دلایل دروغ به کودکان
حال ببینیم عالمانی که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، چه دلایلی برای کار خود دارند.
بر خلاف مورد قبل، هیچ روایتی ـ هر چند ضعیف یا مجمل ـ دروغ به کودکان را تجویز نمی کند. بر عکس، احادیث متعددی دروغگویی به کودکان را اکیدا منع می کند. برای نمونه روایات زیر را نقل می کنیم:
1. عبداللّه بن عامر خاطره ای را که از رسول خدا(ص) داشت، چنین نقل می کند:
«جاء رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم بیتنا و انا صبی صغیر، فذهبت العب. فقالت لی امّی: یا عبداللّه ! تعال اعطیک. فقال رسول اللّه : ما اردت ان تعطیه؟ قالت: اردت ان اعطیه تمرا. قال: اما انک لو لم تفعلی، لکتب علیک کذبة؛
کودکی خردسال بودم که رسول خدا به خانه ما آمد. رفتم بازی کنم که مادرم به من گفت: عبداللّه ! بیا تا به تو چیزی بدهم. رسول خدا فرمود: چه می خواستی به او بدهی؟ مادرم گفت: می خواستم به او خرما بدهم. ایشان فرمود: آگاه باش، که اگر قصدت آن نبود که به او چیزی بدهی، دروغی به پایت نوشته می شد.»
2. رسول خدا(ص) فرمود:
«ان الکذب لا یصلح منه جد و لا هزل و لا ان یعد الرجل ابنه ثم لا ینجز له؛
دروغ، جدی و شوخی آن شایسته نیست و نه اینکه مردی به فرزندش وعده دهد و آنگاه به آن وفا نکند.»
بدین ترتیب روایات، صریحا دروغگویی به کودکان و وعده دادن های دروغین را به آنان منع می کنند. پس در اینجا سه گروه روایت داریم: گروهی که مطلقا دروغ را منع می کنند، گروهی که مطلقا خلف وعده را منع می کنند و گروهی که مشخصا دروغگویی به کودکان را منع می کنند. اگر ما باشیم و این روایات، به راحتی می توان نتیجه گرفت که هرگز نباید به کودکان ـ به عنوان کودک ـ دروغ گفت.
با این حال ظاهرا سنت غالب بر آن بوده که می توان اخلاقا به کودکان دروغ گفت. غزالی که خود راوی حدیث اول نیز هست و آن را جزء احادیث منع کننده دروغ نقل می کند، دروغگویی به کودکان را مجاز می شمارد و در توجیه این روایت می گوید: درست است که در اخبار داریم که در این صورت دروغی نوشته می شود، لیکن حتی دروغ مباح نیز به عنوان دروغ نوشته و از آن بازخواست می شود و در صورت صحت نیت، از آن درمی گذرند. ایشان به همین مقدار بسنده می کند و می گذرد. حال آنکه چنین توجیهی پذیرفتنی به نظر نمی رسد و زبان روایت به گونه ای است که مقصود از نوشته شدن دروغ، کیفردار بودن آن است، نه اینکه همین طور نوشته و سپس پاک می شود. ملا مهدی نراقی از همین توضیح کوتاه نیز دریغ می کند و صرفا دروغگویی به کودکان را مجاز می شمارد و آنان را به زنان ملحق می کند. ملا احمد نراقی نیز توضیحی نمی دهد و فقط چنین کاری را مجاز می شمارد.
مرحوم آیت اللّه خویی پس از بررسی فقهی روایاتی که در باب مجاز بودن دروغگویی برای اصلاح آمده است، مجاز بودن دروغ گفتن به زن و حتی مطلق خانواده یعنی زن و فرزند را نتیجه می گیرد و اطلاق ادله حرمت کذب را با این احادیث قید می زند. همچنین ادله وجوب وفای به وعده را با همین روایات مقید می سازد. به تعبیر دیگر اگر چه روایات متعدد مطلقا دروغ را حرام شمرده اند و اگر چه روایات دیگری مطلقا وفای به عهد را واجب دانسته اند، اما روایات مجوز دروغگویی برای اصلاح، آن حرمت و این وجوب را قید می زند. در نتیجه دروغ گفتن به زن و فرزند حرام نیست و وفا کردن به وعده هایی که به آنان داده می شود نیز واجب نیست.
