به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ پيام آيت الله جوادي آملي استاد حوزه علميه قم به مناسبت روز جهاني فلسفه، در همايش بين المللي فلسفه اسلامي و چالش هاي جهان امروز قرائت شد.
متن پيام آيت الله جوادي آملي بدين شرح است:
بسم الله الرحمن الرحيم و إياه نستعين
حمد ازلي خداي را سزاست، تحيت ابدي پيامبران به ويژه حضرت ختمي نبوت (صلياللهعليهوآلهوسلم) را رواست و درود بيکران، اهل بيت وحي مخصوصا حضرت ختمي امامت، مهدي موجود موعود (عج) را بجاست؛ به اين ذوات قدسي تولي مينماييم و از معاندان لدود آنان تبري ميجوييم. مقدم انديشوران محترم را گرامي داشته و از برگزارکنندگان اين همايش وزين سپاسگزاريم. اميد است توفيق الهي، دلمايه پژوهشهاي ژرف متفکران شود! لازم است در اين پيام کوتاه چند نکته درباره جهان بيني از منظر حکمت متعاليه ارائه گردد:
يکم. معرفتشناسي، روشهاي متعددي دارد مانند تجربي، تجريدي و شهودي؛ يعني ممکن است از راه احساس و تجربه حسي مطلبي ثابت شود و نيز از راه ادراک کلي و تجريد عقلي مطلوبي اثبات گردد و نيز از راه علم حضوري و شهود قلبي، حقيقتي روشن شود. به هر تقدير مطلبي در جهانبيني قابل طرح و بررسي است که به صورت برهان عقلي تبيين گردد، زيرا محسوس مادي مادامي که پشتوانه عقلي نيابد مفيد يقين معرفتشناسيِ منطقي نيست، هر چند ممکن است موجب قطعِ معرفتشناسيِ رواني باشد. چنانکه معرفت شهودي فقط براي خود شاهد، حجت است و اگر بخواهد به صورت فن معتبر درآيد حتما بايد از مبادي برهان استمداد کند و از علم حضوري به دانش حصولي تنزل يابد تا قابل تعامل فکري باشد و رسالت اين مطلوب به عهده عرفان نظري است. که با حوزه تفکر عقلي قرابت تام دارد بنابراين فلسفه الهي مهمترين بنيان معرفتي است که تامين مبادي تصديقي علوم ديگر را در نهاد خود دارد.
دوم. حکمت متعاليه ضمن تعالي تجريدي خود، تداني تجربي را از نظر دور نميدارد يعني در عين متعاليه بودن، متدانيه خواهد بود، زيرا جريان حرکت جوهري و تبيين بعد رابعِ زمان و تشريح سيلان ضروري قلمرو طبيعت، از مسائل جدي آن است، همانطوري که جسمانيه الحدوث بودن روح و تمام آثار علمي و عملي آن از معارف رسمي آن به شمار ميرود و با روشن شدن امکان تعالي موجود مادي و نيل به مقام تجرد، بسياري از مطالب حکمت عملي مانند اخلاق، حقوق و مدنيت به خوبي قابل تحليل خواهد بود، زيرا تمام رفتار، گفتار، نوشتار و کردار انسان همراه با عقيده و وصف نفساني او در صحابت روح وي در تحول است و هرگز کار آلوده، صفت ناپسند و عقيده باطل به صورت فرشته عقلي در نميآيد و براي فرشته مجرد شدن، پيمودن صراط مستقيم عقل و عدل لازم است و حکمت متعاليه، عهدهدار تبيين اصول جامع و مباني کلي آن است.
سوم. حکمت متعاليه، مسير تقرب به مبدا هستي را به خوبي ترسيم مينمايد و سالکان کوي وصال پروردگار را به آن راهنمايي ميکند، زيرا اصل فاصله مخلوق با خالق پذيرفتهشده است و نزديک شدن بنده با خداوند از راه معرفت، محبت و عبادت، ميسور است و در پاسخ اين پرسش که تقرب ممکن به واجب چگونه است، دائما گفته ميشود که قرب مزبور معنوي است نه مادي و نزديکي مکانت است نه مکاني. روشن است که با اين تعبيرهاي نارسا فاصله حق و خلق و تفاوت عابد و معبود معلوم نخواهد شد. حکمت متعاليه بعد از تصريح به اينکه ذات واجب الوجود، هويت محض و حقيقت صرف و نامحدود است، در تفسير عناوين وحياني مانند لقاي خدا، تقرب به او و ... ارزيابيهاي متدبرانه نمود و مناسبترين راه را به دست آورد و آن اينکه:
1- فاصله واجب و ممکن را عناوين اعتباري و قراردادي اجتماعي نظير رياست و مرئوسيت تشکيل نميدهد.
