گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ سيد حسن ميرباقري متولد 1351 و فارغالتحصيل رشته ادبيات نمايشي است. وي در سريال امام علي (ع) به عنوان دستيار كارگردان در كنار برادرش داوود ميرباقري قرار گرفت و به عنوان بازيگر هم در چند اثر از برادرش جلوي دوربين رفت.
معصوميت از دست رفته، سريال امام علي(ع) و مسافر ري جزو كارهايي هستند كه حسن ميرباقري در آنها ايفاي نقش كرده است.
آنهايي كه سريال مختارنامه را دنبال ميكنند ميدانند اين روزها او در نقش ابراهيم بن مالك اشتر ظاهر شده است. ابراهيم اشتر پررنگترين و شاخصترين نقشي است كه اين بازيگر تاكنون ارائه داده است. اشتر يكي از ياران صميمي مختار است كه در روند پيروزيهاي او نقش و سهم زيادي دارد. اين نقش از آنجا كه همچون شخص مختار تحولي تدريجي را طي ميكند جذابيت نمايشي بالايي دارد.
بازيگر نقش «ابراهيم» همه تلاشش را كرده تا با بازي تاثيرگذارش پاسخ اعتماد برادرش را بدهد. او ميدانسته كه اگر از پس نقش برنيايد، داوود ميرباقري به خاطر انتخاب او چقدر زيرسوال ميرود.
حسن ميرباقري علاوه بر بازيگري در اين سريال در نگارش فيلمنامه نيز تاثيرگذار بوده است. او در كنار محمد بيرانوند متن اوليه فيلمنامه را نوشته و به برادرش تحويل داده است. وی در حال حاضر نيز مشغول نگارش فيلمنامهاي درباره زندگي حضرت ابوطالب براي شبكه سوم سيماست.
در ادامه متن مصاحبه با او را میخوانیم:
در تيتراژ سريال اسم شما و محمد بيرانوند به عنوان نويسندگان اوليه آمده است، اما كار بازنويسي فيلمنامه را داوود ميرباقري به عهده داشته است. به عنوان اولين سوال ميخواستم درباره شيوه همكاريتان با ميرباقري توضيح بدهيد؟ تقسيم كار به چه صورت بود و هر فرد چه بخشي از نگارش متن را به عهده ميگرفت؟
ماحصل همكاري بنده با محمد بيرانوند در معصوميت از دست رفته، رضايت ميرباقري را در پي داشت كه منجر به همكاري دوباره در مختارنامه شد. شيوه كار به اين روش بود كه تحقيقات گستردهاي پيرامون شخصيت مختار انجام گرفت. بعد از آن در جلساتي كه با ميرباقري داشتيم مدخل ورود به قصه پيدا شد.
مقرر شد كه من و محمد بيرانوند هر كدام به طور مجزا قصه را در 13 قسمت از زاويه ديد خودمان به شكل سيناپس و طرح اوليه روايت كنيم.
در مختارنامه دوباره همان مفاهيم تاريخي سريالهاي قبلي را مدنظر داشتيم. داوود ميرباقري ماحصل اين دو نوشته را تلفيق كرد و سيناپسي در 20 قسمت به قلم او طراحي شد. دوباره اين 20 قسمت در اختيار ما قرار گرفت و ما به طور مجزا روي ديالوگهايش كار كرديم. در نهايت فيلمنامه كامل مختارنامه به قلم ميرباقري نوشته شد.
متن شما با متن محمد بيرانوند چه تفاوتي داشت؟
معمولا وقتي بستر قصه فراهم است من آن حوزهاي را كار ميكنم كه نكات و حوادث پنهان تاريخي در آن نهفته است. يعني مكاشفه در لايههاي پنهان حوادث تاريخي و بهرهگيري از تخيل بر عهده من بود. آقاي بيرانوند متكي به تاريخ بود. به عنوان مثال در تاريخ داريم كه «سنان بن انس» از كوفه گريخته و به دست سربازان مختار كشته ميشود. ويژگي شاخص شخصيت سنان شهوتراني بود كه تاريخ بر آن صحه گذاشته است. اين شخصيت بايد شكافته شود و قصهاي پيرامونش طراحي شود. بنده از همين ويژگي استفاده و قصهاي را در مسير راه بصره به كوفه طراحي كردم. در اين قصه سنان در روستايي اتراق ميكند و در نهايت در گور به اسارت سربازان مختار ميافتد.
