به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ «سید محمد احمد النور الزاکی» در سال 1977 میلادی، در ایالت شمالي "کرت فان" کشور سودان به دنيا آمد. وي پس از طي دوره دبیرستان در كشورش، در دانشگاه شهید بهشتی ايران و در رشته مهندسی کامپیوتر آغاز به تحصيل كرد اما به علت فوت يكي از بستگانش نتوانست درسش را به پایان برساند و مجبور به بازگشت به سودان شد.
وي در سودان موفق به اخذ مهندسی حسابداری شد و سپس از سال 2005 میلادی برای فراگیری علوم اسلامي به قم هجرت كرد. وي اكنون در حال نگارش پایاننامه خود در مقطع کارشناسی ارشد در زمینه "ادیان ابراهیمی" است. آنچه می خوانید گفتگویی با ایشان است درباره تشیع در کشور سودان:
ابنا: ميدانيم كه شما از سادات سودان هستيد. پس به عنوان اولين سؤال بفرماييد چرا بر مذهب تشیع نبوديد؟
ـ بسم الله الرحمن الرحيم. خاندان ما از ابتدا در مصر سكونت داشتند و شیعه بودند ؛ اما به علت فشارهای شدید علیه شیعیان و سادات كه از جانب «صلاح الدین ايوبي» و دار و دسته او اعمال ميشد، آنها مجبور به خارج شدن از مصر شدن و به کشور سودان پناه آوردند. البته اجداد ما، در سودان هم نمیتوانستند خود را شیعه معرفی کنند، ولی چون آنجا کسی آنان را نمیشناخت، توانستند به زندگی خود ادامه دهند.
خاندان ما آنقدر اعتقادات خود را به صورت مخفی نگه داشتند که این مسأله باعث شد آنها از شیعه فقط یک نام را یدک بکشند؛ اگرچه ارتباط خود با اهلبیتعلیهم السلام را كاملا قطع نکردند.
ابنا: پس با وجود اين مهاجرتها ميتوان تشيع را در سودان ريشهدار دانست؟
ـ بله. در واقع ورود تشيع به سودان، همزمان با ورود اسلام به اين كشور است. دليل واضح آن هم وجود خانوادههاي شيعيالاصل در سودان است كه غالباً از سادات هستند و پيشينه پيدايش آنها به دوره "فاطميون" در مصر و "ادريسيها" در مغرب، در قرنهاي سوم و چهارم هجري برميگردد.
ابنا: اين سادات از كدام شجره هستند؟
ـ هم از سادات حسني هستند و هم حسيني. "سادات ادريسي"، "سادات مراغنه"و "سادات عريكيين" از جمله شيعيان بومي سوداناند. "سادات آلالزاكي" هم، جدشان «سيد اسحاق المؤتمن» فرزند امام صادق(ع) و جدهشان «حضرت سيده نفيسه» است كه در مصر بارگاه معروفي دارد.
ابنا: اين شيعيان، پس از ورود به سودان، مذهب اهلبيت(ع) را ترويج نكردند؟
ـ ببينيد، دولت فاطمي مصر تأثير بسزايي در تشيع سودان داشت. سودانيها هم بسيار مورد اعتماد دولت فاطمي بودند و بيشتر ارتش فاطمي كه بر عليه صلاحالدين انقلاب كرد از سودانيها بودند. اما همانطور كه گفتم ايجاد شرايط سخت براي شيعيان و حتی كشتار جمعي آنان، باعث شد كه بسياري از سادات به سمت جنوب مهاجرت كنند و نتوانند در آنجا علناً ابراز تشيع كنند. اما آنان بيكار هم نبودند و شروع به نشر اسلام براي همه مردم ـ بدون استثناء ـ كردند. آنها در آنجا احساس كردند كه اهالي جنوب نياز به آموزش دين و مسائل آن و قرائت قرآن دارند پس رابطه خود با قرآن را حفظ كردند و کلاسهای قرآنی برگزار نمودند. يعني تلاش كردند كه اصل دين اسلام را ترويج كنند.
ابنا: با اين حساب آشنايي با قرآن و حديث، به استبصار خانواده شما كمك كرد؟
ـ بله. همانطور كه گفتم از شیعه بودن ما فقط یک نام باقی مانده بود. تا اينكه چهار سال بعد از انقلاب اسلامی، اولین کسی که در خاندان ما شیعه بودن خود را علنی اعلام کرد، عموی من «سید مجاهد الزاکی» بود. پس از ایشان کمکم این کار در دیگران تأثیر گذاشت و باعث شیعه شدن آنها نیز شد.
من هم چهاردهساله بودم که به مدرسه اهلبیت ـ علیهم السلام ـ رفتم و تشیع خود را اعلام کردم. برادر من قبل از بنده شیعه شده بود و سه سال بعد از من، پدرم دوباره شیعه شد. در حال حاضر در منطقه ما، همه خاندان شیعه هستند.
