به گزارش خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا ـ حضرت آيت الله مكارم شيرازي امروز ـ پنج شنبه 19 شهریورـ در جمع نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه (س) با اشاره به اينكه در جهان ذره اي بر خدا پوشيده نيست گفت: در نماز غفيله مي خوانيم هر برگي از هر درختي در هر نقطه از جهان بر زمين بيافتد و هر دانه اي در هر بياباني زير زمين پنهان باشد خداوند عالم به آنهاست.
وی افزود: علي (ع) در كلام معروفش فرمود: درختان بياباني چوبهايشان محكم و آتششان فروزان تر است از درختاني كه كنار جوي آب هستند كه چوبهاي سستي دارند و هيزمشان آتش قابل ملاحظه اي ندارد، همين طور امتحانات الهي كه براي انسان پيش مي آيد انسان رابا تحمل سختي ها مانند فولاد آب ديده مي كند.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی در ادامه بحث تفسير داستان گروه پنجم از اصحاب در قرآن كه به نام "اصحاب سبت" معروف هستند را بيان كرد و گفت: خداوند در قرآن به پيامبر گفت از طائفه يهود كه كنار دريا زندگي مي كردند سؤال كن، خداوند مي خواهد سابقه اين قوم را نشان دهد.
داستان آنان از اين قرار است كه، گروهي از يهود بودند كه در كنار درياي احمر و در منطقه اي به نام ايله زندگي مي كردند و كار و تجارتشان صيد ماهي بود، به آنان از طرف خدا دستور داده شد شنبه روز عبادت است و ماهيگيري ممنوع است، اتفاقا در اين روز ماهي ها روي آب مي آمدند و بعضي از اين افراد با ديدن ماهي ها وسوسه شدند و سرانجام به فكر چاره افتاند.
ايشان ادامه داد: اصحاب سبت براي توجيه عملشان كلاه شرعي را ابداع كردند وگودالهاي در اطراف دريا زدند و صبح شنبه راهش را باز مي كردند تا ماهي ها در آنجا جمع شوند و بعداز ظهر وقتي از مراسم عبادتشان برمي گشتند راهش را مي بستند و عده اي هم تورشان را شنبه به دريا مي انداختند و يك شنبه جمع مي كردند، الان نيز عده اي مثل اصحاب سبت دنبال كلاه شرعي و سرپوش گذاشتن بر اعمالشان هستندو سرانجام نزد اين گروه قبح عملشان برداشته شد و علنا مرتكب گناه مي شدند.
وي گفت:اصحاب سبت سه دسته شدند: گروه اول گناهكار و قانون شكن و گروه دوم كه در اقليت بودند اهل امر به معروف و نهي از منكر گروه سوم هم بي طرف بودند و مثل بعضي ها در زمان ما مي گفتند: آنها را كه با ما در يك قبر نمي گذارند، موسي به دين خود عيسي به دين خود، كه اين دسته نيز دچار عذاب شدند و تنها كساني كه امر به معروف ونهي از منكر مي كردند نجات يافتند.
ايشان در ادامه خطاب به مسئولين گفتند: در زمان علي(ع) اشعث بن عميس كه پرونده زمين خواري اش نزد ايشان بود شبانه با ظرفي از حلواي مرغوب خدمت حضرت رفت و تقديم كرد ايشان از قبول خوداري كردند و در جواب گفتند: اگر زكاه يا صدقه است به من نمي رسد اگر هم رشوه است، من اهلش نيستم اشعث گفت هديه است، حضرت فرياد زد: اشعث ديوانه شده اي يا عقلت را از دست داده اي هزيان مي گويي، عزادارانت برايت به گريه بنشينند مي خواهي مرا با يك ظرف حلوا گمراه كني ، اگر مرا نميشناسي خودم را معرفي مي كنم والله اگر تمام اقليم هاي روي زمين را به من بدهند و بگويند اينها را به عنوان رشوه بگير تا پوست جويي را از دهان مورچه اي برگيرم اين كار را نمي كنم.اين دنياي پر زرق و برق در نظر من مثل برگ درختي است در دهان ملخ كه نيمي از آن را خورده و نيمي از آن باقي مانده است.
.......................................
پايان پيام/104 و 135