیات هیچ راهی جز مقاومت وجود ندارد.
امروزه در دولت فلسطینی یا بهتر بگوییم شبه-دولت فلسطینی ابومازن در کرانه غربی، شهروندان فلسطینی و حتی شخص ابومازن برای رفتن از نقطهای به نقطه دیگر در داخل این منطقه، نیاز به اجازه صهیونیستها دارند.
گفتیم که در میانه درگیریهای سال 1948 فلسطینیان خانهها و زمینهای خود را رها کردند به این امید که به زودی باز خواهند گشت؛ اما نتوانستند. چون آنها تجربه تلخی از شکستهای اعراب از صهیونیستها، از جمله جنگ شش روزه در 1967، عدم اتحاد بین مسلمانان و پیمان صلح کمپ دیوید داشتند. فلسطینیان از درگیری کلاسیک نظامی ارتشهای عربی با صهیونیستها و قدرت نظامی اعراب ناامید شدند.
در سال 1948 حدود یک میلیون فلسطینی وطن و کشور خود را ترک کردند و با خود میگفتند که «انشاالله باز خواهیم گشت. چون ارتشهای کشورهای عربی، اسرائیل را شکست خواهند داد و ما باز خواهیم گشت». اما آنها نتوانستند.
بنابراین آنها در این شرایط ناامیدی دست بر زانوهای خود گذاشته، برخاستند و به قدرت و وطن بازگشتند. آنها در واقع به خود آمدند. آنها به قدرت خود اتکا کردند. آنها با خود گفتند که برای بازگشت و ادامه زندگی خود، هیچ راهی جز مقاومت نیست.
مردم فلسطین و لبنان وقتی از همه چیز ناامید شدند، فهمیدند که هیچ چارهای ندارند جز آن که روی پای خود بایستند و علیه دشمن مقاومت کنند. اینجا بود که تفکر مقاومت شکل گرفت و از انقلاب اسلامی ایران الهام گرفتند. تفکر انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی (ره) به آنها این گونه آموخت: «برای رسیدن به پیروزی باید خودتان باشید و به قابلیتها، وطن و قدرت خود اتکا کنید، نه به قدرت ابرقدرتها. چون ابرقدرتها از اسرائیل حمایت میکنند؛ به قدرت کشورهای عربی اتکا نکنید چون متاسفانه آنها طرف اسرائیل هستند». میدانیم که طبق معاهده قرن، برخی از کشورهای عربی روابط خود با رژیم صهیونیستی را عادیسازی کردند.
گفتمان انقلاب اسلامی ایران اعلام کرد که «باید به خود و قدرت خود باز گردید و هیچ راهی جز مقاومت نیست».
تفکر راهبردی امام خمینی و تفکر سیاسی اسلام و قضیه فلسطین و فلسطینی بر اساس روش مردمی و اتکا بر نقش مردم بنا نهاده شد؛ نه ارتش و کشورهای عربی؛ نه ارتش سایر کشورهای دیگری که حامی رژیم صهیونیستی هستند.
آینده مقاومت
در اینجا باید پرسید که آینده مقاومت و این مسیر چه خواهد بود. به نظر من برای برنامهریزی و تعیین یک استراتژی برای مسیر خود و ادامه آن، افراد، جامعه و گروهها باید تواناییهای خود را ارزیابی نمایند، به قابلیتهای خود بازگردند. آنها باید طبق این قابلیتها برنامهریزی کنند.
به نظر من دو نوع جنگ و راهحل وجود دارد: راهحل سخت و راهحل نرم. در راهحل سخت، کشورهای اسلامی یا به بیان بهتر اعضای جبهه مقاومت میتوانند کالاهای تولید شده توسط رژیم صهیونیستی را در جهان اسلام و حتی در سایر کشورها تحریم کنند. این اولین گام است.
راهبرد نرم؛ میدانیم که این روزها رسانه نقش بسیار پررنگی دارد. این روزها جنگ، جنگ ارادهها است و تسلط بر ارادهها و ذهنها از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین، تقویت روحیه و امید در مردم، بسیار مهم است. باید به یاد داشته باشیم و با خود تکرار کنیم که پیروزی الهی نزدیک است.
