خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا: روز گذشته دیدار مردم قم با رهبر فرزانه انقلاب، جلوههایی از عشق و ارادت اهالی شهر کریمه اهلبیت(ع) به مقام ولایت را به نمایش گذاشت. خبرنگار خبرگزاری ابنا نیز که در این دیدار حضور داشت، به روایتی از متن و حاشیه این دیدار پرداخته است:
- سهشنبه شب، عزیزِ بزرگواری صوت کوتاهی برایم فرستاد: «فردا چهارشنبه برای دیدار با حضرت آقا...»؛ و من که دفعات زیاد، و همین ایام فاطمیه توفیق حضور در بیت رهبری را داشتم، شور و شوق همه وجودم را فرا میگیرد و بیتابی، تا صبح همراهم میشود.
- برای نماز صبح در یکی از مجتمعهای بین راهی قم و تهران توقف میکنم؛ مسجد جایی برای اقامه نماز ندارد. شور و شوق اهالی شهر کریمه اهلبیت(ع) برای دیدار با حضرت مقتدا را، در همان ازدحام برای نماز صبح و بگو بخندها بعد از نماز، میشود دید.
- برای دریافت کارت کمی دیر میرسم؛ اما با دلهره خودم را میرسانم. ورودی درب ویژه، گریه پسرکی توجهم را جلب میکند؛ یک «دهه نودی» و عضو یک گروه سرود که قرار است در حضور حضرت آقا اجرا کنند. اما هم، همراهانش را جا گذاشته و هم کارت ورودش را. مسئول یا محافظ دمِ در، تلاش میکند آرامش کند؛ و میگوید: «نگران نباش، هماهنگ میکنم...». پسرک، پاک امیدش را از دست داده! فقط گریه میکند، نم نم باران هم کمک کرده تا صورتش کاملا خیس شود. باید میرفتم، اما دلم پیشش میماند...
- فضای حسینیه پُر است از شور و حال مردم باصفای قم، و انتظاری از جنس عشق و دلدادگی. تا وارد میشوم به نوشته بزرگ بالای حسینیه نگاه میکنم: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ». همخوانی قرآن و تلاوت دعا و مناجات به سبک و نوای مناجاتخوانان قدیم، فضای متفاوتی ایجاد کرده. طبق معمول مردم چندان به هماهنگیهای قبل شروع مراسم توجهی ندارند و منتظر ورود آقا و سخنان ایشان هستند.
- گروه سرود که برای هماهنگی مستقر میشود، چشمم دنبال آن پسرک دهه نودی است که بالاخره خودش را رساند یا نه؟! امیدوارم گریهها و بیتابیاش برای دیدن حضرت آقا، بینتیجه نمانده باشد. گویا وقت کم است و هماهنگی خاصی برای اجرای همخوانی انجام نمیشود... «بلاخره میخوانیم انشاءالله که خوب درمیآید!»
- چند نفری از دوستان قدیمی با فاصله، کنارم نشستهاند، شوخیها و حرفهایشان را میشنوم: «آقا یا ساعت ۱۰ میان داخل حسینیه؛ یا یک دقیقه زودتر یا یک دقیقه دیرتر، شایدم همون رأس ۱۰»، «حسین حسین شعار ماست رو حتما بگیدها»، «آقا که بیاد شعارها بهم میریزه» و...
صف اولیها هم از شوخیهایشان بینصیب نمیمانند: «ای نشسته صف اول...» صف اولیها هم جوابشان را میدهند: «شما هم صف دومید، خیلی فاصلهای با ما نداریم؛ ای نشسته صف دوم...»
- ساعت حدود
۱۰
است، از گوشه کنار مردم شروع میکنند: «ای پسر فاطمه
منتظر شمائیم...» که آفتاب در حسینیه امام خمینی(ره) طلوع میکند. وقتی آقا با آن
صلابت و طمأنینه وارد حسینیه میشود در ذهنم
این عبارت نقش میبندد: «آقای اقتدار و امید...» انگار میدانم که از اقتدار ایران خواهند گفت و از امید به آیندهای روشن...
