به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ شهيد روحاني «مسلم لکزایی» كه ناجوانمردانه در فاجعۀ دلخراش تاسوکی، در محور زاهدان به زابل، در آستانۀ سال نو، در بیست و پنجم اسفند 1384 شربت شهادت نوشيد و به ديدار معبود شتافت.
این مقاله به طور کامل، همراه ضمائم در کتابی با عنوان «مسافر ملکوت» چاپ و منتشر شده است. آنچه در پی میآید د گزیدهای از مقالۀ این شهید راجع به زندگي پربار امام رضا ـ عليهالسلام ـ است:
طرح بحث
در اینجا ميخواهیم درباره زندگی سیاسی و رخداد های مهميکه در دوران امام رضا علیهالسلام برای ایشان اتفاق افتاد و موضع گیریهای ايشان بحثی داشته باشیم. برای این منظور در ابتدا ضروری است به برخی از مسائل پرداخته شود:
ــ سیاست چیست؟
ــ دارای چه ابعادی است؟
ــ بر چند قسم است؟
ــ موضوع علم سیاست چیست؟
ــ اصول علم سیاست چیست؟
ــ سیاست بر چه محوری ميچرخد؟
در مرحله اول باید دانست منشأ علم سیاست از کجاست و این علم چگونه به وجود آمد؟ همچنین بررسی کرد که آیا ائمه سیاست مدار بوده و زندگی سیاسی داشتهاند که ما ميخواهیم از آن بحث کنیم یا خیر؟ در ادامه برآنیم به توضیح درباره پرسشهای مطرح شده بپردازیم.
مفهوم سیاست
سیاست به طور کلی عبارت است از چگونگی اداره کشور ها و ملل.(1)البته این، یک تعریف کلی از سیاست است و در کتب متفاوت، سیاست را به اشکال مختلفی تعریف کردهاند ممکن است برخی امور شخصی مردم از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج و ... را نیز داخل در آن بدانند؛ زیرا اینها خودشان به نوعی اداره کردن هستند. در این زمینه یکی از اندیشمندان تعریفی که از سیاست کرده است که چنین است: «سیاست یعنی اداره امور روزانه مردم.»
به هر حال از سیاست تعاریف زیادی شده است و این آشفتگی در تعریف سیاست تازگی ندارد و تنها در این مورد خاص هم نیست، بلکه هر چیزی که میان مفهوم وضعی و حقیقت خارجی خودش قرار بگیرد با چنین گستردگی و آشفتگی روبه رو خواهد بود؛ زیرا اشیای خارجی، حدود ویژهای به اندازه وسعت وجودشان و مفاهیم وضعی محدودهای به اندازه وضعی که واضع آن مفهوم قرار داده دارند.
برای مثال انسان مفهوم ویژهای به اندازه وسعت خارجیاش دارد؛ اما سیاست، اقتصاد و اجتماع در تعاریفشان آشفتگی وجود دارد؛ چون مفاهیم وضعی نیستند که محدود به وسعت وضعشان باشند و حقایق خارجی هم نیستند. پس افراد خارجیشان هم دقیقاً معلوم نیست تا محدودهشان بیان شود. ابعاد سیاست هم مانند خودش دارای وضوح و روشنی دقیقی نیست.
اقسام سیاست
سیاست در عرصه داخلی یا سیاست داخلی. سیاست در عرصه خارجی یا سیاست خارجی.(2)
هریک از این دو قسم نیز به قسم مجزا تقسیم ميشوند:
سیاست داخلی:
1. برقراری نظم و تسلط بر امور جامعه
2. جلوگیری از ورود سیاست های اجنبی به داخل کشور.
سیاست خارجی:
1. تأثیر در ملل دیگر به منظور مشارکت در برقراری نظم و جلوگیری از ظلم به آنها؛ زیرا انسانیت یک وحدت واحد است و انسان از این جهت که انسان است خدمت او بر انسان دیگر واجب است.
امام علی علیهالسلام ميفرماید: «هرانسانی برادر دینی یا نظیر تو در آفرینش است.»(3)
پس همه انسانها با هم برابرند و یک انسان وظیفه دارد به همنوعانش در برقراری نظم و جلوگیری از ظلم در ملل دیگر مشارکت داشته باشد و این همان سیاست خارجی است.
