به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ مقام معظم رهبري صبح امروز در درس خارج فقه خود به شرح حديثي از حضرت امام جعفر صادق (ع) درباره توجه به حقوق مؤمنين بيان فرمودند كه از نظر ميگذرد:
«عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ كُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ لِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا كَانَ سَأَلَنِي الذَّهَابَ مَعَهُ فِي حَاجَةٍ فَأَشَارَ إِلَيَّ فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَذْهَبَ إِلَيْهِ فَبَيْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَيَّ أَيْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ يَا أَبَانُ إِيَّاكَ يُرِيدُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ هُوَ عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِي عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ فَقَالَ يَا أَبَانُ دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ...» (شافي، جلد 1، حديث 1506)
في الكافي، عن ابان بن تغلب، قال: «كنت اطوف مع ابيعبدالله (ع) فعرض لي رجل من اصحابنا كان سالني الذهاب معه في حاجه». ابان بن تغلب ميگويد: يكي از اصحابمان ـ از برادران شيعه ـ از من خواسته بود كه براي انجام يك حاجتي با او بروم و يك كاري را برايش انجام دهم.
حالا ابان بن تغلب با حضرت ابيعبدالله [امام صادق] (ع) در حال طواف گرد خانه خداست. «فاشار الي». آن برادري كه از من درخواست كرده بود با او بروم و كاري برايش انجام دهم، در اثناي طواف به من اينجوري اشاره كرد كه بيا. «فكرهت ان ادع اباعبدالله (ع) و اذهب اليه؛ دلم نخواست كه در حال طواف، حضرت را رها كنم و سراغ او بروم. خب، واقعاً هم چه اقبال بزرگي است كه انسان با امام معصوم گرد خانهي خدا طواف كند.
«فبينا انا اطوف اذ اشار الي ايضا». در اثناي طواف، باز رسيديم به آنجايي كه آن مرد از دور ايستاده بود و باز دوباره به من اشاره كرد. «فراه ابوعبدالله (ع)»؛ اين دفعه، حضرت چشمشان افتاد و او را ديدند. «فقال يا ابان اياك يريد هذا؟»؛ [فرمودند:] اين شخص با تو كار دارد؟ «قلت نعم.قال فمن هو؟»؛ او كيست؟ «فقلت رجل من اصحابنا»؛ از خود ماست، از برادران شيعه ماست. «قال هو علي مثل ما انت عليه؟»؛ [فرمودند:] آيا همان عقايدي را كه تو در باب امامت داري او هم بر همان عقايد است؟ «قلت نعم. قال فاذهب اليه». [گفتم: آري،] فرمود: پس برو ببين چه ميگويد. «قلت فاقطع الطواف؟»؛ [عرض كردم] من در حال عبادتم و دارم طواف مي كنم، طواف را قطع كنم؟ «قال نعم» [فرمودند: بلي]. حالا اينجا اين فقيه را ببينيد ـ ابان فقيه است ـ او ميخواهد از فرصت استفاده كند و يك مسئله شرعي را ياد بگيرد. «قلت و ان كان طواف الفريضه؟»؛ [پرسيدم:] حتي اگر طوافِ فريضه هم بود، باز قطع كنم و بروم؟ «قال نعم»؛ حضرت فرمودند: بله، حتي در وسط طواف فريضه وقتي برادر تو با تو كاري دارد، از تو درخواستي ميكند، بايد طواف را قطع كني و بروي. «قال فذهبت معه»؛ خوب، اطاعت كردم و جدا شدم، با آن شخص رفتم.
«ثمّ دخلت عليه بعد»؛ بعد آمدم خدمت حضرت، «فسألته فقلت اخبرني عن حقّ المؤمن علي المؤمن»؛ [و پرسيدم:] اين چه حقي است كه اينجور ايجاب ميكند انسان طواف واجب را هم قطع كند؟ حق مؤمن را سؤال كردم. حضرت ميفرمايند كه [فقال: يا ابان] «دعه لاتردَّه»؛ رها كن ديگر، سؤال نكن. لاترده يعني اين سؤال را تكرار نكن. «قلت بلي جعلت فداك»؛ [عرض كردم:] چرا، سؤال ميكنم. اصرار كردم و بعد حضرت شروع كردند حقوق مؤمن را گفتن. علت اين هم كه ميفرمودند سؤال نكن، اين است كه وقتي دانستي، گير ميافتي و مجبوري عمل كني. اينجا ديگر روايت مفصل است كه ما نميخوانيم. شبيه اين، روايت ديگري هم بود از معلّيبنخنيس كه از حضرت سؤال ميكند حق مؤمن چيست.
حالا درباره جزئيات روايتي عرض كردم و لوازمي كه آن روايت دارد، بحثهاي فراواني وجود دارد. غرض، اين تكهاش براي ما اهميت را دارد كه به حقوق مؤمنين توجه كنيم .
......................
پایان پیام/133