به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ خطبه پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر خم و نصب الهی علی(ع) به عنوان امام و خلیفه بلافصل، متواتر و مسلم است. اما با وجود این، برخی مخالفان متعصب، تشکیکات و شبهاتی به آن وارد کردهاند.
آنچه در پی میآید مصاحبهای جالب درباره این شبهات است با «حجت الاسلام والمسلمین ابوالقاسم صلواتي گلستاني» استاد تفسیر و عقاید حوزه علمیه قم درباره این شبهات.
ابنا: جناب استاد صلواتی! خطبه غدیریه در بسیاری از منابع اهل سنت به صورت کوتاه نقل شده است در حالی که در منابع شیعی ـ مانند کتاب "احتجاج" از «علامه طبرسی» ـ این خطبه خیلی طولانی و دارای محتوا و مضامین گستردهای است. این مساله بهانه ای شده است تا دشمنان برای انکار ولایت امیر مومنان علی (ع) بر این خطبه شبهاتی وارد کنند.لذا در ابتدا در مورد صحت این خطبه توضیح دهید.
ــ بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن تبریک عید سعید غدیر که به آن "عید الله الاکبر" اطلاق میشود، عرض کنم که «طبرسي» در کتاب الإحتجاج على أهل اللجاج خطبۀ غدیر را با سند متصل و معتبر از امام محمد باقر (ع) روایت کرده است. وی در مقدمۀ کتابش درباره اعتبار همۀ روایات آن چنین مینویسد: «من به دلائلى چون اجماع، عقل، و تواتر -در كتب فريقين- اسناد بسيارى از اخبار را نياوردم. به جز احاديث امام حسن عسكرى عليه السّلام كه در حدّ تواتر بقیۀ احاديث نبود، هر چند از نظر محتوا مانند آنها است».
یکی از این روایات که به نظر ایشان، مضمونش متواتر است، خطبه حضرت رسول(ص) در غدیر خم است. همین روایت را با اندکی تفاوت «شيخ شهيد سعيد محمد بن الحسن ابن فتال نیشابوری» در روضة الواعظین آورده است.
ابنا: شبهه معروف دیگر در این زمینه، مربوط به "معنی ولی و مولا در زبان عربی" است. برخی از برادارن اهل سنت بدون توجه به قرائن این دو واژه را به معنای دوستی و محبت می گیرند نه به معنای سرپرست و مولا . در یک تحقیق بی طرفانه کدامیک از معانی ولی به حقیقت نزدیکتر است؟
ــ کلمات "ولاء"، "ولایت"، "ولی"، "مولا" و "اولی" همه منشق از مادۀ ولی هستند. این واژۀ پر استعمال قرآنی 124 بار به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل، در قرآن کریم آمده است.
کلمۀ مولا در معانی متعدد به کار رفته ، و چهار احتمال در کیفیت استعمال آن وجود دارد :
1- مولا مشترک لفظی بین این معانی مختلفه باشد .
2- معنای "اولی به تصرف" حقیقت و بقیۀ معانی مجازی هستند.
3- مولا مشترک معنوی بین معانی مختلف است و معنای جامع واحد آن «اولی به تصرف » است که آن معنی جامع در معانی دیگر لحاظ شده است.
4- مولا مشترک معنوی است و معنای جامع واحد آن "قرب بین دوشیء بدون فاصلۀ ثالث" است ، وآن معنای جامع در معانی دیگر لحاظ شده است. لازمۀ چنین قربی، هنگامی که به صورت مطلق صفت برای خدا و اولیاء الله نسبت به مردم به کار میرود « اولویت درتصرف یا صاحب اختیار بودن » اوست و معنای محبت و نصرت لازمۀ آنست.
بنا بر احتمال اول كلمه مولى یا ولی در جمله «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» مشترك لفظى است، ولی قرائن معینه آنرا در"اولی به تصرف" اختصاص می دهد.