2. کوشش در جلوگیری از تأثیر ملل و دولتهای دیگر در کشور اسلامی. چون اگر دولت مرکزی در جلوگیری از اثر گذاشتن در کشور دخالت نکند حکومتهای خارجی به انواع مختلفی در کشور اثر ميگذارند.
سیاست چهار موضوع اصلی دارد که همان اصول سیاستند.(4) ميتوان این اصول را به چهار قسم تقسیم کرد:
1. شامل: الف، دیدگاه سیاسی و ب، افکار سیاسی.
2. تأسیسات سیاسی که شامل: مؤسسات سیاسی معاصر با دولت مثل روزنامهها، مؤسسات قانون گذاری مثل مجلس و قانون اساسی و مؤسسات اجرایی مثل دولت است.
3. اموری که در سیاست نسبت اول را دارند؛ بدین جهت که شروع سیاست از آن ها بوده است که شامل: الف، آزادی عمومی؛ ب، گروه ها و جمعیت ها؛ ج، احزاب سیاسی و د، مشارکت افراد در اداره جات یا دولت.
4. روابط بین الملل که شامل: الف، سیاست بین المللی؛ ب، سازمانها و ادارهجات بین المللی و ج، قانون بین المللی.
از این بیانات روشن ميشود که تعریف سیاست به علم دولت داری به هیچ وجه کامل نیست اگر چه دولت داری یکی از مهمترین شاخه های آن است.
سیاست حول چه محوری ميچرخد؟
در تعریف سیاست آمده است که سیاست اعمال قدرت است. در این صورت محور علم سیاست را ميتوان سه مطلب اساسی دانست:
الف. چه سیاستی باید جامعه را فراگیرد تا افراد رفاه بیشتری داشته باشند.
ب. دولت جهت اجرای سیاست چه وسایلی را به کار ميگیرد.
ج. چه تأثیری از در اختیار گرفتن این سیاست و این وسیلهها ميتوان بر جای گذاشت.
بنابراین محورهای اساسی علم سیاست چنین ميشود: اتخاذ قرار، چگونگی اجرا و نتایج آن، که هر کدام از این اقسام صورتهای مختلفی دارد که مجالی برای ذکر آن نیست لذا یک سیاستمدار باید بحث کند که قرار شایسته چیست، اجرای آن چگونه است و اثری که از اجرای آن دنبال ميکند چیست؟
منشأ علم سیاست
سیاست بر خاسته از متن اسلام است. در چگونگی آن بیان ميکنیم که اسلام دینی است کامل و شایسته و بیانگر تمامي احکامي که بشر انجام ميدهد و به آن نیاز دارد؛ خواه این احکام فعل اعضا و جوارح و یا امیال باطنی باشد. بنابر این هر فعلی که از انسان سر ميزند از یکی از احکام پنج گانه وجوب، استحباب، حرمت، مکروه و اباجه خارج نیست و حتی ميبینیم که از اندیشههای بد به عنوان تحریم و کراهت نهی شده و به اندیشههای خوب به عنوان وجوب و استحباب امر شده است. در روایتی امام صادق عليهالسلام فرموده است: چیزی نیست مگر آن که در کتاب و سنت آمده باشد.
علاوه بر این، آیات و روایاتی خاص هم در باب سیاست داریم كه از آن جمله روایت امام رضا عليهالسلام ميباشد که فرمودند «عالم باسیاسه» یعنی امام باید عالم به سیاست باشد.(5) در جایی دیگر آمده است: «و ساسة العباد» یعنی ائمه سیاستمداران مردمند.
آیا ائمه سیاستمدار بودهاند؟
در پاسخ باید گفت ائمه سیاستمدار بودهاند و امام رضا عليهالسلام که خود از ائمه معصوم است، سیاست را یکی از شرایط امام و امامت ميداند. ائمه ما هیچ گاه از سیاست کنارهگیری نکرده و همواره دین را همراه سیاست داشتهاند. در برخی بیاناتشان آمده است که هر کوششی در جهت جدایی دین از سیاست، مانند کوشش کردن برای جدایی عبادت از متن اسلام است.(6)
ما تا به حال در مورد سیاست سخن گفتیم ولی هیچ گاه از روش فراگیری آن صحبتی به میان نیاوردیم ولی نیکوست بدانید که شناخت سیاست ممکن نیست مگر پس از شناخت حداقل شش مطلب: دین، اقتصاد، جامعه، حقوق، روانشناسی، تاریخ.
فراگیری سیاست بدون شناخت این علوم به نحو احسن ممکن نیست؛ زیرا دین در ترکیب امتها وجود دارد و نميتوان از آن جدایش کرد و یک سیاستمدار هم باید در کارها و تصمیم های خودش، جنبههای دینی و مذهبی را در کشورش در نظر گرفته و با ملاحظه اوضاع و شرایط کلی حاکم بر جامعه تصمیم خویش را اتخاذ کند و الا نميتواند کشور را اداره کند.
بحث ما پیرامون علم سیاست تمام شد. حال باید ببینیم دیدگاه سیاسی امام رضا عليهالسلام چگونه بوده و ایشان چه مقدار در سیاست روز دخالت داشتهاند. نیز باید دید مسائل مهميکه در زمان امام رضا عليهالسلام با انگیزه سیاسی انجام شده و امام هم در آن نقش آفرینی داشته کدام است.
اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)
امام رضا عليهالسلام در عصر امامت خویش با چند خلیفه عباسی معاصر بودهاند که تنها در زمان زمامداری مأمون شرایطی پدید آمد که امام را به موضعگیری وا داشت.
ده سال از امامت امام رضا عليهالسلام با دوران خلافت هارون پدر مامون مقارن بود. هارون در سال 175 هجری قمری، فرزندش، امین را که 5 سال داشت به جانشینی خودش معرفی کرد و هفت سال بعد با معرفی مأمون به جانشینی امین در تثبیت حکومت عباسی کوشید. پس از این واقعه در سال 193 هارون در طوس در گذشت و پس از این، اندک زمانی امین و مأمون با یکدیگر بر سر خلافت تزاع کردند و اختلافشان به قدری بالا گرفت که امین در اوایل سال 195 برادرش مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد.(7)
در نهایت دو برادر با لشکرکشی علیه یکدیگر در ری با هم درگیر شدند که در نتیجه آن لشکر امین شکست خورد و امین نیز در حادثه حمله چند مرد مسلح از پای در آمد و در نهایت مأمون حاکم شد.
مسأله ولایت عهدی
یکی از مهمترین اتفاقاتی که برای امام رضا عليهالسلام رخ داد، مسأله ولایتعهدی ایشان بود که شامل مسائل زیر است که باید مورد بررسی قرار گیرد:
چرا مأمون امام رضا علیه السلام را دعوت کرد؟ واکنش امام رضا علیه السلام در برابر دعوت مامون، وداع امام با قبر پیغمبر، خط سیر امام، سخنان امام در نیشابور، ورود امام رضا علیه السلام به مرو و طرح مساله ولایتعهدی ايشان از طرف مأمون، اهداف مامون از مساله ولایتعهدی و شروط امام برای پذیرش ولایتعهدی.
چرایی دعوت
اوضاع خلافت در زمان امام رضا ـ عليهالسلام ـ به اختصار گذشت. در این مدت امام رضا ـ عليهالسلام ـ ساکت ننشسته و تا آنجا که قدرت و امکان داشت در بیداری مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل تلاشهای زیادی به انجام رساند. بنابراین امام نقشی مستقیم و مؤثر در بیداری مردم داشت که این خود باعث ميشد مأمون با امام به مخالفت بپردازد. ولی از آنجا که:
اولاً ميدانست دستگاه حاکمه از وجود یک رکن مهم علمي و معنوی که بتواند پشتوانه حل مشکلات مختلف باشد خالی است و این کمبود با وجود علمای موجود در دستگاه خلافت عباسیان تأمین نميشد.
ثانیاً به این نکته پی برده بود که جامعه اسلامي مخصوصاً گروه کثیری از مردم آگاه و طرفداران آل علی توجه خاصی به علی ابن موسی الرضا ـ عليهالسلام ـ دارند و زمینه مساعدی از نظر معنوی در دلهای مردم نسبت به علویین وجود دارد. در نتیجه درصدد برآمد تا از این فرصت برای تثبیت حکومت بهره گیرد.
همچنین ميخواست ضمن استفاده از موقعیت علمي و اجتماعی امام رضا ـ عليهالسلام ـ بتواند کارهای او را تحت نظارت قرار داده و محبوبیت و مقبولیت قابل ملاحظهای در میان عده کثیری از مردم که امام رضا ـ عليهالسلام ـ را دوست ميداشتند به دست آورد و مخصوصاً چنین احترامي در جلب علاقهی شیعیان که تنها امام عليهالسلام را شایسته مقام رهبری مسلمین ميدانستند و عباسیان را غاصب خلافت و حکومت ميدانستند بسیار مؤثر بود.
به هر حال وضع سیاسی و اجتماعی آن روز طوری بود که یک تغییر کلی را در سطح دستگاه خلافت از نظر کیفیت برخورد با جناحهای مخالف و ایجاد امواج جدیدی در افکار عامه ایجاد ميکرد.(8)
واکنش امام رضا ـ عليهالسلام ـ در برابر دعوت مأمون
مأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملکت و پس از مشورت با وزیرش، فضل ابن سهل، امام را به پایتخت دعوت کرد. گرچه ایشان از رفتن امتناع ورزید ولی مامون پیگیر بود و به ارسال دعوت نامههایی پیاپی به امام ادامه داد و دست بردار نبود.
او در نهایت به امام نوشت: «جدت علی ابن ابی طالب در شورا شرکت کرد و عمر که خلیفه وقت بود گفت ظرف سه روز باید اهل شورا تصمیم بگیرند و اگر بعضی از آنها تصمیم نگرفتند و یا از تصمیم اکثریت تمرد کردند ابو طلحه انصاری مأمور است گردنشان را بزند.»
با این کار مأمون ميخواست بگوید الان تو در وضعی هستی که جدت بود و من در وضعی هستم که عمر بود. پس، از جدت پیروی کن. پس از این همه تهدیدهای مکرر و پیاپی امام رضا ـ عليهالسلام ـ پذیرفت تا به مرو سفر کند آنچه که ميتوان درباره این سفر گفت این است که این سفر یک تبعید ناخواسته بود و بسیاری هم از این سفر به عنوان تبعید یاد کردهاند. سرانجام امام رضا ـ عليهالسلام ـ پس از تهدیدهای فراوان و مکرر، آماده رفتن شد.(9)
وداع با قبر پیغمبر صلواتالله عليه و آله
محول سیستانی که از نزدیک شاهد این ماجرا بود چنین مينگارد: «هنگامي که فرستاده مأمون وارد مدینه شد من نیز در مدینه بودم امام ـ عليهالسلام ـ برای وداع با پیامبر ـ صلی الله و علیه و آله و سلم ـ وارد حرم شریف نبوی گردید. حضرت در حالی که با صدای بلند گریه ميکرد چند نوبت با پیغمبر و مرقد پاک او خداحافظی کرد.
جلو رفتم و به امام سلام عرض کردم. پاسخ سلام من را داد. آن گاه امام را به خاطر سفری که در پیش داشت تهنیت گفتم؛ ولی آن حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار که من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنیا خواهم رفت.
در ادامه ابراز نارضایتی از سفر، امام هنگام بیرون رفتن از مدینه تمام اقوام و بستگان خود را فرا خواند و در جمع آنان فرمود بر من گریه کنید زیرا دیگر به مدینه بر نخواهم گشت.
امام در طول راه از حجاز به بصره رفت. تا بصره در هر شهری که ميرفت به مناسبتی با مردم مذاکره ميکرد. در ادامه امام رضا ـ عليهالسلام ـ از شهرهای «خرمشهر»، «اهواز»، «اراک»، «ری»، «نیشابور» و مرو عبور کرد.(10)
سخنان امام در نیشابور
در مسیر حرکت امام سخنانی برای مردم ایراد فرمود که از مهم ترین آنها ميتوان از سخنرانی ایشان در نیشابور یاد کرد. گفته ميشود نیشابور در آن زمان مرکزیت علميخاصی داشت و تقاضای شدیدی از طرف مردم و دانشمندان و عالمان نیشابور برای امام مطرح شد. امام در آنجا حدیث سلسله الذهب را، که به حدیث اخلاص و توحید هم مشهور است، برای مردم نقل فرمود:
کلمه لا الله الا الله حصار من است پس هر کس گواهی به آن بدهد داخل حصار من شده و کسی که داخل در حصار من شود از عذاب من ایمن خواهد بود. با شروطی معین، که من یکی از آن شروط هستم.(11)
پس از بیان این حدیث صد ها قلم از قلمدانهای طلای مرصع برای نوشتن آن بیرون آمد.
ورود به مرو و طرح مساله ولایتعهدی
در دهم شوال 201 هجری امام به مرو وارد شد. از چند فرسخی شهر مرو مورد استقبال مأمون، فضل بن سهل و جمع کثیری از بزرگان آل عباس و علویان قرار گرفت. ایام به تندی ميگذشت و عبدالله مأمون خود را میزبانی مخلص وانمود ميکرد. این حضور امام در مرو و پذیرایی مأمون از او و اجازه یافتن مردم برای ملاقات آن حضرت برایشان غیر منتظره بود و آنان را به کنجکاوی بیشتر وا ميداشت. تا این که سر انجام مأمون نخستین گام را بردشت.(12)
مأمون به حضور امام رضا ـ علیهالسلام ـ آمد و با قیافهای جدی و حق به جانب ابتدا چند سؤال علمي را مطرح کرد و با ایشان مشغول گفتگو شده هنگاميکه مجلس را آماده دید رو به امام ـ علیه السلام ـ کرد و گفت: «در فرزندان عباس و علی دقت نمودم، و بدون مطالعه این سخن را نميگویم. فضل و برتری دانش و تقوای تو ای فرزند رسول خدا! از همه بیشتر است و هیچ کس را من امروز سزاوارتر از تو برای ریاست تامه و خلافت و حکومت بر امت اسلام ندیدم. امروز برای من شکی باقی نمانده که از همه سزاوارتر و لایق تر شما هستید.»
مأمون اصرار و تقاضای خودش را دوباره بیان کرد:
«پسر عمو! ميخواهم از خلافت کنار روم و آن را در مسیر حقیقیاش قرار دهم. من خود اولین فردی هستم که با تو بیعت ميکنم.»
همچنان امام ـ علیهالسلام ـ امتناع نموده فرمود: «اگر خلافت را خدا برای تو مقدور فرموده جایز نیست به دیگری ببخشی.»
مأمون هم در مقابل اصرار ميکرد ولی هرچه بیشتر اصرار ميکرد کمتر نتیجه ميگرفت و سر انجام وقتی دید امام از پذیرفتن این پیشنهاد سر پیچی ميکند، مقصود اصلی خود را به زبان آورد و گفت: «ای فرزند رسول خدا، حال که خلافت را نميپذیری باید ولایتعهدی را قبول نمایی تا پس از من خلافت برای شما خالص گردد.»
امام گفت: «به خدا قسم از زمانی که خدا مرا خلق نموده دروغ نگفتهام و در دنیا برای دنیا زاهد شدهام. از قصد تو اطلاع دارم.»
مأمون پرسيد: «قصد من چیست؟»
و امام پس از گرفتن امان از مأمون بیان کرد: «تو ميخواهی مردم را نسبت به من بدبین کنی. ميخواهی مردم بگویند علی ابن موسی الرضا در دنیا زاهد نبود، بلکه دستش به دنیا نميرسید. آیا نميبینید چگونه ولایتعهدی را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد.»
مأمون عصبانی شد و گفت: «طوری با من صحبت ميکنی که ناراحت ميشوم. گویا از قدرت و سطوت من در امانی. به خدا قسم اگر ولی عهدی را قبول نکنی مجبورت ميکنم والا گردنت را ميزنم؛ و الا ضربت عنقک.»(13) امام متوجه شد مأمون از قصدش هرگز دست بر نميدارد و ناچار باید ولایتعهدی را بپذیرد.(14)
اما این تمام ماجرا نبود، بلکه امام ولایتعهدی را پذیرفت ولی همراه با شروطی که بعداً بیان ميشود.
