خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳
۳:۵۰
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
شنبه
۵ شهریور
۱۳۹۰
۱۹:۳۰:۰۰
منبع:
فارس
کد خبر:
262308

مجموعه حکایت‌های حج منتشر شد

کتاب «مجموعه حکایت‌های حج» از سوی مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما منتشر شد.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ نویسنده کتاب مجموعه حکایت‌های حج با اشاره به اهمیت مبحث حج اظهار داشت: تدوین این کتاب پس از تصویب طرح مجموعه حکایت‌های حج از سوی مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما آغاز شد.

فاطمه عسگری با اشاره به اهداف تدوین این کتاب گفت: مجموعه حکایت‌های حج بر آن است تا با خلق ایده، امکان درک حکیمانه، دقیق و عمیق نشست‌های گذشته و درک و تجربه زندگی گذشتگان را برای مخاطبان رسانه فراهم آورد.

وی خاطرنشان کرد: این کتاب اهمیت موضوع حج و سلوک عارفان و بزرگان دین در مناسبات حج را نشان می‌دهد و امیدواریم مورد توجه برنامه‌سازان صدا و سیما قرار گیرد.

نویسنده کتاب مجموعه حکایت‌های حج ادامه داد: کتاب مجموعه حکایت‌های حج با تیراژ هزار و 500 و قیمت 2 هزار و 500 تومان از سوی مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما منتشر شده است.

وی با بیان اینکه این کتاب از چهار فصل تشکیل شده است، گفت: مقدمات حج، اعمال حج، سلوک حاجی و حج در کلام امام و رهبری از سرفصل‌های این کتاب است.

عسگری خاطرنشان کرد: حلالیت‌طلبی، استطاعت مالی، طواف، وقوف در عرفات، اهمیت قربانی، نیت احرام و بریدن از غیر خدا از دیگر موضوعاتی است که زیرمجموعه سرفصل‌های اصلی مطرح می‌شود.

نویسنده این کتاب در فصل طلب روزی از خداوند آورده است: یکی از بزرگان، در موسم حج یک کیسه زر به غلام خود داد و گفت برو نگاه کن به قافله، هر وقت مردی را دیدی که از قافله به کنار می‌رود، این کیسه زر را به او بده و غلام رفت و مردی را دید که به تنهایی به طرفی می‌رفت.

وی در ادامه آورده است: غلام آن کیسه زر را به او داد و آن مرد کیسه را گرفت و سر به‌سوی آسمان کرد و گفت: خدایا! تو بحیر را فراموش نمی‌کنی، بحیر را چنان کن که تو را فراموش نکند. غلام برگشت و به خواجه خود گفت مردی را یافتم چنان‌که گفته بودی، زر را به او دادم. گفت: آن مرد چه گفت؟ غلام گفت: چنین و چنان گفت. خواجه گفت: بسیار نیکو رفته است؛ نعمت را حواله به آن کرده که به حقیقت به او داده بود.

در این کتاب به حکایتی از پاکیزگی اموال اشاره و خاطرنشان شده است: شخصی بود پرهیزکار که همیشه حقوق واجب اموال خود را می‌پرداخت و چیزی از مال مردم را با مال خودش مخلوط نمی‌کرد و سالی به سفر حج رفته بود، در بین راه پول خود را به طور سهوی در سرچشمه گذاشت و رفت.

در ادامه این حکایت تصریح شده است: قدری راه رفته بود که به یادش آمد. رفقایش گفتند: برگرد همیانت را بیاور. گفت: من در اموال خود چیزی از حقوق نگذاشته‌ام و مال من تلف نمی‌شود؛ در برگشتن از مکه و بعد از انجام فرایض حج می‌آیم و برمی‌دارم. مبلغی از رفقا قرض کرد، رفت و مناسک حج را انجام داد و سپس برگشت و به نزدیکی آن چشمه رسید و دید همیان او هنوز کنار چشمه است. آن را برداشت و به راه افتاد.

...................

پایان پیام/146