ابنا: چه کتابهایی در مسیر شیعه شدن به شما کمک کرد؟
ـ کتابهاي زیادی خواندم؛ از جمله: معالم المدرستین نوشته «علامه عسگری» و المراجعات «سید شرف الدین موسوی عاملی». کتاب کاملکننده برای مسیر بنده، جلد چهارم کتاب اصول العقائد فی الاسلام از «سید مجتبی موسوی لاری» بود. به علاوه خیلی کتب دیگر که موجود بود. برای شخصی به سن من این کتب، بسیار عالی و غنی بودند و تمام نادانی من را جبران کردند.
ابنا: چه افرادی در این مسیر کمک حال شما بودند؟
اول دو عمویم «سید مجاهد» و «سید منتصر» کمکم کردند. آنها با مباحثی که با همدیگر داشتیم به همراه برادرم «سید احمد» به من کمک کردند تا نقاط ضعفم را درست کنم. سپس مهمترین مطلبی که مرا به سمت این مذهب ناب محمدی هدایت کرد، جسنجو در روایاتی بود که خود اهل سنت در کتابهايشان درباره "اولاد رسول الله(ص)" آوردهاند.
ابنا: پس از استبصار هم فعالیت خاصي داريد؟
ـ من بعد از شیعه شدن هم به شكل جدي به تحقیق و بحث درباره احکام الهی و تبلیغ دین پرداختم و با مطالعات پيگير و تحصیل در زمینه دین، بخصوص با استفاده از کتب مستبصرین و کتابهاي «شیخ جعفر سبحانی»، «علامه عسگری»، «شهيد سید محمد باقر صدر» و برخی از کتب «شهید مرتضی مطهری» به روند رو به رشدی برای کمک به مردم در راستای فهم این مفاهیم دست پیدا کردم.
ابنا: شما فعالیت قلمی هم داريد؟
ـ من بیشتر به تهیه جزوات درسی و مباحثههای دینی برای تبلیغ و درس دادن در کشور خود مشغول هستم. گاهي هم به ترجمه کتاب و نوشتن مقالات در موضوعات مختلف میپردازم.
ابنا: فعالیت وهابیون در کشور شما چگونه است؟
ـ وهابیها در کشور ما فعالیتهای زیادی دارند. آنها با استفاده از ثروتشان، مدرسه و مسجد و كتابخانه ميسازند و در روستاهای بدون آب، چاه حفر ميكنند و به نيازهاي اقتصادی مردم ميپردازند تا آنها را به دین خود درآورند. آنها یک سیستم آموزشی دارند كه سعي ميكند از دوران مهد کودک تا دانشگاه، ذهن افراد را به سوي عقايد وهابي جهتدهی كند تا از همان دوران کودکی خیالشان از هدایت مردم به این دین من درآوردی راحت شود.
لازم به ذکر است وهابیون در سودان دارای 0004 مسجد هستند که در این مساجد به برگزاری کلاسها و حلقههای درس پرداخته و در این میان، طلاب نخبه را انتخاب کرده و برای آموزش فرهنگ نادرست وهابیت به دانشگاههای خود در مدینه منوره و مکه معظمه می فرستند.
امام جمعههای آنها ا کثرا وهابی نیستند؛ اما به خاطر مسائل مالی و دریافت پول از وهابیون، در مساجد آنها نماز خوانده و به تبلیغ برای آنها میپردازند!
ابنا: چه حرفي براي ديگر مسلمانان داريد؟
ـ همه مسلمانان باید به کتاب خداوند متعال ـ يعني قرآن كريم ـ رجوع کنند چراکه اين كتاب، مکلّف به هدایت همه مردم است.
من همچنين به برادران اهلسنت سفارش میکنم که به کتب اصلی خود درباره دین رجوع کنند. من اهلسنت را انسانهایی حقطلب میشناسم و میدانم كه اگر آنها به کتب خود بازگردند و حقیقتا مطالب آن را با تحقیق جستجو کنند، یک ثانيه هم سنی نمیمانند و به سرعت پيرو مذهب اهلبيت(ع) میشوند.
همین نصیحت را به مردم خداجو و شیعه و دوستدار اهلبیت(ع) هم دارم که شما باید خود تحقیق کنید که چرا مذهب تشیع 21 امامی بر حق است و پيروان دیگر ادیان ـ همانطور که در کتب خودشان هم آمده است ـ باید به این مذهب الهی بگروند.
البته در این میان یک مسأله مهم وجود دارد و آن این است که انسجام و اتحاد، از اساسیترین فرامین الهی میان برادران واقعی و دینی است که نباید با تفرقهافکنی گروهکهای دیننما به مخاطره افتد و باعث نابودی فرهنگ ناب و الهی اسلام شود.
ابنا: اگر حرف نگفتهاي باقي مانده؟
ـ در پايان هم سخنی با امام زمان خود دارم و میخواهم به ایشان بگویم که :آقای من! ما گرفتاریم و تو ناظری. اگر مصلحت بر غیبت شما است، ما قبول داریم ولی تحمل و طاقت نداریم. از شما میخواهم که خود از خداوند مهربان درخواست کنيد که در ظهورتان تعجیل کند.
......................
پایان پیام / 101