خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳
۱۴:۱۳
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
شنبه
۲۸ فروردین
۱۳۸۹
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
ابنا
کد خبر:
178603

به مناسبت 28 صفر / معصوم چهارم، الگوي مدل پنجم

براي انسان مدل پنجم، رسيدن به قدرت و ثروت «به هر قيمتي» مطرح نيست و يا نفس كشيدن در اين به دنيا با هر شرايطي مهم نيست، بلكه بر عكس، ارزش حكومت از منظر انسان مدل پنجم، از كفش كهنه و آب بيني بزغاله و استخوان خوك در دست جزامي كمتر است و نفس نكشيدن در اين دنيا رستگاري بزرگ؛ مگر به يك شرط! و آن شرط اين است كه كسب قدرت و ثروت و نفس كشيدن او در اين دنيا، در راستاي تقرب به وجودي متعالي يعني خداوند تبارك و تعالي و آباد نمودن آن دنياي ناديدني و رفع خطر بس عظيم و غير قابل توصيف باشد.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ آن‌چه در زیر می آید مقاله‌ای از رضا لکزایی است بنام معصوم چهارم،الگوی پنجم که در زیر برای خوانندگان گرامی می‌آید:

صدرالمتألهين شيرازي كتابي دارد به نام  "الشواهد الربوبية" كه در واقع چكيدۀ اسفار و به تعبير ديگر عصارۀ سيستم فلسفي او يعني حكمت متعاليه است. وي در اين كتاب به جاي فصل، از واژۀ مشهد، و در دل هر مشهد، چند شاهد و در قلب هر شاهد چند اشراق و در آغوش برخي از اشراق‌ها تذنيب عرشي را نشانده است. ملاصدرا در اشراق اول ِ شاهد اول ِ مشهد پنجم، در اثناي كلام، از اقسام انسان‌ها سخن گفته است.

  1. مدل پروانه‌اي

اين حكيم حكمت متعاليه معتقد است برخي انسان‌ها همچون پروانه هستند. چرا پروانه؟ مگر پروانه چه مي‌كند؟ پروانه به گرد شمع مي‌گردد و به طواف شعلۀ برافروختۀ شمع مي‌پردازد، اما فقط به اين مقدار اكتفا نمي‌كند و عاشقانه شعلۀ شمع را در برمي‌گيرد، اما مي‌سوزد و مي‌گريزد. چند لحظه‌اي نگذشته كه پروانه با بالي نيم سوخته و تني مجروح، دوباره به سراغ شعلۀ شمع مي‌آيد و شعله را در آغوش مي‌گيرد، اين بار هم جامۀ تن و جان پروانه مجروح مي‌شود، اما پروانه دست‌بردار نيست و چندباره به آغوش شمع باز مي‌گردد، تا سرانجام هم آغوش با شعلۀ شمع مي‌سوزد و جان مي‌بازد و خاكستر مي‌شود. همشهري حافظ، ملاصدراي شيرازي مي‌نويسد: «اگر پروانه داراي قدرت تخيل و حفظ صورت خيالي خويش مي‌بود، پس از احساس سوختن، دوباره خودش را به طرف شعلۀ افروخته سوق نمي‌داد، چرا كه در نخستين مرتبۀ نزديك شدن به شعلۀ شمع، سوختن را احساس نموده بود.»

افرادي كه چندين بار از شخصي كه فكر مي‌كنند دوستشان است، ضربه خورده‌اند، اما حاضر نيستند، در اين رابطه كه جز ضرر عايدشان نكرده، تجديد نظر كنند؛ يا بسياري از معتادان با اينكه مي‌دانند سيگار و يا مواد مخدر به آنها صدمات جبران ناپذيري وارد مي‌كند و باز هم حاضر نيستند، آن را ترك كنند، و افرادي كه خداوند بارها و بارها در قرآن به آنها گفته شیطان دشمن شماست؛ ولی فراموش می‌کنند و دوباره در دام شیطان می‌افتند، نمونه‌اي از «انسان‌هاي مدل پروانه‌اي» هستند.

انسان‌هايي كه فریب دستگاه‌های تبلیغاتی را می‌خورند نيز در همين دسته جا مي‌گيرند، چرا كه از حافظه خود کمک نمی‌گیرند و تجارب گذشته را حفظ نمی‌کنند و در واقع دچار نوعی فراموشی هستند و در یک فضای فکری و فرهنگی فقیرانه زندگی می‌کنند که خیلی راحت حافظه‌شان را از دست می‌دهند و اینتجارب را در حافظه نگاه نمی‌دارند.