2- فاصله مزبور را مفاهيم منطقي که از آن به معقولات ثاني منطقي ياد ميشود تأمين نميکند.
3- فاصله يادشده را مفاهيم فلسفي که از آن به معقولات ثاني فلسفي تعبير ميشود تضمين نمينمايد.
4- فاصله مطرحشده را ماهيات امکاني که از آن به مقولات جوهر و عرض ياد ميشود پر نميکند.
5- فاصله ذکرشده را حقايق وجودي بنا بر تباين آنها به عهده نميگيرد.
محذور مشترک وجوِه يادشده همانا گسيختگي آنها از يکديگر است و امور گسسته هرگز صراط مستقيم و راه پيوسته نخواهند بود تا معبر سالکان کوي نياز به بارگاه پروردگار بينياز باشند.
6- فاصله مطرحشده را درجات تشکيکي حقيقت وجود تشکيل ميدهد يعني مقصد، تقرب به مرحله کمال هستي است و بين آن مرحله برين و مراحلِ ميانه و نازل، گسيخته نيست وگرنه نزديک شدن به مقصد و لقاي آن ممکن نبود.
7- ارتقاي از مرحله فرود به مرتبه فراز، بدون حرکت جوهري و تحول دروني ميسور نيست زيرا هر گونه ترقي در اعراض و دگرگوني در عوارض مادامي که در پرتو تکامل ذاتي نباشد نه ممکن است و نه سودمند.
آيت الله جوادي آملي در ادامه پيام خود آورده است: بنابراين فلسفه متعالي، اين مهندسي را فراسوي سالکان کوي وصال ارائه نمود که هم راه رشد يعني تقرب به پروردگار موجود است و هم عبور در آن ممکن. نکته فاخر اينکه مقصود از نزديک شدن و منظور از لقاي الهي، ارتباط با برخي از اسماي حسناي خداست وگرنه دو منطقه وجوبي براي همگان و نيز براي هميشه ممنوع و ممتنع است: يکي نيل به ذات واجب که بسيط صِرف است و ديگري اکتناه اوصاف ذات که عين ذات ميباشند.
چهارم. فلسفه کلي، تامينکننده صبغه الهي بودن همه علومي است که درباره موجودهاي امکاني بحث ميکنند يعني فلسفه، مهمترين خدمتي که به علوم ميکند اين است که آنها را الهي و ديني مينمايد زيرا ثابت مينمايد که يکي از اصول و جامع هستيشناسي، نظام علت و معلول است و معلول نسبت به علت خود، وجود رابط (نه رابطي) بوده و علت در قياس به معلول، مستقل است و سلسله به هم پيوسته علل و معاليل به واجبالوجود منتهي ميشود که صدر و ساقه جهان آفرينش، صنع اوست و چون خداوند، حکيم محض است، صنعت او با حکمت و هدفمندي مطرح است و سلسله علل فاعلي به فاعل بالذات ختم ميشود و سلسله علل غايي به غايت و هدف بالذات مختوم ميگردد و خداوند، فاعل بالذات: ?هوالاول? و غايت بالذات: "هوالاخر" است پس جهان، مخلوق خداست و تمام علوم به خلقتشناسي بر ميگردد يعني موضوعات مسائل، محمولات آنها و ترتب محمولها بر موضوعها همگي صنع خداست و هر رشتهاي از علوم تجربي و رياضي و تجريدي، پژوهش کار خدا را به عهده دارد. بنابراين فرض ندارد که علم از آن جهت که علم است سکولار باشد هر چند ممکن است عالم از جهت دينباوري يا خلاف آن سکولار باشد.
خلاصه آنکه
1- صحنه هستي ممکنات، ساحت صنعت خداست به طوري که هيچ چيزي در آن يافت نميشود مگر آنکه مخلوق پروردگار است.
2- هر علمي اعم از تجربي و تجريدي، تفسير خلقت خداوند است يعني معلومها مصنوع پروردگارند و استدلالهاي عقلي، درخشش چراغ دروني است که خداوند با بيان ?و نفس و ما سواها? و رهنمود ? عَلَّم الانسان ما لم يَعلَم ? آن را روشن کرد.
3- عقل، سراج منيري براي معرفت صراط مستقيم است.
4_ از سراج، کار صراط ساخته نيست و عقل هرگز قانونگذارِ تکوين يا تشريع نيست زيرا تنها قانونگذار خداوند سبحان است و عقل همتاي نقل، تحت راهنمايي وحيِ معصومانه، منبع معرفتي دستورهاي الهي است و نه بيش از آن.
5- همان ط