- هر جمعی که صدای شعارش بلندتر است، مردم با او همراهی میکنند: «این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده»، «ابالفضل علمدار، خامنهای نگهدار». شعار «حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست» که بلند میشود، آقا هم با سینه زدن همراهی میکنند. من انگار حضور همه شهدا را حس میکنم و به چهره مبارک حضرت آقا نگاه میکنم؛ حتما سیدمقاومت سیدحسن نصرالله و هنیه و سنوار و حاج قاسم را در ذهنشان مرور میکنند!
- تلاوت قرآن که تمام میشود، گروه سرود دوباره مستقر میشود تا در حضور آقا اجرا کند. چشمم باز دنبال پسرک است؛ کاش باشد... بچهها میخوانند: «میگوئیم از شوری مستدام، میگوئیم از آغاز قیام، میگوئیم از شهر اهلبیت(ع)، شهری که بوَد دلداده راهِ امام...». دهه هشتادیها و دههنودیها که میخوانند «همچنان روشن بوَد آینده تابان ما، همچنان محکم بوَد سر رشته ایمان ما...» اقتدار و امید را میشود از چشمان تک تک حاضران در حسینیه حس کرد. چشمم را از حضرت آقا برنمیدارم، موقع اجرا، توجهشان به تک تک بچهها را کاملا میشود دید. هر تکخوانی که اجرا میکند، آقا نگاهی میکنند، کلمات در ذهنم مرور میشود: «نگاهی از جنس امید به نسل ظهور!»
- سوت و کف زدنهای داخل حسینیه هم، حال و هوای خودش را دارد. چندسالی هست در دیدارهایی که جوانها و دهه هشتادیها و نودیها با حضرت آقا دارند، به بهانهای صدای سوت و کف بلند میشود و آقا هم با لبخند و گشادهرویی همراهی میکنند. همان شروع مداحی، حاج مهدی سلحشور میخواند: «در هفتم این ماه رجب پیشاپیش؛ روز پدر ای پدر مبارک به شما...». نسل جدید سر از پا نمیشناسند که روز پدر را به پدر عزیزشان تبریک گفتهاند و صدای سوت و کف فضای حسینیه را پُر میکند.
- سخنان آقا که شروع میشود، یک نگاهم به چهره مبارک ایشان است که همه کلمات و نگاهها را در دل و جانم ثبت و ضبط کنم، اما گریه برخی، هنگام شروع صحبت حضرت مقتدا، موردی نیست که نتوانم توجهی به آن نداشته باشم؛ پدر شهیدی که اشک میریزد را میشناسم، اما اسمشان یادم نیست؛ پدر شهید مدافع امنیت که هنوز داغ فرزند را به دل دارد. این جنس عشق و دلدادگی را کجای جهان و در کدام مکتب میتوان یافت؟ هیچ کجا!
- آقا سخنانشان را با این جمله شروع میکنند: «نفس دیدار مردم مؤمن،
شجاع و فعال قم، برای ما بسیار ارزشمند است.» و از درسهای واقعه
۱۹
دی میگویند:
«مهمترین درس آن روز این است که نشان میدهد آمریکا، چه ایرانی را میپسندد
و آرزو
دارد.
ایرانِ تابع محض
آمریکاییها، از لحاظ اقتصادی دارای
درآمد هنگفت فروش نفت؛ اما بشدت طبقاتی، از لحاظ علم و فناوری عقبمانده و
با فرهنگ فساد و بیحیایی و ابتذال غربی...» و اینکه «بعد از چند روز از
سخن کارتر در تهران که در حضور محمدرضا پهلوی،
ایران را جزیره ثبات خوانده بود، قیام ۱۹ دی، ایرانِ
مطلوب آمریکاییها را از چنگال آنها بیرون آورد، اما آمریکا همچنان در
آرزوی آن
ایران است که البته همانطور که کارتر این آرزو را به گور برد، دیگر
آمریکاییها هم
به گور میبرند.» و صدای تکبیر حضار که البته دقیق و بجا گفته میشود!