  1. مدل پرنده‌اي

انسان‌هاي مدل دوم، انسان‌هاي پرنده‌اي هستند. پرندگان چه خصوصيتي دارند كه ملاصدرا برخي از انسان‌ها را از لحاظ معرفت‌شناختي به آنها تشبيه كرده است؟ ملاصدرا مي‌گويد وقتي پرنده‌اي روي بامي نشست، و از آن بام به سبب ضربۀ سنگ يا چوب كودكي بازيگوش، زخمي و مجروح و رنجيده خاطر به هوا برخاست، اين تجربۀ تلخ را فراموش نمي‌كند و ديگر به آن مكان كه در آنجا ضربه خورده بود باز نمي‌گردد، چرا كه پرنده بر خلاف پروانه كه فاقد قدرت حافظه بود، قدرت حفظ تجربه‌اش را دارد.

شاعر هم در اين بيت دلش را به مرغي تشبيه كرده كه اگر به ضرب آزار، از بام قلب معشوقش برخاست، معلوم نيست، دوباره هم به سراغ او برود؛

مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي

ز بامي كه برخاست به مشكل نشيند

در اين مرحله انسان وقتي از جناح، باند، گروه و يا كشوري ضربه خورد، به قول معروف پشت دستش را داغ مي‌كند تا يادش بماند كه ديگر با آن شخص يا سازمان و يا حزب و جناح همكاري نكند، اگر هم از چيزي، جايي، كسي، سازماني و يا كشوري آسيب و صدمه‌اي نديد، نمي‌داند كه نبايد اعتماد و اطمينان به خرج بدهد و بگريزد. كلام ملاصدرا در اين باب چنين است: «انسان مادام كه در اين مقام و منزلت است، ... نهايت حد او اين است كه از آن چيزي كه يك مرتبه از آن آزار و اذيت ديده فرار كند و تا زماني كه از چيزي متأذي و متأثر نشده، ‌نمي‌داند آن چيز از جمله مواردي است كه بايستي از آن فرار كند يا خير.» شايد بتوان حديث مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمي‌شود را هم در راستاي همين مدل تحليل كرد.

  1. مدل اسبي

از نظر صدرالمتألهين در اين مرحله، انسان از لحاظ معرفتي علاوه بر احساس و خيال، داراي درجه‌اي بالاتر به نام «مرتبۀ موهومات» است، لذا در برابر تهديدات و خطرات واكنش نشان مي‌دهد.

مرحلۀ سوم، مرتبه‌اي است كه حيوان بدون اينكه مجروح شود و ضربه بخورد، خطر را تشخيص مي‌دهد و بلافاصله واكنش نشان مي‌دهد. اسب بدون اينكه از شير لطمه‌اي ديده باشد، همواره از شير هراس دارد و هر زمان كه با شير روبرو شود، مي‌گريزد و يا گوسفند همين‌كه گرگ را مي‌بيند، فرار مي‌كند، در حالي كه همين گوسفند از گاو، شتر و فيل كه بزرگ‌تر و رعب‌انگيزتر از گرگ هستند، فرار نمي‌كند.

انسان‌هايي كه در اين مرتبه از معرفت و شناخت قرار دارند، وقتي با خطري ربرو شوند، فوراً تشخيص مي‌دهند كه در معرض آسيب قرار گرفته‌اند و براي گريز از خطر و تأمين امنيتشان تدبيري مي‌انديشند. دانشجويي كه در طول ترم درس نخوانده و شب امتحان تا صبح درس مي‌خواند تا از خطر مردودي و مشروطي بگريزد از اين دسته است. شاخصۀ انسان مدل سوم، مواجه شدن با خطر است و تا زماني كه با تهديد روبرو نشود، استراتژي وتدبيري براي مقابله با آن ندارد. بنابراين این افراد هم از حواس،هم از طبیعت، هم از تجارب تاریخی که دارند و هم از خود تاریخ عبرت می‌گیرند.

  1. مدل انسان متداني

انسان‌هاي دنيايي، آسيب‌ها و تهديداتي را درك مي‌كنند كه هنوز اتفاق نيفتاده و مربوط به آينده است. ويژگي انسان متداني اين است كه علاوه بر اينكه همچون انسان‌هاي مدل سوم تهديدات «حال» را درك مي‌كند، تهديدات «آينده» را هم تشخيص مي‌دهد.

تمامي كارشناسان، تئوريسين‌ها و استراتژيست‌ها در اين مدل قرار مي‌گيرند، چرا كه علاوه بر پيش‌بيني خطرات احتمالي آينده، براي حل آنها چاره انديشي هم مي‌كنند.

تمامي كارشناسان، تئوريسين‌ها و استراتژيست‌ها در اين گروه قرار مي‌گيرند، چرا كه براي خطرات احتمالي آينده، چاره‌انديشي مي‌كنند و تفكرات راهبردي دارند. مثلاً بررسي مي كنند و مي‌گويند نفت و گاز كشور، روزي تمام مي‌شود، لذا بايد از انرژي جايگزين استفاده كنيم، آن انرژي جايگزين هم به عنوان نمونه مي‌تواند انرژي هسته‌اي باشد. يا مثلاً اگر سيل، زلزله و يا جنگي اتفاق افتاد، چه بايد كرد.

در اين مرحله كارشناسان و متخصصان قبل از اينكه تهديد عملي شود، خود را براي حل، رفع و دفع و مديريت آن بحران آماده مي‌كنند و حتي سعي مي‌كنند تهديد را به فرصت تبديل كنند. عمروعاص و معاويه را هم مي‌توانيم در اين دسته قرار بدهيم، آنها خطرات اين دنيا مي‌فهميدند. عمروعاص «به هرآبروريزي» كه بود توانست زنده بماند و با مشاوره دادن به معاويه و با متوسل شدن به هر ابزار و «به هر قيمتي» كه بود، توانستند حكومت را از امام علي و امام حسن عليهما السلام، كه مانع جدي آنها بودند سلب كنند، و به قدرت و ثروت برسند.

5. مدل انسان متعالي

مدل پنجم، انسان‌هايي هستند كه علاوه بر اينكه براي مديريت تهديدات دنيايي برنامه دارند و آنها را پيش‌بيني مي‌كنند و سعي دارند آنها را كنترل و مهار كنند، خطرات و تهديدات دنيايي دورتر، بزرگ‌تر و پاينده‌تر را هم تشخيص مي‌دهند و براي آنجا هم چاره‌انديشي مي‌كنند.

براي انسان مدل پنجم، رسيدن به قدرت و ثروت «به هر قيمتي» مطرح نيست و يا نفس كشيدن در اين به دنيا با هر شرايطي مهم نيست، بلكه بر عكس، ارزش حكومت از منظر انسان مدل پنجم، از كفش كهنه و آب بيني بزغاله و استخوان خوك در دست جزامي كمتر است و نفس نكشيدن در اين دنيا رستگاري بزرگ؛ مگر به يك شرط! و آن شرط اين است كه كسب قدرت و ثروت و نفس كشيدن او در اين دنيا، در راستاي تقرب به وجودي متعالي يعني خداوند تبارك و تعالي و آباد نمودن آن دنياي ناديدني و رفع خطر بس عظيم و غير قابل توصيف باشد.

اگر امام حسن عليه‌السلام در برابر معاويه دست به قبضۀ شمشير مي‌برد، به خاطر آن است كه مي‌بيند، علاوه بر اين دنياي فاني، زندگي آحاد جامعه در دنياي باقي و ابدي هم مورد تهديد و تخريب قرار گرفته است، نه اينكه هدف ايشان كسب قدرت و ثروت و حاكميت باشد.

البته در اين ديدگاه هم سهم دنيا لحاظ مي شود و هم سهم عقبي، و هيچ‌‌يك كنار گذاشته نمي‌شود و عادلانه و منصفانه و عاشقانه و دلسوزانه هم به معاش انسان‌ها توجه مي‌شود و هم به معاد آنها.

انساني متعالي چون حسن ابن علي معتقد است كه سياست اين است كه حقوق خدا و زندگان و مردگان در آن رعايت شود. حق خدا اين است كه فرائضي كه خواسته انجام شود و از گناهاني كه نهي كرده دوري شود. حق مردم اين است كه وظائف خود را نسبت به برادران ديني خود انجام دهي و از خدمت به مردم بازنماني و همچنانكه زمامدار با تو به درستي رفتار مي‌كند تو نيز به درستي و خالصانه برايش عمل كن و هرگاه از راه راست منحرف شد، در برابر او ايستادگي كن و بر سرش فرياد برآور. حق مردگان اين است: از خوبي‌ها‌ي آنان سخن بگو و از كارهاي بدشان چشم بپوش، زيرا آنها نيز پروردگاري دارند كه به حسابشان رسيدگي خواهد فرمود، حال آنكه از منظر انسان متداني سياست به معناي حيله‌گيري و رسيدن به قدرت و ثروت است، ضمن آنكه در اين دستگاه حق معنا و مفهوم ندارد، و كاملاًً مغفول واقع مي‌شود؛ اينجاست كه دو سيستم تشكيل مي‌شود، انسان‌هاي اين دنيايي و انسان‌هاي آن دنيايي اين دنيايي.

