به گزارش خبرگزاری اهل بيت(ع) ـ ابنا ـ کمتر پیش آمده که دیرتر از رهبر برسیم به جلسهها و اینبار جزو همان کمترها بود. وقتی رسیدیم قاری چشمهایش را بسته بود و با احساس و در اوج داشت قرآن میخواند. چه نفس گرمی هم داشت. رهبر نشسته بود و یک طرفش آقای حدادعادل و بعد وزیر ارشاد آقای حسینی و بعد آقای خاموشی رئیس سازمان تبلیغات و بعد محسن مومنی رئیس حوزه هنری. طرف دیگر رهبر روحانی نامآشنای شعر و شاعری یعنی آقای زمانی نشسته بود که مسئولیت چرخاندن جلسه را داشت. بعد از او آقای حسان، پیر شعر آئینی نشسته بود، کنار حسان حمید برقعی شاعر جوان قمی و بعد از او حاج منصور ارضی و کنار ارضی هم حاج غلامرضا سازگار.
ما هم که طبق معمول ته سالن جایمان بود و باید گردن میکشیدیم تا ببینیم بین شعرا و رهبر چه اتفاقهایی میافتد. البته از قبل برایمان معلوم بود امروز روز شعرهای علویست. داشتم جاگیر میشدم که قاری صدقالله گفت و بعد رفت پیش رهبر.
رهبر آفرین از زبانش نمیافتاد از قرائت قاری حسابی سرذوق آمده بود. اسمش را پرسید و فهمید و فهمیدیم که نام قاری رحیمی است. توجه ویژه رهبر به قاریان موضوع مهمی است. هیچ برنامهای نیست که تلاوت داشته باشد و رهبر به قاری توجه ویژه نکند و از او سوالاتی نپرسد.
هنوز خوش و بش رهبر با رحیمی تمام نشده بود که «زمانی» جلسه را رسما شروع کرد:
عمریست حلقه در میخانهایم ما
در حلقه تصرف پیمانهایم ما
«زمانی» شعر را خواند و تذکر داد به همه که هدف جلسه شنیدن رهنمودهای رهبر انقلاب است و اگر هم شعری خوانده میشود برای این است که گزارشی عملی به ایشان داده شود از وضعیت شعر آئینی. «زمانی» که تجربه شرکت در جلسات نیمه رمضان شاعران با رهبر را داشت خوب میدانست که هرچند جلسه 3-2 ساعت طول میکشد ولی حتما کسانی باقی خواهند ماند که نمیتوانند شعرشان را بخوانند و اینچنین، همان اول جلسه داشت با جماعت اتمام حجت میکرد که کسی ناراحت نشود.
بعد از این صحبتها، اولین نفری که معرفی شد برای خواندن شعر استاد مجاهدی بود. مجاهدی موی سر و رو سپید کرده بود و وقتی «زمانی» داشت معرفیاش میکرد، ایستاده بود منتظر تا شعرش را بخواند. وقتی حرفهای «زمانی» تمام شد، رهبر گفت: شما چرا نشسته نمیخوانید؟ مجاهدی هم قبول کرد و سرجایش نشست. مجاهدی قبل از خواندن شعر گفت دست خالی آمده تا با گوش دادن به حرفهای رهبر در تعیین حدود و ثغور شعر آئینی دستِ پر از جلسه برود و در واقع ادب کرد در برابر رهبر. مجاهدی غزلی کوتاه خواند و گفت کوتاهتر از این نداشتم:
دلی که خانه مولا شود حرم گردد
کز احترام علی کعبه محترم گردد
شعرش که تمام شد، رهبر گفت: طیبالله انفاسکم، خوش لفظ و خوش مضمون. بعد از کمی سکوت ادامه داد: آقای مجاهدی یادتونه اون انجمن ادبی دبیرستان را؟ مجاهدی گفت: بله سال 39-38-37 بود که خدمتتان میرسیدیم اونجا و نظرات صریح حضرت عالی درباره شعر دوستان هنوز زبانزد است. رهبر لبخند زد و گفت چند سال پیش میشد؟ مجاهدی جواب داد حدود 50 سال و 50 سال را هم زبانش گفت و هم موی سپید سر و رویش.