سخن غزالی را همان طور که اشاره شد، نمی توان پذیرفت، چون که ظاهر حدیث آن است که اگر مادر عبداللّه بن عامر به او دروغ گفته بود، گناه دروغگویی به پای او نوشته می شد. احادیث دیگری نیز به صراحت، دروغگویی به کودکان را منع می کنند و تاب چنین تأویلی را ندارند. اما نتیجه گیری مرحوم آیت اللّه خویی نیز مناقشه انگیز است. به فرض که دروغگویی به زوجه را بپذیریم (گرچه آن را نپذیرفتیم و دلالت های آن را به پرسش گرفتیم) حداکثر دلالت این سنخ روایات آن است که دروغ گفتن به زن مجاز باشد. بنابراین اطلاق روایات حرمت کذب و وجوب وفای به وعده به وسیله این روایات مقید می شود و در نتیجه می توان ادعا کرد که دروغ گفتن به زن جایز است. اما دیگر موارد همچنان مشمول اطلاق آن روایات خواهند بود. از این بالاتر ما دلیل خاصی داریم که دروغگویی به کودکان و خلف وعده به آنان را مجاز نمی شمارد و دیگر این دلیل خاص را نمی توان تخصیص زد و همچنان مشمول ادله حرمت کلی دروغ خواهد بود. به تعبیر دیگر پاره ای روایات می گویند دروغ نگویید و پاره ای می گویند مشخصا به کودکان دروغ نگویید. حال اگر کسی بخواهد از آن روایات ناظر به اصلاح استفاده ای کند، حداکثر می تواند آن ادله مطلق را قید بزند و دیگر نمی تواند این دلیل خاص را ندیده بگیرد و کودکان را به زنان ملحق سازد. لذا پذیرش نتیجه گیری ایشان سخت دشوار است. بنابراین از شرع هیچ دلیلی که مؤید و مجوز دروغگویی به کودکان باشد، وجود ندارد.
ممکن است کسانی بخواهند از طریق ضرورت، دروغگویی به کودکان را مجاز بشمارند. همان طور که کسانی اشاره کرده اند، همه موارد استثنای دروغ به ضرورت برمی گردد و هر جا ضروری بود از باب مردارخواری، می توان دروغ گفت. اینان در مسئله دروغگویی به کودکان نیز همین ضرورت را دیده اند و بر آن هستند که دروغ به کودکان ضروری است.
در اینجا دو مسئله را باید از یکدیگر جدا کرد، یکی آن که گاه ضرورت اقتضا می کند که به کودکی خاص دروغ بگوییم و دیگری آن است که دروغ گفتن به کودکان ضروری است. مسئله اول اختصاص به کودکان ندارد و خود، یکی از مصادیق ضرورت است، از این رو همان طور که گاه از سرِ ضرورت به دشمن دروغ می گوییم، ممکن است ناچار باشیم به کودکی دروغ بگوییم. بنابراین در اینجا با موردی خاص و گذرا رویارو هستیم و نباید برای آن عنوانی خاص چون «دروغ به کودکان» گشود.
مسئله دوم آن است که دروغ به کودکان یک ضرورت و قاعده و لازمه تربیت کودکان است. مثال های آورده شده و تعیین عنوان خاص، ظاهرا ناظر به این مورد است و کسانی که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، نه از باب ضرورت بوده است، بلکه آن را یکی از استثناهای دروغ دانسته اند و همان طور که دروغ به زن را مجاز دانسته اند، این را نیز بدان ملحق ساخته اند. بنابراین مسئله ضرورت در میان نیست، بلکه مسئله حق دروغ گفتن است. لذا می بینیم که غالبا تصریح کرده اند که کودکان نیز به زنان ملحق می شوند. گویی همان طور که مرد حق دارد به زن خود دروغ بگوید، می تواند به فرزندان خود نیز دروغ بگوید و این غیر از مورد ضرورت است. بحث و سخن ما نیز ناظر به این مسئله است. مسئله این است که چه ضرورتی در دروغگویی به کودکان ـ به عنوان کودک ـ وجود دارد.
هر چند مدافعان دروغگویی به کودکان، دیدگاه خود را تقریر نکرده و آن را به گونه ای دفاع پذیر مطرح نساخته اند، می کوشیم این دیدگاه را از نگاه آن تقریر کنیم. طبق این دیدگاه می توان گفت که کودکان تابع احساسات و عواطف زودگذر و غریزه خود هستند. آنان مصلحت خود را نمی شناسند و چه بسا که به زیان خود اقدام کنند. آنان موجوداتی کنجکاو و مسئولیت ناپذیر هستند. از هر چیزی می پرسند و می خواهند سر از همه چیز در آورند. حال آنکه دانستن و دریافتن همه چیز به صلاح آنان نیست. آنان لذات آنی را بر منافع آتی و خوشی های زودگذر را بر خوشی های پایدار ترجیح می دهند. لذا حاضرند آینده تحصیلی خود را فدای گردشی چند روزه و یا تفریحی چند ساعته کنند. چنان در بند منطق لذت گرایی و پرهیز از درد هستند که به هیچ قیمتی حاضر نیستند حتی برای منافع و یا سلامتی خود، اندکی درد را پذیرا باشند. از آنجا که عقل معاش ندارند، اگر درآمد یک ماهه والدین در اختیارشان قرار گیرد، آن را یک شبه تباه خواهند کرد. آنان موجودات سر به هوا و نظم ناپذیری هستند که باید به ضرب تطمیع و تهدید، مهارشان را در دست گرفت. سخن کوتاه، آنان نیازمند مراقبت و هدایت بیرونی و دایمی هستند و این مسئولیت به عهده والدین است که در این مسیر پر فراز و نشیب زندگی آنان را پیش ببرند و برای رویارویی با مشکلات زندگی آماده کنند.
این طبیعت کودکان است و چون والدین مصلحت آنان را بهتر از خودشان می دا