ما باید به قرآن رجوع کنیم؛ جایی که در آیه 81 سوره مبارکه نساء میفرماید «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا» (پس، از ايشان روى برتاب و بر خدا توكل كن، و خدا بس كارساز است.) این مفهوم در جای دیگری در قرآن تکرار میشود. در آیه 48 سوره احزاب خداوند میفرماید: «وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا» (ای رسول، هرگز به فرمان کافران و منافقان مباش و از جور و آزارشان درگذر و کار خود به خدا واگذار، که خدا بر کفالت و کارسازی (امور خلق) کفایت است). بنابراین، رجوع به اطلاعات، منابع و کتاب مقدسمان قرآن امید زیادی به جبهه مقاومت میبخشد.
دومین بخش از راهبرد نرم، همان گونه که پیشتر بیان کردم، تقویت ارتباطات و رسانه است. چون میدانیم که این روزها مساله اراده ذهنها و جنگ ارادهها و تسلط بر ارادهها مطرح است. بنابراین با رسانههای جهان اسلام ما میتوانیم ارتباط برقرار کنیم با بسیاری از مراکز علمی جهان اسلام.
سومین بخش از راهبرد نرم، تقویت وحدت و همدلی در جهان اسلام است. جبهه داخلی بسیار مهم است. در میان جبهه داخلی یعنی بین حزبالله، انصارالله و گروههایی که در جنگ طولانی سوریه حضور داشتند، باید وحدت و همدلی وجود داشته باشد. چون آنها اعضا و نیروهای جبهه مقاومت هستند.
بخش دیگری از راهبرد نرم، پرهیز از اختلافات و چالشهای بین شیعه و سنی است. چون دشمن ما به دنبال سوء استفاده از این فرصت برای خود است.
بخش چهارم از راهبرد نرم، مقابله با غلو و بزرگنمایی دشمن صهیونیستی در مورد قدرت این رژیم است. میدانیم که رژیم صهیونیستی به دنبال بزرگنمایی قدرت و نیروی نظامی ارتش خود است. اما ما از جنگ 33 روزه و 22 روزه و نیز جنگی که از سال گذشته تا امروز در جریان است، متوجه شدیم که صهیونیستها هیچ کاری نمیتوانند بکنند جز کشتار کودکان و زنان. آنها به دنبال بزرگنمایی قدرت خود هستند ولی ما و جهانیان باید بدانیم که آنها نمیتوانند به اهداف خود دست یابند.
از جنبه دیگر ما باید در مورد فروپاشی معاهده موسوم به معاهده قرن کار کنیم. همانگونه که گفتم برخی از کشورهای عربی مانند امارات و بحرین روابط خود با رژیم صهیونیستی را عادیسازی کردند. اما ما با کمک رسانه، صحبت، و بیان و تشریح معاهده قرن، باید این معاهده را با شکست مواجه کنیم. ما باید با مردم صحبت کنیم. با استفاده از رسانه و نشان دادن ظلم رژیم صهیونیستی میتوانیم به این هدف یعنی فروپاشی معاهده قرن دست یابیم.
مورد دیگری که شایان ذکر و اشاره است، استفاده از ابزار قانونی و کشاندن رژیم صهیونیستی به دادگاههای بینالمللی است. میدانیم همه چیز در کنترل ابرقدرتها است اما با پافشاری و تلاش میتوانیم برخی موضوعات را در دادگاههای بینالمللی پیش ببریم. به طور مثال به تازگی در دیوان عالی جنایی، نتانیاهو به عنوان یک جنایتکار معرفی شد.
در پایان به صحبتهای رهبر معظم انقلاب رجوع میکنیم که فرمودند: سید حسن نصرالله یک فرد نبود، بلکه او یک مسیر و مکتب بوده و هست. بنابراین ما میتوانیم این مسیر و مکتب را ادامه دهیم. با رجوع به دادههای تاریخی، مردم فلسطین راهی ندارند جز آن که قدرتمند باشند، خود را قوی کنند، به خود باز گردند و روی پای خود بایستند. برای آینده نیز باید گفت که هیچ راه دیگری جز آنچه گفته شد، نیست. ما میدانیم که آنها به پیروزی خواهند رسید اما از طریق وحدت مسلمانان، مقاومت و رجوع به مکتب سیدحسن نصرالله.
به عنوان آخرین جمله باید گفت عزالدین قسام در سال 1935، یعنی چندین سال پیش از تاسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 کشته شد اما توسط نیروهای انگلیسی. بنابراین جبهه مقاومت پیشینهای بسیار طولانی دارد، حتی پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی. سیزده سال پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی عزالدین قسام توسط نیروهای انگلیسی کشته شد. بنابراین میتوان گفت که جبهه مقاومت پیشینهای طولانی دارد و انشاالله به راه خود ادامه میدهد.
................................
پایان پیام/ 345