پس در واقع داوود ميرباقري حكم سرپرست نويسندگان را داشت؟
بله. فكر ميكنم عنوان سرپرستي درستتر باشد.
معمولا وقتي فيلمنامهنويسان با هم به صورت گروهي كار ميكنند بينشان اختلافاتي ميافتد. پس از پايان كار سهمخواهيها شروع ميشود و هر كس عنوان ميكند كه فلان بخش فيلمنامه را من نوشتهام، اما احساس ميكنم در اين سريال با توجه به رابطه برادري شما 2 نفر و شخصيت خود ميرباقري اين اتفاق نيفتاده. درست است؟
هميشه نوع همكاريام در كنار داوود ميرباقري به اينگونه بوده كه بيشتر مشق كردهام. من در محضر يك استاد مشق كردم. هيچ سهمي براي خودم متصور نيستم. ما در شيوه و نحوه كار در حوزه تاريخ به يك باور مشترك رسيديم. من چندان به تقسيمبنديها اعتقادي ندارم.
مختارنامه به خاطر ابعاد وسيعش ساخته و پرداخته ذهن داوود ميرباقري است. او يك كارگردان صاحبسبك است كه در اين حوزه تثبيت شده است. هر نوشتهاي كه به دستش برسد از زاويه ديد خودش آن را پرداخت ميكند. در نهايت نگاه ايشان روي نگاتيو شكل ميگيرد.
البته چون ابعاد كار وسيع بوده ميرباقري به نويسندهاي نياز داشته كه به او كمك كند. خب طبيعي است كه به سراغ برادرش برود. چون هم به او اعتماد دارد و هم سليقهاش را ميشناسد.
اتفاقا سليقه من با داوود متفاوت است. متفاوت نه به اين معنا كه اشتراك در باورها را خدشهدار كند.
ما 2 زاويه ديد كاملا متفاوت نسبت به هنر نمايش داريم. آن چيزي كه ما را در كنار هم قرار ميدهد همين تفاوت است. نگارش گروهي محصول همين زاويه ديدهاي متفاوت است. اين طوري كار ابعاد گستردهتري ميگيرد و جذابتر ميشود.
داوود ميرباقري بدون حضور من هم ميتواند درامي جذاب و پركشش و تاثيرگذار بنويسد. اين امر را پيش از اين هم ثابت كرده است.
من دوست داشتم آموزههايي از طرف داوود به من منتقل شود. اين حرف را بي تعارف ميگويم. هيچ گونه شكستهنفسي ندارم. من در اين حوزه يك دانشجو هستم و دوست دارم همچنان تجربه كسب كنم و بياموزم.
داوود ميرباقري در جايگاه خودش يك آدم تثبيت شده است. او دارد راه رو به كمالي را طي ميكند.
ميرباقري هر چه ميسازد منطبق با باورهايش است؛ از آن دست نويسندگاني كه هر چه مينويسد براساس باورهايش مينويسد. اگر مختارنامه تاثيرگذار است محصول صداقت كارگردانش است. البته يك گروه كار كردهاند كه در راس آنها ميرباقري قرار داشته است.
درباره تفاوت سليقه صحبت كرديد. ميتوانم بپرسم شما و برادرتان دقيقا در چه مواردي با هم اختلافسليقه داريد؟
ابعاد اين سوال خيلي وسيع است. من نميتوانم الان درباره اين تفاوت سليقه صحبت كنم. من بايد فيلمي بسازم كه در معرض نمايش در بيايد. در اين عرضه است كه ميتوانيد تفاوتها را ببينيد.
خب برويم به سراغ مراحل نگارش فيلمنامه. به نظر شما ميشود ساختار 3 پردهاى سيدفيلد را بر يك سريال 40 قسمتي هم منطبق كرد. يعني شما در ابتداي كار چنين طرحي براي خودتان داشتيد كه مثلا شخصيتپردازي بايد در چند قسمت انجام شود و از قسمت چندم بايد سراغ كشمكشها برويد؟
اگر منظور شما از اين سوال ابعاد يك قصه كلاسيك است بايد بگويم قصه كلاسيك يك شروع دارد، يك گرهافكني دارد، يك نقطه اوج و يك گرهگشايي. ما هر كدام يك چنين تقسيمبندي براي خودمان داشتيم. چون نسخهها را جداگانه مينوشتيم. رفته رفته اين ابعاد در متن جاي خودش را پيدا كرد، اما در نهايت داوود ميرباقري زاويه ديدش را اعمال كرد. به فرض ممكن بود من بخواهم از همان شروع با يك ريتم ديناميك شروع كنم. كاري كنم كه ريتم لحظه به لحظه از نفس نيفتد. خصلت من اين است كه دوست دارم مدام بيننده را غافلگير كنم، اما ميرباقري شناخت ديگري از مخاطب تلويزيون دارد. به طبع او شكل و شمايلي به كار ميدهد كه با ذائقه مخاطب تلويزيون هماهنگي پيدا كند.