نفر بعدیای که «زمانی» دعوت کرد شعر بخواند غلامرضا سازگار بود که به سبک مداحهای قدیمی عبایی هم به دوش داشت.
سازگار اجازه گرفت و قبل از شعرخوانی آرزو کرد این اولین جلسه، آخرین جلسه نباشد و هرسال تکرار شود و اینکه نماز ظهر را به امامت رهبر بخوانند. بعد هم بخشی از قصیده پند و اندرزش را خواند:
به خود آی ای دل یک لحظه خدا را
بکش دیو نفس و بیفکن هوی را
سازگار شعرش را خواند و حاج منصور کنارش یک بندِ تسبیح ذکر گفت.
بعد از سازگار، «زمانی» حبیبالله چایچیان (حسان) را معرفی کرد و از تلمذ او گفت در برابر علامه امینی و اینکه در کنار قبر علامه امینی در نجف شعری هست که سروده چایچیان در مدح علامه است. حسان که پیرمردی تکیده و کوتاهقامت بود با آرامش بسمالله گفت و گفت که شعری کوتاه انتخاب کرده و از این کوتاهتر که دیگر شعر نیست و... رهبر خندید و با زیرکی منظور حسان را فهمید و گفت: بله 50-40 بیت که چیزی نیست! جمعیت همه خندیدند و حسان هم. او البته از تک و تا نیفتاد و از تجربه شاگردیاش پیش علامه امینی گفت. گفت علامه امینی گفته: اگر شاعری ادعا میکند شاعر آئینی است، باید برای تولد حضرت علی(ع) در خانه خدا مستقلا شعری داشته باشد.
چایچیان ادامه داد که این چیزی که میخوانم، بخشی از همان شعر مستقل من است:
در قبلگه راز فرود آمد ماه
تا زادگه علی بود بیتالله
از کثرت اشتیاق دیوار شکافت
تا اینکه ره وصال گردد کوتاه
از آرامش حسان برنمیآمد شعرش را با چنان شوری بخواند. شعرش همانطور که زمینهسازی کردهبود، بلند بود و طولانی. تازه تا آخر نخواند. فضایش کاملا سنتی بود. وسط شعر هم چند بار صلوات گرفت از جمع. شعر که تمام شد رهبر گفت: طیبالله انفاسکم آقای حسان، آقای چایچیان. موفق و موید باشید خدا حفظتان بکند.
«زمانی» از جمع اجازه گرفت تا برود سراغ جوانها و محسن عربخالقی را معرفی کرد. تجربه دیدار شاعران نشان داده بود که شعر جوانها از شعر پیشکسوتها شنیدنیتر است. با همین امید سراپاگوش شدیم به شنیدن شعر عرب خالقی که چند بند از یک مربع ترکیب خواند:
دنیای بی امام به پایان رسیده است
از قلب کعبه قبله ایمان رسیده است
شعر هرچه جلوتر میرفت، حضار بیشتر دقیق میشدند. رهبر هم که بین شعرخواندن شعرای قبلی خیلی آرام آفرین میگفت، این بار بلندبلند میگفت و کم کم برای هر مصراع. رهبر گوش میکرد و انگشتر توی انگشت انگشتری دست راستش را با دست چپ بازی میداد و میچرخاند.
شعر خوانی عربخالقی که تمام شد، رهبر گفت: بسیار خوب آفرین...؛ اون مصرعی که کیمیا داشت را یک بار دیگر بخوانید.
عرب خالقی خواند:
خاک تو هر کسی که نشد کیمیا نشد.
رهبر گفت: طوطیا مناسبتره به نظرم. چون کیمیا با خاک نسبتی نداره؛ البته اگر کلمه طوطیا را دوست میدارید. عربخالقی تشکر کرد و «زمانی» نفر بعد را معرفی کرد برای شعر خواندن؛ هادی جانفدا از کرج. جان فدا یک رباعی خواند و بعد شعر اصلیاش را برای حضرت علی اصغر:
بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
چند بیت که خواند شانههای بعضی از حضار آرام تکان خورد. جمعیت هیئتی بودند و رقیقالقلب. چند بیت بعد صدای گریه هم آمد. صداها بلند شد وقتی جانفدا رسید به اینجا: