خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳
۱۱:۱۱
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
دوشنبه
۶ تیر
۱۳۹۰
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
فارس
کد خبر:
250203

روايت دكتر ولايتی از انفجار دفتر حزب جمهوری

در راهروها همه جا تاريك بود و ما روی قشر ضخيمي از شيشه خرده راه می‌رفتيم. به حياط رفتيم، ولی تا چند دقيقه هنوز متوجه قضيه نبوديم چون هوا تاريك بود يك وقت كسی از بين ما گفت: «اين سالنی كه بود، ديگر نيست.»

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ بررسی نقش نفاق در میان گروه و افراد مختلف در طی انقلاب اسلامی بسیار پر اهمیت است. گروه های مانند سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و اشخاصی مانند بنی صدر جزو همین اسامی هستند.آنچه كه پیش روی شماست گفتگو با دكتر علی اكبر ولایتی عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) پیرامون نقش بنی صدر و منافقین پیرامون ترورهای اوایل انقلاب كه در جامعه رخ می داد:ـ از تقابل بین نمایندگان مجلس و رئیس جمهور وقت، بنی‌صدر، چه نكاتی را قابل ذكر می‌دانید؟ولایتی: در آن زمان یك نوع تقابل بین مجموعه طرفداران بنی‌صدر و اكثریت مجلس وجود داشت. نمایندگان و وزرایی كه به تعبیر امروز اصولگرا بودند برای اینكه كارهایشان را در دولت و در مجلس هماهنگ كنند، در روزهای یكشنبه جلساتی را در محل حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه برگزار می‌كردند. بنده هم جزو ائتلاف بزرگی بودم كه مركب از حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تعدادی از انجمن‌های اسلامی مثل انجمن اسلامی معلمان بود و به عنوان نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس انتخاب شدم و به تدریج فراكسیون اصولگرایان یا خط امامی ها در مجلس شكل گرفت.ـ آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی هم جزو نمایندگان تهران بودند؟ولایتی: بله، از آن طرف هم بنی‌صدر بود و طرفدارانش كه عمدتا از جبهه ملی، نهضت آزادی و بعضی از منفردین بودند. شرایط دشواری بود. مرحوم شهید رجایی نخست وزیر شده بود و بنی‌صدر در فرآیند انتخاب وزرا مشكل ایجاد می‌كرد. به خصوص در مورد بعضی از وزارتخانه‌های حساس مثل وزارت امور خارجه، حاضر نمی‌شد كسی را انتخاب كند كه مورد قبول اكثریت مجلس بود. در زمان بنی صدر، مجلس مصوبه‌ای را تصویب كرد كه اگر بین رئیس جمهور و نخست وزیر اختلافی وجود داشت و برای وزارتخانه‌‌ای وزیر انتخاب نشد، نخست وزیر می‌‌تواند سرپرستی موقت آن وازتخانه را به عهده بگیرد و مرحوم شهید رجایی هم سرپرستی موقت وزارت خارجه را بر عهده گرفت.به هر حال بنی‌صدر در اسفند 1358 انتخاب و در آخر خرداد سال 1360 به دلیل عدم كفایت توسط مجلس معزول شد. وی در این مدت مشكلات زیادی، هم در جبهه و هم در اداره كشور درست كرد.واقعا نقشی جز تخریب در مدیریت كشور نداشت و به هیچ وجه زیر بار تفاهم با بقیه نمی‌رفت. ضرورت حكومت دموكراتیك و دموكراسی این است كه افراد بتوانند با هم كار كنند. او زیر بار هیچ كس نمی‌رفت و هر كاری كه دلش می‌خواست می‌كرد. از امام جانشینی فرماندهی كل قوا را درخواست كرد و امام به او دادند. او به جبهه می‌رفت، در دزفول در زیرزمینی می نشست، از خاطرات جنگ نوار پر می‌كرد و دستورات عجیب و غریب می‌داد. بدون تردید بخشی از دست رفتن خرمشهر، معلول بی‌لیاقتی وی بود. در آن برهه نیروهای مردمی و سپاه تازه تشكیل شده بودند و ارتش مقاومت می‌كرد. چند بار عراقی‌ها از شلمچه تا خرمشهر آمدند و باز عقب رانده شدند. به دستور بنی‌صدر بود كه عقب‌نشینی از خرمشهر انجام شد. گفته بود ما