در احتمال دوم معنای حقیقی آن، "اولی به تصرف" ومعانی دیگر مجازاست .
در احتمال سوم استعمال مولا در همۀ معانی حقیقت است وهر یک مصداق آن معنای جامع هستند. «مرحوم علامۀ امینی» این احتمال را برگزیده و درتبیین آن می گوید: مفهوم مولى در حديث غدير خم جز بر اولی به تصرف منطبق نيست ، زیرا هيچ يك از معانى ديگر ممكن نيست در حديث غدير اراده شده باشد. بعضی بیست وهفت معنی به شرح ذیل برای آن ذکر میکنند: 1- پروردگار 2- عمو 3 - پسرعمو 4 - فرزند 5 - خواهرزاده 6 - آزادكننده 7 - آزادشده 8 - برده 9- مالك 10 - پيرو 11 - نعمت داده شده 12 - شريك 13 - هم پيمان 14 - همراه 15 - همسايه 16 - همخانه و مهمان 17 - داماد 18 - خويشاوند 19 - نعمت دهنده 20 - هم عهد 21- ولى 22 - اولى به يك چيز 23 - سرور غير مالك و آزاد كننده 24 - دوستدار 25 - ياور 26 - تصرف كننده در كار 27 - عهده دار امر. و معناى اولويتی كه مورد نظر ماست ، به نحوى در همه معانى گذشته براى مولى مندرج است؛ مثلا: عمو، شايستهتر از ديگران است كه به برادرزادگانش رسيدگى كند و عاطفه نشان دهد، چون به جاى پدر است؛ پسرعمو، سزاوارتر به اتحاد و يارى و همبستگى با پسرعموست ، چون هر دو شاخه يك درختند. پسر، شايسته تر است كه از پدر اطاعت كند و در برابر او خاضع باشد؛ و ...
ابنا: به نظر شما کدام قول درست است؟
ــ احتمال اول ( اشتراک لفظی) خلاف اصل است چون استعمال لفظ در معانی کثیره خلاف ظاهر است. احتمال دوم (مجازیت سایر معانی) خلاف تبادر وفاقد شاهد لغوی است. احتمال سوم که مولا در همۀ مصادیق به معنای «اولی» باشد ولی باید این حقیقت جامع از نظر لغویان ثابت شود و این معنای جامع در همۀ معانی دیگر وجود داشته باشد. واثبات این دو مطلب دشوار است و ما هم نیازی به آن نداریم .
ازین رو ما احتمال چهارم را بر می گزینیم .
ابنا: آیا این قول در میان لغویین هم شواهدی دارد؟
ــ بله ؛ «اسماعيل بن حماد الجوهري» در الصحاح ،«احمد بن فارس» در مقاییس اللغة، «احمد بن محمد بن علي فيومي» در المصباح المنير، «راغب اصفهانی» در مفردات ، «محمد بن مكرم بن منظور افریقی» در لسان العرب بر همین معنای چهارم نظر دارند.
مجموع سخن لغویان در معانی « ولی » به هفت معنا بر میگردد : 1- نزدیک بدون فاصله 2- دوست 3- سرپرست 4- ناصر 5- باران بهاری در پس باران. 6- هم پیمان 7- پسرعمو. به نظر می رسد که جامع مشترک این هفت معنی "نزدیکی و قرار گرفتن چيزى در كنار چيز ديگر بدون فاصله" است. یعنی معنای اصلی کمه ولی این است که دو چيز چنان به هم نزديك باشند كه چيز ديگری در ميان آنها نباشد؛ یعنی قرب و نزديكى، اعم از قرب مكانى و قرب معنوى. در همه معانی دوستى، يارى، تصدى امر، تسلط و اولویت، نوعى قرابت و اتصال وجود دارد.