طرحي در ذهنتان نداشتيد كه بدانيد براي معرفي شخصيتهاي اصلي مثل خود مختار و جاريه و عمر بن سعد به چه زماني نياز داريد؟ ضمن اين كه در اين سريال در مقايسه با سريال امام علي با آدمهاي به نسبت شناخته نشده مواجهيم. فكر نميكرديد كه چون مخاطب درباره اينها پيشينه ذهني ندارد بايد زمان بيشتري را صرف شخصيتپردازي كنيد؟
ممكن است در يك قصه 10 شخصيت اصلي داشته باشيم. هيچ الزامي وجود نداد كه در ابتداي قصه اين 10 تا را معرفي كنيم. الزام حضور شخصيت در صحنه را درام تعيين ميكند. زماني كه درام به سمت و سوي بحران نزديك ميشود شخصيت به عنوان سفير بحران ظهور ميكند. بحران ميتواند از جنس اختلافات قومي يا تعارضات بر سر قدرت باشد.
بحران يا اختلاف يا نگاه متقابلي كه به قصه شكل ميدهد با يك شخصيت اتفاق ميافتد. شخصيت زاويه ديد دارد. حركت دراماتيك شخصيت او را معرفي ميكند. الزامي ندارد من زور بزنم كه شخصيت را معرفي كنم. حركت دراماتيك با حركت شخصيت تلفيق ميشود. مدخل ورود شخصيت به داستان اين طور شكل ميگيرد. بنده هيچ اعتقادي به معرفي صرف شخصيت ندارم. جذابيت درام از نقطه آغاز به كشمكش در روابط بين اشخاص با خودشان و طبيعت پيرامونشان بستگي دارد.
مثلا در اولين صحنههاي معرفي مختار اين اتفاق ميافتد. مختار در مزرعه مشغول زراعت خودش است و كاري به سياست ندارد. حمله گراز به او علاوه بر اين كه شمايلي نمادين دارد جنگجو بودن مختار را هم نشان ميدهد. ميتوانيم بگوييم در سريال شما هر شخصيت با يك رويداد معرفي ميشود؟
آفرين. بحران و رويداد كه به سمت قصه ميآيد شخصيت نماينده و حامل رويداد ميشود. جدا از اين كه بار دراماتيكي را با خودش حمل ميكند، باوري را به مجموعه ميآورد. مجموعه اينها شخصيت را تعريف ميكند. همه شخصيتهاي مختار اين طوري معرفي شدند. عمر سعد وقتي وارد كوشك سفيد ميشود اهدافش روشن است. ميخواهد به خانواده مختار نزديك شود تا از طريق جاريه بتواند به قدرت دسترسي پيدا كند. رفاقت ساختگي او ريشه ندارد. ابعادش در گذشته كاملا مخدوش است.
يعني شخصيتي وارد نميشود، مگر اين كه ماجرايي با خودش بياورد يا اين كه انگيزهاي قوي داشته باشد.
صددرصد. رويداد و بحران و كشمكشي كه قرار است قصه را رو به جلو ببرد عمر بن سعد را به عنوان يك عنصر تاثيرگذار پيش روي مختار قرار ميدهد.
در چند سال اخير اصطلاحي را از كارگردانهاي تاريخي شنيدهايم تحت عنوان دراماتيزه كردن تاريخ. به نظر شما اين دراماتيزه كردن به چه صورت بايد اتفاق بيفتد؟
قصه تاريخي اگر در ذات خودش عناصر دراماتيك نداشته باشد رفتن به طرف آن بيهوده و عبث است. قصه مختار فينفسه دراماتيك است. قرائت كارگردان از اين قصه متكي به تخيل و با حفظ وفاداري به تاريخ است.
