خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳
۹:۱۱
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
پنجشنبه
۷ مهر
۱۳۹۰
۲۰:۳۰:۰۰
منبع:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کد خبر:
268774

حاشیه‌های دیدار رهبر معظم انقلاب با جانبازان قطع نخاع گردنی

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی گزارشی از دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی با جانبازان قطع نخاع گردنی و حاشیه‌های این دیدار منتشر کرد.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ  متن حاشیه این دیدار به این شرح است:

- آقا سر راهی برو کنار.

تازه وارد حسینیه شده بودم و رفته بودم سروقت شیرینی‌هایی که برای پذیرایی گذاشته بودند دم در که یک نفر بلند گفت: آقا سر راهی برو کنار. برگشتم و دیدم یک تخت بیمارستانی منتظر است تا کنار بروم تا مردی درشت هیکل که بیسیم به کمر دارد (و احتمالا یکی از محافظ‌هاست) آن را هل بدهد. کنار رفتم و با بهت نگاه کردم به مردی نحیف که روی تخت دراز کشیده بود و ملحفه‌ای رویش بود و ...

محافظ که با تحکم با من صحبت کرده بود، به مرد نحیف مهربانانه گفت: حلال کن اگر اذیت شدی. بعد پیشانی‌اش را بوسید و رفت احتمالا سر پستی که رهایش کرده بود به خاطر مرد نحیف. روی سینه مرد نحیف کارتی بود و روی کارت اسمش را نوشته بود: «سعید».

از همان اول فهمیدیم که دیدار رهبر با جانبازان قطع نخاعی دیداری متفاوت است.

سرکی کشیدم به فضای حسینیه و چند جانباز نشسته روی ویلچیر را دیدم و همان آقا «سعید» که روی تخت بود و تازه حکمت آمبولانس‌هایی که صبح داخل بیت می‌شدند را فهمیدم. دیدار، دیدار جانبازان قطع نخاعی بود با رهبر انقلاب؛ البته جانبازان قطع نخاع از گردن! خودشان می‌گویند «گردنی». گردنی یعنی کسی که مهمترین رگ گردنش را در راه خدا داده و از سینه به پایین را پیش‌پیش فرستاده بهشت ولی این جسم بهشتی را با تخت و ویلچیر در این دنیا با خودش این طرف و آن طرف می‌کشد.

و من و تو چه می‌دانیم که جانباز قطع نخاع گردنی یعنی چه؟!

تا آقا بیاید رفتیم سراغ بعضی از جانبازها. «سعید» سال 59 مجروح شده بود و 31 سال از عمر 50 ساله‌اش را روی تخت افتاده بود. خانه نداشت، حتی خانه مهر. در حاشیه کرج زندگی می‌کرد و همراهش می‌خواست به رهبر شکایت این را بکند که پرونده جانبازی او را از خوزستان به کرج نمی‌فرستند، کاری که یک مدیر ساده احتمالا می‌تواند انجام دهد. 8 میلیون تومان ودیعه مسکن داده و ماهی 480 تومان اجاره‌ای که می‌دهد از حقوقش چیزی باقی نمی‌گذارد.

 به نظرم علاوه بر بنیاد شهید، کمیته امداد هم باید او را تحت پوشش قرار دهد. و من و تو چه می‌دانیم که جانباز قطع نخاع گردنی یعنی چه؟!

«اسماعیل» هم یکی دیگر از جانبازهایی بود که روی تخت بودند. او در روزهای آخر بهار 67 با تیر تک‌تیرانداز دشمن از گردن قطع نخاع شد. 23 سال روی تخت است و بزرگ شدن 3 بچه‌ای که قبل از جانبازی داشته را از روی همین تخت تماشا کرده و 5 نوه‌اش هم پدربزرگشان را از روز اول با همین تخت دیده‌اند. اهل شوش بود و عرب. روحیه‌اش خوب بود. از مشکلات پرسیدیم و جواب‌هایی شنیدیم. در بین جواب‌هایش نظرم به زحمت‌ها و مصایب همسرش جلب شد. پرسیدم: فکر می‌کنی شما زودتر وارد بهشت می‌شوید یا خانومتان؟ بلافاصله جواب داد: ان‌شاءالله خانمم.

روی «اسماعیل» هم ملحفه کشیده شده بود و شاید برای اینکه دست و پای کم‌رمق و کیسه‌ دفع ادرار و ... دیده نشود. و من و تو چه می‌دانیم که جانباز قطع نخاع گردنی یعنی چه؟!