ابنا: این قرابت، چگونه بر ولایت دلالت دارد؟
ــ مثلا خدای خالق متعال، اقرب به مردم از از رگ گردن به آنان است. این گونه قرابت ملازمه با مالکیت تامه و اولویت مطلقۀ خالق بر مخلوق دارد. لذا خالق متعال، مولا، مالک،صاحب اختیار واولی به تصرف نسبت به خلق است. ازین رو لغویان گفتهاند : ولايت به کسر«واو» مصدر به معنی "امارت" و "اولویت بر دیگری" است. «سیبویه» هم آن را اسم مصدر به معنای امارت دانسته است.
چون خدای متعال این ولایت را به رسولان و سپس رسول خاتم (ص) به علی (ع) داد، این ولایت مطلقه بدون هیچ قرینه بر اولویت مطلقه او دلالت می کند. پس تناسب لغوی هم اینجا رعایت شده است، زیرا موالی الهی خیرخواه تر از خلق به خود آنان هستند پس اقرب به آنان از خودشان هستند و چنین قرابتی ملازمه با اولویت وامامت توأم با محبت ایشان بر خلق دارد.
ابنا: نظر مفسران معاصر چیست؟
ــ «مرحوم علامۀ طباطبائی» با اشاره به معنای ولی در قرب میفرماید : «حقيقت ولايت عبارتست از به عهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن است و" ولى و مولى"گاهی در معناى اسم فاعل (موالى به كسر لام) و گاهی در معناى اسم مفعول ( موالى به فتح لام) استعمال مىشوند» آنگاه میگوید: «اگر ولايت را كه قرب مخصوصى است در امور معنوى فرض كنيم لازمهاش اينست كه براى ولى قربى است كه براى دیگری نيست ، پس هر چه از شؤون زندگى "مولى عليه" كه قابل واگذاری به ديگرى است ولىّ مىتواند آن را عهدهدار شده و جاى او را بگيرد. مثلا همان گونه كه ميت قبل از مرگش مىتوانست انواع تصرفات را در اموال خود بكند ولىّ میت هم پس از مرگ او مىتواند تصرفاتی در اموال او بکند که دیگران نتوانند... حاصل آنکه ولایت هر جا بکار می رود بر قربی دلالت می کند که باعث تصرف و مالکیت تدبیر است».
ابنا: اهل سنت گاهی به حدیث غدیر ـ و نیز و آیۀ ولایت و خاتمبخشی امیر مؤمنان(ع) ـ اشکال می کنند که این دو بر ولایت علی(ع) پس از وفات پیامبر دلالت ندارد؛ زیرا اگر مدعای شیعه درست باشد معنای «من کنت مولاه فعلی مولاه » جعل ولایت فعلیه برای حضرت امیر است. یعنی از همان لحظه، حضرت بر مسلمین ولایت یافتند (چنانکه مفاد آیۀ 55 سوره مائده: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا... چنین است) ، نه آنکه پس از از وفات پیامبر حضرت بر مسلمین ولایت پیدا کند. این امر نیز صحیح نیست که دو ولی بر امت باشد. این اشکال درست است ؟
ــ این اشکال به هیچ وجه وارد نیست. بله، حضرت امیر(ع) پس از نزول آیۀ ولایت و واقعۀ غدیر در همان زمان حضرت رسول (ص) ولایت یافتند امااین اشکالی ندارد؛ زیرا اولاً: هر دو معصوم بودند و تعارضی بین آنان پدید نمیآمد. ثانیاً: ولایت مولی در طول ولایت حضرت بود زیرا او در مقابل پیامبر اعمال ولایت نمی کرد .چنانکه اگر همۀ پیامبران دریک شهر جمع شوند مشکلی پدید نمی آید. ثالثاً: کسانی که این اشکال را میکنند با این حدیث پیامبر در "دعوت عشیرة الاقربین" چه میکنند که به بزرگان قریش فرمودند: «واسمعو له و اطیعوه» یعنی «به سخنان علی گوش کنید و از وی اطاعت کنید»؟ آیا این هم به معنای دو ولی نیست؟
پس ولایت آن حضرت علی (ع) فعلی بود هرچند خلافت او پس از پیامبر اکرم (ص) بود.
ابنا: وهابیان پس از عجز از انکار اصل حدیث و واقعۀ غدیر آنرا توجیه می کنند که این واقعه نوعی دلجوئی از علی (ع) و هشدار به مخالفان او در پاسخ به سپاه باز گشته از یمن بود که از رفتار خشن اما عادلانۀ حضرت به پیامبر (ص) شکایت کرده بودند .
ــ ظاهراً اولین کسی که این مطلب به ذهنش رسید «ابوبکر احمد بن حسینی بیهقی» بود که در قرن پنجم میزیست! او می گوید: حدیث غدیر خم بر فرض صحت سند دلیل بر خلافت علی پس از پیامبر (ص) نیست ، بلکه پاسخی بود به گروهی که همراه علی به یمن رفته ، و از سخت گیریهای او نیز پیامبر(ص) شکایت کردند حضرت با آن حدیث ایشان را به محبت علی و ترک دشمنی با او امر و تشویق کردند.
پس از او «ابنكثير» نيز در تاريخ خود مىنویسد: «پیامبر(ص) قبل از حجّه الوداع، خالد بن وليد را به يمن روانه ساخت و به او فرمان داد: آنها را به اسلام دعوت كند و جز در صورت امتناع از پذيرش اين دعوت ، با آنها وارد جنگ نشود . خالد پس از رسيدن به يمن - همانگونه كه پیامبر (ص) فرموده بود - با مردم به جنگ نپرداخت؛ زيرا با موقعيّتى روبهرو نشد كه لازم به جنگ باشد و مردم اسلام آوردند و غنايمى را به دست خالد افتاد. خالد به پيامبر نوشت تا كسى را براى جداكردن خمس غنايم بفرستد. پیامبر (ص) هم علي (ع) را به اين منطقه اعزام نمود تا اين غنايم را تخميس و تقسيم كند. زمانى كه علي (ع) خمس غنايم را جدا كرد، گروهى و از جمله « أبوبريده » نارضايتى خود را در تقسيم آن اعلام كردند. زمانى كه بقيّه غنايم و اموال زكات را با خود - و سپاهى كه همراه او آمده بودند - به طرف مكّه بر مىگرداند تا به پیامبر (ص) برساند. در بين راه، گروهى از همراهانش از او خواستند تا قدرى شتران خود را استراحت دهند و بر شترانى -كه به عنوان غنايم و اموال زكات گرفته شده و هنوز تقسيم نشده بودند - سوار شوند. امّا علي (ع) از پذيرش اين خواسته، خوددارى كرد و فرمود: در اين شتران سهم ديگر مسلمانان است. در همين حال پیامبر (ص) براى انجام و تعليم مراسم حج، آماده مىشد نامهاى به علي (ع) نوشت و او را برای حجة الوداع به مکه فراخواند ، همين كه علي(ع) نامه را دريافت داشت بريده أسلمى را بر لشکر گماشت و اموال را تحت مراقبت او واگذار نمود و خود با سرعت روانه مكّه شد. همراهان فرصت را غنيمت شمردند و قبل از رسيدن به مكّه از بريده خواستند تا آنچه را كه علي (ع) به ايشان نداده بود ، برآورده سازد و اجازه دهد از شتران بيتالمال استفاده كنند او نيز اين كار را انجام داد و علاوه بر آن، به هر كدام از آنها يك دست لباس فاخر - حلّههاى يمانى - از غنايم تقسيم نشده - بخشيد و پوشاند. تا اینكه اين افراد به مكّه رسيدند، علي(ع) به استقبال آنان آمد و ديد كه آنان از شتران و لباسهاى غنيمتى استفاده كردهاند، بسیار خشمگين شد و بريده و سايرين را- به خاطر استفاده و تصرّف در اموال بيتالمال، - با قاطعيّت مورد عتاب و مؤاخذه قرار داد و لباسها را از آنان پس گرفت. اين برخوردها و اقدام او در بازپسگيرى لباسهايى كه در غيابش توزيع شده بود - بر آنها سخت گران آمد! و باعث دشمنى آنها با علي(ع) گرديد و شكايتهاى خود را دهان به دهان منتقل كردند اين اعتراضات از طرف شاكيان، حتّى زمانى كه مسلمانان مراسم حج را به پا مىداشتند، پايان نيافت. همین بگو مگوها باعث شد در روز يكشنبه هيجدهم ماه ذىالحجة آن سال (يعنى سال دهم) در غدير خم محلّى در نزديكى جحفه - هنگام نماز ظهر در زير درختى مردم را نگه داشته و خطبهاى ايراد كرد و در آن از امور مختلفى سخن به ميان آورد و از فضل و امانتدارى و عدالت علي (ع) و نزديكىاش به او، چندان سخن گفت كه آنچه را كه در دل بسيارى از مردم نسبت به او وجود داشت، از ميان برد.
و در نقل دیگر آمده پیامبر (ص) به شخصی فرمود تا بين مردم بانگ زند كه: «زبانهايتان را از على كوتاه كنيد؛ زيرا او در كار خدا سخت گير است و در دين خدا، سازش و سستى نمىكند» و قضيّه را همان جا تمام کرد. بنا بر اين، روايت غدير دلالتى بر جانشينى علي (ع) بعد از پیامبر (ص) ندارد و تنها براى رفع اتّهامات و شكاياتى كه بر ضد علي (ع) بالا گرفته بود، بيان شده است».
جالب اینکه امروزه هم برخی منکران متعصب امامت، هعمین نقل مجعول را با توضیحات و رنگ و لعاب بیشتر، برای توجیه و تحریف معنوی حدیث غدیر بیان میکنند!
ابنا: پاسخ این شبهه چیست؟
ــ معروف است که توریستی از شخصی پرسید: «آیا شهر شما آثار باستانی هم دارد؟» وی پاسخ داد: «نداشت، ولی الان شهرداری دارد میسازد!».
اولا: چگونه است که هزاران شاهد واقعۀ غدیر ونیز علمای اسلام تا زمان بیهقی ـ یعنی قرن پنجم ـ چنین چیزی از حدیث پیامبر(ص) در غدیر نفهمیدند تا آنکه بیهقی پس از چهار صد سال یا ابن کثیر پس از ششصد سال فهمیدند! خود این عدم فهم و عدم بیان ، دلیل بر بطلان این بیان است.
ثانیاً: این احتمال با فصاحت و بلاغت آن حضرت نمی سازد.
ثالثاً: حضرت علی(ع) سه بار به یمن اعزام شد. در سفر دوم که سال نهم و برای قضاوت بود که شکایتی وجود نداشت. در سفر اول در سال هشتم، «خالد بن ولید» از سر دشمنی شکایتی به پیامبر(ص) نوشت و به « بُرَیده بن حُصیب اسلمی» داد ، آنرا به مدینه نزد پیامبر ببرد. ولی وقتی حضرت(ص) از مضمون نامه آگاه شد، با خشم دو بار فرمودند: «لا تشکوا علیاً فانه منی و انا منه و هو ولیکم بعدی» یعنی: «از علی شکایت نکنید زیرا او از من است و من از او هستم . و علی ولیّ شما مسلمانان پس از من است». و حتی «بخاری» هم این حدیث نقل کرده است. این شکایت در سال هشتم و در مدینه بوده و شکایت بریده یک سال و نیم قبل از واقعه غدیر می باشد و پیامبر نیز به آنان پاسخ قاطع داد. در نتیجه این شکایت هیچ ارتباطی به حدیث غدیر ندارد. لذا کسانی که حادثۀ غدیر را مربوط شکایت بریده کردند قطعا به اشتباه رفتند. درباره شکایت سفرسوم هم، اگر اصل آن صحیح باشد و مربوط به همان سفر اول نباشد، برخی از لشکریان پس از واقعه غدیر در مدینه خدمت حضرت رسیدند که باز هم هیچ ارتباطی با غدیر ندارد. ضمن اینکه شاکیان سفر سوم یمن هم نام برده نشده و مشخص نیستند
ابنا: پس نوعی "تاریخ سازی" صورت گرفته است!
ــ بله؛ منکران امامت، با ضمیمه کردن شکایت بریده در سال هشتم و شکایت سوم پس از غدیر، سعی در بزرگ نشان دادن شکایات پیش از واقعه غدیر دارند تا آن را به صورت بحرانی فراگیر در میان مسلمین پیش از حجة الوداع نشان دهند! و نتیجه دلخواه خود را بگیرند که پیامبر اکرم(ص) مجبور شد برای رفع این بحران آن مراسم باشکوه غدیر را برپا کند و آن خطبه مفصل را بخواند!! در حالی که چنین نبود.
شاهد دیگر اینکه: روایات صحيح با دلالت روشن داریم كه على(ع) مردم را در "رحبه كوفه" جمع كرد و به آنان فرمود: «هر مسلمانى را كه از پيامبر(ص) در روز غدير خم مطالبى شنيده ، سوگند مى دهم كه بايستد و گواهى دهد». حداقل سی نفر برخاستند و گواهى دادند كه پيامبرـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ در حالى كه دست على ـ عليه السلام ـ را بالا برده بود به مردم فرمود: «آيا مى دانيد كه من از مؤمنان نسبت به خود آنان سزاوارترم؟» گفتند: آرى يا رسول الله. فرمود: «كسى كه من مولاى اويم اين (على) مولاى اوست خدايا دوست بدار كسى كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن بدارد ! »
آیا این مناشده برای اثبات امامت حضرت بود ، یا برای اسکات شاکیان بازگشته از یمن؟ آیا پس از سی سال دیگر شاکی و شکایتی وجود داشت؟! پاسخ روشن است.
ابنا: ضمن اینکه پیامبر(ص) به جز غدیر، در موارد متعدد دیگری هم به ولایت علی(ع) اشاره کردند.
ــ دقیقاً همینطور است. مسألۀ امامت وخلافت مولا علی(ع) مسألهای بود که از ابتدای رسالت حضرت(ص) از طرف خدای متعال مقرر شده بود و پیامبر اکرم (ص) از اولین دعوت عمومی خویشاوندانش در مکه سال سوم بعثت ، تا روز غدیر سه ماه پیش از وفات ، در هر فرصتی آنرا بیان می فرمود. در غدیر تنها موظف به اعلام عمومی آن شده بود.
ابنا: در پایان این گفتگو لطفا توضیح کوتاهی هم در این باره بدهید که آیا ممکن است که پیامبر(ص) آنهمه جمعیت را در آن آفتاب سوزان برای "اعلام دوستی" جمع کند؟
ــ در گزارشى كه از يك داستان ارائه مى شود، مى بايست نقاط برجسته و چشمگير داستان مورد توجه قرار گیرد و از قلم نيفتد؛ در حالى كه توجیه گران در اين گزارش، نقاط مهم و حسّاسى آن واقعه را نیاورده اند و به این توجیهات سست متوسل شده اند تا حقیقت، روشن نشود.
اگر غرض پيامبر(ص) از متوقّف ساختن مردم در آن شرائط نامتناسب و هواى گرم، تنها تأكيد بر دوستى على(ع) بود باید آن را با لفظ صريحى كه دالّ بر دوستى و پرهيز از دشمنى باشد بيان می فرمود؛ چنان كه در همان جريان شکایت بريده درباره غنایم یمن فرمودند «لاتبغضه و أحبّه» یعنی لفظ "حب و دوستی" را صریحا آوردند.
ابنا: از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید متشکریم.
..............................
پایان پیام / 141 ـ 101