به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ بر كسي پوشيده نيست هنر و ادبيات هر قوم، ملت و مكتبي از عرصههاي عمده ظهور و تجلي اعتقادات و باورهاي ديني، مذهبي و انساني آن به حساب ميآيد در حقيقت ادب و هنر هر ملت و مكتبي به خوبي ميتواند به مثابه آيينهاي تمامنما منعكس كننده ابعاد و زواياي اعتقاد و باورهاي ديني و مذهبي هر ملت و مكتبي باشد كه همواره به عنوان ميراث و ذخائر ادبي و فرهنگي آن ملت و مكتب مورد احترام و استناد قرار گرفته و ميگيرد.
با ظهور و حاكميت اسلام و بعثت نبي مكرم اسلام(ص) تغيير ارزشها و سنتهاي جاهليت ادبا و شعراي متعهد اسلامي مو به مو و لحظه به لحظه وقايع تلخ و شيرين و مراحل نشو و حاكميت اسلام و حيات پربركت پيامبر عظيمالشأن (ص) ايثار و فداكاري ياران و اصحاب با وفاي ايشان و منزلت اولاد گرامي آن حضرت را در قالب شعر منظوم به حافظه ماندگار تاريخ سپردهاند و در خصوص ريزترين وقايع اسلامي و ايثار و از خودگذشتگي ياران و اصحاب گرامي آن حضرت و اولاد گراميش شعرها و سرودهها و شاهكارهاي ادبي آفريدهاند كه از افتخارات ادبي و فرهنگي جهان اسلام به شمار ميآيد.
در اين مسير شاعران متعهد و بلندآوازه كشور پرافتخار هميشه اسلاميمان از زمان قبول اسلام و با داشتن مذاهب گوناگون ادب و زبان شيرين و پرحلاوت فارسي را به استخدام و خدمت اسلام و پيامبر گرامي(ص) و اهل بيت آن حضرت به ويژه امام رضا(ع) آورده و از به كارگيري توان ممكن خود دريغ نورزيدهاند.
شعرا و عرفاي كرد اهل سنت كشورمان همواره در فراهم آوردن اين سرمايه غني ادبي، عرفاني، مذهبي و فرهنگي سهم به سزاي خود را ايفا و در انعكاس احساسات و عواطف پاك انساني، ديني و مذهبي خود نسبت به ساحت مقدس نبي مكرم اسلام(ص) ابراز عشق و ارادت به اهل بيت گرامي آن حضرت و به ويژه امام رضا(ع) در قالبهاي گوناگون شعري به زبانهاي كردي در لهجههاي مختلف فارسي و عربي پيشي گرفتهاند.
از آنجا كه مردم كرد اهل سنت در تمامي ممالك اسلامي عمدتاً پيرو مذهب امام شافعي(رض) هستند لذا شعرا و ادباي كرد با تأسي به پيشواي بزرگوار مذهبي خود در وصف و رثاي حضرت علي(ع) و فرزندان گرامي آن حضرت در قرون و اعصار گذشته و اعصار گوناگون به خلق آثار دلكش، جذاب، پرنغز، ملهم از آيات و روايات و سرشار از مفاهيم و مضامين عالي اسلامي و مشئون از احساسات و عواطف پاك و خالصانه همت گماشتهاند به شيوهاي كه در ديوان و آثار ادبي عرفاني فارسي كمتر كسي از شاعران اهل تشيع به چشم ميخورد كه جاي شگفتي و تعجب نيز نبايد باشد چرا كه نقطه اتفاق وحدت علمي و عملي همه آحاد مسلمين بعد از اعتصام به ثقل اكبر يعني قرآن كريم همواره اهل بيت گرامي پيامبر بزرگ اسلام(ص)بوده و خواهد بود.
مولانا خالد نقشبندي شهرزوري از اكابر و اعاظم علماي كرد اهل سنت شافعيه بلكه جهان اسلام قرن سيزدهم است، ايشان عارف و عالمي جامع الاطراف و ذيفنون در علوم معقول و منقول و از مشايخ نامدار طريقه نقشبنديه هستند.