بین چند نفری که با تخت آمده بودند وضع «غلامرضا» کمی متفاوت بود. او قبلا روی ویلچیر می‌نشسته و دست‌هایش حس داشته و فرمان می‌برده ولی حرکت و فعالیت ترکش‌های داخل بدن مجبورش کرده ویلچیر را با تخت عوض کند. و باید سخت باشد این تغییر ولی روحیه‌اش خوب بود. تخریب‌چی بوده و یک بار که از ماموریتی برمی‌گشته به کمین دشمن خورده. می‌گفت 25 سال پیش در زمان رزمنده بودنش قرعه به نامش افتاده تا برود و امام را ببیند. رزمنده مسن‌تری از او خواهش می‌کند جایش را به او بدهد و امید به سال‌های جوانی داشته باشد. علیزاده هم فرصت دیدار با امام خمینی را به هم‌رزمش می‌بخشد که بعدتر شهید شد و خودش هم توفیق دیدن امام را پیدا نکرد دیگر؛ چون سال‌های جوانی‌اش را روی ویلچیر و تخت بوده است. و من و تو چه می‌دانیم که جانباز قطع نخاع گردنی یعنی چه؟!

دیگر حسینیه پر شده از جانبازها و موقع آمدن رهبر انقلاب است. محافظی که ایستاده جلوی ما به یکی از جانبازهایی که خوابیده روی تخت می‌گوید ما را دعا کن.

رهبر وارد شدند و یکراست رفتند سراغ تختی‌ها و اول از همه «سعید» که از دوران سربازی‌اش مجروح شده. رهبر کارت او را نگاه کرد به اسم سلام علیک کرد و بعد خم شد و بوسیدش؛ نه یک بار نه دو بار نه سه بار... شاید پنج شش بار بوسیدش. این رفتار تا آخر تکرار شد. مثل پدری که بچه کوچکش را می‌بوسد. بعد از او سراغ «اسماعیل» رفت و دست به سر و رویش کشید و بوسیدش و حرف زد. رهبر به «غلامرضا» که رسید چون تختش کوتاه بود، زانو زد برای بوسیدنش.

صدای بوسیدن روی جانبازها را می‌شنیدم. ولی فاصله‌مان اندازه‌ای بود که حرف‌هایشان را به سختی می‌شنیدم. جانبازی سیستانی با رهبر گپی طولانی‌تر زد. بعدی دستش هم مثل دست رهبر جانباز است. با دست‌های مجروح‌شان با هم دست می‌دهند و جانباز دست رهبر را می‌بوسد و رهبر سر و صورت جانباز را. جانباز دیگری به رهبر گفت: آقا بذار دستت را ببوسم. و منتظر اجازه رهبر نماند و بوسید. و ادامه داد: آقا می‌شه بغل‌تون کنم و رهبر خم شد و جانباز روی ویلچیر نشسته را در آغوش گرفت و جانباز او را یک دقیقه‌ای نگه داشت و گریست.

یکی دیگر از جانبازها هم چندتا عکس به آقا نشان داد و آقا عکس‌ها را دیدند و راجع به آنها با هم صحبت کردند. دست آخر هم دوتا از عکس‌ها را قرار شد اسکن کنند و برگردانند.

رهبر به جانبازی رسید و گفت: حالت چطوره؟ جانباز جواب داد: شما خوب باشید ما هم خوبیم. بعد از رهن و اجاره مسکنش گفت. از اینکه سه دهه روی ویلچیر است. و رهبر نگاه کردند به رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران.

«سالم موسوی». آقا اسمش را از روی کارتش خواندند و مثل بقیه رویش را چند باره بوسیدند. «سالم» گفت: آقاجان... رهبر گفت: جان. سالم گفت: آن دست راستت را بده من ببوسم.

- سلام علیکم. دست‌هات را فرستادی بهشت پیش‌پیش؟

رهبر این را به جانبازی گفت که دو دستش از مچ قطع بود، علاوه بر اینکه قطع نخاع بود. جانباز هم بعد از سلام و علیک گفت: «آقا به فکر نسل سومی‌ها باشید. به مسئولین بگید به فکر جوان‌ها باشند. خدا امام حسین را بیامرزه. اگر هیئت‌های عزاداری نبود که دیگه هیچی...»

- من شنیدم شما گفتید جانباز اعضای مجروحش را زودتر فرستاده بهشت. به ما میگن 70 درصد. دعا کنید آن 30 درصد هم بهشتی شود.

رهبر جواب داد: خدا نصیب‌تان کند.

- سلام خوبید؟

- سلام، شما را دیدیم خوب شدیم.

رهبر انقلاب به هر جانبازی می‌رسیدند اول کارتش را نگاه می‌کردند تا به نام با او صحبت کنند. بعضی‌ها نداشتند به هر دلیلی. به یکی‌شان گفت: کو کارتت؟ و جانباز جواب داد: سرباز احتیاج به نام و نشان نداره. سرباز را به اسم فرمانده می‌شناسن. و با دست خود رهبر را نشان می‌داد.

و من و تو چه می‌دانیم که جانباز قطع نخاع گردنی یعنی چه؟!