تکبیرهای نابجا موقع سخنان رهبر انقلاب هم داستانیست برای خودش!
- شکستن بُت و هیمنه پوشالی آمریکا، تبیین حقیقت روزگار سیاه پهلوی و بیان نکتهسنج از ظرفیتها و توانمندیها ایران عزیز و دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی از سوی رهبر اندیشمند، همیشه برای من که دستی بر پژوهش در این حوزهها داشتهام، جالب بوده و هست. مسلط، با تکیه بر تاریخ دقیق و تحلیل واقعگرایانه از آینده، از جمله مولفههاییست که رهبر انقلاب همیشه در تشریح و تبیین این موضوعات مدنظر دارند.
- رهبر انقلاب به مسئولان و تصمیمگیران میگویند: «به هیچ وجه ملاحظه خواستهها و مواضع آمریکا و صهیونیستها را نکنند» و هشداری هم به دلبستگان به آمریکا و غرب میدهند: «کسانی که مرعوب سیاستهای آمریکا هستند، مرعوب نباشند!» دوباره کلمات در ذهنم مرور میشود که در خانه اگر کس است، یک حرف بس است! مؤمن که دوبار از یک سوراخ گزیده نمیشود؛ میشود؟!
- آقا، هوشیاری و بیاعتمادی قمیها به تبلیغات آمریکا و پهلوی علیه امام خمینی(ره) را یادآور میشوند و از صاحبان تریبون و زبان گویا و فعالان فضای مجازی میخواهند که مثل قیام ۱۹ دی، «پرده توهم اقتدار دشمن را پاره کنند و بشکنند» و «امید را در دلها زنده کنند و حرف ناامیدکننده بر زبان جاری نکنند.» تا جایی که دقت میکردم، مخاطب اول و اصلی این سخنان، صفِ اول نشینان بودند! و بعد همه کسانی که این سخنان را میشنوند!
- حضرت آقا «مأیوس کردن جوانان» را نقشه دشمن معرفی میکنند و وظیفه در برابر این نقشه را «امیدواری ﺑﻪ ﻫﺪاﯾﺖ و کمک الهی و امید ﺑﻪ نیرویی الهی» میدانند، اما امیدی همراه با تلاش! در ذهنم سخنان سالهای گذشته این حکیم فرزانه را مرور میکنم: «نگاه ما به جهان نگاه امیدوارانه است؛ نگاهمان به مسیر تاریخ و حرکت تاریخ نگاه روشنی است، نگاه امیدوارانه است. ما متّکی به یک قدرت عظیمی هستیم که این قدرت به ما نیرو میبخشد، به ما امید میدهد. ما اهل توکّل به خدا هستیم...»
- رهبر انقلاب سفارش میکنند که «مسئله فلسطین و خباثت اسرائیل نباید در یادها کمرنگ شود»، از سیدحسن نصرالله یاد میکنند و تاکید میکنند «ﻣﻘﺎوﻣﺖ زﻧﺪه اﺳﺖ و ﺑﺎﯾﺪ زﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﺪ و روز به روز ﻗﻮیﺗﺮ ﺷﻮد» دوباره نگاهم به نوشته بزرگ حسینیه میافتد که «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»؛ وعده حقی که این بزرگمَرد بیش از همه به آن ایمان دارد و برایش چه مجاهدتها و خوندلها که نخورده است!
- آقا که سخنانشان را تمام میکنند، مردم هجوم میآورند. هیاهویی برپاست؛ هم آخرین نگاهها به آقا و هم شور و شوق از این دیدار و دلدادگی. نمیدانم خوشبخت این جماعت کیست که چفیه یا انگشتر آقا نصیبش شده. کاش پسرک را پیدا میکردم و میگفتم: محکم و امیدوار، مراقب قلب پاکت باش!
................................
پایان پیام