من يك مثال ميزنم. استاد فرشچيان تابلويي مينياتوري را از عاشورا طراحي ميكند كه زاويه ديد خودش است. مكاشفه و حركت استاد فرشچيان در عمق تاريخ اين همه شكوه و زيبايي را به وجود ميآورد. قصه تاريخي صرفا منطبق بر تاريخ نيست. كارگردان برداشت خودش را از تاريخ دارد. در صورتي كه نگاه رئاليستي به حوادث مختار سراسر خشن و تلخ است. ميرباقري هم با قرائت خود، مختار را روايت كرده و نميتوان مكاشفههاي او و باورهايش را از كليت قصه منفك دانست.
اجازه بدهيد يك مثال بزنم. در چند قسمت پيش ديدم كه تير سه شعبه به گلوي حرمله برخورد ميكند و او كشته ميشود، اما مخاطب درباره كشتهشدن حرمله داستانهاي ديگري خوانده و شنيده است. مثلا شنيده است كه او دست و پايش قطع ميشود، در آتش انداخته ميشود و خيلي چيزهاي ديگر. شما به مخاطب حق ميدهيد كه دچار ترديد شود؟
مخاطب ميتواند دچار يك سري چالشهاي ذهني شود. حق مسلمش اين است كه درباره سريال كندوكاو كند. شما اگر مختار را بر مبناي رئاليسم تاريخ بسازيد نيمي از مردم كوفه بايد نيمهعريان حركت كنند. مناسبات غيراخلاقي و فساد جاري بر متن جامعه بايد به وضوح ديده شود و... .
يك بخش اعظم روايت زاويه نگاه كارگردان است. شما نميتوانيد مجرد از نگاه كارگردان به داستان خرده بگيريد. كارگردان از ابتدا براي شما خط مشي خودش را روشن ميكند. اين قصه از زاويه ديد من روايت ميشود. او مفاهيم دراماتيك را با مناسبات دنياي امروز و ذائقه مخاطب تلفيق ميكند.
در ارتباط با قصه مختار فراوان روايت در تاريخ وجود دارد. در مورد كشته شدن حرمله صد نوع نگاه وجود دارد.
كارگردان در تقابل بين قهرمان و ضدقهرمان به گونهاي صحنه را روايت ميكند كه نه شعائر قهرمانانش خدشهدار شود و نه از تاريخ فاصله بگيرد. كشتهشدن حرمله بيش از آن كه بخواهد خشم و شهوت انتقامجويي مختار را برجسته كند بايد ابعاد جوانمردي و پهلوانصفتي مختار را نشان بدهد.
در تيتراژ پاياني سريال مختارنامه نام كتابهاي زيادي آورده ميشود. شما همه آن كتابها را خواندهايد؟
من خودم از مجموعه تحقيقات استفاده كردم. مجال اين را نداشتم كه بروم تكتك كتابها را بخوانم.
خب كدامشان را معيار كارتان قرار داديد؟
تاريخ طبري و يكسري روايتهاي شيعه در اين رابطه خيلي به من كمك كرد. براي من روايتي بيشتر مدنظر بود كه مورد اجماع و وثوق محققان و البته در نهايت داوود ميرباقري قرار بگيرد.
زنان فتنهگر يكي از شخصيتهاي مورد علاقه كارگردان هستند. در اين سريال هم جاريه را ميبينيم كه يك زن فعال و مقتدر است. اينگونه شخصيتها به همان مساله زاويه نگاه كارگردان كه اشاره داشتيد برميگردد؟ چون بيشتر مردم تصور ميكنند زنان عرب خيلي منفعل بودهاند و اينقدر تاثيرگذاري نداشتهاند.
اتفاقا اين نكته يكي از باورهاي نادرست است. زن عرب در يك مقطعي از تاريخ بسيار باصلابت بوده و حضور موثري داشته. نمونهاش «هند» در فيلم محمد رسولالله است. او بر شكلگيري جنگ احد تاثير داشت. زنهاي عرب اتفاقا بسيار تاثيرگذار بودهاند.
زن عرب به واسطه اختلاف در طبقات اجتماعي تعريف ميشده و بعضا بر سر تقسيم قدرت با مردها برابري ميكرده است. خواربودن زن در مقطعي از تاريخ بشر از اينجا نشات ميگيرد كه طبقات فرودست همواره تحت تكفل طبقه اشراف بودهاند و از خود قدرت تصميمگيري نداشتهاند. فيالمثل دختري به عنوان كنيز يا برده از اين خانواده به خانواده اشراف وارد ميشده است. اين اختلاف بين طبقات جايگاه زن را خدشهدار كرده است. اين قضيه مختص به جامعه عرب نيست. به باور من زنان در اغلب جوامع بشري هنوز از حقوق ضايع شده خود رنج ميبرند.
در فيلمنامههاي امروزي نويسندگان در پي خلق شخصيتهاي خاكستري هستند. اما در قصه كربلا انگار مرز بين آدمهاي خوب و بد خيلي پررنگ است. اين نكته چقدر بر روي شخصيتپردازيتان تاثير ميگذاشت؟
قصه مختار در ذات خودش برگرفته از نمايش تعزيه است. عناصر اين نمايش برجسته شدهاند و در نهايت قصه مختار را شكل دادهاند. در تعزيه شخصيتها كاملا خطكشيشده هستند. شمر ويژگيهاي خودش را دارد. در تعزيه نميتوانيد به شمر به عنوان يك شخصيت خاكستري نگاه كنيد.
نقش ابراهيم اشتر جزو شخصيتهايي بود كه موقع نگارش به هيچ وجه نتوانستم به او نزديك بشوم. خيلي عجيب بود. هربار كه ميخواستم بنويسم از دست من فرار ميكرد. تمايلي نداشت كه من به عنوان نويسنده سهمي در خلقش داشته باشم
اين نوع روايت و قرائت از قصه، شخص ناآشنا با شعائر عاشورا را دچار مشكل ميكند. يك جايي شخصيت فقط براساس احساس و باور شمشير به دست ميگيرد و انتقامجويي ميكند. كسي كه قصه عاشورا و تاثير فرهنگي آن را نميشناسد، تعجب ميكند. او ميپرسد چرا يك شخصيت اينقدر با تكيه بر احساسش حركت ميكند. تعزيه اسلوبها و شيوههاي خودش را براي روايت دارد. ميشود از اين منظر خطكشيها را بررسي كرد.
يكي از نقاط قوت سريال مختارنامه تحول تدريجي قهرمانهاست. در اين فيلمنامه تحولهاي يكشبه را نميبينيم. مختار از بيتفاوتي شروع ميكند و به تدريج وارد ميدان ميشود. درباره پيچيدگيهاي شخصيت مختار صحبت كنيد.
در ابتدا ترديدهاي مختار راجع به سياست جاري چندان عميق نيستند. او بعضا با ديگران اختلاف سليقه دارد. او يكجوري دلسوزي نسبت به تنهاييهاي امام حسن(ع) دارد. اين مظلوميت او را دچار بغض كرده است. در ابتداي داستان ميبيند كه حضرت امام حسن(ع) در دنيايي پر از ريا به طرف معاويه ميرود. انسانها حيواننما هستند. باورها صادقانه نيستند. در نهايت مختار اين دو كفه ترازو را منصفانه نميبيند. مختار ميبيند كه قدرت در آن كفه ترازوست. بعدها در نتيجه سياستهاي جاري آلاميه و پيمانشكنيهاي معاويه، مختار به فكر فرو ميرود. مختار رفتهرفته دچار استحاله ميشود. در مسير راه با امتحانهاي پيچيدهاي روبهرو ميشود. حادثه عاشورا و زندانيشدنش رويش تاثير ميگذارد.
در نهايت به اين نتيجه ميرسد كه عدالتخواهي صرفا با خاككردن حريف به زور بازو محقق نميشود. براي استواري علم دادخواهي بايد از جان مايه گذاشت.
او ميفهمد اگر ميخواهد در مسير عدالت حركت كند گاه بايد سياستمدار رندي هم باشد. بايد بتواند با پنبه سر ببرد.
ديالوگهاي مختارنامه مثل ديگر كارهاي ميرباقري آهنگين و شاعرانهاند. شما در نگارش ديالوگها چقدر نقش داشتيد؟
داوود ميرباقري استاد مسلم ديالوگ است. من در حوزه ديالوگها اغلب از ايشان آموختهام. اگر چيزي نوشتم به اين خاطر بوده كه ببينم چقدرش تاييد ميشود. بنده به سهم خودم طرحهايي زدم كه مقبول نظر ايشان افتاد و در بافت كلي قصه گنجانده شد.
خيلي جاها ميبينيم كه ديالوگها امروزي ميشوند و حتي به زبان عاميانه دوران ما پهلو ميزنند. شما با اين اتفاق چقدر موافقيد؟
سرعت رسانه به قدري بالاست كه مخاطب نميتواند يك سريال را هم ببيند و هم به معناي واژگاني ديالوگها فكر كند. اينجوري فرصت را از دست ميدهد. بهتر اين است كه ما به نگاه و ذائقه مخاطب نزديك بشويم. نوع ديالوگگويي بايد كاملا به گوش مخاطب آشنا باشد. مفهوم ديالوگ مهم است كه بايد برجسته شود. در محاسبات دنياي امروز كداميك از ما با تاريخ 2500 ساله ادبياتمان صحبت ميكنيم؟
در زمان نوشتن فيلمنامه ميدانستيد شخصيت ابراهيماشتر را قرار است شما بازي كنيد؟
از ابتدا روشن بود. آقاي ميرباقري از همان اول ابراهيم را به من پيشنهاد دادند.
اين مساله روي نگارش شما تاثير نگذاشت؟ مثلا دوست نداشتيد شخصيت ابراهيم را پررنگتر كنيد؟
نه. اتفاقا نقش ابراهيم اشتر جزو شخصيتهايي بود كه موقع نگارش به هيچ وجه نتوانستم به او نزديك بشوم. خيلي عجيب بود. هربار كه ميخواستم بنويسم از دست من فرار ميكرد. تمايلي نداشت كه من به عنوان نويسنده سهمي در خلقش داشته باشم. آن چه درباره ابراهيم پرداخت شده كاملا از زاويه ديد ميرباقري است. من فقط بعضي از ديالوگهايش را نوشتم.
ميتوانيم بگوييم ابراهيم اشتر سايه كمرنگي از خود مختار است؟ او هم مثل مختار عاشور را از دست ميدهد و يك روند مشابهي را طي ميكند.
بله. گفته ميشود معاويه آن زمان به نحوي او را سرگرم و از كانون كشمكشهاي كوفه دور كرده است. ابراهيم با عشيرهاش در جزيرهاي دور زندگي ميكرده است. او اصلا از اخبار عاشورا باخبر نبوده است. اصلا نميدانسته كه چه اتفاقي افتاده. ابعاد فاجعه عاشورا آنقدر وسيع ميشود كه اخبارش به ابراهيم اشتر ميرسد. ابراهيم ارتباط تنگاتنگي با حضرت عباس(ع) داشته است. باهم رفيق بودهاند. رفتهرفته دردي دامنگير ابراهيم ميشود. انگار گوشهاي از وجودش گرفته شده است. رفتهرفته از حاشيه به متن ميآيد.
برداشت خودتان راجع به اين شخصيت چه بود؟
خودم تصورم اين بود كه ابراهيم از اين كشمكشها بر سر قدرت و خون و خونريزي خسته شده بود. اينطوري بازياش كردم. او در پي زندگي بود. ميخواست مجالي پيدا كند و عمرش را به زندگي سپري كند. احساس ميكرد كه حجاز و عراق و عرب به حيات بيشتر نياز دارند تا جنگ و كشتار.
در ابتدا ابراهيم برايش سخت است كه شمشير بكشد. كمكهاي مختار و حضور رويايي حضرت عباس در باورهايش او را تشويق به حركت و انتقامجويي ميكند.
اگر بخواهيد سختترين و حسيترين سكانس بازيتان را نام ببريد به كدام سكانس اشاره ميكنيد؟
واقعيتش هيچ وقت به اين نكته فكر نكردم. نقش ابراهيم بسيار پررمز و راز و پيچيده بود. اين نقش به كسي محول شد كه تنها چند تجربه بازي داشت. آن هم در چند نقش كوتاه. من از اعتماد داوود ميرباقري به خودم براي ايفاي اين نقش ممنونم.
من در سريال روز واقعه نقش برادر كوچك راحله را بازي ميكردم. به واسطه تحصيلات دانشگاهيام با مباني بازيگري آشنايي داشتم. چند تا تجربه كوتاه داشتم. هدايت داوود ميرباقري مدخلي براي ورود به نقش شد. اين مدخل خيلي مهم است. تمام سعيام اين بود كه مرز بين خودم و شخصيت ابراهيم را گم كنم. يعني اين دو تا را از هم تفكيك كنم. همواره خودم را به ابراهيم بسپارم. با اين ملاحظه كه اين فاصله حفظ شود. تو بازيگري هستي كه نقش ابراهيم را بازي ميكني. هيچگاه فكر نكردم كه اينجا را چگونه بازي كنم. همانطور كه گفتم شخصيت رمزآلود بود. وقتي كه ميخواهد بخندد بايد بخندد. وقتي قرار است شمشير بكشد بايد شمشير بكشد. براي من مساله اين بود كه وقتي ابراهيم بن مالك اشتر ميخواهد دست به شمشير ببرد، مرز بين حيات و نگاه انتقامجويانه را چطور حس كنم؟ توامان سعي من بر اين بود كه زندگي را جاري كنم. بازيگري مثل زندگي است. من و شما الان مقابل هم نشستهايم. نوع ارتباط من با شما با نوع ارتباط شما با مديران اين روزنامه فرق ميكند. در بازيگري در هر جايگاه و بخشي از قصه كه وارد ميشوي بايد همرنگ آن فضا بشوي. وقتي ميجنگي اگر قرار است يك سلحشور باشي بايد يك سلحشور باشي. وقتي قرار است با همسرت حرف بزني و بخندي يك شرايط ديگري دارد.
بازيگري يك نخ كلي دارد كه هر حسي را به طور منفك به مثابه دانه تسبيح بايد از آن عبور دهي. رسيدن به آن نخ كه تمام اين حسها از آن ميگذرد كار اصلي هر بازيگري است.
در اين سريال چه مدت جلوي دوربين بوديد؟
من در تمام مسير ساخت مختارنامه همراه گروه بودم، اما گهگاه بينش فاصله ميافتد. در اين فاصله قصه 40 قسمتي «سفر هفتم» را به اتفاق آقاي بيرانوند براي شبكه 3 نوشتم. قرار است آقاي ميرباقري اين سريال را كارگرداني كند.
براي آينده چه برنامهاي داريد. سراغ فيلمنامهنويسي ميرويد يا بازيگري؟
من به كارگرداني خيلي علاقه دارم. اين روزها باب شده كه همه بازيگران ميگويند من ميخواهم كارگردان بشوم. براي من نوشتن و بازيگري مسيري بود كه براي رسيدن به كارگرداني طي كردم. چون فرصت فيلمسازي برايم پيش نيامد، گفتم حداقل عناصر مقدس شكلدهنده يك فيلم را تجربه كنم. هدفم اين بود كه بعدها از اين اندوخته استفاده كنم. من براي اين كه فيلم بسازم نوشتم. من نظريههاي خاصي راجع به بازيگري داشتم و ميخواستم آنها را به فيلم منتقل كنم. براي همين بازي كردم تا حد و اندازههاي نظرياتم را محك بزنم. تا امروز اين اتفاق نيفتاده كه بتوانم كارگرداني كنم. فيلمنامههايي زيادي نوشتم. اما شرايط ساختش پيش نيامده است. گلايهاي هم ندارم. به هر حال هر چه قسمت و تقدير باشد همان رخ ميدهد.
مثل برادرتان فيلمهاي تاريخي ميسازيد؟
چند تا از فيلمنامههايم تاريخي است. بحيرا قرار بود ساخته شود كه نشد. ساحره كولي پس از فراز و نشيبهاي فراوان به مرحله ساخت نرسيد. پرواز بر فراز آشيانه فاخته و ... همين سرنوشت را پيدا كرد. سه چهار تا فيلمنامه ديگر هم دارم. اينها يا پروداكشن پيچيدهاي داشتند يا بنده مورد اعتماد نبودهام. به هر نحوي زمينه ساختش فراهم نشده است. در حوزه بازيگري دوست دارم يك كار كمدي را تجربه كنم.
الان مشغول نگارش سريالي درباره حضرت ابوطالب هستم. پروداكشنش در حد و اندازههاي سريال مختارنامه است.
چه جالب. اتفاقا پرويز پرستويي هم بعد از سريال امام علي(ع) در فيلمهاي كمدي زيادي بازي كرد.
پرويز پرستويي از دوستان خوب من است. خاطرات زيادي باهم داريم. از نگاه دلسوزانه او به هنر بازيگري وام گرفتهام. نميتوانم در حوزه بازيگري تاثيرات او را بر خودم انكار كنم.