مثل زمان اشكانیان عمل می‌كنیم كه ابتدا جنگ و گریز و عقب‌نشینی تاكتیكی می‌كردند و بعد هجوم می‌بردند. می گفت ما زمان می‌دهیم، زمین می گیریم، آدمی بود كه هیچ كار جنگی نكرده بود، ولی حاضر هم نبود به اظهار نظر متخصصان در جنگ گوش بدهد و سر خود كارهایی می‌كرد. تا زمانی كه او بود، ما در جنگ جز تحمل فشار راهی نداشتیم و پیروزی‌ای هم به دست نیاوردیم و فقط خسارت دیدیم. بعد از عزل او كارها سامان گرفتند و شما می‌بینید كه حصر آبادان شكسته شد كه رویداد بسیار مهمی بود و بعد هم پیروزی‌ها یكی پس از دیگری پیش آمدند. تا زمانی كه او بود از 31 شهریور 1359 كه جنگ شروع شد تا آخر خرداد 1360 ما پیروزی‌ای نداشتیم و عقب‌نشینی داشتیم.او بیش از آنكه به فكر اداره كشور باشد، به فكر رقابت‌های سیاسی بود، یعنی اداره كشور را با وضعیتی كه قبل از انقلاب بین گروه‌های سیاسی مثلا در اروپا بود، اشتباه گرفته بود. در آن زمان تعداد طرفداران جبهه ملی در اروپا و بین دانشجویان، معدود بودند و همین‌ها هم با هم اختلاف داشتند. یكی از رئوس و علل اصلی اختلافات بین كسانی كه در اروپا بودند، خود بنی‌صدر بود. آنها در پیروزی انقلاب نقشی نداشتند، نقش را امام داشتند و مردم. حالا كه انقلاب پیروز شده بود، اینها آمدند و امام با سعه صدر اجازه دادند كه دولت موقت تشكیل بشود و بعد هم بنی‌صدر انتخاب شد. گویی این انقلاب به عنوان غنیمت به دست او افتاده بود. رفتارش مثل زمانی بود كه داخل گروهك‌های سیاسی قبل از انقلاب در اروپا فعالیت می‌كرد. این نحوه اداره یك كشور بزرگ و با عظمتی مثل ایران توسط رئیس جمهوری بود كه فقط تا نوك بینی‌اش را می‌دید.ـ سعی نكرده بود سطح خود را به نسبت زمان بالا ببرد؟ولایتی: اصلا لیاقت این كار را نداشت. قدرت درك نداشت تا ببیند چه اتفاقی در این كشور افتاده. چون زحمتی برای سقوط رژیم قبلی نكشیده بود. زحمت را دیگران در زندان‌ها، شكنجه‌گاه‌ها و همراهی‌های بسیار سخت و طولانی با امام كشیده بودند. در آن شرایط چاره‌ای جز سكوت نبود. موقعی كه امام فرمودند: «بروید به فكر مجلس باشید كه مجلس در راس امور است» انصافا تعداد زیادی از افراد صاحب نام و كار كرده در امور سیاسی و مبارزات به مجلس آمدند، از جمله حضرات آیت‌الله خامنه‌ای، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، شهید دكتر باهنر و شهید رجائی، هیچ مجلسی هیچ گاه به این پر و پیمانی نشد كه آن هم اشاره امام بود كه همه باید به مجلس بروند و انصافا اشاره حكیمانه‌ای بود و بعد هم همین مجلس بنی‌صدر را كه لیاقت ریاست جمهوری را نداشت، ساقط كرد.ـ از حال و هوای روزهای منتهی به فاجعه 7 تیر چه خاطره‌ای دارید؟ولایتی: در مورد 7 تیر اتفاقی كه درست قبل از آن افتاد، در روز شنبه 6 تیر بود كه آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد اباذر ترور شدند. ضبط صوتی كه در آن ماده منفجره بود، هنگام سخنرانی ایشان منفجر شد. ظاهرا كار گروه فرقان بود.ـ عضویت شما در حزب جمهوری به چه شكلی بود؟ولایتی: ما گروه پزشكی حزب را تشكیل داده بودیم، البته ما انجمن اسلامی پزشكان را از قبل از انقلاب داشتیم. من از دوره دانشجویی از پایه گذران انجمن اسلامی دانشكده پزشكی بودم. بعد هم كه پزشك شدم، همراه با همفكران خود، انجمن اسلامی پزشكان را تشكیل دادیم و همین را به حزب منتقل كردیم و عملا انجمن پزشكان حزب جمهوری اسلامی را تشكیل دادیم. بنابراین هم به عنوان عضو حزب و هم به عنوان نماینده مجلسی كه طرفدار حزب بود به آنجا می‌رفتم. در یكشنبه 7 تیرماه 1360، مرحوم شهید بهشتی چند نفر را مامور كردند كه آیین‌نامه كنگره حزب را بنویسند. این چند نفر عبارت بودند از: مرحوم آقایان زواره ای، دكتر عباس شیبانی، سید آقایی، شمسیان و بنده. من جزو هیئت رئیسه مجلس هم بودم. در آن زمان جلسه را روز شنبه 6 تیر قبل از واقعه انفجار در اتاق هیئت رئیسه برگزار كردیم. ما را مرحوم شهید بهشتی مامور كرده بودند كه آیین نامه كنگره حزب را كه قرار بود قریبا تشكیل شود بنویسم. گفتند جلسه بعد چه موقع باشد؟ گفتیم همین فردا یكشنبه كه به حزب می‌رویم. كمی زودتر می‌رویم در اتاق دیگری می‌نشینیم و كار حزب كه شروع شد، ما هم به آن می‌پیوندیم.اگر ساختمان قدیم حزب یا عكس آن را دیده باشید، در حقیقت این ساختمان، ساختمان سابق دانشكده الهیات و به صورت L و شامل سالن سخنرانی و یك طبقه بود و بقیه سه طبقه. ما قبل از ساعت نُه به آن ساختمان سه طبقه رفتیم. و در اتاقی نشستیم تا بحث‌های مربوط به تدوین آئین‌نامه حزب را انجام بدهیم. جلسه ساعت نُه تشكیل می‌شد و ما قرارگذاشتیم كه ساعت نُه و ربع یا نُه و بیست دقیقه برویم. جلسه سر ساعت نُه تشكیل شد. حدود نُه و چند دقیقه بود كه ناگهان دیدیم صدای انفجاری آمد. ما فكر می‌كردیم كه بمب در اتاق ما منفجر شده زیرا تمام شیشه‌های اتاق ما خرد شدند و برق هم رفت. از پائین صدای فریاد می‌آمد و بعضی از رانندگان و همراهان افراد در حیاط بودند. آقای دكتر شیبانی از پنجره به آنهائی كه در حیاط گفت: «چیزی نیست. اتاق ما بود كسی چیزی‌اش نشده».از آنجا بیرون آمدیم. در راهروها همه جا تاریك بود و ما روی قشر ضخیمی از شیشه خرده راه می‌رفتیم. به حیاط رفتیم، ولی تا چند دقیقه هنوز متوجه قضیه نبودیم چون هوا تاریك بود یك وقت كسی از بین ما گفت: «این سالنی كه بود، دیگر نیست.» سقف سالن به زمین متصل و با خاك یكسان شده بود. تازه همه فهمیدند چه اتفاقی افتاده. بیل و كلنگ آوردند، ولی سقف یكپارچه و بتونی، به شكلی كامل فرود آمده بود. جرثقیلی را از سرچشمه آوردند كه این طاق را بلند كند، ولی جرثقیل زورش نرسید، به جای اینكه بتون بلند شود، ته جرثقیل بلند شد. رفتند یك جرثقیل بزرگ‌تر آوردند كه در داخل نمی‌آمد. سر در را خراب و سقف را بلند كردند. جرثقیل بزرگ هم یك دفعه در رفت و افتاد. بعضی‌ها را در این كند و كاوها در آوردند علت اینكه عده‌ای زنده ماندند این بود كه صندلی‌های آنجا صندلی‌های آهنی ارج بود. سقف روی آنها فرود آمده و عده‌ای به واسطه این صندلی‌ها زنده مانده بودند و اگر روی زمین نشسته بودند همه رفته بودند.ـ از عوامل وقوع حادثه بگوئید.ولایتی: به نظرم مهم ترین مطلب این بود كه وقتی بنی‌صدر عزل شد، متفقینش از او ناامید شدند. درست روز بعد از عزل بنی‌صدر بود كه منافقین به خیابان ریختند و شروع به تیراندازی كردند. آقای هادی غفاری كه نماینده مجلس هم بود، تعریف می‌كرد، همان طور كه ما در ماشین بودیم، از بغل گوش ما تیر رد می‌شد و منافقین به هر طرف تیراندازی می‌كردند این اولین واكنش شان بود و واكنش‌های بعدی انفجار حزب و انفجار نخست‌وزیری بود و بعد هم ترور ائمه جمعه و وكلای مجلس. وضع طوری بود كه هر نماینده‌آی كه از مجلس بیرون می‌آمد، به محض اینكه او را پیدا می‌كردند، اگر از گروه اصول‌گراها به تعبیر امروز بود، او را می‌زدند. تعدادی از نماینده‌ها به صورت فردی ترور شدند. كار به جایی رسید كه ریاست مجلس، آقای هاشمی رفسنجانی، تصمیم گرفت نمایندگان شبانه روز در مجلس باشند. مقداری پتو و بالش خریدند و ما شبانه روز در مجلس بودیم، چون برای مثال خود من دو بار بعد از آن قضیه تهدید شدم و لذا از خانه‌ام بیرون آمدم. من با مرحوم خانمم و دو تا بچه هر شب خانه یكی از اقوام و دوستان بودیم كه ترور نشویم.ـ در آن شرایط كه در مجلس می‌خوابیدید، خانواده‌تان را چطور می‌دیدید؟ولایتی: گاهی فرصتی پیدا م