اهداف مأمون از مسأله ولایتعهدی
از اصرار زیاد مأمون برای تحمیل مسأله ولایتعهدی بر امام رضا ـ علیه السلام ـ روشن ميشود که اهداف مهمي را از این کار دنبال ميکرده است. قرائن و منابعی تاریخی که ميتوان اشاره کرد چنین است:
1. کاستن از تضاد علویان و عباسیان.
2. فرو نشاندن نهضت ها.
3. نظارت بر امام و محدود ساختن ایشان.
4. مخدوش ساختن قداست معنوی امام.
5. مشروع جلوه دادن خلافت.
6. به دست آوردن پایگاه مستحکم مردمی.(15)
امام هم ولایتعهدی را بیشرط و شروط نپذیرفت و برای خود شروطی گذاشت. از جمله این که امام فرمود: «من در کارها مداخله نميکنم.» این شرط امام برای قبول ولایتعهدی بود. از این رو امام به صورت عملی خودش را از مشارکت در کارهای حکومتی مبری دانست.
مراسم روز عید سعید فطر
مسأله نماز عید فطر یکی از رخدادهای مهم زندگی امام علی ابن موسی الرضا ـ عليهالسلام ـ پس از مسأله ولایتعهدی است. اهمیت این موضوع تا آنجا است که مأمون به صورت آشکار در برابر آن عکسالعمل نشان داد و رازی را که همواره در مخفی نگهداشتن آن ميکوشید ناخواسته افشا کرد. در تاریخ آمده است که هنگاميکه عید سعید فطر فرا رسید، مأمون به دلیل بیماری یا دلایل دیگری به علی ابن موسی الرضا ـ عليهالسلام ـ پیغام داد تا نماز عید را بر پا کند. امام به فرستاده مأمون گفت به مأمون بگو شما شرایطی را که میان خودمان قرار کردهایم ميدانید؛ پس مرا از اقامه نماز معذور دارید.
[سرانجام] در نتیجه پافشاریهای خلیفه، امام این پیشنهاد را پذیرفت ولی باز هم با قید و شرط . شرط امام این بود که نماز را به شیوه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ و امیر المومنین علی ـ عليهالسلام ـ بجا آورد. مأمون شرط را پذیرفت. سرانجام روز عید فرا رسید. مردم از ابتدای صبح هنوز آفتاب طلوع نکرده در کنار خانه امام دسته دسته ميآمدند و تجمع ميکردند. دستگاه خلافت تشریفات کاخ همه تلاش خود را صرف ميکردند تا این مراسم از نظر ظاهری، بسیار پرشکوه و سلطنتی جلوه کند.
امام از منزل بیرون آمد. همه چشمهایی که به خانه امام دوخته شده بودند منظرهای شگفتانگیز مشاهده کردند. امام در حالی که خود را خوشبو کرده و ردایی بر دوش انداخته بود برای اقامه نماز بیرون آمد. ایشان عمامه سفیدی بر سر بسته بود و دو طرف آن از سر و پشت گردنش آویزان بود. عصایی بر دست داشت و با پایی برهنه گامهایش را با طمأنینه و وقار بر ميداشت. اصحاب امام با مشاهدة چنین وضعیتی به تبعیت از امام، خودشان را به همان شکل در آورده و به تبع ایشان تکبیر سر ميدادند. به ناچار سواره نظام و مقام های حکومتی نیز از اسب های خود پیاده شدند و با کندن کفشهای خود فریاد تکبیر سردادند. این وضعیت از یک سو و گریه شوق مردم از سوی دیگر، فضای بینظیری را بر شهر مرو حاکم کرده بود.
امام در جلوی حیاط خانه تکبیر دوم را گفت و جمعیت حاضر همه یک صدا تکرار کردند: الله اکبر. شخصیتها و بزرگان لشکری و کشوری که مجهز و مسلح بودند، دیدند ظاهر وارسته آنها هیچ شباهتی به ولیعهد مسلمین ندارد و این رویارویی رسوایی و بی آبرویی است.(16)
فضل ابن سهل که دید اگر امام با چنین وضعیتی خود را به محل نماز برساند و سپس بخواهد با مردم سخن بگوید، مردم شهر مرو از خواب غفلت بیدار شده، حادثهای برای حکومت رخ خواهد داد با سرعت هرچه تمام خود را به مأمون رساند و گفت: اگر امام با همین وضع به محل برسد آشوب به پا خواهد شد و ما همه از جان خویش بیمناک هستیم.
مأمون بیدرنگ دستور داد امام را از نیمه راه باز گردانند. از این رو به امام گفتند ما ميدانستیم که شما را به زحمت انداختیم و دوست نداریم رنجی به شما برسد. پس بازگردید و همان کسی که پیش از این با مردم نماز ميخوانده نماز را برگزار خواهد کرد. امام کفشهایش را پوشید و بر مرکب خویش سوار شد و به خانه برگشت.
مأمون پس از این قضیه بسیار ترسید و حکومت خود را با وجود امام در خطر دید. پس سیاستی جدید را در پیش گرفت. فضل ابن سهل وزیر و فرمانده نیروهای مسلح مأمون، نخستین قربانی این سیاست جدید بود، اما تنها این مأمون را راضی نميکرد. او به دنبال از بین بردن مسألة ولایتعهدی بود نه فضل ابن سهل، پس باید منتظر اتفاقات جدیدی بود. پاک کردن مسأله ولایتعهدی هم به هیچ راهی تا زمان وجود امام ممکن نميشد. پس در نگاه مأمون یگانه راه حل، حذف امام رضا ـ عليهالسلام ـ بود.
اما چگونه ميتوانست رسماً و آشکارا امام را بکشد یا او را به خیانت به دستگاه حکومتی متهم و یا شیوه قتل فضل را دوباره به کار گیرد. هیچ یک از اینها با تدبیر سیاسی مأمون سازگار نبود. کسی نميدانست مأمون چه ميکند ولی برای همه تحلیلگران روشن بود که مأمون چند اصل را زیر نظر گرفت:
1. از میان بردن امام برای پایان دادن به مسأله ولایتعهدی.
2. دور نگاه داشتن دامان خود از قتل امام.
3. استفاده سیاسی جدید در حد امکان از رحلت امام.(17)
و سرانجام چنین شد. مأمون کار خود را کرد و امام را به شهادت رساند. امام رفت و ملتی را داغدار غم خویش ساخت.
گر جان طلبی به کوی جــانانه بیا از عقل برون شو و چو دیوانه بیا
شمع رخ دوست در خراسان سوزد ای سوخته دل بســـان پـروانه بیا
پینوشتها:
1 . محمد شیرازی، سیاست از دیدگاه امام، جلد1، ترجمه عبدالصاحب یادگاری و محمد باقرخانی، چاپ اول، تهران: کانون نشر اندیشه های اسلامی، 1361، ص 34.
2. همان، ص 79
3. نهج البلاغه ، عهد مالک اشتر.
4. سیاست از دیدگاه اسلام، پیشین، ص 254.
5 . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، باب اوصاف امام رضا علیه السلام.
6 . سید جعفر مرتضی عاملی، زندگی نامه سیاسی امام رضا علیه السلام، ص 82.
7 . امام رضا علیه السلام منادی توحید، بخش زندگانی سیاسی امام، ص 74.
8 . همان، ص 85.
9 . علی غفوری، سرگذشت و شهادت هشتمین امام شیعیان امام رضا(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 33.
10 . امام رضا علیه السلام منادی توحید، ص 93.
11 . سید عبدالحسین رضایی، زندگانی امام رضا علیه السلام، انتشارات ندای اسلام، چاپخانه فروغ دانش، ص 282.
12. زندگانی امام رضا علیه السلام، ص 287.
13. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2؛ و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 49.
14. محمد جواد فضل الله، تجلیلی از زندگی امام رضا علیه السلام، ترجمه سید محمد صادق عارف، چاپ چهارم، مشهد، آستان قدس رضوی، 1377، ص 106.
15. همان، ص 110.
16. همان، ص 146.
17. همان، ص 165.
......................
پایان پیام/107