خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳
۵:۳۰
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
پنجشنبه
۲۷ اسفند
۱۳۸۸
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
اختصاصی ابنا
کد خبر:
175024

سالروز نامه تاریخی روح خـدا

در بیست و یکمین سالروز ارسال نامه تاریخی امام راحل(ره) خطاب به گورباچف، متن این نامه تقدیم می‏گردد. باشد که با مرور آن خاطره، روزهایی برایمان زنده شود که با وحدت و همدلی و ایثار، ابرقدرت‏های بزرگ را از شکست خود ناکام می‏گذاشتیم:

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ بیست و یک سال پیش در چنین روزی پیام مهم و تاریخی حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بناینگذار جمهوری اسلامی ایران خطاب به «میخائیل گورباچف» رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق در مسکو تسلیم وی شد.

نامه تاریخی حضرت امام(ره) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی سابق نگاشته شد که تحلیلگران پر سابقه سیاسی جهان که با بروز اولین نشانه‏های تغییر در صحنه روابط بین‏الملل تا عمیق‏ترین لایه‏های ان را تجزیه و تحلیل می‏کنند؛ این بار تنها  نظاره‏گر تجدیدنظرطلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بودند ولی از اظهار نظر در این‏باره عاجز ماندند.

پیش‏بینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی درباره تحولات جهان کمونیستی و اینکه از این پس کمونیسم را باید در موزه‏های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد و به عبارت دیگر مرگ کمونیست در شرایطی بود که دیوار برلین به عنوان نماد جدائی شرق و غرب همچنان پابرجا بود و جنگ سرد نیز بین دو بلوک قدرتمند شرق و غرب ادامه داشت، با این حال آن عارف واصل در نامه خود  به گورباچف از صدای شکسته شدن استخوان‏های مارکسیسم سخن به میان آورد و وی را از روی آوردن به غرب برای حل مشکلات اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی برحذر داشت. توصیه‏ای که متاسفانه از سوی گورباچف و نیز جانشینان وی جدی گرفته نشد.

اینک در بیست و یکمین سالروز ارسال آن نامه تاریخی به روح بلند آن عزیز سفر کرده درود می‏فرستیم و متن نامه را در دسترس مخاطبان ارجمند قرار می‏دهیم.

متن نامه امام‌خمینی به این شرح است:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

جناب آقاى گورباچف، صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى.

با امید خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى، از آنجا که پس از روى کار آمدن شما چنین احساس مى‏شود که جنابعالى در تحلیل حوادث سیاسى جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروى، در دور جدیدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفته‏اید، و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتى را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشى براى حل معضلات حزبى و در کنار آن حل پاره‏اى از مشکلات مردمتان باشد، ولى به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبى که سالیان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنین زندانى نموده بود قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر مى‏کنید، اولین مسئله‏اى که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدا زدایى» و «دین زدایى» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروى وارد کرده است، تجدید نظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعى با قضایاى جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‏هاى ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیاى غرب رخ بنماید، ولى حقیقت جاى دیگرى است. شما اگر بخواهید در این‏ مقطع تنها گره‏هاى کور اقتصادى سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه دارى غرب حل کنید، نه تنها دردى از جامعه خویش را دوا نکرده‏اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسیده است، دنیاى غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است ..

جناب آقاى گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبدأ هستى و آفرینش است ..

جناب آقاى گورباچف، براى همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‏هاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نیازهاى واقعى انسان نیست؛ چرا که مکتبى است مادى، و با مادیت نمى‏توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشرى در غرب و شرق است، به در آورد ..

حضرت آقاى گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضى جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه‏ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولى خود مى‏دانید که ثبوتاً اینگونه نیست. رهبر چین  اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و على الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزى به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولى از شما جداً مى‏خواهم که در شکستن دیوارهاى خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ  نشوید. امیدوارم افتخار واقعى این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه‏هاى پوسیده هفتاد سال کژى جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهاى همسو با شما که دلشان براى‏ وطن و مردمشان مى‏تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینى و رو زمینى کشورشان را براى اثبات موفقیت کمونیسم، که صداى شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند ..

آقاى گورباچف وقتى از گلدسته‏هاى مساجد بعضى از جمهوریهاى شما پس از هفتاد سال بانگ «اللَّه اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- به گوش رسید، تمامى طرفداران اسلام ناب محمدى (ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینى مادى و الهى بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینى خویش را «حس» دانسته و چیزى را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون مى‏دانند؛ و هستى را همتاى ماده دانسته و چیزى را که ماده ندارد موجود نمى‏دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه مى‏دانند. در حالى که معیار شناخت در جهان بینى الهى اعم از «حس و عقل» مى‏باشد، و چیزى که معقول باشد داخل در قلمرو علم مى‏باشدگر چه محسوس نباشد. لذا هستى اعم از غیب و شهادت است، و چیزى که ماده ندارد، مى‏تواند موجود باشد. و همان‏طور که موجود مادى به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسى نیز به شناخت عقلى متکى است .

قرآن مجید اساس تفکر مادى را نقد مى‏کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده مى‏شد. لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّى‏ نَرَى اللَّهَ جَهرَةً  مى‏فرماید: لَاتُدرِ کُهُ الأبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصارَ وَ هو اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ..از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحى و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولًا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه،بخصوص فلاسفه اسلامى، بیندازم. فقط به یکى- دو مثال ساده و فطرى و وجدانى که سیاسیون هم مى‏توانند از آن بهره‏اى ببرند بسنده مى‏کنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگى یا مجسمه مادى انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتى که به عیان مى‏بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است. مى‏داند کجاست؛ در محیطش چه مى‏گذرد؛ در جهان چه غوغایى است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگرى است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمى‏میرد و باقى است. انسان در فطرت خود هر کمالى را به‏طور مطلق مى‏خواهد. و شما خوب مى‏دانید که انسان مى‏خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتى که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمى دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان مى‏خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. اصولًا اشتیاق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینه‏ها تحقیق کنید، مى‏توانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‏هاى فارابى  و بوعلى سینا - رحمة اللَّه‏علیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانى کلى و نیز قوانین کلى که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهاى سهروردى - رحمة اللَّه علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح کنند که جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صِرف که منزه از حس مى‏باشد نیازمند است؛ و ادراک شهودىِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسى است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین - رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین والصالحین- مراج