براستي مولانا خالد نقشبندي شافعي شيفته و شيداي نبي مكرم اسلام(ص) و اهل بيت (ع) گرامي اوست و در مقاطع زندگي پربار و جاي جاي آثا علمي و ادبي خود عمق ارادت و اخلاص خود را نسبت به ساحت نوراني و الهي خاندان گرامي پيامبر(ص)ابراز داشته است كه قصيده معروف ايشان در رثاي حضرت امام رضا(ع) در جريان مسافرت به خراسان و زيارت آستان مقدس آن حضرت سروده است.
وي عمق ارادت خود را به نظم به تصوير كشيده و به جرأت ميتوان ادعا كرد از ميان شيفتگان آن حضرت در آن عصر كسي به زيبايي مولانا از عهده توصيف شخصيت ملكوتي امام رضا(ع) برنيامده است.
وي شعري را در مدح و منقبت حضرت امام رضا(ع) در حين تشرف به بارگاه ملكوتي آن حضرت در خراسان سروده است، كه در پي آن را آوردهايم؛
اين بارگاه كيست كز عرش برتر است / وز نور گنبدش همه عالم منور است
وز شرم شمس پاي زرش كعبتين شمس/در تخته نرد چرخ چهارم به شش دراست
وز انعكاس صورت گل آتشين او / بر سنگ جاي لغزش پاي سمندر است
نعمان خجل زطرح اساس خور نقاش / كسري شكسته دل بيطاق مكسر است
بهر نگهباني كفش مسافران / بر درگهش هزار چو خاقان و قيصر است
اين بارگاه قافله سالار اولياست / اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است
اين بارگاه حضرتي است كه از شرق تا به غرب/ وز قاف تا به قاف جهان سايه گستر است
اين روضه رضاست كه «فرزند كاظم است» / سيراب نوگلي زگلستان «جعفر است»
سرو سهي زگلشن سلطان انبياست / نو باده حديقه «زهرا و حيدر است»
مرغ خرد به كاخ كمالش نميپرد/ بر كعبه كي مجال عبور كبوتر است
تا همچو جان زمين تن پاكش به بر گرفت / او را هزار فخر بر اين چرخ اخضر است
بر اهل ظاهر آنچه ز اسرار باطن است / زگوشه ضمير مصفاش مضمر است
خورشيد كسب نور كن از جمال او / آري جزا موافق احسان مقرر است
برگرد حاجيا به سوي مشهدش روان / كاين جا توقفي نه چو صد حج اكبر است
بي طي ظلمت آب خضر نوش بر درش / كاين دولتي است رشك روان سكندر است
بتوان شنيد بوي محمد(ص) زتربتش / مشتق بلي دليل به معني مصد است
از موج فتنه خرد شدي كشتي زمين / گرنه او راز سلسله آل لنگر است
زوار بر حريم وي آهسته پا نهيد / كز خيل قدسيان مفرشش ز شهپر است
غلمان خلد كاكل خود دسته بستهاند / پيوسته كارشان همه جاروب اين در است
شاها ستايش تو به عقل و زبان من / كي ميتوان كه وصف تو از عقل برت است؟
اوصاف چون تو پادشهي از من گدا / صيقل زدن به آيينه مهر انور است
جانا به شاه مسند لولاك كز شرف / بر تارك شهان اولوالعزم افسر است
ديگر به حق آنكه بر اوراق روزگار /بابي زدفتر هنرش باب خيبر است
ديگر به نور عصمت آن كس كه نام او / قفل زبان و حيرت عقل سخنور است
آنگه به سوز سينه آن زهر دادهاي / كز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است
ديگر به خون ناحق سلطان كربلا / كز وي كنار چرخ به خونابه احمر است
ديگر به حق آنكه زبحر مناقبش / انشاي بو فراس زيك قطره كمتر است
آنگه به روح اقدس باقر كه قلب او / مر مخزن جواهر اسرار را در است