امام حسن عليه‌السلام همچون مادر، پدربزگ، پدر، برادر و خواهرش انساني است از مدل پنجم. وقتي مجبور به پذيرش صلح مي‌شود و صلح تنها راه او براي متمايز كردن و شناساندن انسان مدل چهارم از انسان مدل پنجم است همين‌كار را مي‌كند و براي هميشۀ تاريخ اعلام مي كند معاويه و كساني كه همچون معاويه مي‌‌انديشند، شاخصۀ بارزشان «كسب قدرت و ثروت، به هر قيمتي» است،‌ حتي استفادۀ ابزاري از دين و اعلام آن بر منبر، چرا كه عقل محاسبه‌گر اينان فقط تا تهديدات اين دنياي مادي قد مي‌دهد.

در منطق امام حسن عليه‌السلام كار نيك را پيش از مطرح كردن درخواست نيازمند بايد برآروده ساخت، تا آن احسان به قيمت آبروي آن سائل تمام نشود،‌ در حالي كه در منطق انسان‌هاي مدل چهارم، بايد در صورتي به نيازمند كمك كرد كه سودي براي دنياي مادي داشته باشد و الا هيچ دليلي براي دستگيري از نيازمند، ‌حتي وقتي او دست نياز دراز كند، وجود ندارد.

الگوي مدل پنجم انسانيت، دو بار تمام اموال و سه مرتبه نيمي از دارايي‌اش را در راه خدا بخشيد. وي هيچ‌گاه در پاسخ نيازمندي نه نگفت. هر گاه كريم آل طاها، باغ و بستاني را از كسي مي‌خريد و سپس پيش مي‌آمد كه فروشنده‌اش به فقر و تنگ دستي مبتلا شود، حسن، كه درود خدا بر او باد، باغ را با پولش به وي برمي‌گرداند، كاري كه شايد انسان متداني هرگز فكر انجام دادنش را هم نكند.

سبط اكبر كه بيست بار، با پاي پياده از مدينه رهسپار مكه شده، دعوت فقرا و حتي بچه‌ها را مي‌پذيرفت و به خاطر خدا به آنها محبت مي‌كرد. او كريم بود. انسان‌هاي متداني با انسان‌هاي متعالي قابل مقايسه نيستند، چنانكه دانايان با نادانان مساوي و يكسان نيستند.

نقل است كه پس از صلح، روزي معاويه به امام حسن گفت كه من از تو بهترم، چرا كه مردم تو را ترك گفته و اطراف من جمع شده‌اند.

شايد از منظر انسان‌هاي متداني اين استدلال درست باشد، چرا كه هم قدرت و ثروت و حكومت دارند و هم محبوبيت و اقبال عمومي؛ اما انسان متعالي و الگوي بارز مدل پجم انسانيت، امام حسن عليه‌السلام، به معاويه گفت كساني كه اطراف تو گرد آمده‌اند يا با علاقه به سويت آمده‌اند يا با بي‌ميلي. آنانكه مطيع تواند، نافرمان خدايند و آنانكه با ميلي و از سر اجبار از تو اطاعت مي‌كنند، معذورند. معاويه! من هرگز نمي‌گويم از تو بهترم، چرا كه در تو اصلاً‌ خوبي نيست تا من از تو خوب‌تر باشم ... .

سخن امام حاوي اين نكته است كه نبايد دنياي محدود مادي را ملاك موفقيت‌ و شكست بدانيم، بلكه ملاك سعادت و شقاوت، سرنوشت انسان در دنياي جاويد و ابدي نامحدود است.

بيست و هشتم صفر، مصادف با رحلت پيامبر و شهادت امام حسن ـ عليهما السلام ـ مي‌باشد، و ما سوگوار چنين انسان‌هاي بزرگواري هستيم كه واقعاً جاي سوگ و عزا و ماتم دارد. اميد آنكه پيروان خوب و صادقي براي پيامبر رحمت و امام خوبي‌ها باشيم، انسان‌هاي نازنيني كه در قلۀ تمامي ارزش‌هاي الهي و متعالي قرار دارند.

منابع تحقيق:

1ـ قرآن كريم.

2ـ نهج البلاغه.

3ـ ترجمه و شرح شواهد الربوبيه، صدرالمتألهين شيرازي، ترجمۀ جواد مصلح، تهران: سروش، 1385.

4ـ پیشوایان هدایت؛جلد چهارم، سبط اكبر؛ حضرت امام حسن مجتبي عليه‌السلام، سید منظر حکیم و عدی غریباوی، ترجمه عباس جلالی، قم: مجمع جهانی اهل بیت عليهم‌السلام، 1385.

5ـ نهج الفصاحه (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلوات الله عليه و آله)، به كوشش ابو القاسم پاينده‏،‌ تهران‏: دنياى دانش‏، 1382.

6ـ مصاحبۀ زينب، زن، سياست، نجف لك‌زايي. http://www.lakzaee.ir

................

پايان پيام/107