به گزارش ابنا سریال مختارنامه یكی از پر بازیگرترین سریالهایی است كه در تلویزیون كشور ما تولید شده است. تعدادی از این بازیگران نقشهای اصلی را بازی میكنند و تعدادی از آنها نقشهای حاشیهای در حد سربازان یا مردم عادی شهرها و روستاها را كه به آنها در اصطلاح سیاهیلشكر میگویند. در مختارنامه شخصیت دوم وجود ندارد چون آنهایی كه در روایت داستان نقش دارند در تاریخ تاثیرگذار بودهاند. هر چند در سریال مختارنامه در همه قسمتهای آن حضور ندارند و به مقتضی داستان به آن وارد میشوند، وظیفه خود را به عنوان یك شخصیت دراماتیك یا تاریخی به نمایش میگذارند و بعد از قصه خارج میشوند. برخی از آنها امكان دارد در قسمتهای بعدی به داستان وارد شوند و شاید هم دیگر لزومی به بازگشت آنها نباشد یا در سریال كشته شده باشند.
از شخصیتهایی كه از ابتدا در مختارنامه بوده یا در اواسط داستان به آن پیوستهاند و همچنان به حیات دراماتیك خود در این سریال ادامه میدهند میتوان به مختار (فریبرز عربنیا)، ناریه (نسرین مقانلو)، عُمره (فریبا كوثری)، بن كامل (عنایت شفیعی)، كیان( رضا رویگری) و... اشاره كرد. اینها شخصیتهایی هستند كه روایت مختارنامه به آنها نیازمند است. مختار كه ركن اصلی داستان است و بقیه هم یا از دوستان و فرماندهان نزدیك او هستند یا افراد خانوادهاش هستند و باید در اطرافش باشند. اما مختارنامه پر از شخصیتهای تاثیرگذار است كه هر چند شاید فقط در چند قسمت محدود حضور داشته باشند، اما از ذهن مخاطب پاك نمیشوند. از این شخصیتها میتوان به عموی مختار (اكبر زنجانپور)، والی كوفه (داوود رشیدی)، حنانه (گوهر خیراندیش)، جاریه (ماهچهره خلیلی)، سنانبن انس (زندهیاد رضا خندان)، جعفر دهقان (برادر عبدالله ابن زبیر)، بهنوش طباطبایی (عروس زبیریان) و... اشاره كرد. در كنار این شخصیتها تعداد دیگری هم هستند كه آنها هم همیشه در مختار نامه حضور ندارند، اما تاثیرگذاریشان در قصه و بر مخاطب آنقدر زیاد است كه نمیتوان حجم نقشی كه آنها بازی كردهاند را در نظر گرفت و بر اساس این مقدار آنها را درجهبندی كرد. از این شخصیتها میتوان به عبدالله بن زبیر (رضا كیانیان)، ابنزیاد (فرهاد اصلانی)، ابراهیم ابن مالك اشتر (حسن میرباقری) عمربن سعد (مهدی فخیمزاده)، محمد فیلی (شمر)، حَنفیه (محمدرضا شریفینیا) و... اشاره كرد. وقتی شخصیتها در فیلمنامه درست تعریف شوند و برای آنها جایگاه مشخصی در نظر گرفته شود، شخصیتهای فرعی هم هویت پیدا میكنند. علاوه بر این وقتی برای اینگونه شخصیتها از حضور بازیگران كاربلد و زُبده استفاده میشود، نقش جان مییابد و برای بیننده جذابیت پیدا میكند و در ذهن او ماندگار میشود. رضا كیانیان و فرهاد اصلانی با بازیهای درخشان خود در مختارنامه نشان دادند كه میتوانند از نقشهای دوم، نقشهای جاودانه بسازند. این بازیگران از همه تجربیات و خلاقیت خود برای بازی در نقشهای عبدالله زبیر و ابنزیاد استفاده كردند.
فیلمنامه مختار، فیلمنامهای است كه بر پایه شخصیتپردازی و دیالوگ نوشته شده است. پردازش شخصیتها به گونهای است كه اهمیت آنها بر اساس تاثیری كه بر تاریخ داشتهاند طراحی شده است. حتی شخصیتهایی هم كه مابهازای تاریخی ندارند، در سریال مختارنامه دارای جایگاه درستی هستند، به همین دلیل مخاطب آنها را باور میكند. داوود میرباقری در كارگردانی و بازی گرفتن از بازیگران در سریال مختارنامه سنگ تمام گذاشته است. آنچه باعث شده تا دست میرباقری در كارگردانی باز باشد، امكانات خوبی است كه فیلمنامه در اختیار او گذاشته است؛ فیلمنامهای كه بر اساس تحقیقات گسترده توسط حسن میرباقری و محمد بیرانوند نوشته شده و داوود میرباقری بازنویسی نهایی را انجام داده است.
................................
انتهای پیام/162